نویسنده: محمدتقی فعالی
اشو پس از خارج شدن از دانشگاه به سیر و سفر در هندوستان پرداخت و دربارهی مسائل سیاسی، اجتماعی و دینی به سخنرانی پرداخت. از جمله موضعگیریهایی که اشو در زمینهی مسائل سیاسی داشت، مخالفت او با مهاتما گاندی، رهبر هندوستان بود. اشو به شدت با گاندی مخالف بود و گفته است که هزاران سخنرانی در مخالفت با گاندی انجام داده است.
گاندی از پیروان آیین جین بود و در زندگیاش سادهزیستی و ریاضت پیشه کرده بود؛ او از تحصیلات عالیه برخوردار بود و به همهی ادیان به خصوص ادیان موجود در هند احترام میگذاشت و تلاش کرده بود تا به جنبههای مشترک ادیان پرداخته صلح و همزیستی را میان آنها حاکم کند، همهی این موارد چیزهایی بودند که اشو در مقام مخالفت با آنها برآمده بود و چنین اندیشههایی را برنمیتابید.
اشو میگوید که در سن ده سالگی توانست است گاندی را ملاقات کند. گاندی در هندوستان با قطار درجهی سه مسافرت میکرد ولی واگنی را که گاندی در آن قرار میگرفت. به دلیل تأمین امنیت او خالی میگذاشتند و این به نظر اشو همان چیزی بود که واگن گاندی را به درجهی یک تبدیل میکرد. (1) گاندی در سفرهایش برای فقرا پول جمع میکرد و اشو بدون آنکه شواهد و مستنداتی داشته باشد میگوید که گاندی آن پولها را برای خود برمیداشته و او کسی جز یک تاجر نبوده است. (2)
به نظر میرسد که اشو، همه را مانند خود میدانسته که از راه یاد دادن مراقبه و دینسازی به سرکیسه کردن مردم میپردازند. اشو در مورد داراییهای خود در جوانی میگوید:
یک تصویر از آن روزها هنوز زنده است. من عادت داشتم فقط از یک تکه لباس استفاده کنم و همهاش هم همین بود. در طول روز بدنم را با آن میپوشاندم و در شب از آن به عنوان بالاپوش استفاده میکردم. من روی یک زیرانداز بامبو میخوابیدم. تمامی رفاه من همین بود - آن بالاپوش، آن زیرانداز بامبو. من هیچچیز نداشتم - هیچ دارایی دیگری جز این دو نداشتم. (3)
اشو با همین وضعیت که خودش میگوید وقتی به امریکا میرود و آنجا برای ترویج دین خود کنگر میخورد و لنگر میاندازد، اتومبیل رولزرویس سوار میشود و تنها یک میلیون دلار در سال 1985 صرف گردآوری جواهرات شخصی خود میکند (4) و از انتقاد کردن از گاندی و تاجر خواندن او هم پرهیز نمیکند!
صرفنظر از اختلافهای اساسی باورهای اشو با گاندی، این نکته هم وجود دارد که اشو به صورت آشکار دچار خودشیفتگی است و انسانهای خودشیفته نمیتوانند کسی را بالاتر از خود ببینند، به خصوص آنکه آن شخص بالاتر، دقیقاً در جایگاه و پایگاه فکری قرار داشته باشد که آنها برای آن ارزش قائل نیستند.
از نظر اشو سیاستمداری چیزی جز تزویرگری و فریب نیست. او به طور کلی این بُعد از زندگی اجتماعی انسانها را تخریب کرده و نیاز به آن را نادیده میگیرد. او میگوید:
سیاستبازان نابالغترین اذهان دنیا هستند. فقط ذهنهای دست سوم به تزویر علاقهمند میشوند؛ افراد پیش پا افتاده و افرادی که از عقدهی حقارت رنج میبرند، سیاستباز میشوند. (5)
وی در جایی دیگر میگوید:
سیاست بیماری است، بشر از بیماریهای بسیاری رنج برده است و حتی نسبت به این نکته واقف بوده است که اینها همه بیماری بودهاند. بشریت همواره تبهکاران کوچک را مجازات و تبهکاران بزرگ را ستایش کرده است. (6)
در جامعهی آرمانی اشو، پول و مالکیت خصوصی از میان برداشته شده و باید از جامعه محو شود و همه باید به تولید بپردازند. (7)
نه تنها تناقض در دیدگاههای اشو نسبت به عمل و رفتار او در این مورد وجود دارد بلکه حتی دیدگاههای نظری او هم متناقض است، او از یکسو از نفی پول و مالکیت خصوصی سخن بر زبان میآورد و از سوی دیگر با مبالغه و اغراق میگوید:
شاید من اولین کسی باشم که برای پول و ثروت احترام قائل است، چون پول میتواند تو را از جنبههای مختلفی توانگر و ثروتمند کند، آدم فقیر، نمیتواند موتسارت را درک کند، آدم گرسنه نمیتواند میکل آنژ را دریابد، گدا به تابلوهای ونسان ونگوگ نگاه هم نمیاندازد. آدمهایی که از گرسنگی رنج میبرند، انرژی کافی ندارند که باهوش باشند. (8)
اشو با رأی دادن و دموکراسی نیز مخالف است، در واقع او با هر تشکیلات و سازمانی مخالف است. به نظر او، این مایهی تشویش بیهودهای است که شما مجبور باشید از بین دو ابله (کاندیداها) یکی را برگزینید، به هر کس که رأی بدهید به یک احمق رأی دادهاید، پس بهتر است رأی ندهید تا دستهایتان پاک بماند. (9)
این نظر اشو هم دور از واقعنگری است، چرا که عدم مشارکت در سرنوشت سیاسی و اجتماعی و رأی ندادن، اگرچه در نگاه سطحی و اولیه از فرد سلب مسئولیت میکند، اما در نگاهی وسیعتر و کلان بازهم منجر به تأثیر در نتیجهی انتخابات و در نتیجه مسئول بودن نسبت به نتایج آن میشود. به طور معمول، رأی ندادن در انتخابات، به نفع گروه و کاندیدای ضعیفتر یا به تعبیر اشو ابلهتری است که کاندیدا شده باشد و نتایج بدتری را به بار میآورد. علاوه بر این، بدبینی مزمن اشو نسبت به سیاستمداران هم در گفتارش تمام شدنی نیست. این کاندیداهای به اصطلاح ابلهی که اشو میگوید، معمولاً کسانی هستند که سالهای بسیاری از عمر خود را در زیر ذرهبین دستگاههای نظارتی، احزاب و رسانهها، به فعالیت در عرصهی سیاسی - اجتماعی کشور خود گذراندهاند و در زمان انتخابات، احزاب و گروههای حضار در صحنهی اجتماع با توجه به واقعیتها و نه آرمانگراییهای رؤیایی و باطل، آنها را به عنوان نمایندگان و سخنگویان تفکر و اندیشهی خود به میدان فرستادهاند.
البته ریشهی مخالفت با دموکراسی و مردمسالاری در همان مخالفت اشو با سیاست و تشکیلات است و نه آنکه گاهی از دموکراسی چیزی جز شکل و ماکتش برجای نمیماند که تازه آن هم درصد و نسبت دارد. در این صورت هم، این انسانهای آگاه و مطلع هستند که میتوانند در نتایج تغییری مثبت ایجاد کنند و نه کسانی که خود و دیدگاههای خود را در لانههای محدود و تنگ زندگی فردی خود حبس کرده و نه از وضعیت موجود جامعه خبری دارند و نه از وضعیت مطلوب آن تصویر و تصوری. اندیشههایی این چنین یعنی نفی سیاست، نفی پول و مالکیت خصوصی و بالاخره آرمانگریهای خیالپردازانهای که واقعیات موجود را نادیده گرفته و دموکراسی را هم کنار میگذارد، به دلیل دور بودن از واقعگرایی هرگز روی تحقق را نخواهد دید و در همان ساخت تخیل و توهم ذهنی و در میان گروهی اندک و اندکبین که در حاشیهی جامعه زندگی میکنند پرسه خواهد زد.
از یکسو اشو دم از عدم اعتقاد به تشکیلات میزند و از سوی دیگر در عرصهی عمل برای ترویج عقاید خود و ادارهی جامعهی آرمانیاش، تشکیلاتی درست میکند و هنگامی که از او میپرسند که جریان چیست؟ پاسخی میدهد که به هیچ وجه قانع کننده به نظر نمیرسد:
اگر شما سازمانی میبینید، این سازمان چیزی مثل ادارهی پست یا مدیریت راه آهن است. این سازمان یک نظام مذهبی نیست [در حالی که اشو، آموزههای خود را سرآغاز آگاهی مذهبی جدید میداند. (10)] و صرفاً برای این ایجاد شده است که من آسانتر و با راحتی بیشتر در دسترس شما قرار گیرم - در غیر این صورت من گرفتار ازدحام میشدم و امکان کار اساساً به وجود نمیآمد. سازمان اینجا دقیقاً مثل ادارهی پست است. به این کار احتیاج است. اما این سازمان یک نظام مذهبی نیست، وظیفهاش مشخص است، فایدهاش مشخص است، اما این سازمان یک نظام مذهبی نیست. مرتاضان من به هیچ سازمانی تعلق ندارند، آنها به من تعلق دارند. (11)
به طور کلی از نظر جامعهشناسی، هر سازمان و نهادی که کارکردی مثبت برای جامعه نداشته باشد، پدید نمیآید و اگر هم به طور تصنعی کسی این کار را بکند آن سازمان جایی محکم در جامعه نخواهد داشت. همینطور در صورتی که آن سازمان کارکرد مفید خود را از دست بدهد جامعه دیگر برای وجود آن سازمان و نهاد، هزینه نخواهد کرد و با بیتوجهی مردم نسبت به آن نهاد، به تدریج به حاشیه رانده شده و پس از آن به فراموشی و نابودی کشیده میشود. بنابراین سخنان اشو هم بیربط مینماید، منظور او از سازمان مذهبی، روحانیت ادیان و به طور خاص سازمان و دستگاه کشیشان در مسیحیت است. به راستی میتوان گفت که سازمانِ فرقهی اشو به لحاظ ماهیت و کارکرد تفاوت چندانی با دیگر نظامهای مذهبی ندارد و اگر تفاوتی هست در جزئیات و ساختار سازمان است وگرنه تفاوتی اساسی در آنها دیده نمیشود، حالا اگر اشو بگوید که نه! ماست ما سیاه است، شاید پیروان روشنضمیر او باور کنند!
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.
گاندی از پیروان آیین جین بود و در زندگیاش سادهزیستی و ریاضت پیشه کرده بود؛ او از تحصیلات عالیه برخوردار بود و به همهی ادیان به خصوص ادیان موجود در هند احترام میگذاشت و تلاش کرده بود تا به جنبههای مشترک ادیان پرداخته صلح و همزیستی را میان آنها حاکم کند، همهی این موارد چیزهایی بودند که اشو در مقام مخالفت با آنها برآمده بود و چنین اندیشههایی را برنمیتابید.
اشو میگوید که در سن ده سالگی توانست است گاندی را ملاقات کند. گاندی در هندوستان با قطار درجهی سه مسافرت میکرد ولی واگنی را که گاندی در آن قرار میگرفت. به دلیل تأمین امنیت او خالی میگذاشتند و این به نظر اشو همان چیزی بود که واگن گاندی را به درجهی یک تبدیل میکرد. (1) گاندی در سفرهایش برای فقرا پول جمع میکرد و اشو بدون آنکه شواهد و مستنداتی داشته باشد میگوید که گاندی آن پولها را برای خود برمیداشته و او کسی جز یک تاجر نبوده است. (2)
به نظر میرسد که اشو، همه را مانند خود میدانسته که از راه یاد دادن مراقبه و دینسازی به سرکیسه کردن مردم میپردازند. اشو در مورد داراییهای خود در جوانی میگوید:
یک تصویر از آن روزها هنوز زنده است. من عادت داشتم فقط از یک تکه لباس استفاده کنم و همهاش هم همین بود. در طول روز بدنم را با آن میپوشاندم و در شب از آن به عنوان بالاپوش استفاده میکردم. من روی یک زیرانداز بامبو میخوابیدم. تمامی رفاه من همین بود - آن بالاپوش، آن زیرانداز بامبو. من هیچچیز نداشتم - هیچ دارایی دیگری جز این دو نداشتم. (3)
اشو با همین وضعیت که خودش میگوید وقتی به امریکا میرود و آنجا برای ترویج دین خود کنگر میخورد و لنگر میاندازد، اتومبیل رولزرویس سوار میشود و تنها یک میلیون دلار در سال 1985 صرف گردآوری جواهرات شخصی خود میکند (4) و از انتقاد کردن از گاندی و تاجر خواندن او هم پرهیز نمیکند!
صرفنظر از اختلافهای اساسی باورهای اشو با گاندی، این نکته هم وجود دارد که اشو به صورت آشکار دچار خودشیفتگی است و انسانهای خودشیفته نمیتوانند کسی را بالاتر از خود ببینند، به خصوص آنکه آن شخص بالاتر، دقیقاً در جایگاه و پایگاه فکری قرار داشته باشد که آنها برای آن ارزش قائل نیستند.
از نظر اشو سیاستمداری چیزی جز تزویرگری و فریب نیست. او به طور کلی این بُعد از زندگی اجتماعی انسانها را تخریب کرده و نیاز به آن را نادیده میگیرد. او میگوید:
سیاستبازان نابالغترین اذهان دنیا هستند. فقط ذهنهای دست سوم به تزویر علاقهمند میشوند؛ افراد پیش پا افتاده و افرادی که از عقدهی حقارت رنج میبرند، سیاستباز میشوند. (5)
وی در جایی دیگر میگوید:
سیاست بیماری است، بشر از بیماریهای بسیاری رنج برده است و حتی نسبت به این نکته واقف بوده است که اینها همه بیماری بودهاند. بشریت همواره تبهکاران کوچک را مجازات و تبهکاران بزرگ را ستایش کرده است. (6)
در جامعهی آرمانی اشو، پول و مالکیت خصوصی از میان برداشته شده و باید از جامعه محو شود و همه باید به تولید بپردازند. (7)
نه تنها تناقض در دیدگاههای اشو نسبت به عمل و رفتار او در این مورد وجود دارد بلکه حتی دیدگاههای نظری او هم متناقض است، او از یکسو از نفی پول و مالکیت خصوصی سخن بر زبان میآورد و از سوی دیگر با مبالغه و اغراق میگوید:
شاید من اولین کسی باشم که برای پول و ثروت احترام قائل است، چون پول میتواند تو را از جنبههای مختلفی توانگر و ثروتمند کند، آدم فقیر، نمیتواند موتسارت را درک کند، آدم گرسنه نمیتواند میکل آنژ را دریابد، گدا به تابلوهای ونسان ونگوگ نگاه هم نمیاندازد. آدمهایی که از گرسنگی رنج میبرند، انرژی کافی ندارند که باهوش باشند. (8)
اشو با رأی دادن و دموکراسی نیز مخالف است، در واقع او با هر تشکیلات و سازمانی مخالف است. به نظر او، این مایهی تشویش بیهودهای است که شما مجبور باشید از بین دو ابله (کاندیداها) یکی را برگزینید، به هر کس که رأی بدهید به یک احمق رأی دادهاید، پس بهتر است رأی ندهید تا دستهایتان پاک بماند. (9)
این نظر اشو هم دور از واقعنگری است، چرا که عدم مشارکت در سرنوشت سیاسی و اجتماعی و رأی ندادن، اگرچه در نگاه سطحی و اولیه از فرد سلب مسئولیت میکند، اما در نگاهی وسیعتر و کلان بازهم منجر به تأثیر در نتیجهی انتخابات و در نتیجه مسئول بودن نسبت به نتایج آن میشود. به طور معمول، رأی ندادن در انتخابات، به نفع گروه و کاندیدای ضعیفتر یا به تعبیر اشو ابلهتری است که کاندیدا شده باشد و نتایج بدتری را به بار میآورد. علاوه بر این، بدبینی مزمن اشو نسبت به سیاستمداران هم در گفتارش تمام شدنی نیست. این کاندیداهای به اصطلاح ابلهی که اشو میگوید، معمولاً کسانی هستند که سالهای بسیاری از عمر خود را در زیر ذرهبین دستگاههای نظارتی، احزاب و رسانهها، به فعالیت در عرصهی سیاسی - اجتماعی کشور خود گذراندهاند و در زمان انتخابات، احزاب و گروههای حضار در صحنهی اجتماع با توجه به واقعیتها و نه آرمانگراییهای رؤیایی و باطل، آنها را به عنوان نمایندگان و سخنگویان تفکر و اندیشهی خود به میدان فرستادهاند.
البته ریشهی مخالفت با دموکراسی و مردمسالاری در همان مخالفت اشو با سیاست و تشکیلات است و نه آنکه گاهی از دموکراسی چیزی جز شکل و ماکتش برجای نمیماند که تازه آن هم درصد و نسبت دارد. در این صورت هم، این انسانهای آگاه و مطلع هستند که میتوانند در نتایج تغییری مثبت ایجاد کنند و نه کسانی که خود و دیدگاههای خود را در لانههای محدود و تنگ زندگی فردی خود حبس کرده و نه از وضعیت موجود جامعه خبری دارند و نه از وضعیت مطلوب آن تصویر و تصوری. اندیشههایی این چنین یعنی نفی سیاست، نفی پول و مالکیت خصوصی و بالاخره آرمانگریهای خیالپردازانهای که واقعیات موجود را نادیده گرفته و دموکراسی را هم کنار میگذارد، به دلیل دور بودن از واقعگرایی هرگز روی تحقق را نخواهد دید و در همان ساخت تخیل و توهم ذهنی و در میان گروهی اندک و اندکبین که در حاشیهی جامعه زندگی میکنند پرسه خواهد زد.
از یکسو اشو دم از عدم اعتقاد به تشکیلات میزند و از سوی دیگر در عرصهی عمل برای ترویج عقاید خود و ادارهی جامعهی آرمانیاش، تشکیلاتی درست میکند و هنگامی که از او میپرسند که جریان چیست؟ پاسخی میدهد که به هیچ وجه قانع کننده به نظر نمیرسد:
اگر شما سازمانی میبینید، این سازمان چیزی مثل ادارهی پست یا مدیریت راه آهن است. این سازمان یک نظام مذهبی نیست [در حالی که اشو، آموزههای خود را سرآغاز آگاهی مذهبی جدید میداند. (10)] و صرفاً برای این ایجاد شده است که من آسانتر و با راحتی بیشتر در دسترس شما قرار گیرم - در غیر این صورت من گرفتار ازدحام میشدم و امکان کار اساساً به وجود نمیآمد. سازمان اینجا دقیقاً مثل ادارهی پست است. به این کار احتیاج است. اما این سازمان یک نظام مذهبی نیست، وظیفهاش مشخص است، فایدهاش مشخص است، اما این سازمان یک نظام مذهبی نیست. مرتاضان من به هیچ سازمانی تعلق ندارند، آنها به من تعلق دارند. (11)
به طور کلی از نظر جامعهشناسی، هر سازمان و نهادی که کارکردی مثبت برای جامعه نداشته باشد، پدید نمیآید و اگر هم به طور تصنعی کسی این کار را بکند آن سازمان جایی محکم در جامعه نخواهد داشت. همینطور در صورتی که آن سازمان کارکرد مفید خود را از دست بدهد جامعه دیگر برای وجود آن سازمان و نهاد، هزینه نخواهد کرد و با بیتوجهی مردم نسبت به آن نهاد، به تدریج به حاشیه رانده شده و پس از آن به فراموشی و نابودی کشیده میشود. بنابراین سخنان اشو هم بیربط مینماید، منظور او از سازمان مذهبی، روحانیت ادیان و به طور خاص سازمان و دستگاه کشیشان در مسیحیت است. به راستی میتوان گفت که سازمانِ فرقهی اشو به لحاظ ماهیت و کارکرد تفاوت چندانی با دیگر نظامهای مذهبی ندارد و اگر تفاوتی هست در جزئیات و ساختار سازمان است وگرنه تفاوتی اساسی در آنها دیده نمیشود، حالا اگر اشو بگوید که نه! ماست ما سیاه است، شاید پیروان روشنضمیر او باور کنند!
پینوشتها:
1. اوشو، خاطرات اوشو: اینک برکهای کهن، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص 300.
2. همان، ص 304.
3. اوشو، خاطرات اوشو: و آنگاه نبودم، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص 76.
4. Clark, Taylor, The Red Menace, www. wweek. Com / Story. Php? Story = 5721, November, 2004. (تاریخ مراجعه به سایت 1386/01/15)
5. اشو، الماسهای اوشو، ترجمه مرجان فرجی، ص 206.
6. اشو، آیندهی طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص 120.
7. همان، ص 121.
8. اشو، خلاقیت، ترجمه مرجان فرجی، ص 225.
9. اوشو، خاطرات اشو: اینک برکهای کهن، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص 363.
10. اشو، مراقبه: هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهری نیا، ص 4.
11. اوشو، آواز سکوت، ترجمه میرجواد سید حسینی، ص 287.
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.
/ج