نویسنده: هیو جی. جِی. اِیتکن
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Industrialization
فرایندی که طی آن جوامع با استفاده از فنآوری انرژی به تجهیزات و سازماندهی و مهارتهای لازم برای تولید انبوه دست مییابند، صنعتی شدن نامیده میشود. پیش از این غالباً از اصطلاح «انقلاب صنعتی» استفاده میشد، ولی اکنون دانشمندان علوم اجتماعی اصطلاح انقلاب صنعتی را گمراه کننده میدانند چون به معنای [وقوع] یک گسستگی ناگهانی است. بر اساس شواهد و آمارهای موجود چنین فرضی تأیید نمیشود. از آن جا که اکثر بازده تولید اقتصادهای پیشاصنعتی از کشاورزی نشئت میگیرد، احتمالاً آنها نمیتوانند صعود ناگهانی در رشد اقتصادی داشته باشند؛ نیروی سکون و لختی بخش غالب در این اقتصادها بیش از اندازه زیاد است. گسستگی، اگر واقعاً رخ دهد، در بخشهایی همچون تولید صنعتی رخ میدهد که در ابتدا بسیار کوچکترند. اصطلاحاتی نظیر «خیزش» یا «فوران رشد» را باید به این بخشها اطلاق کرد.گرایش کنونی به این است که صنعتی شدن را شیوهی رشد اقتصادی تلقی کنند و نه یک رویداد یا دورهی زمانی کوتاه و معین. ویژگی اساسی و ذاتی صنعتی شدن، استفادهی هرچه بیشتر از انرژی بیجان است. ریشههای صنعتی شدن در مرحلهی «صنعتی شدن اولیه» است که در جوامعی پدید میآید که هنوز اقتصاد و تجارت در آن غالب است. موفقیت صنعتی شدن بستگی جدی دارد به انباشت سرمایه که در این مرحله به وجود میآید، و عواید مبادلههای خارجی، و نیز ارزشهای فرهنگی و ساختارهای سیاسیای که در این مرحله پدید میآید. علاوه بر این، اکنون دیگر دانشمندان علوم اجتماعی تصور نمیکنند که صنعتی شدن نقطهی پایان مشخصی داشته باشد. اصطلاحاتی مانند غیرصنعتی شدن یا «جامعهی پساصنعتی» دال بر رشد بخشهای اقتصادی مبتنی بر خدمات و اطلاعات در جامعه است و معنای آنها این نیست که فرایند صنعتی شدن پایان یافته است.
مورخان بنا به رسم متعارف خویش، زمان نخستین علائم ظهور صنعتی شدن را تقریباً اواسط قرن هجدهم میدانند؛ مکانهای اصلی آن نیز غالباً در بریتانیای کبیر بود. این فرایند پس از آن به سرعت ابتدا به مناطقی از اروپای غربی، امریکای شمالی و روسیه و سپس در سایر نقاط جهان انتشار یافت. در قرن بیستم اصطلاح صنعتی شدن تقریباً به معنای توسعهی اقتصادی بوده است. خصوصاً برای دولتهای جدیدی که پس از جنگ جهانی دوم به استقلال ملی رسیدند، تکاپو برای استانداردهای بالاتر زندگی اساساً به معنای تکاپو برای صنعتی شدن است. در میان این دولتها کمتر دولتی پیدا میشود که امید و آرزوی خودمختاری سیاسی و استاندارد بالاتر زندگی را بر پایهی تولید مواد خام قرار داده باشد.
فنآوریهای رشد صنعتی در طول زمان تغییر کردهاند و هنوز هم در حال تغییرند. بسیار پیش از سدهی هجدهم، نیروی باد و آب برای مساعدت به انرژی آدمیان و سایر حیوانات مورد استفاده بود، ولی استفادهی گسترده از زغال سنگ برای ذوب فلز و تولید نیروی بخار انرژی مفید و قابل استفاده را تا حد زیادی بیشتر کرد. افزایش ورودی انرژی برای افزایش خروجی بسیار بنیادی بود. زغال سنگ، نیروی بخار و آهن دیگر نقش قاطعی را که زمانی برای رشد صنعتی ایفا میکردند، ایفا نمیکنند؛ ولی ماهیت این فرایند تغییر نکرده است: صنعتی شدن به معنای استفاده از منابع انرژی بیجان با مقیاسهای در حال افزایش است. انرژی انسانی اساساً برای کنترل و نظارت مورد استفاده قرار میگیرد.
استفادهی فزاینده از منابع انرژی بیجان اهمیت بسیاری داشت، چون تأثیر مهمی روی بهرهوری نفر- ساعت میگذاشت. درآمد واقعی پیوند تنگاتنگ با بهرهوری دارد، و صنعتی شدن، به دلیل استفاده از انرژی غیرحیوانی، یکی از راههای حتمیِ افزایش بهرهوری است؛ ولی تنها راه نیست. بهرهوری را میتوان با بازارهای بهتر، اطلاعات بهتر، سازماندهی بهتر و تقسیم کار بهتر نیز افزایش داد. در واقع، صنعتی شدن مستلزم اصلاح و بهسازی این آرایشهای اجتماعی است. خطای بزرگی است که فقط بر تحول فنآوری متمرکز شویم و تغییرات نهادی ضروری ملازم با این تحول را نادیده بگیریم. امکان ایجاد تغییر بارز در شیوهی تولید وجود ندارد مگر این که ساختار اجتماعی شیوهی تولید و بستر فرهنگی آن نیز دگرگون شود.
از بحث فوق میتوان بسیاری از ملزومات صنعتی شدن موفقیتآمیز را استنتاج کرد. مقاومت و مخالفت در برابر صنعتی شدن از مخالفت با دورنمای ارتقای استانداردهای مادی زندگی ناشی نمیشود بلکه از مخالفت با هزینههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی صنعتیشدن نشئت میگیرد. همراه با رواج و اشاعهی صنعتی شدن، درک و تصدیق این هزینهها نیز اشاعه یافته است. هزینههای مذکور، در وهلهی نخست، شامل نگرش استثماری به دنیای طبیعی و گرایش به نادیده گرفتن آسیبهای بومشناختی و زیست محیطی معلول رشد صنعتی است. معمولاً هزینههایی که در دفاتر حسابداری شرکتها یا ادارههای دولتی هدایت کنندهی فرایند صنعتی شدن ثبت نمیشود، نادیده میماند چون کسانی که در این زمینه تصمیمگیرندهاند، شناخت و اطلاعی از آنها ندارند. در وهلهی دوم، صنعتی شدن در گذشته با نگرش استثماری به نیروی کار همراه بوده است. در نظام سرمایهداری صنعتی با نیروی کار در حکم کالا رفتار میشود و همان نگرشهایی که بر بهرهکشی از کالاها حاکم است به انسانها تسری مییابد. از همین جا تضادهای طبقاتی شدیدی نشئت میگیرد که غالباً در مراحل اولیهی صنعتی شدن بروز میکند- یعنی در مراحلی که زیرساختهای اجتماعی مسکن شهری، آموزش و پرورش و سلامت عمومی کامل و کافی نیست و هنوز نرخ رشد جمعیت شتاب زیادی دارد و نیروی کار هنوز درنیافته است که چگونه بر میزان دستمزدها و شرایط کار تأثیر بگذارد. سوم، معمولاً نوعی فروپاشی در اجتماعات محلی و رشد و افزایش بیگانگی و بیهنجاری/ آنومی پیش میآید. صنعتی شدن، شکلبندیهای اجتماعی سنتی را درهم میشکند، نقشهای اجتماعی سنتی را دگرگون و پایه و اساس منابع سنتی اقتدار را متزلزل میکند. این فرایند که گاهی رشد فردگرایی نامیده میشود، بهتر است غیرشخصی شدن خوانده شود، و به این معنا، همانقدر که در مورد فرایند صنعتی شدن به هدایت دولت در قرن بیستم مصداق دارد، در مورد صنعتی شدن بر اساس بازار آزاد در قرن نوزدهم نیز صدق میکند. فنآوری صنعتی شدن، فنآوری استاندارسازی، همشکلی و بخشهای علیالبدل است؛ این ویژگیها غالباً با هم وصف مصرف کنندگان و کارگران و هم فرایندها و محصولات است.
صنعتی شدن در اواخر قرن بیستم، با امید به فایق آمدن بر همین موانع، غالباً نه بر اساس تصمیم انتروپرونرهای خصوصی، که با هدایت دولت بوده است. گروههای انتروپرونری، کارفرمایان بخش خصوصی یا شرکتهای خصوصی نیستند، بلکه سیاستمداران و کارکنان دولت و فنسالاران هستند. هدف این است که صنعتی شدن به سرعت تحقق یابد و «گام غول آسایی» به سمت نوسازی در عمر یک نسل یا کمتر برداشته شود. این آرزو تا اندازهای به دلیل غرور و فخر ملی و تا اندازهای به دلیل این اعتقاد است که فقط با یک «حرکت عظیم» میتوان موانع را از راه برداشت. و تا اندازهای هم از این امید سرچشمه میگیرد که رشد بازده میتواند بر انفجار قابل پیشبینیی جمعیت همزمان با رفع موانع سنتی تشکیل خانواده، پیشی بگیرد.
این مسائل امروزه پیش روی بسیاری از جوامع در حال صنعتی شدن قرار دارد و در عین حال، پیش روی بسیاری از کشورهایی است که قبلاً گذار به رشد صنعتی را پشت سر گذاشتهاند. اکنون میبینید که صنایع قدیمیتر آنها به ناچار رقابت سختی با جوامع در حال صنعتی شدن دارند. گرایش و روند غالب در این اقتصادهای «بالغ» یا پیشرفته به سمت افزایش سهم استخدام نیروی کار در بخش سوم یا خدمات، یعنی جایی که افزایش بهرهوری به دشواری حاصل میشود، و نیز به سمت کاهش سهم استخدام در تولید صنعتی، که در فنآوریهای قدیمیتر بیشتر بود، میرود. بازده این اقتصادها بر پایهی اطلاعات بنا میشود، نه منابع یا کار. بعضی از تحلیلگران این وضعیت را ظهور جامعهی پساصنعتی مینامند. این اصطلاح حکایت از این میکند که شالودهی تکنولوژیک صنعتی شدن در حال تغییر است، همانطور که همیشه در حال تغییر بوده است. در اواخر قرن نوزدهم این شالوده از بافت زغال سنگ، آهن و نیروی بخار به بافت سوختهای هیدروکربنی، برق و پلاستیکها و آلیاژهای سبک تبدیل شد. اکنون، در اواخر قرن بیستم، ظاهراً شالودهی تکنولوژیک صنعتی شدن مبتنی بر صنایع اطلاعات و دانش الکترونیک و رایانهها است.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.