جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی *** غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
اگر روح آدمی تیره و تاریک نبود روشن است و اگر روشن بود درون دیگران را مینگرد و باخبر میشود و آنچه که مانع تکامل است همان تیرگی است.(مردی از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرسید: من از نماز شب محروم شدم حضرت فرمود تو مردی هستی که گناهانت تو را مقید نموده و آزاد نیستی) (4) گناه روز، پردهی تاریک شب است. کسی که روز به آلودگی مبتلا شد شب به اقامه نماز موفق نمیشود و ابن بابویه قمی در کتاب قیم توحیدش از ثامن الحجج علیهمالسلام آورده است که: (چرا خدا محبوب است حضرت فرمود زیادی گناه، مانع شهود است) (5) پس اگر کسی درونش طاهر بود و جانش آلوده نبود خط شهادت را طی میکند، خود شاهد و شهید خواهد بود، و در قیامت هم با انبیا محشور میشود (وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ) (6) و در حضور خدا یوم القیمه به شهدا ملحق میشود. معنای شهادت در این بحث آن نیست که کسی در میدان نبرد کشته شود. آن شهادت فقهی است، آن هم یکی از برجستهترین کمالات و بهترین فضائل انسانی است. از رسول اکرم نقل شده است که اوصاف کمالی برای انسان یکی پس از دیگری حاصل میشود تا به مقام شهادت فی سبیل الله برسد که دیگر کمالی بالاتر از آن نیست. اما در برابر آن حصر اضافی، این معنا هست که انسان با پیمودن راه شهادت و راه حضور، میتواند به جایی برسد که از درون دیگران هم باخبر باشد (اتقوا فراسة المؤمن) چون او به نور خدا میبیند (فانه بنظر بنورالله). اگر انسان کامل به نور خدا میبیند و نور خدا همه جا را روشن میکند او میتواند به مقدار سعهی هستیش از همه جا باخبر شود. مسئله شهادت، حضور در عقاید و اخلاق و اعمال دیگران این است که انسان از نظر علو هستی به جایی برسد که بر وجود دیگران اشراف داشته باشد و بر جان دیگران مسلط باشد یعنی سلطهی وجودی داشته باشد و بداند در جان آنها چه میگذرد و در قلب آنها چه خطور میکند. زیرا آنچه که مهم است اصلاح قلب است، و خدا با قلب کار دارد، شاهد باید بداند در دل دیگران چه میگذرد تا در قیامت شهادت بدهد که بر دل آنها چه گذشت. شاهد باید بیابد که بر جان دیگران چه میگذرد تا در قیامت گواه باشد و گواهی دهد که بر جان دیگران چه گذشت. اینکه خداوند فرمود معیار، صلاح و فساد قلب است و دل آنچه را در خود جای داد معیار رسیدگی است، تردیدی در آن نیست. در سورهی بقره فرمود: (لاَ یُؤَاخِدُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِكُمْ وَلكِن یُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ) (7) آنچه را که دلهای شما کسب کرده است و زاد راه قلب شماست با او مؤاخذه میشوید، و خدا شما را با او میگیرد پس معیار گناه بودن عمل همانا نیت است و اعمال با نیات سنجیده میشوند. در کتمان شهادتهای صوری و علم حصولی فرمود: (وَمَن یَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ) (8) کسی که مطلبی را میداند و در محکمهی عدل اسلامی حاضر به اداء شهادت نیست قلبش آثم و گناهکار است. قلب است که معصیت میکند، جوارح ابزار کارند، مجرم واقعی جان آدمی است، و دست و پا ابزار جانند. گناهکار حقیقی، حقیقت انسان است، اعضا و جوارح او ابزار گناهند.
لذا در قیامت وقتی اعضا سخن میگویند از گفتار آنها به عنوان شهادت تعبیر میشود که اینها شاهدند. انسان به جوارح و پوستهایش میگوید: (لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا) (9) چرا علیه ما شهادت دادید؟ معلوم میشود حقیقت انسان مجرم است، و دست و پا از حقیقت انسان جدا است. مثلاً اگر گناهکار دست باشد و در آن روز سخن بگوید اعتراف و اقرار خواهد بود نه شهادت. فرق اقرار و شهادت آن است که اگر متهم سخن بگوید و جریان را بپذیرد و تصدیق کند، میشود اقرار. و اگر دیگری جریان را بیان نماید میشود شهادت از اینکه دست و پا اقرار نمیکنند بلکه شهادت میدهند، معلوم میشود مسئول و تبهکار و مجرم دیگری است. جان است که مجرم است، قلب است که تبهکار است و روح است که معصیت میکند نه اعضا و جوارح (مَن یَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ) (10) قلب است که گناه میکند (لكِن یُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ) (11) جان است که معصیت میکند و دست و پا ابزار کارند. این ابزار در قیامت علیه متهم شهادت میدهند و جان در قیامت اعتراف دارد (فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ) (12) گرچه در بعضی از تعبیرات لطیف آمده که جانشان شهادت میدهد، اما شهادت جان، ظاهراً شهادت حضوری آنهاست. جانشان طوری میآید که شاهد باشد نظیر (شَاهِدِینَ عَلَى أَنْفُسِهِم بِالْكُفْرِ) (13) به تعبیر بعضی از حکمای الهی، اگر درون افراد در قیامت به صورتهای دیگر در آمد خود این تمثیل به صورت حیوان مثلاً شهادت است که بحثش جدا از بحث ما است. اگر معیار تبهکاری در جان خلاصه میشود و اگر امام (علیهالسلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شاهد صحنهاند و اگر پیامبر در قیامت شهید محکمه است، پس اینها در دنیا از درون افراد باخبر و از جان مردم مستحضرند. هرچه از کنار جان انسان بگذرد امام عصر مییابد، هرچه از زاویه ذهن کسی خطور کند بقیةالله میبیند، او جزء شهدای اعمال است (قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ) (14) ائمه میبینند مؤمنین پاک و خالص که مسیر شهادت بر اعمال را به مقدار تصفیهی درون پیمودهاند میبینند. انسان یا باید به این حد برسد که درونبین باشد، یا لااقل به این حد برسد که ببیند در حضور درونبینان است، یا باید به مقامی برسد که نه تنها از خودش باخبر است بلکه از جان و درون دیگران آگاهی داشته باشد که خود شاهد باشد، یا لااقل خط شهادت را به این اندازه طی کرده باشد و به جائی برسد که ببیند در حضور شهدا و شاهدین است. ببیند در حضور امام زمان است، ببیند تمام احوال و حرکات و اخلاق و عقاید او در مشهد ولیالله است، پس شاهد کسی است که بر مرکز تباهی یا پاکی اعمال که قلب است احاطه داشته باشد، زمانی انسان به این مقام میرسد که خود در تحت ولایت مقلبالقلوب باشد تا جان او به حدی برسد که ارواح دیگران تحت اشراف وجودی او باشند و قلب دیگران تحت احاطه حضوری او قرار گیرند و رسولالله و ائمهی معصومین علیهمالسلام به این مقام رسیدهاند. عیسی مسیح سلامالله علیه نیز به این مقام رسیده است. همانطور که بخشی از این بحث در جلسهی قبل بیان شد، دربارهی مسیح سلامالله علیه خدا میفرماید: روز قیامت عیسی مسیح شاهد دیگران است. (وَإِن مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَكُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً) (15) عیسی مسیح سلامالله علیه در قیامت شاهد اعمال مردم امت خود است. آنچه در جان مسیحیان میگذرد روحالله باخبر است. آنچه از صدر مسیحیت میگذرد حضرت مسیح مستحضر است. اعتقاد ترسایان اخلاق نصاری، اعمال آنها را عیسی (علیهالسلام) مینگرد. فرمود: در قیامت عیسی شاهد بر آنهاست. و اگر در حین عمل که ظرف تحمل شهادت است نبیند در قیامت که ظرف اداء شهادت است، شاهد صدق نخواهد بود. شهادت چنانکه روشن است مرحلهی تحمل و مرحلهی اداء دارد. اگر در حین انجام یک کار روحالله نبیند در محکمهی خدا چگونه گواهی میدهد؟ (وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَكُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً) (16) آیا اینچنین شهادتهایی با بطلان و خلاف آمیخته میشود یا هرگز به باطل مشوب نخواهد شد در شهادتهای حصولی که با برداشتهای تصور و تصدیق تأمین میشود، اشتباه و خلاف راه دارد. ممکن است مفردات درست جابجا نشوندو تصدیق بجا نیفتد، گرچه در تصور اشتباه نیست و همیشه در تصدیق اشتباه هست، ولی اشتباه در علم حصولی راه دارد. شاهد گرچه عادل است و از گناه عمدی محفوظ است ولی احتمال خلاف و اشتباه در شاهد عادل راه دارد. اما اگر کسی به شهادت حضوری رسید، متن عمل را، میبیند قهراً نه اشتباه راه دارد و نه گناه. اما اینکه اشتباه راه ندارد برای این است که متن حادثه حاضر است. اشتباه در موردی است که صورت ذهنی با خارجی تطبیق نکند و بشود اشتباه. اما خود خارج متن هستی شیء است و جا برای اشتباه نیست (ثبوت الشیء لنفسه ضروری). اشتباه در جایی است که صورتی در ذهن انسان باشد و بر متن خارجی منطبق نباشد. ولی خود متن جریان خارجی با خودش انطباق ذاتی دارد. تعبیر به انطباق هم مسامحه است و برای شاهد اعمال متن عمل حاضر است نه صورت آن عمل. پس اشتباه در او فرض ندارد همانطور که گناه هم به آن مقام راه ندارد. زیرا گناه در قوانین و در مقررات اعتباری است. در مسئله باید و نباید است، نه در احاطهی وجودی. در احاطهی وجودی جا برای باید و نباید نمیباشد و در نتیجه موردی برای عصیان نیست.
شهادتی این چنین گناهی آنچنان ندارد و خلافی آنچنان در شهادتی این چنین رخنه نمیکند. لذا خدا این شهادت را در صحبت حق معرفی کرد و فرمود: کسانی در قیامت حق شفاعت دارند که شاهد بالحق باشند. (وَلاَ یَمْلِكُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ) (17) آنچه را که دیگران به عنوان شفیع میشناختند و به آنها احترام عبادی میگذاشتند و برای آنها ارج پرستش قائل بودند آنها حق شفاعت ندارند. گرچه مشرکان دربارهی بتها میگفتند: (هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا) (18) و تنها کسی در قیامت حق شفاعت دارد که شاهد و حاضر بالحق باشد. خلاف در شهادت او رخنه و غیبت در حضور او راه پیدا نکند. اینجا شهادت در برابر غیبت است، نه شهادت در برابر قسم یا شهادت در برابر اقرار یا شهادت در برابر دیگر امارات قضائی. اینجا شاهد در برابر غایب است در حالیکه آنجا شاهد در کنار مدعی است. اینجا شهادت و حضور است. چون حضور واقعیت است لذا با حق همراه خواهد بود. (إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ) (19) خدا درباره مسیح سلامالله علیه فرمود: در قیامت شاهد است و ما از هر امتی شهیدی احضار میکنیم و رسول خدا را به عنوان شهید شهدا حاضر خواهیم کرد (وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِیداً) (20) دیگران حاضرند ولی حضورشان در محضر پیامبر است. چه مقامی والاتر از آن که (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ) (21) یعنی همهی انبیاء و همهی امم مسئولند. در آن روز رسول اکرم شاهد کل است (إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً وَدَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً) (22) او شاهد کل است یعنی آنچه در جهان بشریت گذشت و میگذرد رسولالله حاضر است. این برجستهترین خط اسوه و کاملترین خط رسول اکرم است که خداوند او را اسوه و مقتدا معرفی کرد قرآن، کتاب مدح و ثنا نیست. بلکه کتاب تربیت و هدایت است. اگر خدا در این کتاب رسولالله را اسوه نامید و شهید محض معرفی کرد یعنی به خط شهید اقتدا کنید تا شاهد بشوید. به بشریت میگوید تا کی غائبید؟ تا کی نهان و پوشیدهاید؟ تا کی نه از خود باخبرید نه از دیگران؟ تا کی در حجاب خویشتناید (تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز) برای اینکه شاهد باشی از حجاب خود برخیز، پرده از خویشتن خویش بردار تا حاضر و شاهد شوی، روی اسرار عالم پرده نیست اگر حجابی هست در برابر چهرهی تبهکاران آویخته است. (فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ) (23) در قیامت میگویند پردهای که روی تو آویخته شده بود برداشتیم و این بدان معنا نیست که از اسرار عالم پرده برداشتیم غطاء و پرده را تو بافتی و آویختی فرمود: (أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ) (24) یعنی چشمان آنها در پرده و غلاف گناه است وگرنه اسرار روشن عالم آیات الهیاند جهان اگر پوشیده بود آیت نبود؟ ممکنات اگر مستور بودند علامت نبودند؟ چیز پوشیده که علامت شاهد نیست؟ چیز مخفی که نشان بینشان نیست؟ اگر سراسر عالم آیت خداوند است و اگر جهان را آیات فرا گرفت پس پردهای در جهان نیست؟ غیبی در جهان نیست این انسان است که غائب است، انسان است که دور است، انسان است که محجوب است. قرآن بعضی از انسانها را محجوب میداند منتها این حجاب دیدنی نیست (وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَكَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً) (25) حجاب و مانع دو قسم است: یکی حجاب مستور و یکی حجاب ظاهر و مکشوف پرده جسمانی حجابی ظاهر است یعنی همه میدانیم که این پرده مادی یا آن دیوار خارجی حاجباند ولی حجابی است روشن. ولی گناه حجاب است، خلاف حجاب است، بدرفتاری حجاب است اما حجابی مستور، و مستور در آیه نه به معنای ساتر است، بلکه به معنای خود مستور میباشد. این حجاب برای آن است که دیگران نمیدانند غفلت و گناه حجاب است، خیال بد، خیانت چشم، خیانت دل پرده است و اینها نمیگذارند انسان از پرده بیرون بیاید و وارد صحنه شده و شاهد بشود. بنابراین کسانی که در پشت پردهاند هرگز در خط شهادت پیامبر نیستند. کسی که محجوب است چگونه در راه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد (إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ). یکی از بهترین راهها برای آن که انسان پردهای نبافد و روی چشم درونی خود نیاویزد، یا پردههای آویخته را کنار بزند، یا کاری کند که پرده کنار برود، این است که مواظب جلساتش باشد، جایی که سخن خدا و قیامت و معاد و وحی و دین نیست شرکت نکند. جایی که دین را به بازی میگیرند حاضر نشود. سخنی که مطابق رضای خدا نیست نگوید و نشنود کلماتی که در مسیر وحی الهی نیست نگوید و به آنها گوش فرا ندهد. انسان، نه حق دارد هرچه خواست بگوید و نه مجاز است هرجا خواست برود و بنشیند. جلسات کنترل شده است، برطرف نمودن حجاب و پرده یا به درس و بحث و اندیشه، و تعلم است، یا با تهذیب و تزکیه نفس و درونبینی و درونکاوی و ریاضتهای صحیح و مجاهدتهای جبهه جهاد اکبر. تعبیر بلند صدرالمتألهین رضوانالله علیه در شرح اصول کافی این است، پردهای که آویخته است و جلوی چشم انسان را گرفته است و حجابی شده است، تا پرده کنار نرفت پشت پرده روشن نمیشود. کنار رفتن پرده، به یک سوی نهادن حجاب، برطرف شدن این مانع، دو راه دارد که جمعشان هم ممکن است. یا انسان باید برخیزد بکوشد، تلاش کند و پایی حرکت دهد و دستی بجنباند و به سراغ پرده برود و پرده را با دست کنار بزند و پشت پرده را ببیند، یا توفیق الهی نصیب انسان بشود که بدون دست یازیدن، بدون پای کوبیدن نسیمی بوزد و پرده را کنار و یه یک سوی برد و پشت پرده روشن شود. با راه مدرسه یا راه معرفت، یا راه حصولی یا راه حضوری. گرچه قیل و قال مدرسه اثرش کم و راه معرفت سنگین است ولی انسان نباید به بهانهی اندک بودن اثر مدرسه راه تحصیل علوم حصولی را طی نکند و به بهانهی سختی راه معرفت از تهذیب نفس شانه خالی کند. اگر توانست در مدرسه معرفت بیاموزد، حصول را با حضور بیامیزد و شهود را با گفتن و شنیدن آمیخته کند، زهی سعادت. چون آن چه را شهوداً یافت میتواند با علم حصولی عرضه کند. اگر نشد یکی از این دو راه، یا با تلاش و کوشش پرده غفلت را کنار بزند و حجاب را برطرف کند و اسرار عالمی را که سراسر آیات الهی هستند ببیند، یا بکوشد در معرض نسیم قرار گیرد، (الا ان الله فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضو لها و لا تعرضوا عنها). یا نسیمشناس باشد بداند نسیم از کجا میوزد و کی میوزد تا خود را در معرض نسیم قرار دهد و آن نسیم بوزد و پرده را کنار ببرد و او پشت پرده را ببیند. ببیند عالم همه ثناگوی اویند، بشنود که توحیدگوی او نه بنیآدمند و بس بشنود (إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ) (26) بشنود: (یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ) (27) اگر پرده با نسیم سعادت خداوند سبحان کنار رفت، دیگر نیازی به حرکت دست و پا نیست:/>
چرا دست یازم چرا پای کوبم *** مرا خواجه بیدست و پا میپذیرد
اگر آن همت والا و آن سعادت کامل میسور نشد لااقل راه اندیشه راه درس و بحث راه علم حصولی پای کوبیدن و دست یازیدن و سرانجام سراغ پرده رفتن و پرده را کنار زدن و پشت پرده را دیدن و از عالم باخبر شدن و با عالم همصدا شدن و گفتن:(رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ) (28) پیموده شود این راه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، این راهی بود که او همهی عالم را میدید، بشر را هم مینگریست، همهی اسرار عالم برای او علنی بود غیبت برای او نبود چون او حاضر بود. غفلت برای او نبود چون او شاهد بود. حجاب برای او نبود چون او ناظر بود. نظر با آویزش پرده، غفلت با حضور و غیبت با شهود سازگار نیست (إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً) نه تنها به عنوان نمونه و الگو، بلکه بر همه انبیا و امم تو شاهدی (فَكَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِیداً) (29) برای این که خط شهادت او را طی کنیم راههائی دارد که یکی از آن راهها مواظب بودن جلسات است. خدا برای رسیدن به این شهادت دستوراتی میدهد تا پیروان راه شهادت، این دستورات را اجرا کنند و با پیمودن این راه، لااقل درون خود را ببینند تا کمکم به درون دیگران راه پیدا کنند و بفهمند که دیگران چه میکنند. خدا به رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّكَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) (30) اگر دیدی عدهای سرگرم هتک حرمت آیات الهیاند و جلساتی دارند که با مکتب آسمانی سازگار نیست، در پیرامون وحی خدا سخنان اهانتآمیزی دارند، دستورات آسمانی را به رسمیت نمیشناسند، به برنامههای الهی اهانت میکنند، تو در آن محفل حضور پیدا مکن و در آنجا شرکت نکن. از آنها اعراض کن تا این که اینها مدار بحثشان را عوض کنند و در مطلبی دیگر وارد شوند، و امور دیگر را مطرح کنند و اگر یک بار فراموش کردهای، بعد از ذکری و یادآوری، دیگر در جلساتشان شرکت نکن. زیرا اینها ظالمند (مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ). با ستمکاران نشستن حجابی عظیم است چون (وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) (31) و از آن نظر که ظالم در حجاب است (قلوبهم فی اکنة) بین آنها و تو حجابی نادیدنی است. گرچه خطاب به رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) است ولی دستور راجع به امت است. زیرا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز در این جلسات شرکت نمیکرد خدا فرمود: (فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى). و این که فرمود دستور اسلامی این است که در جلساتی آن چنان شرکت نکن، اصلش در سورهی نساء آمده که خطاب به مردم است. چنین خطاب میکند که: هرگز در جلسات آنها شرکت نکنید که اگر اهل جاهلیت و دیگران مشغول اهانت به آیات الهیند شما حق حضور در آن جلسات را ندارید (وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُكْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ) (32) ما قبلاً به شما گفتیم که در جلساتی آن چنان شرکت نکنید، خدا قبلاً به رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب کرد نه به مردم استاد علامه طباطبائی رضوانالله تعالی علیه بیان لطیفی دارد که فرمود: این دو آیه وقتی کنار هم قرار بگیرند نشان میدهد که در آیهی سورهی انعام گرچه خطاب به رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است ولی امت مرادند زیرا خدا در سورهی نساء فرمود: ما قبلاً به شما گفتیم که در مجالس باطل شرکت نکنید در حالی که در سراسر قرآن جز آیه سوره انعام در این زمینه آیهای که مردم را از حضور در جلسات اهانتآمیز منع کرده باشد نیست پس آیه سورهی انعام که رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب میکند در مجالس باطل شرکت نکن، منظور امت است زیرا در سورهی نساء فرمود: ما قبلاً به شما گفتیم که در مجالس گناه شرکت نکنید و فرمود: اگر در مجلس آلودگان حضور پیدا کردید، آنها که آیات الهی را به استهزاء میگیرند، آنها که کفر میورزند و وحی آسمانی را به رسمیت نمیشناسند اگر با آنها شرکت کردید (إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ) (33) شما همانند آنهائید و خدا شما را که به جهت حفظ ظاهر منافقانه در دو مجلس شرکت میکنید با کفار یکجا جمع میکند (إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْكَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً) (34) امیدواریم با پیمودن راه شهادت ظاهری، آن مسیر شهادت واقعی نصیب همه ما بشود. غفرالله لنا ولکم.
پینوشتها:
1. سورهی آل عمران، آیهی 31.
2. سورهی نساء، آیهی 41.
3. سورهی بقره، آیهی 143.
4. توحید صدوق ره ص 97.
5. توحید صدوق ره ص 252.
6. سورهی زمر، آیهی 169.
7 و 11. سورهی بقره، آیهی 225.
8 و 10. سورهی بقره، آیهی 283.
9. سورهی فصلت، آیهی 21.
12. سورهی ملک، آیهی 11.
13. سورهی توبه، آیهی 17.
14. سورهی توبه، آیهی 105.
15 و 16. سورهی نساء، آیهی 159.
17 و 19. سورهی زخرف، آیهی 86.
18. سورهی یونس، آیهی 18.
20. سورهی نساء، آیهی 41.
21. سورهی اعراف، آیهی 6.
22. سورهی احزاب، آیات 45 و 46.
23. سورهی ق، آیهی 22.
24. سورهی کهف، آیهی 101.
25. سورهی اسرا، آیهی 45.
26. سورهی بنیاسرائیل، آیهی 44.
27. سورهی جمعه، آیهی 1.
28. سورهی آل عمران، آیهی 191.
29. سورهی نساء، آیهی 41.
30. سورهی انعام، آیهی 68.
31. سورهی آل عمران، آیهی 86.
32. سورهی نساء، آیهی 140.
33 و 34. سورهی نساء، آیهی 140.
جوادی آملی، عبدالّه؛ (1366)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 2)، بیجا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم