حکمت انتخاب محل مسجد النبي در مدينه توسط رسول خدا (ص)
انتخاب محل مسجد النبي(ص) و در کنارش خانه حضرت، از طرف رسول خدا(ص) صورت گرفت. پيش از آن، حضرت حد اقل براي دوازده روز در قبا ماند، جايي که بسياري از اصحابش در وقت آمدن به مدينه، در آن محل، درکنار طايفه بني عمرو بن عوف مستقر شده بود. اما پس از تأسيس مسجد قبا و رسيدن امام علي(ع) با فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر رسول خدا(ص)، آن حضرت از قبا حرکت کرده و به جايي منتقل شدند که امروزه مسجد النبي(ص) قرار دارد.
در وقت حرکت حضرت، بر اساس نقلهاي بيشماري، طوايف مختلف که هر کدام در نقطهاي از نقاط محدوده يثرب – مابين احد و قبا در شمال و جنوب و حره غربي و شرقي – زندگي ميکردند، خواستار آن بودند که حضرت ميان آنان بماند.
پاسخي که به طور معمول داده شد اين بود که «خلوا سبيلها فانها مأمورة» افسار شتر را رها کنيد که او مأمور است.
در نهايت جايي که انتخاب شد، محلي بود که بني النجار زندگي ميکردند. بني النجار «اخوال» يا به عبارتي داييهاي آن حضرت بودند. دليلش هم آن بود که گفته ميشد، هاشم در وقت سفر به شام در اين جا مانده و زني از اين طايفه گرفته بود. عبدالمطلب محصول اين ازدواج بود. بنابرين بني النجار داييهاي حضرت به شمار ميآمدند.
اين طبيعي به نظر ميآمد که به هر روي، داييها، نوعي حمايت و دلدادگي نسبت به رسول خدا(ص) داشته باشند.
تا اينجا دو نکته در انتخاب اين محل بود. يکي مأمور بودن شتر که اشاره به تقدير الهي بود و ديگري انتخاب محل به دليل داشتن نوعي نسبت فاميلي که ميتوانست حمايتي را به همراه داشته باشد.
اما در اينجا يک نکته مهم تر هم وجود دارد و آن اين است که از رسول خدا(ص) روايت شده است که فرمود: اُمرُت بقَرية تأکُلُ القري، من به قريهاي مأمور گشته ام که ساير قريهها را ميخورد. پيداست که اين يک مَثَل است.
به نظر ما و بر اساس موقعيت جغرافيايي محله بني النجار در مجموع مدينه و حالت وسط قرار داشتن آن، ميتواند مهم ترين دليل براي انتخاب اين محل باشد. اين مطلبي است که در اين روايت به آن تصريح شده است.
براي شرح اين مطلب و اختلاف نظري که در باب اين حديث وجود دارد بايد شرحي مختصر ارائه دهيم.
به طور معمول دنبال اين حديث و در شرح «قرية» اين کلمات افزوده ميشود: يقولون الناس يثرب وهي المدينة، تنقي الناس کما تنقي الکَير خبثَ الحديد.
در برخي از نقلها، بلکه بيشتر آنها به جاي «تنقي» «تنفي» آمده است (بنگريد: البداية و النهاية: 3 / 205). معناي آن، نفي کردن يا تميز کردن و تصفيه کردن بايد باشد.
روايت نقل شده در عين حال، طعنهاي است به کساني که – و به طور خاص منافقان - همچنان مدينه را يثرب ميناميدند. چيزي که به شدت از آن نهي شده است؛ چنان که از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: «من سمّي المدينة يثرب، فليستغفر الله» (سبل الهدي: 3/296). گفته ميشود منافقين، تا مدتها آن را همچنان يثرب ميناميدند.
حديث «تأکل القري» محبوب مردم و محدثان مدينه بود؛ چنان که مالک بن انس آن را براي منصور عباسي خواند و اين زماني بود که وي به مدينه آمد. مالک تلاش کرد تا منصور را تحريک کند تا احساني در حق مردم مدينه بنمايد و او چنين کرد. پولي در اختيار مالک گذاشت و او هم به شاگردان مورد اعتمادش داد تا تقسيم کنند (الامامة و السياسة: 2 / 204).
بدين ترتيب، اين روايت، به عنوان يک فضيلت براي مدينه مورد استفاده قرار گرفته است. ابن کثير ضمن بحث از رواياتي که در باب فضيلت مدينه وارد شده اشاره به اين حديث کرده و ميگويد که مالک بن انس در اين امر که مدينه از مکه افضل است، متفرّد است. سپس خود ابن کثير اين نظر را رد کرد و تنها مکاني را که استثناء ميکند، همان مکان دفن رسول خدا(ص) است. (البداية و النهاية: 3 / 205) اما در باره روايت نقل شده که آن را از شرايط خاص صدور آن منفک کرده و اين که «تأکل القري» به چه معناست، شرحي نياورده است.
روايت نقل شده، يک طريق اصلي بيشتر ندارد و آن روايتي است که از طريق ابوالحباب سعيد بن يسار از ابوهريره از رسول خدا(ص) نقل شده است. اين طريقي است که بخاري و احمد و مسلم (سبل الهدي: 3/296) و بيهقي هم در دلائل النبوه (2 / 519)، مالک در الموطاء (2/887) نيز فسوي (المعرفة و التاريخ: 1/348) از آن طريق، عين همان متن را آورده و ابن کثير هم در منبع پيشگفته همان سند را آورده است.
توضيحي در باره «تأکل القري»
شامي در سبل الهدي و الرشاد (3/271) روايت زير را از مسند احمد (2/237، 247، 384) و بخاري (1871) و مسلم (کتاب الحج، 488) از ابوبکر، از سعيد بن منصور در مسندش از طريق عبدالله بن زبير، از بيهقي به نقل از موسي بن عقبه، و از ابن اسحاق به نقل از عويم بن ساعده، و از يحيي بن حسن به نقل از عمارة بن خزيمه چنين نقل ميکند:
زماني که رسول خدا(ص) خواست داخل مدينه شود، کسي را به سراغ بني النجار که داييهاي وي بودند – به دليل اين که مادر عبدالمطلب از آنان بود – فرستاد. آنان در حالي که شمشير حمايل داشتند به ايشان و اصحابش گفتند: «ارکبوا آمنين مطاعين». آن روز، روز جمعه بود. وقتي روز برآمد، رسول خدا(ص) راحله خويش را خواست، مسلمانان اجتماع کرده و سلاح پوشيدند. حضرت بر قُصوا سوار شد و مردم هم در اطراف وي، پياده و سواره ايستاده بودند. در اين وقت، عمرو بن عوف نزد آن حضرت آمده و گفتند: آيا رفتن شما از نزد ما از روي ملالت است يا خانهاي بهتر از خانه ما ميطلبي؟ حضرت فرمود: اني امرت بقرية تأکل القري، فخلّوها – اي ناقته – فانها مأمورة، من قريهاي را ميخواهم که قراي ديگر را بخورد. ناقه من را رها کنيد، او مأمور است.
بدين ترتيب ميتوان دريافت که سخن «اني امرت قرية تأکل القري» در چه ظرفي ابراز شده است. اين ظرف تاريخي، دقيقا در وقت انتخاب محل اسکان دايمي از ميان يکي از قراي يثرب يا اطراف آن بوده است؛ نه آن که ميان يثرب يا مکه يا حبشه يا شهرهاي ديگر جايي را انتخاب کند.
بنابرين تصور اين که يک نام مدينه «اکّالة القري» باشد بايد تأمل کرد.
اما مشکل اينجاست که شامي، آن نقل مفصل پيشگفته را از کدام يک از آن منابعي که در ابتداي روايت آورده، نقل کرده است؟ بايد گفت، هيچکدام. اين تصور که عين آن عبارت در مآخذ نامبرده وجود دارد، نادرست است. آن منابع، روايت ابوهريره را در حد همان «انّي اُمرت بقرية تأکل القري» آورده¬اند.
روايتي از مالک بن انس که در متن فارسي شرف النبى (ص 425 باب چهل و يکم فضيلت مدينه و تربت رسول عليه السلام) آمده و پس از روايت نقل شده توسط ابوهريره است، چنين است که : مالک بن انس مىگويد که معنى آنچه مىگويد «تأکل القرى اى تفتح القرى». رسول مىگويد مرا فرمودهاند که به ديهى روم که همه ديهها را بخورد، يعنى اهل آن، ديهها را بگشايند. (همين نقل در فتح الباري: 4/75) آمده است.
در اينجا اَکّاله القري به معناي فتح شدن قبايل ديگر گرفته شده است، يعني خوردن، کنايه از فتح شدن دانسته شده است.
آنچه مورد نظر مالک است، بر اين مبناست که روايت نقل شده در باره تمامي مدينه در قياس با شهرهاي ديگر است؛ در حالي که اشاره کرديم که اين حديث در باره انتخاب محلهاي از محلات يثرب قديم براي اقامت و در پاسخ طايفۀ عمرو بن عوف است که از حضرت خواسته بودند در قبا بماند.
بيشتر منابع لغوي، از «تأکل» همان معناي فتح ساير قراي و به دست آوردن غنائم را آوردهاند. براي نمونه در لسان العرب (11:23) مصداق حديث شهر مدينه دانسته شده و در تفسير آن آمده است: اي يغلب أهلها و هم الانصار بالاسلام علي غيرها من القري و ينصر الله دينه بأهلها و يفتح القري عليهم و يغنمهم اياها فيأکلونها.
يعني اهالي آن که انصار باشند، به کمک اسلام بر قراي ديگر غلبه ميکنند و خداوند به کمک آنان دينش را ياري ميرساند و قريهها را فتح کرده و آنان آنها را غنيمت گرفته آنها را ميخورند. مانند همين معنا براي حديث مزبور در لسان (15:177) آمده است. (نيز بنگريد: قاموس المحيط: 3:329؛ تاج العروس: 7/210. و همين معنا با تفصيل بيشتر در فتح الباري: 4/75).
نووي هم در معناي حديث دو احتمال مطرح کرده است: يکي اين که مدينه مرکز جيوش اسلام در ابتداي امر بوده و از آنجا بود که بلاد ديگر فتح شده و غنايم به دست آمد. معناي دوم آن اين است که رزق و روزي آن از قراي فتح شده است و غنايم نقاط ديگر به آنجا سرازير ميشود (تنوير الحوالک: 639).
شرحهاي ديگري هم در باره اين حديث داده شده که از آن جمله مطالبي است که در المحلّي (7/282) آمده است. ابن حزم تأکيد دارد که اين اِخبار از يک برهه خاص است نه آن که به معناي برتري مدينه بر مکه باشد. بصره هم زماني مرکز فتوحات خراسان و فارس بوده است، اما کسي نميگويد که بصره بر جايي برتري داشته است. اين توضيحات، در ادامه همان معنا کردن «تأکل» به معناي فتح آمده است.
تفسير «اکل» به معناي خوردن يعني نابود کردن ديگر قُري، شواهد ادبي فراواني هم دارد. شريف رضي در المجازات النبويه (330) در اين باره چندين شاهد مختلف آورده است. مثل اين که گفته شود که «اکل فلان جاره» که وقتي گفته ميشود که «عدا عليه» با او دشمني کند.
معناي درست روايت
ابن حبان از ابوحاتم در تفسير اين روايت ميگويد: اين يک تمثيل است و مراد، آن که، ابتداي اسلام از مدينه خواهد بود و سپس بر قراي ديگر غلبه خواهد کرد و بر ساير ملک استيلا خواهد يافت (صحيح ابن حبان: 9/40).
زمخشري ضمن تفسير آن به غلبه بر ساير بلاد و گرفتن غنائم، ميگويد شايد هم کنايه از برتري اين شهر بر ديگر شهرها باشد، مثل اين که ميگوييم: هذا حديث يأکل الاحاديث (الفائق: 1/46)
سخن زمخشري هم اشاره به آن دارد که تمثيل به «اکل» لزوما به معناي فتح و گشودن ديگر بلاد نيست، بلکه به معناي نوعي برتري است.
به نظر ميرسد اگر نقل سبل الهدي منبع اصيلي داشته باشد و روشن باشد که حضرت اين جمله را در پاسخ طايفه عمرو بن عوف فرموده باشد، بايد آن حديث را به اين معنا گرفت که حضرت در انتخاب محلي در مدينه، برابر درخواست طوايف مختلف، جايي را انتخاب کردند که پرجمعيت ترين نقطه باشد و در عين حال، به لحاظ مکاني، تناسب معقولي با مکان همه طوايف داشته باشد. نگاهي به محله بني النجار جايي که مسجد ساخته شد دقيقا نشان ميدهد که فاصله اين نقطه از شمال تا احد و از جنوب تا قبا، شش کيلومتر بوده و در ميانه راه است. از نظر غربي و شرقي هم که ميان دو حرّه و شش کيلومتر است، باز مسجد در نقطۀ مياني قرار دارد. بنابرين مفهوم تأکل القري به معناي انتخاب جايي است که از آنجا امکان دسترسي به نقاط مختلف باشد.
شايد در تأکيد اين مطلب، نقل اين عبارت از ابن زباله جالب باشد که ميگويد: کانت يثرب ام قري المدينة، يثرب – همان جايي که پيامبر اقامت کرد – مادر قراي مدينه بوده است. وي در تعريف آن، محل دقيق يثرب را ما بين «قنات» و «جرف» در شمال و «مال» تا «زباله» ميداند (الدرة الثمينه، 67).
سمهودي هم در وفاء الوفاء به نقل از اخبار المدينه يحيي الحسيني چنين نقل کرده است: وقتي رسول خدا(ص) از قبا بيرون آمد، بنوعمرو بن عوف اجتماع کرده گفتند: يا رسول الله، آيا از روي ملالت و خستگي از ما از نزد ما ميروي يا بر آن هستي تا خانه و مسکن بهتر از خانه ما داشته باشي؟ حضرت فرمود: اني امرت بقرية تأکل القري فخلوها فانها مأمورة بدين ترتيب حضرت از قبا خارج شد و قبايل انصار هر کدام آن حضرت را به سوي خود ميخواندند و به او وعده نصرت و حمايت ميدادند و حضرت ميفرمود: خلوها فانها مأمورة، تا آن که نماز جمعه را در ميان بني سالم خواند (وفاء الوفاء: 256/1) و زان پس به سمت جايي که مسجد و خانه اش را ساخت حرکت کرد.
اين نص که از يک منبع کهن در تاريخ مدينه گرفته شده است، مؤيد همان نکتهاي است که ما اشاره کرديم. حتي توان گفت که معناي «مأمور بودن» هم در اين روايت با اين ترکيب متفاوت با آن چيزي است که معمولا از آن به ذهن ميآيد.
از رسول خدا(ص) جز اين انتظاري نبود که انتخابي معقول براي تسلط بر تمامي اين منطقه که تقريبا هفتاد و دو کيلومتر مربع بود داشته باشد.
منابع
ـ الامامة و السياسة، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء، 1990/1410
ـ البداية و النهاية، اسماعيل بن عرم بن کثير (م 774)، بيروت، درالفکر، 1407/1986
ـ تاج العروس، محمد مرتضي الزبيدي (م 1025)، بيروت، مکتبة الحياة
ـ الدرة الثمينة، محمد بن محمود بن حسن بغدادي، تحقيق صلاحبالدين بن عباس شکر، مدينه منوره، مرکز دراسات و بحوث المدينه المنوره، 1426
ـ دلايل النبوة، ابوبکر احمد بن حسين بيهقي (م 458)، تحقيق عبدالمعطي قلعجي، بيروت، دارالکتب العلميه، 1985/1405
ـ سبل الهدي و الرشاد، محمد بن يوسف صالحي شامي (م 942)، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالکتب العلميه، 1414/1993
ـ شرف النبي، ابوسعيد واعظ خرگوشي، ترجمه نجمالدين راوندي، تصحيح محمد روشن، تهران، بابک، 1361
ـ صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، تصحيح شعيب الارنؤوط، بيروت، موسسة الرسالة، 1414/ 1993
ـ فتح الباري، ابن حجر عسقلاني (م 852)، بيروت، دارالمعرفه
ـ قاموس المحيط، مجدالدين محمد بن يعقوب فيروزآبادي، بيروت، موسسه الرساله، 1987
ـ کتاب بخاري، محمد بن اسماعيل بخاري (م 256)، بيروت، دارالفکر، 1401
ـ کتاب مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري (م 261)، بيروت، دارالفکر.
ـ لسان العرب، ابن منظور، داراحياء الثراث العربي، 1405
ـ المجازات النبوية، سيد رضي (م 406) قم، مکتبة بصيرتي
ـ مسند احمد، احمد بن حنبل، بيروت، دارصادر
ـ المعرفة و التاريخ، ابويوسف يعقوب بن سفيان بسوي (م 277)، تحقيق اکرم ضياء العمري، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1981/1401
ـ الموطاء، مالک بن انس (م 179) تصحيح فؤاد عبدالباقي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1406
ـ وفاء الوفاء، نورالدين علي بن احمد سمهودي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1995