یاد بزرگان از زبان آیت الله کشمیری(ره) (4)
مرحوم صدر اراکی
او از بهترین منبریها بود و مطالب را عرفانی صحبت می کرد، در ذکر مصیبت اهلبیت گریزهای خوبی می زد.
یک بار درباره آهن می گفت:
هر چیزی استعداد دارد، یک آهن ضریح قبر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می شود و انسان آن را می بوسد، و یک آهن میخ در می شود و به سینه حضرت زهرا علیها السلام فرو می رود.
پای منبرش زیاد اهل علم می نشستند، ولی اتهام صوفیگری به او هم زدند...
شیخ محمد تقی لاری
او از شاگردان سید علی آقا قاضی بود و در اذکار و مکاشفات قوی بود بسیار آدم خوب و اهل معنی و با من رفیق بود.
می گفت :
اینکه گفته اند اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر إلیه ، علم بسیط است و اول علم که آمد خود بخود تفویض می آید دیگر احتیاج به آخر العلم ندارد.
شیخ طه نجف
او یکی از مجتهدین عارف بود، و در آخر عمر نابینا شده بود. یکی از اولیاء هندی روزی بخانه سید جعفر شهرستانی آمد و چون ایشان دارای علم جفر کامل بود سید سؤال کرد آیا شما می توانید بگوئید که امام زمان علیه السلام اینک کجاست؟
ایشان حساب کرد و گفت:
در خانه شیخ طه نجف است. سید با همراهان بطرف خانه شیخ می روند.
از دور می بینند از دورن خانه عربی بیرون رفت. خدمت شیخ می رسند و می بینند شیخ دارد گریه می کند.
گفتند چرا گریه می کنی؟
فرمود: کسی آمد و از من پرسشهائی کرد که من گیج شدم، معلوم بود خیلی ملا است.
سید فرمود او امام زمان علیه السلام بود.
مرحوم واعظ خراسانی
واعظ خراسانی آدم خوبی بود و مقدس بود، موقع جان دادن بود که پسرش را دنبالم فرستاد، ناله خفیف می زد، به او گفتم سلام، مرا به امام حسن و امام حسین برسان.
سید احمد کشمیری
او از شاگردان مرحوم آقای قاضی و سوخته دل بود. قدش کوتاه و درب حجره را می بست و اخلاق خوبی داشت.
شیخ مهدی مازندرانی
او منبری بود و منبرش خوب بود، خمسش را به طلبه ها می داد و با من مفصلا" رفیق بود و به من علاقه داشت و فرزندی نداشت.
میرزا باقر قمی
او قبل از شیخ علی زاهد قمی نماز می خواند. روزی در راه درون چاهی افتاد، مردم صدای تسبیحی از دورن چاه می شنیدند، آمدند گوینده تسبیح را بیرون آوردند دیدند میرزا باقر قمی است.
آقا سید احمد کربلایی
او عارف و ملا بود و سجده های طولانی داشت.
در جواب مرحوم آقای غروی در مکاتبات با ایشان، بنحو اهل معنی و عرفانی جواب دادند و مرحوم غروی به نحو قاعده حکمت و فلسفه جواب دادند.
شیخ زین العابدین مرندی
او مجتهد بود و زهدش واقعی بود. وقتی پسرش هادی به پدر عرض کرد قبایم پاره و کوتاه شده و خجالت می کشم با این لباس با طلاب مباحثه کنم!
ایشان به نانوا گفت: از فردا به پسرم نان نده، چون اگر شکم او گرسنه باشد سراغ لباس را نمی گیرد.
وقتی پول برایش می آوردند می رفت دنبال بچه سیدهای ختنه نشده، تا در این راه مصرف شود.
روزی عیالش از کمی مال در زندگی شِکوه کرد. ایشان به همسرش فرمود: کلاه مرا آب بگیر. چون این کار را کرد چرکهای کلاه درون ظرف جمع شد، فرمود: ای زن تو بمن می گوئی این چرکها را بخورم؟!
وقتی دیوار خانه اش خراب شد از سهم امام خرج نکرد، حصیر روی دیوار انداخت.
روزی پسرش تقاضای پول بیشتر کرد، فرمود: بروید برای طلاب از چاه آب بکشید و مزد بگیرید من چیزی نمی دهم.
سید محمد کشمیری
او بسیار آدم خوبی بود. با او رفاقت داشتم.
بسیار اهل آداب بود، یک بار یکی از سادات در صحن امیر المؤمنین علیه السلام به روی زمین آب دهان ریخته بود، ایشان به او فرمود:
سید این جا صحن جدت علی بن ابیطالب علیه السلام است، آب دهان را نریز.
می فرمود: این مطلب مرا به توجه واداشت!
در نجف گاهی دختر کوچکی غش می کرد، دکتر بردم فایده ای نکرد، به ایشان کسالت او را گفتم، ایشان چیزی نوشت، پس از آن دیگر فرزندم غش نکرد.
مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی
درباره مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی می فرمود:
در زمان عمامه گرفتن مأموران دولت خواستند وقتی ایشان از دهات نخودک به زیارت امام رضا علیه السلام می آید عمامه او را بگیرند، ایشان بر حیوانی سوار بود، همینکه مأمور قصد کرد، ایشان فرمود: « دی».
و مأمور خشک زده شد و هر چه کردند دیدند حرکت نمی کند. مردم فهمیدند از نظر شیخ است، از جنابش خواستند تا نظرش را بردارد تا مأمور راحت شود، فرمود:
باید توبه کند ودیگر این کار را نکند.
شیخ محمد باقر قاموسی بغدادی
او از علماء و زهاد و عرفاء عرب بود « همانند آقای قاضی» اتقیاء و ابرار به او اقتداء می کردند او شاگرد آخوند ملا حسینقلی همدانی و شیخ محمد طه بوده و آیت الله حکیم شاگردش بود.
تا آخر عمر عمامه بر سر نگذاشت!!
روزی میان عده ای نشسته بود، گفت: خوبست از دنیا بروم. شروع کرد به خواندن سوره یس، و متکا زیر دستش بود وقتی به این آیه ( وجعلنی من المکرمین) رسید، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
شیخ علی زاهد قمی
من کرارا" در نماز ایشان شرکت کردم و تقاضای دستوری نمودم، سفارش اکید کردند که قرآن زیاد بخوانم.
سید عبدالغفار مازندرانی
ایشان گاهی برای رفتن به مسجد، با پدرم رفاقت داشت و به خانه پدرم می آمدند و وضو می ساختند.
از ایشان دستورالعملی خواستم ذکر یونسیه را به من سفارش کردند و فرمودند :
مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی (غروی ) را درک کردم و از ایشان دستوری خواستم، ایشان خواندن سوره « انا انزلناه فی لیله القدر» را، به من وصیت کردند، و فرمودند:
هر کس این سوره را بخواند از سرش تا عرش عمودی از نور متصل است.
منبع: کتابهای آفتاب خوبان ، روح و ریحان ، صحبت جانان