اشو و صوفی‌گری

یکی از منابعی که اشو از آن بهره برده است، تصوف اسلامی است. او در برخی از سخنان خود که اکنون به صورت کتاب منتشر شده است، محور بحث را براساس اندیشه‌های صوفیانه قرار داده است.
چهارشنبه، 26 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشو و صوفی‌گری
اشو و صوفی‌گری

 

مؤلف: محمدتقی فعّالی





 
یکی از منابعی که اشو از آن بهره برده است، تصوف اسلامی است. او در برخی از سخنان خود که اکنون به صورت کتاب منتشر شده است، محور بحث را براساس اندیشه‌های صوفیانه قرار داده است.
هنگامی که این پرسش مطرح می‌شود که «تصوف» چیست، در ابتدا به طور معمول بحث از اصل و ریشه‌ی این واژه مطرح می‌شود و معنای لغوی آن مورد کنکاش و پژوهش قرار می‌گیرد. اما پیش از آنکه بحث‌های لغوی مطرح شود باید این را به خاطر داشت که کلمه‌ی «تصوف» امروزه به معنای اعتقاد به آیین صوفیه است. به تعبیر اسلام‌شناس معاصر فرانسوی، هانری کربن، این اصطلاح، برحسب معمول، به معنای اعتقاد به تصوف به کار می‌رود (مقایسه شود با اصطلاح تشیع به معنای اعتقاد به عقاید شیعیان؛ تسنن، به معنای اعتقاد به عقاید اهل سنت). (1)
اما برای اصل و ریشه‌ی واژه‌ی «تصوف» بیش از ده وجه نام‌گذاری ذکر شده است که در این میان رایج‌ترین قول پذیرفته شده در اشتقاق کلمه‌ی «صوفی» منسوب بودن به صوف به معنای پشم است و چون جماعت صوفیان لباس خشن و پشمی می‌پوشیدند، بدین جهت صوفی یعنی پشمینه‌پوش خوانده شده‌اند.
اشو هم درباره‌ی معنای لغوی صوفی و تصوف بحث کرده است. اول از همه سراغ فرهنگ فارسی آمده و می‌گوید:
در فرهنگ فارسی باستان برای کلمه‌ی صوفی مدخلی وجود دارد... تعریف مورد نظر به صورت شعر است: صوفی چیست - صوفی، صوفی است. صوفی کیست؟ صوفی، صوفی است. (2)
اشو نمی‌گوید که چه کسی این مطلب را گفته یا آن را از کجا آورده است و اصلاً آیا چنین عبارتی تعریفی واژه شناسانه است یا نه! ولی واضح است که جمله‌ی صوفی، صوفی است، بی‌معنا است و چیزی را برای کسی که نمی‌داند صوفی کیست و تصوف چیست، روشن نخواهد کرد. به همین دلیل برداشتی متفاوت از این جمله ارائه می‌دهد:
این تعریف می‌گوید که صوفی نمی‌تواند تعریف شود و برای تعریف آن کلمه‌ای وجود ندارد. برای این واژه، واژه‌ی هم معنای دیگری وجود ندارد، از نظر زبان‌شناسی تعریف صوفی امکان‌پذیر نیست. (3)
در واقع این ایده‌ی اصلی اشو درباره‌ی معنای این واژه، یعنی صوفی و واژه‌های مشابه است. او نمی‌خواهد هیچ یک از معانی و تعاریف ذهنی را بپذیرد، این عبور از سطح ذهن و فعالیت‌های ذهنی کاری است که باعث می‌شود چندان تعهدی به معنای پذیرفته شده و دقیق واژه نداشته باشد و تلاش کند معانی و تعاریف قواعد ذهنی مخاطب خود را درهم شکند، علیه همه‌ی معانی سخن می‌گوید ولی هر یک از آنها را هم خالی از وجه نمی‌داند. او درباره‌ی معنای صوفی می‌گوید:
من درباره‌ی صوفی‌گری چیزی نمی‌گویم، من از خود صوفی‌گری حرف می‌زنم. لغت «صوفی‌گری» البته لغت زیبایی است. در مورد صوفی‌گری تفسیرهای فراوانی وجود دارد و همه زیبا هستند. ولی من نمی‌خواهم روی یکی از این تفسیرها تأکید کنم، چنین کاری بارها و بارها انجام شده است. این گروه یک تفسیر را برمی‌گزیند، آن گروه دیگر یک تفسیر دیگر را، اما نظر من این است که همه‌ی این تفسیرها زیبا هستند و حرف‌های خاصی برای گفتن دارند. من همه‌ی این‌ها را می‌پذیرم. (4)
اشو در اینجا در گستره‌ی وسیع‌تری می‌گوید که هر کسی که در پی شناخت خدا برآید یک صوفی است؛ از نظر وی عیسی (علیه‌السلام)، محمد [صلی الله علیه و آله و سلم]، ماهاویرا و کریشنا همه صوفی بودند. (5)
جستجوی حقیقت و یا خداوند تنها از طریق دل ممکن نیست، یکی از عالی‌ترین راه‌ها، راه دل است که در سطحی عالی می‌تواند دنبال شود، اما راه‌های دیگری هم برای دویدن در پی آواز حقیقت وجود دارد؛ راه عقل که فلاسفه آن را دنبال می‌کنند و راه مشاهده‌ی طبیعت و پدیده‌های آن و نظاره کردن علم و حکمت الهی در شگفتی‌ها و عظمت آن که دانشمندان علوم تجربی آن را پی می‌گیرند، از جمله آنهاست. آیا آنها هم صوفی هستند، مسلم است که صوفی کلمه و اصطلاحی برای جریان و جنبه‌ای از تاریخ و تمدن اسلامی است و اگر قرار باشد از واژه‌هایی که دامنه‌ی مشخصی برای کاربرد دارند برای آنچه که نامعلوم است استفاده کنیم دیری نخواهد پایید که در سخن گفتن با یکدیگر دچار ابهام و عدم تفاهم خواهیم شد و معانی در این ابهام‌ها گم می‌شوند.
با آنکه اشو سخنی درباره‌ی تعریف‌ناپذیر بودن تصوف و صوفی داشت ولی به برخی از وجوه معنایی واژه و مفهوم تصوف اشاره می‌کند. او می‌گوید:
واژه‌ی صوفی یک اصطلاح جدید است، یک اصطلاح آلمانی است، دستاورد دانش‌پژوهی آلمانی است. چیزی که شاید عمرش از حدود صد و پنجاه سال بیشتر نباشد. (6)
اگر اشتباهی در ترجمه‌ی کتاب پیش نیامده باشد، جمله‌ی اشو واقعاً عجیب و دور از واقع است!! تنها وجهی که می‌توان برای جملات اشو قائل شد آن است که شیوع و رواج اصطلاح تصوف در غرب، حاصل تلاش مستشرقان آلمانی در دوره جدید است، وگرنه، تصوف در سده‌های نخست در جهان اسلام نامی آشنا بود، ابونصر سراج طوسی (د 378 ق) با نقل خبری از اخبار مکه، سابقه‌ی رواج نام صوفی را مربوط به سده‌ی اول هجری دانسته است. (7) علاوه بر این اگر تنها، عنوان کتاب‌هایی را که در آنها واژه‌ی تصوف است برشمریم خواهیم دید که تصوف در میان مسلمانان در همان سده‌های آغازین نامی آشنا بوده است.
دو کتاب «اللمع فی التصوف» از ابونصر سراج طوسی و اثر کلاباذی با عنوان «التعرف لمذهب اهل التصوف» در قرن چهارم از مهم‌ترین کتاب‌هایی هستند که در زمینه‌ی تصوف به عنوان منبعی دست اول در پژوهش‌های عرفان و تصوف قلمداد می‌شوند.
اشو می‌گوید که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن گفته است که حتی موسی نیز وقتی با خدا ملاقات می‌کرد، ردای پشمینه می‌پوشید. (8)
ظاهراً اشو از اعتقادات مسلمانان بی‌خبر است. مسلمین قرآن را سخنان خداوند می‌دانند نه پیامبر؛ پیامبر تنها پیام خداوند را بی‌هیچ تغییری به مردم رسانده است. نکته‌ی دیگر آنکه اصلاً چنین آیه‌ای در قرآن کریم وجود ندارد و معلوم نیست که اشو این آیه را از کجا آورده است؟! اما تفسیر اشو از این پشمینه‌پوشیِ صوفیان جالب است:
اینجا یک نمادگرایی عمیق وجود دارد و آن این است که پشم، لباس حیوانات است و صوفی باید به بی‌گناهی یک حیوان برسد. باید به بی‌گناهی اولیه برسد. باید همه انواع مدنیت را کنار بگذارد، او باید هرگونه آداب و رسوم و فرهنگی را کنار بگذارد.
... وقتی انسان حیوان بشود، نه تنها سقوط نمی‌کند بلکه به مرتبه‌ی بالاتری می‌رسد. وقتی انسان حیوان می‌شود واقعاً حیوان نیست. موجود دیگری است. شما سقوط نمی‌کنید. وقتی انسان حیوان شد قدیس می‌شود. (9)
اشو می‌خواهد که انسان‌ها حیوان شوند تا ذهن آنها کار نکند و تا بین خوب و بد فرق نگذارند. به تعبیر خودِ او وقتی که این کار را خوب و آن کار را بد بدانید و در مقابل بدی خوبی را برگزینید، مهجور می‌مانید. وقتی دست به گزینش می‌زنید سرکوبیِ آن چیزی که بد پنداشته بودید مطرح می‌شود.
وقتی بگویید «من فلان کار را انجام می‌دهم؛ فلان کار یا بهمان کار باید انجام شود» و این همه "باید" مطرح می‌کنید، طبیعتاً چیز یا چیزهایی را در وجودتان سرکوب می‌کنید، باید آن چیزی را که زیر عنوان بد مورد سرزنش قرار داده‌اید، سرکوب کنید و این بخشِ سرکوب شده در شما باقی بماند و شروع به مسموم ساختن وجود شما می‌کند و یا دیر یا زود انتقام خود را می‌گیرد و وقتی این بخش منفجر شد، شما به دیوانگی دچار می‌شوید. (10)
پر واضح است که برای دست یافتن به هر هدفی شرایط و عواملی یاری‌گری و مساعد وجود دارد و آفاتی اخلال‌گر و مزاحم، اختلال ایجاد می‌کنند و برای ما درد و رنج فراهم خوهند کرد. مسلم است که اگر هدفی داشته باشیم، باید و نبایدهایی هم وجود خواهد داشت. چنانکه خود اشو هم در گفته‌هایش و حتی گفته پیش گفته باید و نباید دارد.
نکته‌ی دیگر آنکه اشو ادعا می‌کند هیچ کس به این پرسش پاسخ نداده که چرا صوفیان ردای پشمین می‌پوشیدند. این اظهارنظر از دو حال خارج نیست، یا اشو از اطلاعات کمی درباره‌ی تصوف برخوردار بوده، یا ادعایی گزاف و نادرست مطرح کرده است؛ چرا که امروزه ما متونی از صوفیان در اختیار داریم که با قدمتی بیش از هزار سال به چرایی پشمینه‌پوشی صوفیان پرداخته‌اند و در این باره سخن گفته‌اند. جالب آن است که هیچ کدام از آنها این سخن اشو را که آنها می‌خواستند انسان به پاکی و معصومیت حیوان شود، نیاورده‌اند. بلکه به مواردی مانند مبارزه با نفس و پیش‌گیری از حظوظ نفسانی دلالت دارند. (11) یا به نشانه بی‌رغبتی به مظاهر دنیا و پرهیز از تجمل‌زدگی و یا کم‌خرج بودن در زندگی و پرهیز از اسراف و زیاده‌روی و یا رقت نفس و ریاضت‌کشی و یا دنباله‌روی از سیره و شیوه‌ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر پیامبران اشاره کرده‌اند. (12) گاهی هم آن را علامت و نشانه‌ای برای اعلام تعلق و وابستگی خود به خداوند و دوستان او مدنظر داشته‌اند. (13) به این ترتیب از اینکه به گناه افتند بیشتر فاصله می‌گرفتند و خلق را هم با چهره و شمایل خود متوجه حق می‌کردند.
آخرین نکته آنکه اشو پشم را نمادی برای اشاره به حیوان گرفته است، حال آنکه چنین نمادی در میان صوفیان مطرح نبوده. بسیاری از حیوانات و جانوران وجود دارند که پشم ندارند و اتفاقاً گاهی که صوفیان می‌خواستند از سالک الی الله تعبیر کنند به آنها اشاره می‌کردند که چند مورد از مهم‌ترین این نمادها پرندگان و ماهی و مار هستند. مانند آنچه که پرندگان در منطق‌الطیر به عنوان گونه‌های مختلف سالکان مورد بازشناسی قرار گرفته و آفات سلوک را تا رسیدن به سیمرغ مطرح می‌کنند.
نماد ماهی اشاره دارد به عارف کامل به سبب غرقه شدن کامل در دریای معرفت.
در آن بحری که خضرانند ماهی ... درو جاوید ماهی، جاودان آب
(کلیات شمس تبریزی)
نماد مار هم با کاربردی کمتر به سالک و نفس او اشاره دارد.
ناکُشته مار هستی بر گنج ره نیابی ... زانرو که هستی تو بر گنج او است ماری
(شمس مغربی)
اتفاقاً باید گفت که حیوانات زمینی و پشمین به عنوان نمادی برای سالک قرار نمی‌گیرند؛ چرا که در میان نمادها و اصطلاحات صوفیان زمین نمادی برای دنیا است و آسمان نمادی برای ملکوت و عالم غیب (14) و عوالم برتر است. بنابراین موجودات آسمانی مانند پرندگان بیشتر مدنظر بوده‌اند. اگر مار هم به ندرت مدنظر بوده است به جهت توجه دادن به خطرناک بودن نفس و زهرآگین بودن اطاعت از نفس آدمی است، هنگامی که به اموری نادرست بسیار امر می‌کند و به تعبیر دینی، نفس اماره به سوء است. از این جهت کشتن مار نفس برای سالک توصیه شده است.
در میان صوفیان معاصر هم حتی نمادی که اشو برای پشمینه‌پوشی صوفیان مطرح کرده واکنشی منفی داشته است. برای مثال ادریس شاه که از مشاهیر صوفیان معاصر است در مخالفت با نظر اشو می‌گوید:
آیا صوفیان چنان از نمادها آگاهی دارند که بتوانند پشم را به عنوان یک نماد برگزینند؟ پشم از حال حیوان سخن می‌گوید و ادریس شاه می‌گوید که صوفیان نمی‌توانند حیوان را به عنوان نماد انتخاب کنند. آنها مردان خدا هستند، چه دلیلی دارد که حیوان را به عنوان نماد خود برگزینند. (15)
پس از بحث لغوی، اشو ویژگی‌های صوفی‌گری را برمی‌شمرد. او تصوف را کیمیا یا جادویی کمیاب معرفی می‌کند که از ویژگی‌هایی برخوردار است، نظیر: بی‌گناهی (عصمت) مثل حیوان؛ مردم‌گریزی؛ عصیان‌گری؛ پنهان‌گری؛ توجه به روش (و سیره‌ی اولیاء و طریقت) و عملگرا بودن. (16)
از دیگر بحث‌هایی که اشو مطرح می‌کند ضرورت وجود استادی زنده است تا سالک با ارشاد و راهنمایی او بتواند به حقیقت نزدیک شود. از نظر او مذهب حقیقی همان استاد است که می‌تواند حقیقت را منتقل کند و الفاظ و عبارات از کشف حقایق ناتوان هستند. جالب آنجا است که اشو که خود چندان در قید راست و دروغ نیست به مخاطب این هشدار را می‌دهد که «از استادان دروغین برحذر باشید. آنها با زبان شما صحبت می‌کنند حرف‌های آنها بسیار متقاعدکننده به نظر می‌رسد. (17)»
او برای کسانی که استاد خود را از دست داده‌اند راه حلی عجیب ارائه می‌دهد، می‌گوید که اگر شما واقعاً مرا دوست داشته باشید، وقتی من مُردم، شما را به سوی کسانی که هنوز زنده‌اند، هدایت خواهیم کرد. پس از این حادثه نترسید.
سپس ادامه می‌دهد: «اگر من شما را به تبت یا چین یا ژاپن یا ایران فرستادم، بروید.» (18) او بر زنده بودن استاد تأکید می‌کند و می‌گوید: «اگر از من دور نشوید و از استاد زنده و واقعی پیروی نکنید، به من بی‌توجهی کرده‌اید این را در ذهنتان داشته باشید.» (19) اشو در مقایسه‌ی یک استاد کامل با یک استاد غیرکامل می‌گوید:
یک استاد واقعی مرده از یک استاد زنده غیرواقعی قدرتمندتر است. (20)
یکی از شخصیت‌هایی که اشو از او به عنوان استاد کامل یاد می‌کند، گورجیف (21) است. اشو می‌گوید که گورجیف ابزارهایش را از یکی از سلسله‌های صوفیه به نام نقشبندیه آموخته بود. (22)
اشو در فصل سوم از کتاب «آواز سکوت»، سه سطح شریعت، طریقت و حقیقت را با سه مرتبه‌ی جسم، ذهن و روح انسان مطابقت کرده و درباره‌ی آنها سخن گفته است.
از دیگر مجموعه‌هایی که اشو در آنها از آموزه‌های صوفیان سخن گفته است،‌ کتاب «صوفی مرد راه: شکوه آزادی» است. این کتاب به بیان مقامات سلوک به نقل از محمد غزالی (د 505 ق) توجه ویژه‌ای دارد. ولی مقامات تصوف خیلی پیش‌تر از غزالی مطرح شده است. پل نویا (23)، پژوهشگر توانای مطالعات اسلامی با پژوهش‌هایی که در روایات تفسیری منسوب به امام صادق (علیه‌السلام) انجام داده است، پایه‌ی نظریه‌ی مقامات و احوال را در آن روایات می‌داند که بعدها کسانی مانند ذوالنون مصری و دیگران از آن استفاده کرده‌اند و نظریه‌ی مقامات و احوال در عرفان عملی شکل گرفته است. (24) همین‌طور ترتیب مقاماتی که ابونصر سراج طوسی (د 387 ق) در اللمع فی التصوف یا عطار نیشابوری در منطق‌الطیر آورده‌اند از توجه و شهرت بیشتری نسبت به مقاماتِ یاد شده که به دور از دقت در نقل اشو آمده است، برخوردارند.
به هر حال با وجود مطالعات سطحی و ظاهری اشو در آموزه‌های صوفیان و عدم دسترسی او به منابع اصیل عرفان و تصوف اسلامی، وی مجذوب اندیشه‌های صوفیان شده است و اگرچه می‌کوشد تا در برخی از موارد آن چه که در مورد صوفیان مطرح شده را با تفسیرهایی خودساخته تطبیق کند، به طور مکرر و در سطحی وسیع از نقل‌قول‌ها، تمثیل‌ها و داستان‌های صوفیان بهره می‌برد. در این بررسی کوتاه تنها برای نمونه، بحث و تفسیر او را از لغت «صوفی» و «تصوف» شاهد بودیم، خواننده‌ای که مطالعه‌ی عمیق‌تری داشته باشد متوجه خواهد شد که اشو با زبانی ساده و رویه‌ای حق به جانب مفاهیم و اصطلاحات را در خدمت اندیشه‌های خود می‌گیرد، اشو آنچه را که با آنها هماهنگ باشد بدون تغییر برمی‌گزیند و برای تقویت اندیشه‌های خود از آنها استفاده می‌کند و آنچه را که با آن هماهنگ نباشد با عنوان نماد یا تفسیر در برداشتی هماهنگ با آنچه که می‌خواهد به مخاطب القاء کند ارائه می‌دهد، لذا بهتر است برای آنکه از سرچشمه‌های معارف و حقیقت دور نیفتیم به متون اصیل دینی و عرفانی در زمینه‌ی عرفان و تصوف مراجعه نماییم. کتاب‌های اشو که متأسفانه به طور کلی از ارجاع و مستندسازی دور هستند در واقع راهی دشوار برای دریافتن صدق و کذب سخنان اشو پیش‌روی مخاطب قرار می‌دهد و چه بسا شخص مطالعه کننده دچار ناهماهنگی در دریافت آموزه‌های تلفیق شده از چند دین و مذهب که اشو از آنها در خدمت ترویج افکار خود استفاده کرده می‌شود و در این معجون و مخلوط راه به جایی نبرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه سید جواد طباطبایی، تهران، کویر، چاپ دوم، 1377، ص 266. اگرچه در عنوان این اثر ارزشمند، از فلسفه استفاده شده است اما ذکر این نکته لازم به نظر می‌رسد که فلسفه در اینجا به همان معنای دانش و دوستدار آن بودن مدنظر است، اگر نه، محتوای این کتاب به تفسیر عرفانی قرآن کریم، اندیشه‌های تشیع و تسنن، فلسفه و علوم طبیعی، فیلسوفان یونانی مشرب، تصوف، اشراق و کلام اسلامی و موضوعاتی دیگر پرداخته است. در واقع می‌توان این اثر را یک فرهنگ مختصر اندیشه‌ی اسلامی و مسلمین تلقی کرد.
2. اوشو، صوفی مرد راه: آواز سکوت، ترجمه میرجواد سیدحسینی، ص 3.
3. همان.
4. همان، ص 7.
5. همان.
6. همان، ص 7-8.
7. ابونصر سراج طوسی، اللمع فی التصوف، ص 169.
8. اوشو، صوفی مرد راه: آواز سکوت، ترجمه میرجواد سیدحسین، ص 8.
9. همان.
10. همان، ص 9.
11. ابوبکر محمد کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، به کوشش محمدجواد شریعت، ص 285.
12. هجویری، کشف المحجوب، ص 61-78. این متن یکی از مفصل‌ترین مطالب کهن برجای مانده درباره‌ی لباس صوفیان را در اختیار قرار داده و با ذکر روایات مدنظر صوفیه از بدعتها و نکته‌های پدید آمده در آن نیز غافل نبوده است.
13. همان، ص 78.
14. سید جعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 41.
15. اوشو، صوفی مرد راه: آواز سکوت، ترجمه میرجواد سیدحسینی، ص 10.
16. همان، فصل اول.
17. همان، ص 97.
18. همان، ص 99.
19. همان.
20. همان، ص 98.
21. Gurdjieff
22. اشو، راز، ترجمه محسن خاتمی، ج 1، ص 29. (مجموعه‌ی دو جلدی برخی از آموزه‌های صوفیان را با برداشت‌های اشو در خود گنجانده است).
23. Paul Nwyia
24. پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت، ص 141-142.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط