مترجم: سید حسین حسینی
راغب میگوید: «شکر، تصور و اظهار نعمت است.» گفته میشود: «مقلوب کشر» یعنی کشف است، و ضد آن کفر؛ یعنی فراموشی و پنهان کردن نعمت میباشد... شکر سه گونه است: شکر قلب، که همان تصور نعمت است؛ و شکر زبان، که اثنای بر منعم است؛ و شکر به جوارح، که پاداش نعمت به قدر استحقاق است: اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا (1). گفته شده است: شکراً منصوب است، بنابر تمییز بودن، که به معنای «إعمَلُوا ما تَعمَلُونَهُ شُکراً لِلهِ» است. و گفته شده است: شکراً مفعول اعملوا است، و اعملوا را آورده و نگفت اشکروا تا بر پایبندی انواع سه گانه شکر، یعنی به قلب و زبان و جوارح، توجه دهد...و، و قَلیلٌ مِن عِبادِیَ الشَّکُورُ (2)، که بیانگر آن است: شکر کامل خداوند را به جا آوردن دشوار است. لذا تنها شکر دو تن از اولیای خدا را ستوده است. یکی ابراهیم (علیه السلام) که در حق او فرمود: شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ (3). و دیگری نوح (علیه السلام): إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا (4). اما توصیف خداوند به شکر در آیهی: وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِیمٌ (5)؛ یعنی به بندگانش نعمت بخشی میکند، و پاداشی که در برابر عبادت به آنها میدهد.
علامه طباطبایی در خلال تفسیر آیهی: وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِینَ (6)، میگوید: «مراد از شاکران در اینجا، مخلصانند؛ و تأمل دقیق در معنای این دو کلمه به این مطلب رهنمون شود، چون مخلَصین (به فتح لام) کسانیاند که برای خداوند اخلاص ورزیدهاند؛ و در پرستش و بندگی آنها کسی جز او شرکت ندارد و غیر او بهرهای نمیبرد؛ و تنها به ذکر پروردگارشان مشغولند و جز او همه را فراموش کردهاند، حتی خودشان را. در قلبشان جز خداوند کسی نیست و در آن جایی برای شیطان و فریبهای او وجود ندارد.»
و شاکران، آنهاییاند که در آنها صفت شکر به طور مطلق استقرار یافته؛ و به نعمتی نمیرسند جز به شکر؛ یعنی در حرف و عمل آن را به گونهای به کار میبرند و در آن دخل و تصرف میکنند که از جانب پروردگارشان به آنها بخشیده شده است. و به چیزی روی نمیآورند- اعم از خود یا غیر خودشان- مگر این که به ذکر پروردگارشان، قبل از رسیدن به آن، و با آن، و بعد از آن مشغول میشوند. و مطلقاً مملوک خداوندند و از خود فرمانی ندارند. پروردگارشان آنها را به همین روش یاد کرده و ذکر غیر خداوند را از یادشان برده است.»
به این معنایی که علامه طباطبایی پیرامون آن سخنانی گفته است، گروهی از صوفیان در گرداب آن فرو رفتهاند و به غواصی پرداخته، آنگاه با سخنانی زیبا و لطیف از آن خارج گشتهاند. از جملهی آنها عارف کاشانی صاحب تفسیر معروف و منسوب به ابن عربی است که در مرور به آیهی مذکور میگوید: «قوا و جوارحشان، و نعمتهایی را که خداوند به آنها بخشیده است، در راه اطاعت و تقرب به خداوند به کار میگیرند.»
قشیری در رساله میگوید: «حقیقت شکر نزد اهل تحقیق عبارت است از: اعتراف به نعمت صاحب نعمت به وجه فروتنی، احتمال دارد گفته شود: حقیقت شکر، ثنای بر نیکوکار به خاطر نیکیاش باشد؛ پس شکر بنده نسبت به خداوند، ثنای او به ذکر احسان به اوست؛ و شکر خداوند نسبت به بنده، ثنای او بر بنده به ذکر نیکی به اوست. آن گاه، احسان بنده، اطاعت از خداوند و احسان حق نعمت بخشی به بنده با توفیق شکر نسبت به اوست. شکر بنده به حقیقت است؛ یعنی به زبان و اقرار به قلب به خاطر نعمت بخشی پروردگار. و شکر تقسیم میشود به: شکر به زبان، که همان اعتراف به نعمت با ویژگی خضوع؛ و شکر به بدن و ارکان، که همان خدمت کردن و وفا نمودن است؛ و شکر به قلب، یعنی اعتکاف بر بساط شهود به استمرار حفظ حرمت. و شکر نزد عابدان نوعی از اعمالشان است؛ و نزد عارفان به پایداری آنها در تمام اعمالشان میباشد.»
آن گاه قشیری اقوالی از صوفیان مشهور میآورد که عبادت در آن به بلاغت بالا و معنای ژرف و دقیق توصیف میشود. از جمله سخن جنید که میگوید: «شکر آن است که خود را شایستهی نعمت نبینی.» و سخن برخی دیگر که: «شاکر کسی است که بر موجود شکر میکند، و شکور کسی است که بر مفقود شکر میگزارد.» و یا «شاکر کسی است که بر نفع شکر میکند، ولی شکور کسی است که بر منع شکرگزار است.» همچنین کسی دیگر: «شاکر کسی است که بر عطا شکر میکند، و شکور بر بلاء.» شبلی میگوید: «شکر، دیدن صاحب نعمت است، نه نعمت.» ابوعثمان میگوید: «شکرِ عامّه، بر خوراک و پوشاک است؛ و شکر خواص، بر آن معانیی است که بر قلبشان وارد میشود.»به داود نبی (علیه السلام)، سخنی به این مضمون منسوب است که میگفت: الهی! چگونه تو را شکر گویم، و حال آن که شکر من نسبت به تو، نعمتی از جانب توست؟» آن گاه خداوند به او وحی کرد: «اکنون مرا شکر گذاشتی.» از جنید نقل شده است: «سری سقطی هرگاه قصد سودرسانی به من داشت از من سؤال میکرد. روزی به من گفت: ای ابوالقاسم! شکر چیست؟ گفتم: این که به چیزی از نعمتهای خداوند در نافرمانیاش کمک گرفته نشود.»
چنین جملهای عیناً در قوت القلوب ابوطالب مکی آمده است. میگوید: «اما شکر جوارح نسبت به صاحب نعمت بخشنده، یعنی خداوند، آن است که به نعمتی از نعمتهایش او را نافرمانی نکند؛ و از نعمت او در طاعتش استعانت جوید و به واسطهی آن در نافرمانیاش کمک نگیرد، که او را کفران نموده است. چنان که خداوند خود فرموده: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا (7). گفته شده است: از نعمتهایش در نافرمانی نسبت به او استفاده کردهاند؛ پس مردم در تغییر نعمت خداوند قادر نیستند. امّا معنایش آن است که شکر نعمت را به کفر تغییر دادند.»
همچنین میگوید: «حقیقت شکر، تقواست و نامی است که مجموعهی عبادتهایی را که خداوند بندگانش را به آنها فرمان داده است. در بر میگیرد. سپس، از حقیقت شکر به تقوا تعبیر شده است. خداوند هم خبر داده است که تقوا همان شکر است و فرمود: فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (8).
بندهی شکور کسی است که بر سختیها و بلا و گرفتاریها شکرگزار است؛ و چنین نیست، مگر این که آن را نعمتهایی ببیند که به صدق یقین و حقیقت زهد موجب شکر او میگردد. و دربارهی چنین کسی، سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درست است که فرمود: «کسی که در دنیا به پایینتر از خود بنگرد، و در دین به بالاتر از خود؛ خداوند او را در زمرهی صابران و شاکران مینویسد: و کسی که در دنیا به بالاتر از خود، و در دین به پایینتر از خود بنگرد، خداوند او را در زمرهی صابران و شاکران نمینویسد.»
خداوند شاکران را به صالحان، مقربان و عالمان توصیف نموده، و این اوصاف سه گانه از بالاترین مقامات اهل یقین است. خداوند فرموده است. وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّكُورُ (9).
بیشتر عذابهای مردم ناشی از کم سپاسی در برابر نعمتهاست؛ و اصل کم سپاسی نیز ناشی از جهل به نعمت است؛ و سبب جهل از نعمت، کم دانشی نسبت به خداوند، گونههای غفلت از صاحب نعمت، ترک اندیشه ورزی در نعمتهای او و یادآوری نعمتهای خداوند است.
ابن عریف معتقد است، شکر عوام همان «دیدن نعمت از صاحب نعمت و ثنا بر بخشندهی آن و به جا آوردن حق آن و اقرار به وجود آن نعمت است.» ولی شکر خواص، «آن است که قبل از هر چیز در حال نعمت تنها صاحب نعمت را ببیند؛ و هرگاه از سر بندگی آن را مشاهده کند، صاحب نعمت در چشم او بزرگ جلوه میکند، چون بنده حقی بر آن ندارد. و هرگاه آن را مشاهده کند، سختی برای شیرین میگردد. و هرگاه آن را تنها و یگانه نسبت به غیر ببیند، سختی و نعمت را از او نمیبیند و همیشه به او مشغول است؛ و غیبت وی در حال حضور وی است، و او را از شناخت بخشش و محنت و نعمت و دشواری مشغول کرده است.»
به نظر او، «شکر، راه پرداختن به وی نیست. و راهی به خارج شدن از انجام واجبش وجود ندارد.» و گویی وی با این سخن به این مطلب اشاره دارد که، شکور از نامهای خداوند است.
پینوشتها:
1- سبأ (34)، آیهی 13: ای خاندان داوود! شکرگزار باشید.
2- همان، آیهی 13: و از بندگان من اندکی سپاسگزارند.
3- نحل (16)، آیهی 121: [و] نعمتهای او را شکرگزار بود.
4- اسراء (17)، آیهی 3: راستی که او بندهای سپاسگزار بود.
5- تغابن (64)، آیهی 17: و خدا [ست که] سپاس پذیر بردبار است.
6- اعراف (7)، آیهی 17: و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت.
7- ابراهیم (14)، آیهی 28: آیا به کسانی که [شکر] نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند ننگریستی؟
8- آل عمران (3)، آیهی 123: پس، از خدا پروا کنید، باشد که سپاسگزاری نمایید.
9- سبأ (34)، آیهی 13: و از بندگان من اندکی سپاسگزارند.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم