تحلیل مارکسیستی انقلاب‌اسلامی

«دولت و انقلاب در ایران: 1962 تا 1982» عنوان کتابی است که دکتر حسین بشیریه از اساتید ایرانی در رشته‌ی علوم‌سیاسی در سال‌های اولیه‌ی پس از وقوع انقلاب‌اسلامی در ایران به عنوان رساله‌ی دکتری خود به زبان، انگلیسی
جمعه، 30 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحلیل مارکسیستی انقلاب‌اسلامی
 تحلیل مارکسیستی انقلاب‌اسلامی

 

نویسنده: دکتر محمد شجاعیان




 

کتابشناسی: در زمینه‌های اجتماعی انقلاب ایران/ حسین بشیریه/ترجمه‌ی علی‌اردستانی/ نگاه معاصر/284ص

«دولت و انقلاب در ایران: 1962 تا 1982» عنوان کتابی است که دکتر حسین بشیریه از اساتید ایرانی در رشته‌ی علوم‌سیاسی در سال‌های اولیه‌ی پس از وقوع انقلاب‌اسلامی در ایران به عنوان رساله‌ی دکتری خود به زبان، انگلیسی نگاشته است(1). این کتاب در سال 1984، در لندن به چاپ رسید(2) و در سال گذشته بعد از حدود سی سال از تاریخ انتشار آن توسط انتشارات نگاه معاصر با ترجمه‌ی علی اردستانی و آن هم با عنوانی متفاوت از عنوان اصلی کتاب، در مجامع آکادمیک و علمی داخل کشور به چاپ رسیده است.(3) نوشتار کوتاه حاضر، قصد دارد درباره‌ی مهم‌ترین ایده‌های این کتاب درباره‌ی انقلاب‌اسلامی ایران، نگاهی مختصر و در عین حال انتقادی را ارائه دهد.
1. کتاب «زمینه‌های اجتماعی انقلاب ایران» شامل هفت فصل است و در مجموع در 284 صفحه به بررسی علل وقوع انقلاب‌اسلامی و همچنین برخی از برون داده‌های آن می‌پردازد. نویسنده‌ی کتاب مدعیست نقطه‌ی تمرکز مباحث کتاب «تبیین علل وقوع انقلاب و بررسی مراحل شکل‌گیری آن، با تأکید بر جنبه‌های اجتماعی آن است.» بشریه انقلاب‌اسلامی را بخشی از یک منازعه‌ی سیاسی می‌داند که در طول یکصد سال منتهی به انقلاب‌اسلامی، در جامعه‌ی ایران وجود داشته است. تأکید بر وجود نزاع در جامعه، به جای ثبات، ویژگی عمومی نظریه‌های مارکسیستی درباره‌ی علل شکل‌گیری انقلاب‌های سیاسی و اجتماعی است و لذا در این کتاب، با نوعی از تحلیل مارکسیستی مواجه هستیم که عمدتاً از موضع «طبقه» و طبقات به تحولات اجتماعی می‌نگرد.
نویسنده نیز بر این نکته تأکید می‌کند که تحلیل از انقلاب‌اسلامی بر روی طبقات اجتماعی و منازعه‌ی طبقاتی متمرکز است(4). هرچند در این راستا تلاش شده است از برخی برداشت‌های صرفاً اقتصادی از مفهوم طبقه و طبقات پرهیز شود و به آراء برخی از مفسران جدید مارکسیست استناد شده است. نویسنده در این زمینه تأکید می‌کند برداشتش ازطبقه، نه برداشتی صرفاً اقتصادی و نه برداشتی صرفاً سیاسی است بلکه مبتنی بر تفسیری است که جامعه‌شناسان جدیدتر از آراء مارکس داشته‌اند: «مفهوم طبقه در این پژوهش به هیچ یک از این دو (تفسیر اقتصادی و سیاسی) تعلق ندارد. در عوض، بر تفسیر سوم، یعنی تفسیرنیکوس پولانتزاس مبتنی است که براساس آن طبقات، نتیجه‌ی مجموعه‌ای از ساختارها و روابطشان، نخست در سطح اقتصادی، دوم در سطح سیاسی و سوم در سطح ایدئولوژی هستند. یک طبقه‌ی اجتماعی را می‌توان هم در سطح اقتصادی، هم در سطح سیاسی و هم در سطح ایدئولوژی شناسایی کرد.»(5) بشیریه سپس بر اساس این تعریف و برداشت از آراء مارکس به تقسیم‌بندی طبقات در ایران معاصر می‌پردازد و طبقات را به سه دسته‌ی طبقات بالا (اشراف زمین‌دار، بورژوازی بالا، روحانیون برجسته)، طبقات متوسط (خرده بورژوازی بازار سنتی و خرده بورژوازی جدید) و طبقات پایین (کارگران و دهقانان) تقسیم می‌کند(6).
هرچند تاکید بر جنبه‌های سیاسی و ایدئولوژیک در صورت‌بندی طبقات اجتماعی که در آثار متأخر مارکسیستی در پاسخ به برخی انتقادات و به منظور پرهیز از اقتصاد محوری صورت گرفته است را می‌توان پیشرفتی برای این نظریات و آراء دانست، اما در نهایت باز هم این فرایند تولید و جایگاهی که افراد در این فرایند دارند است که تعیین کننده‌ی جایگاه اجتماعی، خواسته‌های سیاسی و ایدئولوژیک آن‌‌هاست. بر این اساس، در کتاب حاضر با تحلیلی مارکسیستی از انقلاب‌اسلامی مواجه هستیم که نقطه‌ی تمرکز خود را بر مبارزه‌ی طبقاتی برای کسب قدرت سیاسی قرار می‌دهد و در این میان منافع و منابع اقتصادی برجسته‌ترین جایگاه را در تعیین جایگاه اجتماعی اشخاص و همچنین خواسته‌های آنها دارد.
2. نویسنده به صورت صریح و روشن بیان نمی‌کند که از چه نظریه یا نظریه‌هایی برای تبیین علل وقوع انقلاب‌اسلامی بهره برده است. هر چند در مقدمه‌ی تحلیلی کتاب، نظریه‌های جدید انقلاب را در دو دسته‌ی عمده قرار می‌دهد و از هر دوی آنها انتقاد می‌کند. این دو دسته، آنگونه که نویسنده مدعیست شامل نظریات روان‌شناختی و نظریات جامعه‌شناختی کارکردگراست: «نظریه‌های جدید انقلاب در دو دسته‌ی عمده قرار می‌گیرند: روان‌شناختی و جامعه‌شناختی کارکرِنگرا. در میان بقیه، جی. دیویس، تدگار، د. شوارتز و س. ‌هانتینگتون عمدتاً مفاهیم روان‌شناختی نظیر «محرومیت نسبی» و «انتظارات فرایند» را برای توضیح انقلاب به کار می‌گیرند. از سوی دیگر، ن. اسملسر، سی. جانسون و م. ‌هاگوپیان بر جامعه‌شناسی کارکردگرا تکیه می‌کنند.»(7) اگر به مقطع زمانی تألیف کتاب توجه شود، معلوم می‌شود که برخلاف ادعای نویسنده، جدیدترین نظریات مربوط به انقلاب، نظریات ساختارگرا بوده‌اند که به نسل سوم نظریه‌پردازان انقلاب مشهورند و شامل نظریه‌پردازانی همچون پایژ آیزنشتات، تریمبرگر و اسکاچپل می‌شوند.(8) آن دسته از نظریه‌هایی که بشریه آنها را جدیدترین نظریه‌ها می‌داند در واقع نظریه‌های مربوط به نسل دوم است که دیدگاه‌های خود را تقریباً بین دهه‌های چهل تا هفتاد میلادی در قرن بیستم ارائه کرده‌اند.(9)
ضمن آنکه قرار دادن نظریه‌ی ‌هانتیگتون در جرگه‌ی نظریات روان‌شناختی انقلاب به میزان زیادی عجیب به نظر می‌رسد. در حالی که عمده‌ی محققان، نظریه‌ی ‌هانتیگتون را نظریه‌ای غیر روان‌شناختی و عمدتا مبتنی بر نظریات تکثرگرایانه در علم سیاست می‌دانند(10) که انقلاب را نتیجه‌ی توسعه و نوسازی اجتماعی و اقتصادی از یک سو و عدم توسعه و نوسازی ساختار و نهادهای سیاسی جامعه از سوی دیگر می‌داند. ‌هانتیگتون در کتابش در این زمینه تأکید می‌کند. «انقلاب نیز مانند صورت‌های دیگر خشونت و نااستواری، بیش‌تر در جوامعی رخ می‌دهد که نوعی تحول اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده باشند و فراگردهای نوسازی و تحول سیاسی آنها از فراگردهای دگرگونی اجتماعی و اقتصادی‌شان واپسی مانده باشد. جوهر سیاسی انقلاب، گسترش شتابان آگاهی سیاسی و تحرک سریع گروه‌های تازه به صحنه‌ی سیاست است؛ چندان که برای نهادهای سیاسی موجود جذب این گروه‌ها به درون نظام امکان‌ناپذیر گردد.»(11) در واقع نظریه‌ی ‌هانتینگتون، که به نظریه‌ی توسعه نامتوازن نیز مشهور است، علت وقوع انقلاب در جوامع را نه در وضعیت ذهنی و روانی افراد جامعه بلکه در نهادهای اقتصادی و سیاسی آن در نظر می‌گیرد. با این وصف معلوم نیست که چرا بشیریه در این کتاب نظریه‌ی ‌هانتینگتون را نظریه‌ای روان‌شناختی معرفی می‌کند.
در هر حال به نظر می‌رسد نویسنده تمایل چندانی ندارد که مبانی نظری- تحلیلی خود از علل وقوع انقلاب‌اسلامی را به بحث بگذارد اما با توجه به علل وقوع انقلاب از نظر نویسنده، می‌توان دیدگاه او را در این زمینه دیدگاهی ترکیبی دانست؛ ترکیبی از تحلیل‌های اقتصادی و آن دسته از نظریه‌هایی که وقایع اجتماعی- سیاسی را برون داد منازعه‌ی گروه‌های رقیب می‌دانند.
3. برخی از محققان داخلی، تحلیلی که بشیریه در این کتاب ارائه کرده است را تحلیلی روان‌شناختی دانسته‌اند. به عنوان نمونه، مصطفی ملکوتیان در کتابی که درباره‌ی نظریه‌پردازی‌ها در زمینه‌ی انقلاب‌اسلامی نگاشته است تأکید می‌کند: «حسین بشیریه در کتاب "دولت و انقلاب در ایران (1982-1962)" معتقد است که تحولات ایران در دوره‌ی 1973-1978 با نظریه‌ی جمیز دیویس مطابقت دارد. به نظر وی، افزایش منابع اقتصادی در طی مدتی کوتاه باعث افزایش انتظارات طبقات پایین جامعه گردید، سپس بحران بعدی باعث شد توان رژیم کاهش یابد در حالی که انتظارات همچنان افزایش می‌یافت.»(12) مصطفی ملکوتیان، سپس با قرار دادن نظریه بشیریه در زمره‌ی دیدگاه‌های روان‌شناختی در زمینه‌ی انقلاب‌اسلامی، انتقاداتی را بر آن وارد می‌کند. همچنین حمیرا مشیرزاده در مقاله‌ای که در زمینه‌ی رهیافت‌های مختلف در مطالعه‌ی انقلاب‌اسلامی ایران نگاشته است تحلیل بشیریه را در واقع تطبیق نظریه‌ی جیمز دیویس بر تحولات ایران می‌داند که در نتیجه‌ی آن علت وقوع انقلاب‌اسلامی را باید در عوامل روان‌شناختی جست و جو کرد. مشیرزاده سپس تحلیل‌هایی از نوع تحلیل بشریه را اینگونه خلاصه می‌کند: «نکته‌ی اصلی این تبیین‌ها حول محور مدل منحنی [متعلق به جیمزدیویس] است. تغییرات اجتماعی- اقتصادی کلان دهه‌های 1960 (1350) و اوائل دهه‌ی 1970 (1350) باعث بهبود مداوم در سطح زندگی در ایران شده بود. اما بعد از این دوره‌ی رفاه نسبی، افول ناگهانی در نیمه‌ی دهه 1970 (1350) هنگامی پیش آمد که دولت با کاهش شدید نرخ رشد اقتصادی مواجه شد. شکاف حاصله میان انتظارات شکل گرفته و سطح ارضای نیازها ساختارهای شناختی به وجود آورد و زمینه را برای خشم انقلابی فراهم کرد. حسین بشیریه با وجودی که می‌کوشد برخورد نظری- ترکیبی داشته باشد استدلال کلی دیویس را می‌پذیرد.»(13) به نظر می‌رسد چنین برداشتی از دیدگاه بشریه درباره‌ی انقلاب‌اسلامی، به بخشی عمده‌ای از تحلیل بشیریه توجه چندانی نداشته است به این معنا که اگر به مجموعه‌ی عللی که بشیریه برای وقوع انقلاب‌اسلامی بر می‌شمارد توجه شود آنگاه معلوم می‌شود که او تنها در زمینه‌ی یکی از عوامل وقوع انقلاب‌اسلامی- بحران اقتصادی ملی سال‌های 1351 تا 1356- بر نظریه‌ی دیویس تکیه کرده است. بشیریه خودش هم معتقد است که تأکید بر یکی از عوامل وقوع انقلاب به تنهایی کفایت لازم برای توضیح آن را ندارد.(14)
4. تحلیل بشیریه از انقلاب‌اسلامی را می‌توان در دو بخش در نظر گرفت. بخش اول تحلیل او به علل وقوع انقلاب می‌پردازد. فصل سوم، چهارم و پنجم کتاب «زمینه‌های اجتماعی انقلاب ایران» به بررسی علل اصلی وقوع انقلاب اختصاص دارد. بخش دوم تحلیل بشریه به بیان فرایند وقوع انقلاب اختصاص دارد و فصول ششم و هفتم به این مسئله می‌پردازند. در بررسی این فرایند، بشیریه به جای بهره‌گیری از نظریه‌های جدیدتری که از نیمه‌ی قرن بیستم مطرح شده‌اند به برخی نظریه‌های قدیمی تردرباره‌ی انقلاب‌ها متوسل می‌شود و تلاش می‌کند با تکیه بر آنها سیر انقلاب‌اسلامی از زمان سقوط شاه تا دوران تحکیم جمهوری اسلامی را توضیح دهد. این دسته از نظریات درباره‌ی انقلاب‌ها که به «تاریخ طبیعی» یا مطالعات توصیفی انقلاب‌ها مشهورند تلاش می‌کنند تا مهمترین مراحل فرایند انقلاب‌ها را بشناسند و تحولاتی که منجر به انقلاب می‌شوند را توصیف کنند. این دسته از نظریه‌ها تقریباً بین سال‌های 1900 تا 1940 میلادی مطرح شده‌اند ونظریه‌پردازانی مانند لبن، الوود، سورکین، ادواردز، پتی و برینتون از جمله‌ی مهمترین اندیشمندانی هستند که رویکردی توصیفی نسبت به انقلاب‌ها اتخاذ کرده‌اند و با مطالعه‌ی انقلاب‌های انگلستان، امریکا، فرانسه وروسیه تلاش کرده‌اند برخی مشابهت‌ها و یکنواختی‌ها را تشخیص و آن را به همه‌ی انقلاب‌ها تعمیم دهند(15). بشیریه با استناد به آراء این نویسندگان تأکید می‌کند که در انقلاب‌ها چهار مرحله وجود دارد: حکومت میانه‌روها، تفوق تندروها، دوران ترور و فضیلت و ترمیدور به نظر بشیریه انقلاب‌اسلامی در ایران نیز از این الگوی کلاسیک پیروی می‌کند.(16) جدای از انتقادات و ضعف‌های نظریه‌های مربوط به تاریخ طبیعی انقلاب‌‌ها، به نظر می‌رسد تطبیق فرایند مورد نظر آنها بر انقلاب ایران به ویژه در مراحل سوم و چهارم با ضعف‌های جدی مواجه است و با واقعیات پس از انقلاب‌اسلامی سازگاری چندانی ندارد. به عنوان نمونه، بشیریه پیش‌بینی کرد همچون انقلاب‌هایی که مبنای نظریه‌پردازی نویسندگان نسل اول بوده‌اند، در انقلاب‌اسلامی نیز از امور سیاسی منع شده در دوره‌ی حاکمیت «تندروها»، رفع توقیف شود، راهپیمایی‌های «توده‌ای» به تدریج ناپدید شوند و دولت سیاست بسیج‌زدایی را در پیش بگیرد و دخالت اقتصادی دولت به تدریج رها شود.(17) اما تحولات سال‌های آینده، نادرست بودن عمده‌ی این تحلیل‌ها را نشان داد.
5. اما شاید مهمترین بحث کتاب، عللی است که نویسنده درباره‌ی وقوع انقلاب‌اسلامی به آنها معتقد است. بشیریه در مقدمه‌ی کتاب در فقره‌ای بسیار مهم تأکید می‌کند: «این عوامل عبارتند از گسترش ایدئولوژی انقلابی که جامعه‌ای احتمالی بهتری را در یک دهه یا بیشتر در قبل از انقلاب ترسیم می‌کرد؛ بحران اقتصادی 1351-1356 (1978-1973) که موجب نارضایتی و اعتراض‌های فراوانی شد؛ بروز برخی تضاد منافع اساسی در میان دولت و بورژوازی بالا از دست رفتن حمایت خارجی رژیم؛ بسیج انقلابی توده‌ها از طریق شبکه‌ای از سازمان‌های بسیج‌گر؛ و اتحاد ‌سیاسی میان نیروهای مخالف با نظام سلطنتی.»(18) در این فقره نویسنده شش علت را برای وقوع انقلاب‌اسلامی بیان می‌کند هر چند که تمایلی ندارد درباره‌ی اینکه چگونه به این علل تفطن یافته است توضیحی ارائه دهد؛ یا اینکه توضیح دهد که این علل را از چه نظریه یا نظریاتی اخذ کرده است. اما بررسی نظریه‌های مختلف درباره‌ی علل وقوع انقلاب‌های سیاسی و اجتماعی به ویژه نظریاتی که در قرن بیستم در عرصه علوم اجتماعی ارائه شده است نشان می‌دهد که در صورت‌بندی این علل از برخی نظریات اقتصاد محور و همچنین نظریه‌های مربوط به بسیج منابع برای نیل به قدرت سیاسی و منازعه‌ی گروه‌های سیاسی رقیب استفاده شده است. در هر حال نویسنده بحران‌های اقتصادی اواسط دهه‌ی 1350 را عامل اصلی و در واقع تنها عامل نارضایتی و اعتراضات گسترده معرفی می‌کند. به عبارت دیگر بشیریه برای عوامل دیگر از جمله عوامل فرهنگی و سیاسی در ایجاد نارضایتی در اقشار مختلف مردم هیچ جایگاهی قائل نیست و این در واقع از رویکرد ماهیت اقتصادی او به تحولات اجتماعی و همچنین کنش‌های فردی نشأت می‌گیرد. اگر دولت پهلوی دولتی دست نشانده و وابسته به قدرت‌های خارجی نبود و اگر این دولت با مذهب تشیع به عنوان مذهب اکثریت جامعه‌ی ایران به مبارزه بر نمی‌ خواست آیا باز هم می‌توان گفت نارضایتی‌های گسترده و وسیع در سال‌های 56 و 57 اتفاق می‌افتاد؟ آیا جمعیت‌های صدها هزار نفری مخالف با رژیم حاکم که مشحون از نمادهای دینی و اسلامی بود صرفاً نتیجه‌ی وجود مشکلی در ساختار اقتصادی جامعه‌ی ایران بود؟ اگر اینگونه است چرا در میان شعارهای اصلی انقلاب، مسائل اقتصادی هرگز آنقدر برجسته نبود و چرا مارکسیست‌هایی که تحلیلی طبقاتی از جامعه و تاریخ ارائه می‌دادند در جریان انقلاب ایران، رهبری آن را به دست نگرفتند؟(19)
میشل فوکو- از مهم‌ترین نظریه‌پردازان پست مدرن که پیش از پیروزی انقلاب‌اسلامی به ایران سفر و قیام مردم ایران را مشاهده کرده است- تحلیل‌های اقتصادی از انقلاب ایران را رد می‌کند و معتقد است: «مشکلات اقتصادی ایران در این دوران آنقدر بزرگ نیست که مردم، در دسته‌های صد هزار نفری و میلیونی به خیابان‌ها بریزند و در مقابل مسلسل‌ها سینه سپر کنند.»(20) فوکو معتقد است چگونگی ایجاد سلسله‌ی پهلوی، فسادهای مالی حاکمان، انحصارات و امتیازات اقتصادی که سلسله‌س پهلوی برای خود و وابستگان خود قائل بودند موجب شده بود که مردم ایران به خاندان پهلوی به چشم یک رژیم اشغالگر بنگرند.(21)
بشیریه، عدم استمرار حمایت قدرت‌های خارجی از رژیم پهلوی را به عنوان یکی دیگر از عوامل وقوع انقلاب‌اسلامی معرفی می‌کند. هرچند . همانگونه که نویسنده معتقد است باید به این عاملی در کنار عوامل دیگر توجه داشت. اما این موضوعی است که با واقعیات انقلاب ایران در تعارض است. در واقع قدرت‌های خارجی، به ویژه غربی و مشخصاً امریکا، تا پایان حیات رژیم پهلوی به طور کامل از آن حمایت کردند. اعزام ژنرال ‌هایزر به ایران در ماه‌های پایانی حکومت پهلوی، به منظور حفظ نظام سلطنتی از طریق کودتای نظامی صورت گرفت. شبیه آنچه که در سال 1332 درباره‌ی نهضت ملی نفت اتفاق افتاد. آنچه که این طرح را با شکست مواجه کرد عدم امکان انجام کودتای نظامی به دلیل قدرت انقلاب و غیر قابل بازگشت بودن تحولات منجر به پیروزی آن بود. نکته‌ی دیگر درباره‌ی علل ذکر شده، ائتلافی دانستن انقلاب‌اسلامی است. بشیریه در واقع ائتلاف نیروهاى مخالف رژیم پهلوی را به عنوان آخرین عامل از سلسله عوامل شکل‌گیری انقلاب معرفی می‌کند.
چنین تحلیلی البته طرفدارانی نیز دارد(22) اما این تحلیل با اشکالات عمده‌ای مواجه است. از جمله اینکه این تحلیل نمی‌تواند به این دو سؤال مهم پاسخ دهد که چرا ایدئولوژی انقلاب، یک ایدئولوژی اسلامی بود و اینکه چرا پس از خروج نیروهای چپ‌گرا با ایدئولوژی مارکسیستی و نیروهای راست با ایدئولوژی لیبرال، انقلاب با فروپاشی مواجه نشد. شبیه آنچه که در جریان نهضت ملی نفت با بر هم خوردن ائتلاف نیروهای ملی و نیروهای مذهبی اتفاق افتاد. در واقع برخی نیروهای لیبرال و نیروهای چپ‌گرا در ماه‌های پایانی پیروزی انقلاب‌اسلامی، صرفاً به جریان انقلاب پیوستند، نه اینکه در به وجود آوردن آن نقش برجسته‌ای ایفا کرده باشند، کما اینکه نه‌ ایدئولوژی‌های چپ و نه ‌ایدئولوژی‌های راست و نه گروه‌های طرفدار آنها در فرایند شکل‌گیری و پیروزی انقلاب‌اسلامی نقش چندان مهمی نداشتند و عمدتاً ناظر تحولات بودند. اینکه چرا اسلام، ایدئولوژی انقلاب شد، چرا رهبری انقلاب را روحانیون و به صورت عام فرهنگ سیاسی تشیع بر عهده گرفت و این چرا مساجد به عنوان سازمان انقلاب و نمادهای دینی و شعارهای مذهبی در تظاهرات و شورش‌های انقلابی برجسته بودند و سؤالاتی از این قبیل را نمی‌توان با الگوی تحلیلی بشیریه پاسخ داد. تحلیل بشیریه به فرهنگ به ویژه فرهنگ مذهبی در شکل‌گیری انقلاب اجتماعی توجهی ندارد و شاید این مسئله در کانون نقائص تحلیل او قرار داشته باشد. هرچند این نقیصه در مقطع شکل‌گیری انقلاب‌اسلامی و پیروزی آن در الگوهای نظریه‌پردازی درباره‌ی انقلاب‌ها نیز کاملاً مورد غفلت قرار گرفته بود و همین امر موجب شد که انقلاب ایران باعث ایجاد برخی تغییرات عمده در نظریه‌پردازی‌های مربوط به انقلاب‌های اجتماعی شود(23).

پی‌نوشت‌:

1- استادیار گروه علوم‌سیاسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
2– Bashirieh, Hossein, The State and Revolution in Iran (1962-1982), London: Croom cheim. 1984.
3- بشریه، حسین. زمینه‌های اجتماعی انقلاب ایران، ترجمه‌ی علی اردستانی، تهران: نگاه معاصر، چاپ اول، 1393.
4- همان، ص20-
5- همان، ص 21
6- همان.
7- همان، ص 18
8-Goldston, J. A. Theones of Revolution: the Thirld Generation World Polirics, 1980, Vol,32, P.426.
9-Ibid, P.p.p.427-428.
10- برای نمونه می‌توان به منابع ذیل مراجعه کرد:
Goldston,J. A. op. cit. pp429-430.
ملکوتیان، مصطفی، بازخوانی علل وقوع انقلاب‌اسلامی در سپهر نظریه‌پردازی‌‌ها، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1387؛ فراقی، عبدالوهاب، رهیافت‌های نظری بر انقلاب‌اسلامی (مجموعه مقالات)، قم: معاونت امور اساتید، چاپ اول، 1377.
11- ‌هانتینگتون، ساموئل. سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر علم، 1370، ص388.
12- ملکوتیان، مصطفی، همان، ص 143.
13- مشیرزاده، حمیرا. نگاهی به رهیافت‌های مختلف در مطالعه‌ی انقلاب‌اسلامی ایران، در فراقی، عبدالوهات، همان، ص 303.
14- بشریه، حسین، همان، ص 17.
15-Goldston, J. A. op. cit. pp. 426-427.
16- بشیریه، حسین، همان، ص 19.
17- همان، ص 255.
18- همان، صص 19-17.
19- ملکوتیان، مصطفی، همان، ص 169.
20- فوکو، میشل، ایران روح یک جهان بی‌روح، ترجمه‌ی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی، 1379، ص 60.
21- فوکو، میشل، ایرانی‌ها چه رؤیایی در سر دارند؟ ترجمه‌ی حسین معصومی همدانی، تهران: انتشارات هرمس، 1377، صص22-20.
22- فوران، جان، نظریه‌ای در خصوص انقلاب‌های اجتماعی جهان سوم، ترجمه‌ی مینو آقایی خوزانی، فصلنامه راهبرد، شماره‌ی 9، بهار 1375.
23- در این خصوص می‌توان به منابع ذیل مراجعه کرد:
اسکاچپل، تدا، «حکومت تحصیل دارو اسلام شیعه در انقلاب ایران»، ترجمه‌ی محسن امین‌زاده در فراقی، عبدالوهاب، رهیافت‌های نظری بر انقلاب‌اسلامی، قم: انتشارات معاونت امور اساتید، 1377؛ فوران، جان، «انقلاب 1979- 1977: چالشی بر تئوری اجتماعی»، فصلنامه‌ی حضور، شماره‌ی 18 (زمستان 1375)؛ شجایان، محمد، انقلاب‌اسلامی و رهیافت فرهنگی (تأثیر انقلاب‌اسلامی ایران بر نظریه‌های انقلاب)، تهران: مرکز اسناد انقلاب‌اسلامی، 1382. خرمشاد. محمد باقر، «فوکو و انقلاب‌اسلامی ایران: معنویت‌گرایی در سیاست»، فصلنامه‌ی متین، شماره‌ی1 (زمستان 1377).

منبع مقاله :
ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط