Enlightenment

روشنگری

روشنگری بیش‌تر طرز تفکر بود تا نهضت. به بیان کلی، روشنگری پیامد «انقلاب علمی» اواخر قرن شانزدهم بود که تصور اکثر تحصیل‌کردگان آن روزگار را نسبت به دنیایی که در آن می‌زیستند، دگرگون ساخت. در وهله‌ی نخست، این تصور
دوشنبه، 3 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روشنگری
روشنگری

 

نویسنده: نورمن همپسن
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی




 

Enlightenment
روشنگری بیش‌تر طرز تفکر بود تا نهضت. به بیان کلی، روشنگری پیامد «انقلاب علمی» اواخر قرن شانزدهم بود که تصور اکثر تحصیل‌کردگان آن روزگار را نسبت به دنیایی که در آن می‌زیستند، دگرگون ساخت. در وهله‌ی نخست، این تصور پدید آمد که طبیعت تابع نظام قوانین درهم تنیده‎‌ی جهانی است که قانون جاذبه مثال اعلای آن است. پیش از آن، طبیعت مجموعه‌ای از پدیده‌های نامرتبط تلقی می‌شد که غالباً محصول دخالت خدا، و بنابراین سرچشمه‌ی درس‌های اخلاقی برای «بشر» بود. در وهله‌ی دوم، انسان، به رغم داشتن روح فناناپذیر، که اکثر نویسندگان روشنگری هنوز به آن باور داشتند، از همه‌ی جهات دیگر بخشی از طبیعت بود. بنابراین، جامعه‌ی انسانی تابع قوانین عام بود - قوانینی همچون قوانین اقتصاد یا جامعه‌شناسی- نظیر قوانین علمی حاکم بر جهان مادی. فهم انسان از خویشتن و از جامعه فقط با روش‌های علمی مشاهده و قیاس ممکن بود که او را قادر به درک اصول حاکم بر رفتار ماده می‌کرد. انسان به دلیل برخورداری از هوش بسیار پرورش‌یافته‌ای که او را قادر به تفکر انتزاعی و حتی اندیشیدن درباره‌ی اندیشه می‌کرد، استثنا به شمار می‌آمد، ولی، همان‌طور که جان لاک مدعی اثبات آن بود، خود تصورات محصول حسن ممتاز و خاص یا الهام آسمانی نبود. تصورات به واسطه‌ی توانایی بشر در پردازش اطلاعات مأخوذ از حواس به وجود می‌آمد.
بنابراین روشنگری هم آزادی‌‌بخش بود و هم محدودیت‌زا. روشنگری دورنمای گسترش نامتناهی معرفت را نوید می‌داد و در عین حال متافیزیک را نفی می‌کرد. آن‌چه نمی‌توانست مورد مشاهده‌ی علمی قرار گیرد فقط می‌توانست موضوع خیال‌پردازی و گمانه‌زنی باشد. آخرین فرض روشنگری این بود که جهان آفریده‌ی مشیت خیرخواه و بخشنده‌ای است و قوانین علمی با گوشه‌ی چشمی به سعادت انسان رقم خورده‌اند. از این رو، کنش عقلانی به معنای انطباق و همنوایی با نظامی بود که به لحاظ اخلاقی اعتبارش به واسطه‌ی خودش بود. «دست نامرئی» خداوند تضمین می‌کرد که تکاپوی فرد در پی منافع روشنی ‌یافته‌ی شخصی همیشه به رفاه و آسایش کل جامعه منجر شود. دانشی که سنگ بنای این عقاید به شمار می‌رفت عمدتاً فیزیک بود؛ به عبارت دیگر، مطالعه‌ی نیروهایی که در اکنون بی‌زمان عمل می‌کردند. زیست‌شناسی، با تأکیدی که بر رشد و تغییر داشت، تا پیش از نیمه‌ی دوم قرن هجدهم هنوز پیشرفت خود را آغاز نکرده بود. تفکر روشنگری به ایستایی و توجه به چگونگی عملکرد هرچیز گرایش داشت، نه به چگونگی تکوین و تحول آن‌ها. جستار درباره‌ی آدمی نوشته‌ی الگزاندر پوپ، که در 1733 نگاشته شد، خلاصه‌ی مفیدی به دست می‌دهد از مجموعه نگرش‌هایی که اکثر چهره‌های روشنگری بدان عقیده داشتند.
این مفروضات مشترک نزد هر یک از متفکران روشنگری که به مسائل جامعه‌ی خاص خویش می‌پرداختند و با استقبال یا ممنوعیت مواجه می‌شدند، به صورت‌های متفاوتی درمی‌آمد. این امر خصوصاً در مورد دین به وضوح دیده می‌شود. روشنگری هر معنایی که داشته باشد یقیناً نماینده‌ی تسامح و مدارای دینی و مدافع این تصور بود که هرچیزی که به سعادت بشر بینجامد مطابق مشیت الهی نیز هست. در کل، کلیساهای پروتستانی خود را همرنگ چیزی می‌کردند که بعدها به کیش مرسوم جدیدی تبدیل شد. در این فرآیند، تصور روحانیان درباره‌ی خداوند و جایگاه انسان در جهان به شیوه‌ای تغییر کرد که فاصله‌ی میان امر دنیوی و معنوی کاهش یافت. این سخن به طور کلی درباره‌ی آلمان لوتری و انگلستان انگلیکنی صادق است. در اسکاتلند نگرش‌های روشنگرانه‌ی دانش‌آموختگان مؤمن به کلیسا با آموزه‌های کالونی نبرد سختی داشتند. از طرف دیگر، در اروپای کاتولیک، روشنگری گرفتار کلیسای جزم‌اندیش‌تر و نظام‌هایی سیاسی شد که ثبات سیاسی را با همشکلی دینی و فکری یکی می‌دانستند.
هرچند نگرش‌های روشنگرانه اشارت‌هایی به چند نتیجه‌گیری کلی داشت، مثلاً به لیبرالیسم اقتصادی و به این عقیده که مناسب‌ترین نوع حکومت برای هر دولت خاص به واسطه‌ی اندازه، ساختار اقتصادی و وضعیت جغرافیایی آن تعیین می‌شود، سخنگویان و طرفداران روشنگری گاهی مورد استقبال حکومت‌‎های خود قرار می‌گرفتند و گاهی تهدیدی برای آن‌ها به شمار می‌آمدند. خود این وضع بر نتیجه‌گیریهای سیاسی آن‌ها از نظریه‌‌های‌شان تأثیر می‌گذاشت. منتسکیو و برک وجوه اشتراک زیادی با هم داشتند ولی متتسکیو یکی از پیامبران انقلاب فرانسه و برک یکی از برجسته‎‌ترین مخالفان فکری انقلاب فرانسه بود.
این عقیده که بهتر است امور اقتصادی به دست پرخیر و برکت قوانین خداوند سپرده شود، الهام‌بخش این باور تقریباً همه‌گیر بود که لیبرالیسم اقتصادی قانونی عملی است. وقتی پای سیاست به میان می‌آمد، چنین اجماعی وجود نداشت. این امر تا حدی نتیجه‌ی دیدگاه‌های مختلف به سرشت آدمی بود که یا بر عقلانیت آدمیان تأکید داشتند یا بر اثرپذیری آن‌ها از جامعه‌ای که در آن می‌زیستند. روشنگری هم می‌توانست به حکومت خودکامه‌ی حکمرانی بینجامد که سرسپرده‌ی دنبال‌ کردن سیاست‌های علمی بود، برای نمونه فردریک دوم حکمران پروس؛ یا این که قدرت سیاسی بازتاب نظرها و عقاید کل جمعیت، یا دست کم صاحبان سرمایه باشد، یعنی همان چیزی که در بریتانیای کبیر رخ داد.
در طول نیمه‌ی دوم قرن هجدهم بیزاری از برداشت‌های مکانیکی از جهان و انکار حقایق ناشی از بصیرت و احساس و تعارض میان تمایل باطنی و وظیفه، روشنگری را به چالش کشید. خصوصاً ژان‌ژاک روسو، با این که او هم به بعضی از مفروضات روشنگری باور داشت، نظریه‌ی حاکمیت مردم را بر پایه‌ی مفهوم بازسازی اخلاقی فرد از طریق جامعه که نیروی حرکت خود را از وجدان و اخلاق شهودی می‌گیرد بنا کرد. با این که روشنگری در هیچ‌جا با برنامه‌ی انقلاب سیاسی یکی نبود ولی در شکل‌گیری این عقیده نقش داشت که همه‌ی مسائل سیاسی راه‌حل‌های عقلی دارند. مردانی که در 1789 حکومت فرانسه را در دست گرفتند، اکثریت قریب به اتفاق‌شان، مفروضات روشنگری را قبول داشتند. تاریخ بعدی انقلاب فرانسه که به حکومت وحشت انجامید از طرف مخالفانش مکافات گستاخی بشر دانسته شد. روشنگری به منزله‌ی رسم رایج در طول دوره‌ی انقلاب و دوره‌ی ناپلئون رو به زوال رفت و راه را برای برداشت‌های جمع‌گرایانه‌ی درباره‌ی جامعه، چه از نوع سوسیالیستی و چه ایده‌آلیستی، و نیز نهضت رمانتیک که حقایق احساسی و عاطفی را جانشین حقایق عقلی می‌کرد، و همچنین احیای دین سنتی باز کرد.
منبع مقاله:
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.