درجات توحید:
1- توحید وجود2- توحید واجب
3- توحید خالق
4- توحید رب
5- توحید معبود، وقتی از پایین به بالا شروع کنیم ترتیب آن
عبارتست از توحید عبادی، ربوبی، توحید خالق، توحید واجب و توحید وجود که این قسم اخیر از حریم بحث ما بیرون است. آنچه که مطرح است از توحید واجب تا توحید معبود است. راههائی که قرآن فرا راه انسان نصب میکند مختلف است. چون قرآن مأدبه و غذای آماده خداست و در کنار این غذای آماده همه مردم از انبیاء و اولیاء و دیگران نشستهاند و آنان یعنی انبیاء و اولیاء از حقایق و لطایف قرآن برخوردارند. شاگردان آنها و مؤمنین و همچنین اوساط مردم هر کسی به مقدار استعدادش از غذای آماده قرآن بهره میگیرد.
توحید عبادی و برهان حرکت
برهانی که در قرآن برای توحید عبادی و ربوبی بیشتر و گستردهتر از سایر براهین مطرح است برهان حرکت است. قرآن هر حرکتی را که به سمت کمال باشد مخصوص الله میداند و مبدأ نخستش را هم خدا میداند. تمام این تکاملها را قرآن به خدا نسبت میدهد. اگر جایی نقص و عیب و آفت و مانند آن به چشم خورد در اثر نارسایی و عدم توانایی آن مورد است. وگرنه = از خیر محض جز نکوئی ناید = خدا فیضش دائم است او دائمالفیض و دائمالفضل علی البریة است منتهی گیرندهها گاهی میگیرند و گاهی نه، گاهی کافی و گاهی غیر کافی دریافت مینمایند.اقسام حرکت
قرآن کریم پنج قسم حرکت را شمرده و این حرکات را با ارادهی خدا تأمین میکند و الله را محرک و گردانندهی این حرکات میداند. قرآن تحولها و دگرگونیهایی که به سمت کمال رو آورند به وسیلهی الله که مرکز کمال است میداند. حرکات پنجگانه عبارتند از:حرکت اول، خداوند آنچه در آسمانها میگذرد، حرکتی که برای اختران و سیری که برای کواکب و تحولی که برای ستارههاست، به خود نسبت میدهد.
حرکت دوم، آنچه از آسمان نازل میشود و حرکتی به سمت زمین دارد مانند باران، خدا به خود نسبت میدهد.
حرکت سوم، آنچه از زمین میروید از گیاهان و درختان به خدا منسوب است.
حرکت چهارم، آنچه در دل زمین به نام چشمهها و آبهای تحتالارضی حرکت و سیر و تحولی دارند به خدا منسوب است.
حرکت پنجم، آنچه از تحولهای معرفت النفس در جان انسان رخ میدهد. قرآن به خدا نسبت میدهد. این حرکات پنجگانه مربوط به خداست مقداری از آن در سورهی انعام و بقیه هم در سایر سورهها بیان شده است. در سورهی انعام فرمود: ( إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذلِكُمُ اللّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ) (2) آن عاملی که حبه و هسته را میشکافد خداست. مبدئی که هسته را میشکافد و شکافی در حبه ایجاد میکند، یک قسمتش را به نام ریشه به دل خاک فرو میبرد و بخش دیگرش را به نام ساقه و تنه از زمین میرویاند قرآن این شکاف حبه و هسته و این رشد ریشه در دل خاک و این سر برآوردن ساقه و تنه از سطح خاک، همه را به الله نسبت میدهد. ( إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى ) این هسته خود به خود شکافته نمیشود. حبه خود به خود شکاف برنمیدارد او نه میداند چگونه بشکافد و نه میتواند بلکه فقط میپذیرد، حبه شکافپذیر است نه سازنده، هسته گیرنده است نه دهنده، او میتواند شکافته شود اما شکافنده لازم دارد. او این شکاف را ندارد و میگیرد پس، دهنده لازم دارد. او این ریشه و جوانه زدن را ندارد پس بخشنده لازم دارد. او که این صفت را ندارد، نمیتواند به خودش ببخشد، چه او گیرنده است پس ندارد که میگیرد، او پذیرنده است پس ندارد که میپذیرد، اگر میداشت که پذیرش و قبول در او نبود. موجود چیزی را که نداشته باشد میپذیرد. چیزی را که فاقد او باشد قبول میکند اگر خودش میداشت که قبول نمیکرد، پس ندارد که قبول میکند، و خودش هم به خودش نمیتواند بدهد زیرا ندارد که بدهد. ممکن نیست یک شیء هم قابل باشد و هم فاعل. هر انفلاق و شکافی که در سطح این حبهها و هستهها پیدا میشود به وسیله آن محرک شکافنده است به نام خدا. چه هر شکافی که در افق پیدا میشود به وسیلهی الله است خداست که سینهی تاریک افق را با طلوع یک اختر تابان میشکافد. هر جا شکافتن و رویانیدن و تحرک و فلقی هست خدا رب و پرورندهی آن حرکت است ( قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ) (3) او هم فلق صبح را به عهده دارد که یک مسئله آسمانی و نجومی است و هم فلق حبهها و هستهها را که یک مسئله کشاورزی است ( إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى ) برای اینکه کسی نه پندارد خودش این حبهها را به ثمر رساند یا هستهها را به صورت باغ درآورد، در سورهی واقعه تشریح کرده، فرموده است: از شما ساخته نیست که هستهها و حبهها را برویانید. ( أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ. ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ) (4) فرمود در کشاورزی، کاری که از یک باغدار ساخته است حرث است نه زرع. بذر افشانی است نه شکاف بذر و رویاندن ریشه و ساقه. شما حارثید نه زارع. بذرافشانی یک حرکت مکانی است که انسان، گندمها و هستهها و حبهها را از انبار به مزرعه میبرد و بعد از شیار به دل خاک میسپارد. اما آن حرکت اصیل و تکاملی که باید هسته را بشکافد و دو نیم کند و یک دستش به نام ریشه و دست دیگرش به نام جوانه از دو جهت شروع به حرکت کنند بر عهدهی خداست. فرمود: خدا زارع است نه شما. شما فقط بذر افشانید گرچه آنهم در نهایت به خدا منتهی میشود دربارهی تولید و تکثیر نسل هم همین مطلب را دارد در عین حال که میفرماید: زن حرث و مزرعه شوهر است. ( نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ ) (5) پرورش کودک در رحم زن به وسیله مرد نیست. کار مرد (امناء) است. فرمود: ( أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ. ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ) (6) مرد با امناء حرکت مکانی میدهد و بس. آنکه یک قطره آب را به صورت یک انسان متفکر و عمیق میسازد خداست. (ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ) حرکت یک قطره آب به صورت انسان کامل که خلقت است، تحریک خالقانه است، حرکتی است برای تکامل یک قطره آب، که مستقیماً به عهدهی خداست قرآن هم، در مزرعههای انسانی فرمود خدا محرک است و هم در مزرعههای کشاورزی فرمود خدا محرک است. حرکت، محرک و تکامل، کمالبخش میخواهد. رفتن، راهنما و راهگشا میخواهد، برنده میخواهد، که ببرد. حرکتی که در سطح گیاهان و درختان است در چند جای قرآن آمده خدا این کار را انجام میدهد. در سورهی مبارکهی بقره هم باز به این مطلب اشاره کرد. فرمود: ( الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) (7) آن حرکتی که از خاک شروع میشود به میوه شدن ختم میشود به وسیلهی حرکت بخشی به نام خداست ( إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ) او زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد. این حرکت به عهدهی اوست. اگر درخت و گیاه زنده از حبه بیجان، بیرون میآید، بیرون آورندهاش خداست و اگر حبه و هستهی بیجان از گیاه و درخت زنده بیرون میآید باز هم کار خداست. ( ذلِكُمُ اللّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ) این خدای شماست، به کدام سمت میروید؟ ابیات معروف نظامی که میگوید: هر انسان متفکری میداند که باهر گردنده گردانندهای هست، نشان برهان حرکت است چون هر حرکتی یک برندهای و محرکی میخواهد که شیء را به سمتی حرکت بدهد. همانطوری که خدا سینهی یک حبه گندم را میشکافد و از آن خوشه میسازد و مزرعه را سرسبز میکند، فضای افق را هم میشکافد و از آن اختر تابان را بیرون میکشد و شب تار را به صورت روز روشن میکند. ( فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَكَناً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَاناً ذلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ) (8) شب را برای آرامش قرار داد و این دو اختر فروزان یعنی ماه و آفتاب را آنچنان با نظم حرکت میدهد که برای حسابها آماده باشد. حسابها همه به حرکت شمس و قمر که منظم است بسته است. هم حرکت آنها، محرک میخواهد و هم نظم آنها نشاندهندهی آن ناظم عزیز علیم است. عزیز است زیرا نفوذناپذیر است هیچ عاملی نمیتواند جلوی برنامهریزی الله را بگیرد. علیم است، چون میداند چگونه برنامهریزی کند چگونه حرکت بدهد و چگونه حرکت را تنظیم کند. لذا فرمود: ( ذلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ )، این اندازهگیریهای مهندسی آگاه و مقتدر است. ( وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ) (9) خداست که آنچنان منظم به سیر و حرکت اختران و ستارهها میپردازد تا رهنوردان بیابانها و دریاها و فضاها با استفاده از کیفیت حرکت منظم اختران مقصد را پیدا کنند. این حرکت برای اختران سماء است قرآن حرکت درختان و گیاهان زمین را برای عموم مطرح میکند چون حرکت منظم اختران، یک کار عمیق و دقیق ریاضی است و در کش برای همه میسر نیست، لذا درباره حرکت اختران فرمود ( قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ). اینجا علم و اطلاع و آگاهی لازم است. یک اخترشناس و منجم ماهر میتواند به خوبی از حرکت منظم اختران، آگاه شود و استدلال بکند.
در قسمت بعد فرمود: ( وَهُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً مُتَرَاكِباً وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَةٌ وَجَنَّاتٍ مِن أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَانَ مُشْتَبِهاً وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذلِكُمْ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ) (10) حرکت باران از بالا بر زمین محرک میخواهد. یک شیء خود به خود به سمت مقصد حرکت نمیکند زیرا متحرک میتواند کمال حرکت و وصول به مقصد را بپذیرد او پذیرا است پس ندارد که قبول میکند و چون ندارد نیازمند به بخشنده است. چون ندارد و میگیرد نیازمند به عطا کننده است و خودش ندارد لذا از مبدئی دریافت میکند و به حد کمال میرسد. فرمود: حرکت باران از بالا به زمین به ارادهی خداست ( وَهُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً ) وقتی این باران به زمین آمد و در زمین فرو رفت آن حبهها و هستههایی که حرکت کردند و شکافته شدند و به صورت ریشه و جوانه از دو جهت و دو بعد شروع به حرکت کردند با آمدن باران قد میکشند، رشد میکنند، تنومند میشوند و به ثمر میرسند ( فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَیْءٍ ) خدا هر روئیدنی را به وسیلهی باران بالا میآورد. این اخراج و این حرکت را خدا به خود نسبت میدهد. بذر که در دل خاک آماده و شکافته شد شکافش که حرکت اوست به ارادهی خداست. وقتی بیرون هم میآید باز به وسیلهی خداست. یک قطره آب هم در رحم زن شکافته میشود و حرکت میکند و جوانه میزند، جوانههای او به صورت سر و دست و پا و چشم و گوش در میآیند و همهی اینها به وسیله قدرت خداست. ( هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُكُمْ فِی الْأَرْحَامِ كَیْفَ یَشَاءُ ) (11). هنگام زایمان که فرا میرسد، و جنین بخواهد از رحم به دامن مادر حرکت کند، محرک میخواهد. فرمود: ( وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ) (12) و این حرکت هم محرکش خداست. در مجموع هر حرکتی که به سمت کمال باشد حرکتبخش و محرکش خداست. زیرا آن که این کمال را میبخشد باید خود مرکز کمال و عین کمال باشد. دیگری یا دیگران که مبادی وسطیه هستند هرکه و هرچه هستند، هرچه دارند مجرا و مسیر فیضند - نه مبدأ فیض و مرکز افاضه. ( فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً ) خدا از گیاه ساقه سبز را بیرون میآورد و از ساقهی سبز، خوشه و از کنار خوشه حبههای متراکب و متراکم میرویاند. ( نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً مُتَرَاكِباً ).
اما هسته که درخت از آن میروید. ( وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا ) یعنی از شکوفه درخت خرما خوشههای پرباری که نزدیک است روییده میشود. ( قِنْوَانٌ دَانِیَةٌ وَجَنَّاتٍ مِن أَعْنَابٍ ) باغهایی از انگور ( وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَانَ مُشْتَبِهاً وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ ). میوه زیتون و خرما و همچنین انار. بعضیها شبیه همند، بعضیها بیشباهتند. ( انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ ) نگاه کنید وقتی میوهاش به بار نشست و رسید و پخته شد، چگونه از دوران نارسی یا از دوران قبل از آن، حرکت کرده و به مرحلهی پختهگی و رسیدن رسیده است؟ این پختگی را کی به او داد؟ کی دست او را گرفت و از خاک بیرون آورد و شکوفهاش کرد؟ کی دست شکوفه را گرفت و میوهاش کرد؟ کی زمام میوه را گرفت و او را پخته و شیرین و شاداب کرد؟ فرمود: در همهی این مراحل نشانهی تحریک الهی و تکمیل خدا را به خوبی میبینید ( إِنَّ فِی ذلِكُمْ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ) در این بخش فرمود همینکه انسان، با انصاف باشد و از تعصب خام برحذر باشد، مؤمن و معتقد متوسط باشد، و نظر کند، این برهان، حرکت او را به هدف توحیدی میرساند. این نظیر مسئله اخترشناسی نیست که عمیق باشد که تا انسان، کارشناس ریاضی نباشد نمیتواند به خوبی به اسرار حرکتهای اختران سمائی پیببرد. آنجا دانشمند لازم است و اینجا انصاف کافی است آنجا خرد فائق لازم است و اینجا دانش متوسط و ایمان معتدل کافی است. سه قسم از حرکت تاکنون مشخص شد. یعنی آنچه در آسمانها میگذرد و آنچه از آسمانها میریزد و آنچه از زمین میروید، محرکش خداست.
دو قسم دیگر از اقسام حرکت باقی است که یک قسم حرکاتی است در دل زمین که به نام حرکت تحتالارضی است و قسم دیگر تحولات و حرکاتی است که در جان آدمی صورت میگیرد که عمیقترین حرکتها و رقیقترین تحولهاست. در سورهی زمر فرمود: ( أَلَمْتر أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَلَكَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطَاماً إِنَّ فِی ذلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ ) (13) اگر خوب دقت کنید. مطلب پیچیده نیست. در حدی است که قابل رؤیت و شهود است. فرمود مگر نمیبینید که باران خود به خود پیدا نمیشود و خود به خود حرکت نمیکند. باران که این کمال را ندارد پس از کجا به این کمال میرسد؟ آیا نمیدانی کمالبخشی هست که دست این قطرات باران را گرفته به مقصد نازل میکند؟ ( أَلَمْتر أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً ) وقتی باران نازل شد دهنهی خاک آن را جذب میکند. خواه به صورت باران، خواه به صورت برف و خواه به صورت تگرگ باشد زمین آنها را جذب میکند، آنگاه راههای زیرزمینی - چشمهها و چاههای زیرزمینی، رگهها و ردههای زیرزمینی تنظیم میشود و این آبهای تحتالارضی راهنمایی میشوند که در زیرزمین این حرکات را اداره کنند و ادامه بدهند. ( فَسَلَكَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ ) آنچه از بالا نازل شد و در دل خاک فرو رفت این حرکات تحتالارضی را که کجا چاه بشود، کجا چشمه بشود، کجا نزدیک زمین باشد، کجا دور باشد، کجا در دسترس باشد، کجا در دسترس نباشد، همه را خدا به عهده میگیرد. اگر مصلحت بداند گاهی سطح آب و کانالها و چشمهها و چاهها و مجاری آبهای تحتالارضی را آنچنان پایین میبرد که نه در دسترس انسانهای ابتدائی و بیسلاح است و نه در دسترس مهندسین مسلح. نه با چاه عمیق میتوان به آن آب رسید و نه با دلو و دست میتوان به آن دسترسی پیدا کرد. فرمود: ( قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیكُم بِمَاءٍ مَعِینٍ ) (14) اگر این آب بیش از آن مقداری که باید، فرو برود، اگر آبهایی که الآن معین است و عین و چشم آن را میبیند و در دسترس و دید شما هست. اگر غور کند و فرو برود و در دل خاک نهان به شود جز این است که سرزمینهای سرسبز و خرم شما پژمرده و افسرده خواهد شد؟ جز این است که هیچ عامل دیگری نیست این آب فرو رفته را بالا بیاورد؟ پس حرکت در فرو رفتن و در بالا آمدن، به دست خداست. بسیاری از جاها که خیلی سرسبز و خرم بود با رفتن آب چشمه و چاه خشکید و پژمرده شد و بسیاری از جاها که بایر و موات و پژمرده و خشکیده بود با جوشش آب، سرسبز و خرم شد. فرمود: حرکتهای زیرزمینی و تنظیم حرکتهای صعودی و نزولی و افقی تحتالارضی به عهدهی خداست اگر بخواهد از جایی به جایی که صلاح بداند میبرد و راهنمای خطوط و تنظیم حرکات و تحریکها، الهی است که مسیر آبهای زیرزمینی را رهبری مینماید. اگر بخواهد آبهای زیرزمین سیر عمودی داشته باشد مثلاً پایین برود به عنوان عذاب یا بالا بیاید به عنوان رحمت و نعمت، باز به دست با قدرت الله است. ( أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیكُم بِمَاءٍ مَعِینٍ ). اگر آبها غور کند و فرو برود کیست، آن آبی که در دسترس و در اختیار شما بود بیاورد؟ خداوند اینگونه حرکات را به خودش نسبت میدهد ( ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ) میوههای رنگارنگ و گوناگون بوسیله آن به عمل میآورد. افرادی را که جز به سطح طبیعت نمینگرند و عالم و محقق نیستند که با سیر در حرکات منظم اختران پی به خدا ببرند و مؤمن با انصاف نیستند که با مشاهدهی آیات الهی پی به وحدت ربوبی ببرند و نشانههای فقاهت و فهم ظریف در آنها نیست که با معرفت نفس پی به توحید ربوبی ببرند و فقط همتشان خوردن و نوشیدن و پوشیدن و خوابیدن و استراحت است قرآن آنها را در سطح همین گیاهان و حیوانات میداند. میفرماید: در زمین گیاهان رنگارنگ و حیوانات گوناگون و گروهی از مردم بسر میبرند که فقط با آنها در رنگ اختلاف دارند، قرآن آنها را فقط با اختلاف در رنگ در ردیف حیوانات و گیاهان نام میبرد. آنجا که فرمود: درختها و گیاهان و میوههای رنگارنگ روییده میشوند، دربارهی انسانهایی که اندیشه و فکری ندارند نیز همین تعبیر را دارد: فقط خردمندان و دانشمندان و علمای متعهد و با عمل را استثنا میکند. در سورهی فاطر میفرماید: ( أَلَمْتر أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً ) (15) خدا از آسمان باران نازل کرد ( فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا ) (16) و به وسیلهی این باران میوههایی رنگارنگ رویانیدیم ( وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ ) (17) و از جبال و کوهها، جادهها و راههایی گوناگون بوجود آورد. ( بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا ) (18) بعضی از راهها و ردهها و رگهها سفید و بعضیها سرخ و بعضی سیاهند ( وَغَرَابِیبُ سُودٌ ) (19) یعنی راههای بشدت سیاه پدیدار کرد. ( وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذلِكَ ) (20) و از مردم و جنبندهها و انعام اینچنیناند که همه در یک ردیفند فقط رنگهایشان فرق میکند. میوهها جزء نباتاتند. انعام و دواب و مردمی که همانند آنها به فکر خوردن و پوشیدنند با یکدیگر اختلاف در رنگ داشته و در ردیف همان گیاهان و انعام قرار دارند انسانی که جز خوردن و خوابیدن همی ندارد و ارادتی نمیورزد در حد یک حیوان است فقط رنگش فرق میکند. ( وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ ) یعنی برخی از مردم و جنبندهها و انعام و چهارپایان ( مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذلِكَ ). اما در بین آنها، گروه ممتاز و برجسته، دانشمندان آگاه معتقد و متعهد و وارستهاند که از دیگران جدایند و از خداوند میهراسند. ( إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ ). (21) اگر کسی خردمند و مؤمن بود و برتر از حیوانیت اندیشید و فکر کرد، مرزش جداست. قرآن آنها را مستثنی کرده است. و الا دیگران را با حیوانات از یک ردیف میداند فقط در رنگها میگوید فرق است. همانطور که همهی میوهها بالاخره میوهاند و جزء نباتاتند ولی رنگشان فرق میکند. قرآن آن گروه را که در حد حیوان میاندیشند به حساب انسان نمیآورد. میفرماید: آنها و حیوانات و چهارپایان در یک ردیفند فقط رنگشان فرق میکند. آنکه از همه اینها جداست، انسان وارستهی خداترس است که خدا را در همهی حالات ناظر و حاضر میداند و چون او را در تمام حالات حاضر و ناظر میداند در مشکلات به او مراجعه میکند، نعمتها را از او میداند در رویدادهای سنگین به یاد او تسلی پیدا میکند. این همان ابعاد سه گانهای بود که در جلسات قبل مطرح شد یعنی حاجت را از خدا، نعمت را از خدا و تسلی و آرام شدن دل در مصیبتها را از خدا میداند. ( مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ) (22).
حرکت درونی انسان
اما حرکت پنجمی که در طلیعهی سخن بحثش مطرح شد مهمترین حرکت است و در سورهی انعام چنین میفرماید: ( وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَكُمْ مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ ) (23). تحولاتی که در انسان پیدا میشود. بعضی در صلب و رحم میمانند و بعضی از صلب و رحم به جامعه منتقل میشوند. تحولاتی که در انسان رخ میدهد انسان در خودش مشاهده میکند که من یک قطره آب بودم و اکنون به این صورت درآمدم چه کسی مرا از آن حال به این حال آورد؟ این غیر از حرکت علمی است که یک عالم ریاضیدان میداند و غیر از انصاف متوسطی است که در تودهی مؤمنین است. برای درک آن یک فهم فقیهانه که فهمی ظریف است. لازم است. این سیر در نفس و محرک را در حرکتهای نفس مشاهده کردن، خود را در اختیار آن محرک قرار دادن است. ( عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود ) (24) خود را متحرک دیدن و زمام خود را به دست الله مشاهده کردن کار هر عالم ریاضیدان نیست. کار هر مؤمن سادهاندیش متوسط هم نیست. بلکه کار یک انسان فقیهی است که از فقه - برخوردار است، همانند شعور که فهم دقیق است. شعر یعنی مو، انسان اگر مانند یک مو باریکبین شد میگویند او شعور دارد و دقیقبین است فرمود: ( قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ ) در اینجا فقه لازم است. اگر کسی در این حد نبود قرآن او را در ردیف انعام و چهارپایان میداند و میگوید فقط رنگهای آنها فرق میکند. چه اینکه نعمتها را خدا تشریح میکند. این بیان از امام سجاد سلام الله علیه است. که قرآن ناطق است آن حضرت میگوید: هر آیهای از قرآن خزانهای از خزانههای الهی است، میگوید دأب و روش قرآن این است. وقتی نعمتهای ظاهری را میشمارد میگوید: ما باران فرستادیم، آفتاب را تاباندیم تا میوهها و محصولات شما رشد کند، بارانها را فرستادیم تا محصولات رشد کنند ( مَتَاعاً لَّكُمْ وَلْأَنْعَامِكُمْ ) (25) قدری شما و قدری چهارپایانتان بخورند. غذاهای مادی را مال انسان و حیوان میداند. اما آنجا که مسئلهی علم و معرفت و ایمان است، میفرماید: ( یُؤْتِی الْحِكْمَةَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً كَثِیراً وَمَا یَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ) (26) یعنی افرادی که دارای لب و مغزند.در مجموع میبینیم آنچه را که قرآن در سورهی انعام و سورهی زمر و سورهی ملک و سایر سورهها بیان کرده تمام حرکات را که به سمت کمال است به خدا نسبت میدهد چنانچه گفته شد این حرکات را به پنج دسته تقسیم میکند. حرکاتی که در آسمانهاست حرکاتی که از آسمان به زمین است. حرکاتی که از زمین به سمت بالاست. حرکاتی که در زیر زمین انجام میگیرد و حرکاتی که تحولات نفسی نامیده میشود. خدا کل این حرکات را که کمال و به سمت کمال است به خودش نسبت میدهد. امیدواریم که با نگرش توحیدی خدای متعال قلبها را ظرف توحید ربوبی و مافوقش قرار بدهد که تا دلها به یاد الله بیارامد. ( أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ) (27) و از یقین به توحید ربوبی برخوردار گردد که بالاترین نعمت است. آنگاه نه خوفی دل را تهدید میکند و نه حزنی ( أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ) (28) چون تمام این جلسات و تمام این بحثها و گفت و شنیدها به برکت خونهای شهدای انقلاب شکوهمند اسلامی است خدا را سوگند میدهیم به حق اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام، این بحثها و این خدمتهای ناقابل را قبول کند و بعد از پذیرش در درجهی اول به بهترین وجه، نثار ارواح انبیاء و اولیا و در پرتو آنها، نثار ارواح شهدای انقلاب اسلامی بنماید.
پینوشتها:
1. سورهی یونس، آیهی 57.
2. سورهی انعام، آیهی 95.
3. سورهی فلق، آیهی 1.
4. سورهی واقعه، آیات 63 و 64.
5. سورهی بقره، آیهی 223.
6. سورهی واقعه، آیات 58 و 59.
7. سورهی بقره، آیهی 22.
8 و 9. سورهی انعام، آیات 96 و 97.
10. سورهی انعام، آیهی 99.
11. سورهی آل عمران، آیهی 6.
12. سورهی نحل، آیهی 78.
13. سورهی زمر، آیهی 21.
14. سورهی ملک آیهی 30.
15 و 16 و 17 و 18 و 19 و 20. سورهی فاطر، آیات 27 و 28.
21. سورهی فاطر، آیهی 27.
22. سورهی نحل، آیهی 53.
23. سورهی انعام، آیهی 98.
24. نهجالبلاغه فیضالاسلام حکمت 242، صفحه 1196.
25. سورهی نازعات، آیهی 33.
26. سورهی بقره، آیهی 269.
27. سورهی رعد، آیهی 28.
28. سورهی یونس، آیهی 62.
جوادی آملی، عبدالّه؛ (1366)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 2)، بیجا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم