نويسنده: لوئيس اي. کوزر
برگرداننده: حسن چاوشيان
ويراستار: محمدمنصور هاشمي
برگرداننده: حسن چاوشيان
ويراستار: محمدمنصور هاشمي
Intellectuals
اين اصطلاح از هنگامي که در اواخر قرن نوزدهم و در جريان مجادلههاي ميان طرفداران و مخالفان سروان دريفوس در قضيهي مشهور دريفوس براي نخستين بار ظاهر شد، دستخوش بحث و مشاجرههاي بسيار زيادي بوده است. در نظر اشخاص بسياري، روشنفکران رؤيابافان بيکاري هستند که از درک واقعيتهاي معمول جامعه و دولت عاجزند. از نظر بعضي ديگر، روشنفکران مدافعان اصلي ارزشهاي اخلاقي و معرفتي و پاسداران ضوابط و معيارهايياند که حافظ نظامهاي سياسي دموکراتيک يا ليبرال است.
بعضي از تحليلگران علمي معمولاً همهي کساني را که به حوزهي فرهنگ، يعني به دنياي نمادها تعلق دارند، تحت عنوان «روشنفکر» دستهبندي ميکنند. اما بعضي هم در مخالفت با اين تعريف آن را بيش از حد کلي ميدانند و معتقدند که در اين صورت ناچاريم برندگان جايزهي نوبل را، از يک طرف، و آموزگاران مدارس و روزنامهنگاران را، از طرف ديگر از همين زمره به شمار آوريم، که در اين صورت تمايز ضروري ميان آفرينندگان فرهنگ و کساني که فرهنگ را توزيع ميکنند يا به کار ميگيرند، مخدوش ميشود. علاوه بر اين، تعريف کلي فوق مانع از ارزيابي و سنجش جايگاه و تأثير خالقان انديشه به مثابه گروهي متمايز از ساير گروهها يا قشرها ميشود. با اين تعريف امکان پاسخدادن به اين پرسش وجود ندارد که آيا خالقان انديشه، وزن و اهميت اجتماعي متفاوتي با ساير گروههاي مصرف کنندهي نمادها دارند يا نه.
با اين اوصاف، به نظر ميآيد معقولتر باشد روشنفکران را به صورت محدودتري تعريف کنيم و زنان و مرداني را جزو آنها بدانيم که، اگرچه کمشمارند، ولي به لحاظ کيفي و در مقام خالقان نمادها اهميت دارند، يعني کساني که خصوصياتي دارند که در ميان گروه بسيار پرشمارتري که در فعاليتهاي هنري، علمي، حرفهاي و ديني مشغول به کارند، ديده نميشود. دانشگاهيان يا اعضاي گروههاي حرفهاي و تخصصي لزوماً روشنفکر نيستند. روشنفکري، که متمايز از هوش و ذکاوت لازم در هنرها و علوم است، نوعي استعداد و توانايي براي گسستن از مسائل بلافصل و بيواسطهي موجود است، حرکتي به فراسوي وظايف عملي لحظهي کنوني، و تعهدي در قبال ارزشهاي اساسياي که فراتر از تعهدات حرفهاي يا شغلي است.
اکثر کساني که به حرفههاي معيني تعلق دارند معمولاً غرق جست و جوي پاسخهاي عملي به مسائل خاص هستند، اما روشنفکران خود را در حوزههاي کليتر معناها و ارزشهايي درگير ميکنند که هستهي مقدس فرهنگ است. آنها درصدد ارائهي ضوابط اخلاقي و حفظ نمادهاي معنادار مشترکاند. روشنفکران مدرن اخلاف پاسداران روحاني سنت مقدس و حتي خويشاوند انبياي عهد عتيق هستند که پيام آنها بسيار فراتر از امور پيش پا افتادهي دربار و کنشت و متضمن نکوهش ارباب قدرت به سبب تباهي و ضلالتشان بود.
کساني که با اين چشم به روشنفکران مينگرند، ادعا ميکنند روشنفکران اشخاصي هستند که هرگز از وضعيت فعلي امور راضي و خرسند نميشوند و هرگز به رسم و عادت تن نميدهند و هميشه حقيقت و ارزش لحظهي کنوني را بر اساس حقيقت والاتري زير سؤال ميبرند: آنها خود را پاسداران ويژهي انديشههاي مجردي همچون حقيقت يا عدالت، و حافظان معيارهاي اخلاقي در برابر حملهي بازار و کاخهاي قدرت ميدانند.
روشنفکران نه فقط نگهبانان انديشهها و سرچشمهي ايدئولوژيها هستند بلکه برخلاف کشيشهاي قرون وسطي يا متعصبان سياسي مدرن، حافظ نگرش انتقادي نيز هستند. آنها کسانياند که طور ديگري ميانديشند و معمولاً برهم زنندهي همرنگي و سازشکارياند. فقط پس از زوال قرون وسطي، پس از آن که اصلاح ديني و رنسانس جهانبيني تکقطبي و متحد کليسا را درهم شکست، روشنفکران توانستند صداي مستقلي پيدا کنند؛ فقط هنگامي که قدرتهاي دنيوي و چنديدين در صحنهي اجتماعي ظاهر شدند و براي کسب بيعت افراد به رقابت پرداختند، قشري از کساني پديد آمد که افکار و تصورات آنها ديگر به کليسا يا حاميان دنيايي وابسته نبود. با ظهور مراکز متنوع قدرت و نفوذ، با ذوب شدن فرهنگ منجمد پيشين، ستيز و کشمکشهاي فکريي پديد آمد که سخنگويان عرصههاي فکري مختلف و کيشهاي گوناگون درگير آن بودند.
پيش از آن که در قرن هجدهم گروههاي بزرگي از مردم باسواد شدند، بعضي از روشنفکران هنوز متکي به حاميان خود بودند، ولي دستکم ميتوانستند اين حاميان را برگزينند. اما از قرن هجدهم به بعد، عامهي مردم کم کم مخاطباني براي اهل فضل شدند: براي پژوهش دربارهي روشنفکران از آن هنگام به بعد بايد توجه دقيقي به شبکهي پيچيدهي روابط ميان آنها و بازار افکار و تصورات و همچنين نهادهايي مثل دانشگاه يا فرهنگستانهاي ملي کرد. بايد به بعضي نظم و ترتيبات اجتماعي مثل کافهها، تالارها، نشريههاي ادواري، سانسور و بورورکراسيهاي دولتي توجه کرد که همهي آنها در دنياي مدرنيته برحيات فکري تأثير ميگذارند، خواه مثبت و خواه منفي. روشنفکران دنياي مدرن، چه در شرق و چه در غرب، موقعيتهاي استراتژيک حساسي به دست آوردهاند. آنها غالباً مورد لطف و همچنين مورد آزار قدرتمندان و صاحبان منافع اقتصادي قرار داشتهاند. گاهي به نظر رسيده که موقعيت مستحکمي دارند و گاهي هم به نظر رسيده که نوع آنها در معرض انقراض است. ولي در تحليل نهايي، آنها به قول ازرا پاوند «آنتنهاي نژاد بشر» هستند.
منبع مقاله:
آوتويت، ويليام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعي قرن بيستم، مترجم: حسن چاوشيان، تهران: نشر ني، چاپ اول.
/م