قرآن و دفاع از خود(6)

بي‌سابقه نيست دعوت پيامبر در جامعه آن روز به نظر كافران عجيب و شگفت‌‌آور بود. به آن خوش بين نبودند و مي‌خواستند آن را امري بديع و بي‌سابقه جلوه دهند و به حساب بياورند. خداوند كيفيت رد اين اين طرز فكر را به پيامبر ياد مي‌دهد: «قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ»[1]
سه‌شنبه، 8 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرآن و دفاع از خود(6)
قرآن و دفاع از خود(6)
قرآن و دفاع از خود(6)


 

نويسنده:سيد محمد تقي حكيمي
منبع: سایت اندیشه قم

بي‌سابقه نيست  
 

دعوت پيامبر در جامعه آن روز به نظر كافران عجيب و شگفت‌‌آور بود. به آن خوش بين نبودند و مي‌خواستند آن را امري بديع و بي‌سابقه جلوه دهند و به حساب بياورند. خداوند كيفيت رد اين اين طرز فكر را به پيامبر ياد مي‌دهد:
«قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ»[1]
بگو: من پيامبر نوظهوري نيستم و نمي‌دانم (از سوي خدا) چه رفتاري با من و شما خواهد شد، پيروي نمي‌كنم مگر آنچه را به من وحي مي‌شود، و جز بيم دهنده آشكاري نيستم.
توضيح: منظور از «ماكنت بدعاً من الرسل» پيامبر نوظهوري نيستم ـ آنست كه من از لحاظ صورت، روش، گفتار و كردار مخالف پيامبران گذشته نيستم بلكه مانند آنها بشري هستم، هر آنچه از آثار بشريت در آنها بوده در من هست و راه آنان در زندگي راه من است.

ظالم نيستيد؟
 

بعضي از يهود در تورات تأييداتي درباره‌ قرآن مشاهده كردند و بدين جهت ايمان آورده بودند. اما بقيه آنان مستكبرانه از قرآن روگردان شدند.[2] آيه زير در اين زمينه با آنان به احتجاج و استدلال برخاسته است:
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلي مِثْلِهِ فَ‏آمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[3]
بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوي خدا باشد و شما به آن كافر شويد، در حالي كه شاهدي از بني اسرائيل بر آن شهادت دهد و او ايمان آورد و شما تكبر ورزيد (چه كسي از شما گمراه‌تر خواهد بود) خداوند قوم ظالم را هدايت نمي‌كند.
توضيح: اين آيه درباره‌ «عبدالله بن سلام» نازل شده كه منظور از شاهد همين شخص است، بدين ترتيب كه عبدالله نزد پيامبر آمد و مسلمان شد و عرض كرد يا رسول الله از يهود درباره‌ من سؤال كنيد آنها خواهند گفت: او اعلم ما است. وقتي كه اين را گفتند به آنها مي‌گوييم: تورات دلالت بر نبوت شما دارد و صفات شما به روشني در آن آمده است. هنگامي كه پيامبر از يهود راجع به عبدالله پرسيدند، يهود گفتند: وي اعلم ما است. با اين ترتيب عبدالله ايمان خود را آشكار نمود ولي يهود او را تكذيب كردند.[4]

اگر خوب بود
 

دليل ديگري كه كافران دلشان را به آن خوش مي‌كردند اين بود كه مي‌گفتند مقام ما بالاتر از مؤمنان است. و مائيم كه بايد تشخيص بدهيم كدام عقيده صحيح است و كدام غير صحيح. بنابراين از اينكه ما به قرآن ايمان نياورده‌ايم بايد مؤمنان بدانند كه قرآن درست و قابل پيروي نيست:
«وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسي إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْري لِلْمُحْسِنِينَ»[5]
كافران درباره‌ مؤمنان چنين گفتند: اگر (اسلام) چيز خوبي بود هرگز آنها بر ما پيشي نمي‌گرفتند و چون خودشان به وسيله آن هدايت نشدند مي‌گويند اين يك دروغ قديمي است. و پيش از آن (قرآن) كتاب موسي (تورات) كه پيشوا و رحمت بود نشانه‌هاي آن را بيان كرده، و اين (قرآن) كتابي است كه (تورات) را تصديق مي‌كند در حالي كه به زبان عربي است تا كساني را كه ظلم كرده‌اند بترساند و براي نيكوكاران بشارت باشد.
توضيح: دو صفت جالب، خداوند در اين آيه براي تورات آورده است: امام و رحمت. امام يعني پيشواست براي بني اسرائيل كه به آن اقتدا كنند و در اعمالشان از آن پيروي نمايند. و رحمت است براي كساني كه به آن ايمان آورده‌اند و براي اصلاح نفوسشان از آن متابعت مي‌‌كنند.[6]

به اين آساني نيست
 

زمزمه كافران در مورد پيامبر و قرآن هميشه در محافل و مجالس خودشان وجود داشت و همانگونه كه در آيات مشابه با آيه زير تذكر داده شد، كوشش مي‌كردند كه ثابت كنند قرآن از خود پيامبر است نه از جانب خدا. خداوند با دليل كوبنده ذيل، آنان را مجاب مي‌كند و خلاصه‌اش آن است كه اگر قرآن به اين سادگي و آساني باشد كه بشري بتواند مانند آنرا بياورد، شما خودتان كه اهل ادب و بلاغت هستيد مانند آن را بياوريد:
«أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ»[7]
بلكه مي‌گويند، آن (قرآن) را به دروغ به خدا بسته، اما آنها ايمان نمي‌آورند، (و از اين جهت چنين اعتراضي نسبت به قرآن دارند). اگر راست مي‌گويند سخني مانند آن بياورند.
توضيح: «حديث» در لغت به معني سخن است و «مثله» يعني مثل قرآن. بنابراين منظور آنست كه سخني مانند قرآن بياورند.

خدا معلم قرآن است
 

كفار كه به شرف اسلام مشرف نشده بودند، به نظر خودشان گاه‌به‌گاه ايرادهايي از قرآن مي‌گرفتند و آنها را مطرح مي‌نمودند. از آن جمله مي‌گفتند: خداوند قرآن را به پيامبر نياموخته بلكه بشري اين كار را كرده است و آنچه پيامبر مي‌داند از او مي‌داند نه از خدا.[8]خداوند در جواب آنان مي‌فرمايد: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»[9] خداوند رحمان. قرآن را تعليم فرمود.
توضيح: منظور از «رحمان» خداوند است، خود كلمه «رحمان» صيغه مبالغه است كه دلالت دارد بر رحمت بسيار به واسطه بذل نعمت‌ها، كه شامل مؤمن و كافر مي‌شود، مؤمن در ارتباط با نعمت‌هاي آخرت و كافر در ارتباط با نعمت‌هاي دنيا، و چون كلمه رحمان عام است مناسبت دارد، در آغاز سوره قرار گيرد، زيرا در اين سوره از انواع نعمت‌هاي دنيوي و اخروي براي انس و جن سخن رفته است.[10]
با آيه «علم القرآن» شمارش نعمت‌هاي الهي شروع مي‌شود و چون قرآن از لحاظ قدر، شأن و موقعيت، اعظم و بالاتر است، زيرا كلام خداست كه راه راست او ترسيم مي‌كند و متضمن بيان روش سعادت است كه منتهاي آرزوي هر آرزومند و نهايت خواسته هر خواستاري است، از اين جهت تعليم قرآن را بر ساير نعمت‌ها حتي بر آفرينش انس و جن كه قرآن به خاطر تعليم آنها نازل شده مقدم داشته است.[11]
منظور از «علم القرآن» آن است كه خداوند قرآن را به پيامبر و پيامبر آن را به امت تعليم داد.[12]

كتاب خصوصي
 

كافران مي‌گفتند يك قرآن تنها كه بر پيامبر نازل شده كافي نيست. ما در صورتي ايمان مي‌آوريم كه براي هركدام از ما يك كتاب آسماني مستقل بيايد[13] اينكه خداوند اين سخن و رد آن را بيان مي‌فرمايد:
«بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتي صُحُفاً مُنَشَّرَةً كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْ‏آخِرَةَ كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ»[14]
بلكه هركدام از آنها مي‌خواهند نامه جداگانه‌اي (از سوي خدا) براي او فرستاده شود. چنين نيست كه آنها مي‌گويند، بكله آنها از آخرت نمي‌ترسند. چنين نيست كه آنها مي‌گويند، آن (قرآن) يك تذكر و يادآوري است.
توضيح: كلمه «كلّا» سي و سه بار در نيمه دوم قرآن آمده و در اصطلاح علماي نحو حرف «ردع» است. «ردع» يعني بازداشتن، رد و نفي چيزي كه مخاطب به آن عقيده دارد يا آن را گفته است و تقاضا كرده است. در آيات فوق خداوند به وسيله‌ي اين كلمه، گفتار و تقاضاي كافران را رد مي‌كند.[15]

وقوع قيامت جدّي است
 

يكي از چيزهايي كه كافران انكار مي‌كردند، مسئله معاد و بازگشت مردم در روز قيامت بود كه قسمتي از آيات قرآن مربوط به اين مسئله و استدلال براي اثبات آن مي‌باشد.
در آيات زير پس از چند تأآكيد، خداوند شأن قرآن را بيان مي‌فرمايد، قرآني كه معاد را مسلم و بدون ترديد معرفي مي‌نمايد.[16]
«وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْع وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْل وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ»[17]
سوگند به آسمان پرباران. و سوگند به زمين پرشكاف. كه آن (قرآن) سخني است مشخص كننده (حق از باطل) و شوخي نيست.
توضيح: منظور از «انه لقول فصل» آنست كه قرآن فاصل است، يعني جداكننده حق از باطل است و براي مبالغه، تعبير به فصل شده مانند «زيد عدل ـ زيد عدل است» يعني «زيد عادل است» بنابراين هرچه را قرآن حق دانست بدون شك حق است و هرچه را باطل دانست بدون شك باطل است. روز قيامت كه قرآن از آن خبر داده بدون شك حق است.[18]

پی نوشت:

[1] . سورة احقاف، آية 9.
[2] . تفسير الميزان، ج 18، ص 194.
[3] . سورة احقاف، آية 10.
[4] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 83.
[5] . سورة احقاف، آيه‌هاي 12 ـ 11.
[6] . تفسير الميزان، ج 18، ص 196.
[7] . سورة طور، آيه‌هاي 34 ـ 33.
[8] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 197.
[9] . سورة الرحمن، آيه‌هاي 1 ـ 2.
[10] . تفسر الميزان، ج 19، ص 94.
[11] . تفسير الميزان، ج 19، ص 94.
[12] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 197.
[13] . تفسير الميزان، ج 20، ص 9.
[14] . سورة المدثر، آيه‌هاي 55 ـ 52.
[15] . مغني اللبيب، ص 98 ـ 97.
[16] . تفسير مجمع البيان، ج 10، ص 472.
[17] . سورة الطارق، آيه‌هاي 14 ـ 11.
[18] . تفسير الميزان، ج 20، ص 261.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط