نویسنده: استیون لوکس
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Power
در کلیترین معنا، قدرت به معنای توان ایجاد یا سهم داشتن در ایجاد نتایجی است که برای پدیدآوردن تفاوتی در جهان. میتوانیم بگوییم که در زندگی اجتماعی قدرت به معنای توان انجام چنین کاری از طریق روابط اجتماعی است: یعنی توان ایجاد یا داشتن سهمی در ایجاد تناقض از طریق تأثیرگذاردن بر دیگری یا دیگران. با این که تعریفهای بسیار کلی چارچوب عامی به دست میآید تا برخی از تفاوتهای عمدهی تلقی از قدرت در بحث و جدلهای قرن بیستم را مشخص کنیم. از لحاظ قدرت اجتماعی میتوانیم پرسشهای گوناگونی طرح کنیم.نخست، چه کسی یا چه چیزی صاحب قدرت است؟ بسیاری قدرت را توان و ظرفیتی در عاملان، چه افراد و چه جمعها، میدانند؛ در حالی که بعضی دیگر قدرت را خصوصیتی غیرشخصی دانستهاند: توانایی و ظرفیت نظامهای اجتماعی برای دستیابی به اهداف جمعی (تالکوت پارسونز) یا کاستن از پیچیدگی (نیکلاس لومان) یا ظرفیت و توان سازوکارهای اجتماعی برای «به انضباط کشیدن» افراد، شکل دادن به گفتمان آنها، امیال آنها و در واقع نفس «سوبژکتیویتهی» آنها (میشل فوکو). اما هیچ لزومی ندارد که دربارهی این ساختارهای غیرشخصی به مثابه «دارندگان قدرت» سخن بگوییم: همهی این دیدگاههای «ساختارگرا» را میتوان بیان شرایط گوناگونی دانست که قدرت عاملان را، چه فرد و چه جمع، تقویت یا محدود میکنند.
دوم، کدام نتایج را میتوان معلول قدرت به شمار آورد؟ بسیاری با برتراند راسل و ماکس وبر در این تأکیدشان اتفاقنظر دارند که نتایج باید از روی قصد باشد. از نظر راسل، قدرت به معنای «ایجاد معلولهای مورد نظر» است (Russell, 1938, p. 25)؛ و از نظر وبر قدرت به معنای «این احتمال است که کنشگر در رابطهی اجتماعی در وضعیتی باشد که ارادهی خود را، صرفنظر از مبنای این احتمال، به تحقق برساند» (weber, 1921-2). اما آیا قصد و منظور کافی است؟ اگر من، همچون رواقیان، فقط چیزی را بخواهم که میتوانم به دست آورم، یا همچون سازشکارها فقط چیزی را بخواهم که دیگران میخواهند، یا مثل چاپلوسها فقط چیزی را بخواهم (که خیال میکنم) دیگران از من میخواهند که بخواهم، چطور؟ اگر نتایجی که من از روی قصد میتوانم ایجاد کنم به این دلیل ایجاد شده باشد که شما مرا تهدید یا به من تلقین کردهاید، یا چون من پیشبینی میکنم که شما مرا تهدید یا ترغیب خواهید کرد، یا این که من فقط به بهای گزاف این نتایج را ایجاد کرده باشم (مثلاً با گذشتن از جان خویش یا چیزی که بسیار ارزشمند است) یا فقط قادر به ایجاد نتایج بیاهمیت و پیشپاافتاده باشم، آیا باز هم قدرتمندم؟ و آیا قصد واقعی است یا فرضی؟ آیا قدرت به معنای توانایی دستیابی به چیزی که ممکن بود بخواهم ولی فعلاً نمیخواهم نیز هست؟ و آیا قصد ضروری است؟ آیا همهی نتایج قدرت باید از روی قصد باشد؟ آیا قدرت نمیتواند به شیوهی روالهای تکراری یا بدون توجه اعمال شود، مثل وقتی که من با اتخاذ تصمیمهایی دربارهی سرمایهگذاری افراد نامعلومی را از کار محروم میکنم یا برای آنها اشتغال ایجاد میکنم؟ شاید بهتر باشد نتایج قدرت را بر حسب تأثیری که بر منافع قدرتمندان دارند و نیز بر کسانی که از قدرت آنها تأثیر میپذیرند، شناسایی و تعریف کنیم. این فرض که منافع قدرتمندان فقط به قیمت لطمهزدن بر منافع زیردستان تأمین میشود فرض بیش از حد دست و پاگیری است که در اکثر آثار و نوشتههای موجود دربارهی قدرت دیده میشود، اما واضح است که این صرفاً یک امکان است.
سوم، چه چیزی روابط و مناسبات قدرت را مشخص میکند؟ صاحبان قدرت به چه شیوههایی میتوانند تأثیر مهم بر دیگران بگذارند تا نتایجی ایجاد کنند یا در ایجاد نتایج سهم داشته باشند؟ بعضی، باز هم چون وبر، به روابط سلطه توجه کردهاند- یعنی به قدرتی که بر دیگری یا دیگران اعمال میشود؛ با روشهایی که اطاعت و فرمانبرداری را تضمین میکند از جمله خشونت و زور و دستکاری یا اقتدار و ترغیب عقلانی (البته در این مسئله که آیا ترغیب عقلانی شکلی از قدرت است یا نه، جای بحث است و بستگی به این دارد که آیا شما، به هنگام ترغیب من، خیال میکنید تصمیم من توسط شما تغییر کرده یا توسط دلایلی که به من عرضه کردهاید). دیگران هم مانند هانا آرنت، روابط قدرت را ذاتاً همیارانه میدانند و قدرت را «توانایی انسان در کنش هماهنگ» تعریف میکنند که نقطهی مقابل خشونت و زور و رابطهی «دستور- اطاعت» است: از این دیدگاه، قدرت «به گروه تعلق دارد و فقط تا وقتی دوام مییابد که گروه پایدار بماند» (Arendt, 1970, pp. 44, 40). بعضی هم تلاش کردهاند هر دو جنبه را در دیدگاه جامعتری تلفیق کنند و هم به نیاز صاحبان قدرت به جلب همکاری و تشکیل دادن ائتلاف اشاره کنند هم به نیاز آنها به غلبه بر مخالفت.
چهارم، توانایی مورد نظر را چگونه باید درک کرد؟ آیا «قدرت» همان کاری است که عامل میتواند در شرایط گوناگون انجام دهد یا فقط در شرایطی که فعلاً موجود است؟ در حالت اول شما قدرتمندید اگر بتوانید نتایج مناسب را در طیف وسیعی از وضعیتهای ممکن ایجاد کنید؛ و در حال دوم، فقط اگر شرایط موجود شما را قادر به این کند (برای مثال، ترکیب خاصی از ترجیحات انتخابی شما را قادر سازد نتیجه را تعیین کنید). در دیدگاه اول روی تواناییهای شما انگشت میگذارند که در طیفی از شرایط میتواند کارساز باشد، و در دومی روی تواناییهایی که در زمان و مکان خاصی کارساز هستند. در دیدگاه دیگری (که بین جامعهشناسان قشربندی رواج دارد) صرفنظر از کار عامل، دسترسی به نتایج مطلوب، یا توانایی ادعای آن (مثل منابع یا امتیازات) را بخشی از قدرت میدانند. در این دیدگاه، قدرت را میتوان توانایی تأمین و تضمین امتیاز بدون تلاش و تقلا تعریف کرد. اما دیگران فکر میکنند بهتر است این وضعیت را بخت و اقبال بدانیم و نه قدرت.
پنجم، قدرت را چگونه باید شناسایی یا حتی اندازهگیری کرد؟ رابرت دال و پیروان او میگویند باید دید به هنگام تعارض منافع چه کسی تصمیمگیرنده است؛ توصیهی پیتر باکراک و مورتون باراتز این است که باید دید دستور کار را چه کسی یا چه کسانی تعیین میکنند (Barchrach and Baratz, 1970)؛ و استیون لوکس پیشنهاد کرده است که قدرت میتواند شامل شکل دادن به عقاید و امیال نیز باشد که خود شاید تعمدی نباشد (Lukes, 1974). بعضی برخورداری از منابع را «شاخص قدرت» میدانند، و بعضی بر توانایی ایجاد تغییر، مثل یک «رأی سرنوشتساز» در تصمیمگیریهای جمعی، و بعضی دیگر بر اندازهگیری هزینههای تلاش برای تضمین اطاعت نسبت به هزینههای ناکامی در این تلاش، تأکید کردهاند. واضح است که چگونگی پاسخ دادن ما به این پرسش آخر، به پاسخهای قبلی ما بستگی دارد.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول