همین طور کتاب عاشقانهها که گزیدههای سخنان اشو را دربارهی عشق از دیگر کتابهای او در خود گردآورده است، سخنان او را دربارهی عشق از بیست و چهار کتاب ترجمه شدهی اشو به زبان فارسی در خود گنجانده است. (2)
در واقع میبایست گفت که تأکید ویژهای بر عشق دارد، او میگوید:
هر نیایشی که بکنید، هر چقدر تلاش کنید، با هر باور و اعتقاد مذهبی، عبادات شما به خدا نمیرسد. تنها عبادتی که میتواند به او برسد عبادت عشق است، اگر عشق حضور داشته باشد، حتی لازم نیست عبادتی بکنید، در آن صورت حتّی وقتی حرف هم نزنید، شنیده خواهد شد. (3)
برخی از سخنان اشو پذیرفتنی و قابل استفاده است، شاید کسانی که با آموزهها و تعلیمات دیگر ادیان آشنایی نداشته باشند این طور فکر کنند که چقدر سخنان او پرمغز است در حالی که آموزههای اشو مخلوط و درآمیختهای از عقاید ادیان و مذاهب گذشته است و به ندرت سخن نو و تازهای را میتوان یافت که پیش از آن بیان نشده باشد.
در ابتدا لازم است تا مفهوم عشق را در لابلای سخنان اشو بازشناسیم و ویژگیهای آن را به دست آوریم. اشو به شنوندگانش این تذکر را میدهد که هر کسی فکر میکند که عشق را میشناسد، بنابراین نیازی به تجربهی آن احساس نمیکند و به همین خاطر از عشق دور میافتد. از نظر وی آنها با توهمات خود به تظاهر روی میآورند، (4) پدر و مادرها، همسران، همه تظاهر میکنند اما این کار آنها عمدی نیست. اشو میگوید:
مردم هنوز دربارهی عشق چیزی نمیدانند، چه برسد به نیایش. فقط عدهی معدودی عشق را تجربه کردهاند... اگر ذهنی مالامال از اندیشههای ضد عشق داری، پس عشق را تجربه نخواهی کرد. عشق با حسادت، میل تملک و سلطه، نفس، نفرت و خشم جمع نمیشود. محال است. اینها همه پدیدههای ضد عشقاند. (5)
اشو به طور مکرر دربارهی این موانع سخن گفته است. عشق از نظر او غرض و هدفی را دنبال نمیکند، او معتقد است اگر شما عاشق یک زن زیبا یا یک مرد زیبا باشید خودتان را گرفتار کردهاید، چون حسادت را به دنبال خواهد داشت، خشونت، زجر و گاه جنایت را هم ممکن است با خود همراه داشته باشد. (6)
او میپندارد عشق نباید به کسی محدود شود، اگر عاشق یک نفر باشید، عشق شما غنی نیست بلکه عشق توسعهیافته آن است که همه هستی را دربرگرفته باشد. (7)
از نظر اشو عقل و عشق با هم ناسازگارند (8) و برای عاشقی ذهن باید کاملاً خالی باشد، در حالی که ما فقط به وسیلهی ذهنمان عشق میورزیم، به نحوی که عشقمان در نازلترین مرتبهاش جنسی میشود و در بالاترین مرتبهاش ترحم و دلسوزی. اما عشق، متعالیتر از رابطهی جنسی و ترحم است. (9) ما به بالهای عشق نیازمندیم نه به بالهای منطق. (10)
به نظر اشو، ازدواج و تشکیل خانواده، عشق را نابود میکند. او میگوید:
ازدواج وسیلهای است برای فرار از ترس تغییر، ازدواج وسیلهای است تا پیوند را تثبیت کنی. اما عشق چنان پدیدهای است که به محض تلاش برای تثبیت آن، خواهد مرد. ایستایی در عشق همان و نابودی همان (11)
اما چه کسانی با عشق مخالفند؟ اشو میگوید کسانی که اهل حساب و کتاب هستند با عشق مخالفند و برای اینکه قلب عاشقی داشته باشی، به سری نیازی داری که کمتر اهل حساب و کتاب باشد. (12) خشکِمقدسها هم با عشق مخالفند؛ او میگوید:
خشکِمقدسان میپندارند که دین با هر آنچه که زیبا و عاشقانه و وجدآور است، مخالف است. آنها گمان میکنند که دین فقط و فقط با غم و غصه و مویه آشنا است. آنها زبان عارفان را درنمییابند. زبان عارفان سرشار است از زیبایی و عشق و کرشمه. مقدس مآبان گلی زیبا را که میبینند، فوراً استغفار میکنند. (13)
اشو بر این باور است که در ایدئولوژی باید و نبایدهایی است و از آنجا که در عشق تمام عیار هیچ هدف و غرضی، هیچ هدف و نقشهای در کار نیست، عشق تمام عیار هم ایدئولوژیک نیست. (14)
معلوم نیست این خشکِمقدسها که اشو از آنها یاد میکند در کدام دین و آیینی قرار دارند، چرا که هیچ آدمی نیست که دوستدار زیبایی نباشد و زشتی را ترجیح بدهد. پس به طور خلاصه میتوان گفت که موانع و دشمنهای عشق تمام عیار (15) از نظر اشو عبارتند از:
1. توهم آشنایی با عشق
2. ذهن و منطق و حساب و کتاب (شما را از عواقب و نتایج عشق میترساند)
3. حسادت
4. میل تملک و سلطهطلبی
5. نفرت و خشم
6. غرض و هدفی را از عشق ورزیدن دنبال کردن
7. محدودهی عشق ورزیدن
8. ازدواج و تشکیل خانواده (16) (ترس از تغییر و بیثبات بودن را همراه دارد.)
9. ایدئولوژی و خشک مقدس مآبی.
اما منظور اشو از عشق چیست؟ و عشق چه مراتب و سطوحی دارد؟ اشو در این باره این طور توضیح میدهد:
وثتی میگوشم عشق منظورم هر چهار سطح از عشق است. از سکس گرفته تا سامادهی. عمیقاً عشق بورز. اگر در رابطهی سکس عشق عمیقتری را تجربه کنی، ترس بیشتری از جسمت محو شود... عمیقاً عشق بورز. یک انزال کامل جسمی، تمامی ترسهای جسمانیات را فرو میریزد. (17)
توصیفهای اشو از عشق چنان است که گویی عشق با خداوند یکی است. از نظر او عشق پدیده و مفهومی ابدی، فراگیر و بیانتها است. او میگوید:
عشق دین است، زیرا عشق زیبایی است، عشق موسیقی است. عشق خداست. (18)
او معتقد است:
در واقع با وجود عشق، انسان از داشتن هر چیز دیگری بینیاز میشود، عشق پدیدهای است که همهی نیکیها را در خود جای میدهد و یک اَبَرخدای تمام عیار است. اگر انسان به عشق اجازه حضور بدهد، نیازی به نیایش نیست، نیازی به مراقبه نیست. نیازی نیست به کلیسا یا معبد برود. اگر آدمی عاشق باشد، حتی میتواند خدا را کاملاً فراموش کند، چرا که از عشق، هر چیزی امکانپذیر است: مراقبه، عبادت، خداوند، همه چیز وجود خواهد داشت.
اشو اظهار میدارد که این همان چیزی است که حضرت مسیح در مورد عشق میگوید: عشق، خدا است. (19)
این در حالی است که جملهی حضرت مسیح (علیهالسلام) عکس آن چیزی است که اشو نقل میکند. در انجیل یوحنا یکی از ویژگیها و صفاتی که برای خداوند بیان میشود صفت محبت و عشق است؛ خدا، محبت و عشق است (20)، نه آنکه عشق خدا است. در قرآن هم خداوند هم دوست میدارد و هم دوست داشته میشود، (21) اما این به معنای آن نیست که دوست داشتن، خدا باشد، آن هم با آن سطوحی که اشو برای عشق قائل شده بود. هنگامی که از اشو میپرسند که عشق چیست؟ اینگونه توضیح میدهد:
عشق، شوق وافر درونی برای یکی بودن با کل است، میل باطنی برای فنا شدن در وحدانیت. منشأ عشق، جدایی است؛ ما از منشأ خود جدا شدهایم. این جدایی باعث پیدایش میل و اشتیاق در ما برای بازگشت به کل و یکی شدن با آن میشود. (22)
مهمترین تجربه و حدِّ نهایی تجربیات انسان، تجربهی عشق است، برای اینکه انسان به این تجربه نایل شود چهار مرحله را باید در نظر داشته باشد: اول آنکه در آن و لحظه زندگی کند نه در افسوس گذشته و نه در ترس آینده باشد، دوم آنکه سمهای نفرت، حسادت، خشم، احساس مالکیت را کنار بگذارد و از خودش دفع کند. سوم آنکه همهی خوبیها و زیباییها را با دیگران تقسیم کند و بالاخره چهارم آنکه هیچ باشد. چهارمین گام در راه رسیدن به عشق، هیچ بودن است. به محض اینکه فکر کنی که کسی هستی، عشق از جاری شدن باز میایستد. عشق فقط از درون کسی به بیرون جاری میشود که کسی نباشد، عشق در نیستی خانه دارد.
پینوشتها:
1. کتاب «یک فنجان چای» نامههایی را در خود گرد آورده است که مضمون آنها آموزههای اشو است ولی اولین کلمهای که در اکثر این نامهها آمده است، کلمهی «عشق» است؛ حدود 350 نامه که با کلمهی عشق آغاز شده و تعلیمات و خاطرات خود را در آن گنجانده است. (اشو، یک فنجان چای: نامههای اشو، ترجمه مسیحا برزگر، تهران: دارینوش، 1382) در آخرین صفحهی این کتاب، مرکز آموزههای اشو، بزرگترین مرکز رشد معنوی جهان دانسته شده است. ظاهراً نویسنده یا مترجم محترم چندان با معنویت و مراکز آن در جهان آشنایی نداشته است، و اگر نه تا این اندازه مبالغهآمیز سخن نمیگفت! (ص 364) این در حالی ات که جمعیت دوستان و طرفداران اشو حتی در هندوستان هم در مقایسه با سایر ادیان اقلیتی کوچک را تشکیل میدهند؛ هرچند که اغراق و مبالغه یکی از ویژگیهای اصلی اوشو و آموزههای او است.
2. اوشو، عاشقانهها، تدوین قوامالدین خرمشاهی، قزوین، سایهگستر، 1383.
3. اشو، راز بزرگ، ترجمه روان کهریز، ص 18-19.
4. اوشو، عشق پرندهای آزاد و رها، ترجمه مسیحا برزگر، ص 18.
5. همان، ص 52-53.
6. اوشو، عاشقانهها، تدوین قوامالدین خرمشاهی، ص 81.
7. همان.
8. اشو، راز بزرگ، ترجمه روان کهریز، ص 177.
9. اوشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر، ص 132.
10. اشو، الماسهای اوشو، ترجمه مرجان فرجی، ص 181.
11. اوشو، پیوند، ترجمه عبدالعلی براتی، ص 72.
12. اوشو، شورشی، ترجمه عبدالعلی براتی، ص 158.
13. اوشو، پرندهای آزاد و رها، ترجمه مسیحا برزگر، ص 93.
14. همان، ص 20.
15. اشو بین «عشق کامل» و «عشق تمام عیار» فرق میگذارد و میگوید که ما میباید به دنبال عشق تمام عیار باشیم نه به دنبال کامل کردن عشق، در عشق تمام عیار شما در هر لحظه و در هر لحظه و در هر کاری که میکنی، بدون تردید و تعلل به دل خودت گوش میکنی، دور از ترس و محاسبهگری. (رک: اوشو، عشق، پرندهای آزاد و رها، ترجمه مسیحا برزگر، ص 19-21).
16. او آشکارا میگوید: «شاید شنیدهاید که خانواده مظهر عشق است. اما من میگویم: که خانواده مخالف عشق است. خانواده با کشتن عشق زنده است. اجازه نمیدهد عشق رخ دهد.» (اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقیپور، ص 86).
17. همان، ص 81.
18. اوشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر ص 24.
19. اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقیپور، ص 98.
20. ر.ک: دائرةالمعارف کتاب مقدس، ص 499. (به نقل از انجیل یوحنا 8:4).
21. آل عمران: 31.
22. اوشو، عشق، رقص زندگی، ترجمه بابک ریاحیپور و فرشید قهرمانی، ص 51.
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.
/ج