نویسنده: تد بنتون
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Scientism
از زمان پیدایش علم مدرن در قرن شانزدهم و هفدهم، طرفداران آن مدعی شأن و اعتبار بالایی را برای احکام علم و نتایج سودمند کاربردهای فنی بالقوهی آن بودهاند. یکی از نخستین جلوههای این خوشبینی مشتاقانه نسبت به علم را میتوان در اثر اتوپیایی فرانسیس بیکن آتلانتیس نو مشاهده کرد. ادغام شدن علم با توسعهی فنآوری صنعتی و نظامی، به امواج پی در پی دشمنیهای آشکار با علم منجر شد که تصویر طبیعت در علم را بیمایه و برنامهی عملی آن را تکاپوی استثماری، ویرانگر و بیهوده و در پی سلطه میدانستند.اصطلاح «علمزدگی» از اصطلاحات وارثان مدرن این انتقاد از علم است، اما کاربرد آن فقط منحصر به آنها نمیشود. رایجترین کاربرد این اصطلاح برای محکوم کردن تعدی و توسعهطلبی علم یا روش علمی به فرانسوی قلمرو مشروع آن است. اما این پرسش که حد و مرزهای این «قلمرو مشروع» کجاست، بسیار مناقشهبرانگیز است و دربارهی آن اتفاقنظر وجود ندارد. بعضی در کل به علوم غربی با بدگمانی ژرفی مینگرند و آن را تجسم شکلی از عقلانیت و جهتگیری نسبت به طبیعت میدانند که انسانها و طبیعت را قربانی و ویرانگری و بیدادگری ذاتی خود میکند. طبق این دیدگاه، الگوهای فعلی ظلم و ستم اجتماعی و فرهنگی در سلطهی عقلانی بر طبیعت ریشه دارد که در بطن عقلانیت علمی مستتر است. در رهیافتی دیگر (که ویژهی نویسندگان نومارکسیست نظریهی انتقادی مکتب فرانکفورت است) وجود قلمرو مشروعی برای کاربرد روشهای تجربی- تحلیلی علم تصدیق میشود، اما تحت عنوان «علمزدگی» همهی تلاشهایی را محکوم میکنند که میخواهند رشتههایی نظیر روانشناسی، جامعهشناسی و تحلیل فرهنگی را مطیع این نظام روششناختی کنند. ربط و مناسبت سیاسی و وسیعتر این انتقاد از «علمزدگی» از این دیدگاه مشتق میشود که انواع عقلانیت مرتبط با علم، و مرجعیتی که از لحاظ شناخت به علم اعطا میشود، سرچشمهی اصلی مشروعیت در جوامع صنعتی مدرن شده است. اکثر نظریهپردازان انتقادی در این دیدگاه سهیماند. آنها متوسل شدن به نظر متخصصان و بازنمود علمزدهی مسائل اخلاقی و سیاسی به مثابه موضوعهایی مربوط به محاسبهی فنی را با افول فزایندهی حوزهی عمومی و زوال مشارکت دموکراتیک مرتبط میدانند. در عین حال، تواناییهای فنی جوامع صنعتی مدرن در «ارائه کالاها» همراه با دستکاری امیال تودههای مصرفکنندگان موجب میشود که هرگونه مخالفتی غیرعقلانی و بیهوده به نظر برسد.
مخالفت با علم به مثابه نوعی سلطهی اجتماعی که ذاتاً اقتدارطلب است، از مضمونهای رایج در تفکر پساساختارگرا و خصوصاً آثار میشل فوکو است که شکلگیری علوم انسانی را به شکل های مدرن قدرت اجتماعی در نهادهایی همچون زندان، تیمارستان و بیمارستان ربط میدهد. میتوان این نکته را مطرح کرد که در انتقادهای فوکو و نظریهپردازان انتقادی از «علمزدگی»، میان علم، از یک طرف، و طرح و برنامههای اتوپیایی یا دوزخی مبلغان علم، از طرف دیگر، فرقی گذاشته نمیشود. اگر علم را به شیوهای عمدتاً ستمگرانه و ویرانگر به کار میبرند، شاید به این دلیل است که علم را در جامعهای ستمگر و ویرانگر به کار میگیرند.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.