نویسنده: تام باتامور
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Monopology capitalism
سرمایهداری تکقطبی اصطلاحی بود که لنین برای تعریف مرحلهی جدیدی از توسعهی سرمایهداری در اواخر قرن نوزدهم به کار میبرد؛ در این مرحله زندگی اقتصادی تحت سلطهی شرکتهای بزرگ بود، سرمایهی بانکها با سرمایهی صنعتی درهم آمیخته و الیگارشی (1) های مالی به وجود آورده بود و کشورهای بزرگ سرمایهداری درگیر توسعهطلبیهای امپریالیستی بودند. لنین تصورات اساسی خود را در این باره مدیون سرمایهی مالی هیلفردینگ (Hilferding, 1910) بود، ولی این تصورات را در چارچوب آموزهی سیاسی سراپا متفاوتی تشریح کرد که به موجب آن انقلابهای سوسیالیستی نتیجهی جنگ میان قدرتهای امپریالیستی بود. بعدها لنین و سپس مارکسیست- لنینیستها مفهوم «سرمایهداری تکقطبی دولتی» را پروراندند (Hardach and karras, 1978, pp. 47-50, 63-8) تا مداخلهی فزایندهی دولت را در اقتصاد سرمایهداری توضیح دهند. این اندیشهها نیز پیوندهایی با مفهوم بعدی هیلفردینگ یعنی «سرمایهداری سازمانیافته» داشت. (نک. Bottomore, 1981, pp. 14-15)، اما تفاوت ژرف آنها با فکر هیلفردینگ در این بود که آنها را در بستر ایدئولوژی بلشویکی جزمی و سترونی کاشته بودند.
با این حال، در کتابی که باران و سوئیزی نوشتند (Baran and sweezy, 1966) سرمایهداری تکقطبی معنای متفاوتی پیدا کرد، در این کتاب استدلال میشد که «تناقضهای جدید سرمایهداری» جای تناقضهای مورد تحلیل مارکس را گرفته است. نرخهای بالای رشد اقتصادی و ثبات ظاهراً بیشتر سرمایهداری پس از جنگ، بازتاب تغییر مهمی در سیمای اقتصاد سرمایهداری بود، یعنی تبدیل شدن رقابت به انحصار تکقطبی. این تحول به افزایش ثابت و مداومی در سود شرکتهای تکقطبی منجر میشد که به گفتهی باران و سوئیزی، تقریباً معادل «مازاد اقتصادی» جامعه بود. در ادامهی این استدلال آنها معتقد بودند که این مازاد اقتصادی روزافزون ضرورتاً به رکود منجر میشود مگر این که به طریقی با آن مقابله شود (Hardach and karras, 1978, pp. 61-3). ولی در این برداشت، مانند آرایی که متفکران مارکسیست لنینیست مطرح کرده بودند، در واقع توجه چندانی به عوامل مهم و گوناگونی نکردهاند که در جهت عکس عمل میکنند، عواملی همچون رشد و توسعهی سرمایهداری رفاهی و شماری از تغییرات «سوسیالیستی»تر در اقتصاد. در آینده احتمالاً نظریهپردازان اجتماعیتر کمتر با چیزی سروکار خواهند داشت که غالباً به صورت گمراهکنندهای آنها را «تکقطبیها» مینامند و بیشتر به مطالعهی ساختار و تأثیر شرکتهای بزرگ در چارچوب سرمایهداری رفاهی و نظارت و کنترل عریض و طول دولتی به شکلهای گوناگون آن خواهند پرداخت.
پینوشت:
1. Oligarchy، تجمع و تمرکز قدرت یا ثروت در دست اقلیت کوچکی از مردم.- م.
منبع مقاله:آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.
/م