ريشه، بستر و چالشهاي نهضتهاي اسلامي

به لحاظ جامعه‌شناختي، ظهور جنبشهاي سياسي ــ مذهبي در دهه‌هاي اخير، ريشه‌هاي داخلي و خارجي قابل اعتنايي دارد اما نكته مهم آن است كه چرا عليرغم‌آنكه جنبشهاي جديد ريشه‌هاي فكري و تشكيلاتي خود را از جنبشهاي قديمي‌تر اخذ كرده‌اند، داراي عمق فكري و گستردگي اطلاعات و معلومات ديني و سياسي چنداني نيستند. هرچند جوان‌بودن بيشتر اعضاي اين جنبشهاي نوظهور را مي‌توان عامل مهمي در اين مساله به حساب آورد، اما به‌نظر مي‌رسد رويگرداني آنها از فعاليتهاي فكري و فرهنگي مستمر و آهسته نيز در ايجاد اين حالت بي‌تاثير نباشد.
دوشنبه، 14 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ريشه، بستر و چالشهاي نهضتهاي اسلامي
ريشه، بستر و چالشهاي نهضتهاي اسلامي
ريشه، بستر و چالشهاي نهضتهاي اسلامي

نويسنده:مرتضي شيرودي
به لحاظ جامعه‌شناختي، ظهور جنبشهاي سياسي ــ مذهبي در دهه‌هاي اخير، ريشه‌هاي داخلي و خارجي قابل اعتنايي دارد اما نكته مهم آن است كه چرا عليرغم‌آنكه جنبشهاي جديد ريشه‌هاي فكري و تشكيلاتي خود را از جنبشهاي قديمي‌تر اخذ كرده‌اند، داراي عمق فكري و گستردگي اطلاعات و معلومات ديني و سياسي چنداني نيستند. هرچند جوان‌بودن بيشتر اعضاي اين جنبشهاي نوظهور را مي‌توان عامل مهمي در اين مساله به حساب آورد، اما به‌نظر مي‌رسد رويگرداني آنها از فعاليتهاي فكري و فرهنگي مستمر و آهسته نيز در ايجاد اين حالت بي‌تاثير نباشد.
افزايش گروههاي مبارز اسلامي در دهه‌هاي اخير، حكايت از نارضايتي آشكار جوانان در بسياري از كشورهاي خاورميانه دارد. در طول دو دهه 1950 و 1960مردم جهان عرب آرزو داشتند وضعيت مطلوب در سايه نيل به سوسياليسم و پان‌عربيسم تحقق يابد، اما ديري نپاييد كه با شكست اعراب و پيروزي اسرائيل در جنگهاي 1956، 1967، 1973 و وقوع انقلاب اسلامي در 1979، جهان عرب به‌يكباره با بازگشت به اسلام در جوامع خود روبرو شد. جريان تجديد حيات اسلام، درواقع با افول جنبشهاي ملي‌گرايانه اعراب و ناكامي تجارب مربوط به توسعه در كشورهاي خاورميانه (چون كماليسم در تركيه و انقلاب سفيد در ايران) همراه بود. در فاصله بين سرخوردگي از ناسيوناليسم و سوسياليسم ازيك‌طرف و اميدآفريني انقلاب اسلامي ازسوي‌ديگر، نوعي بي‌ثباتي در جهان اسلام پديد آمد.
در اين وضعيت بي‌ثبات ناشي از شكست تجربه‌هاي مذكور، كشورها و ملتها به مفاهيم قديمي‌تر اميدبخش كه قرابت بيشتري با آنها احساس مي‌كردند، به‌عنوان تنها ملجأ و پناه‌ روي آوردند. در چنين فضايي، اساس جهت‌گيري‌هاي فكري جنبش اسلامي بر انديشه‌هاي ابن‌‌تيميه (فوت 728.ق) ــ فقيه حنبلي دوران افول سلسله عباسي كه در سوريه مي‌زيست ــ قرار گرفت. ابن‌‌تيميه در زمان خود، ضمن اعلام انزجار از فجايع برجاي‌مانده از سوي تاتارها و نيز بيزاري از صلح و سازش سياستمداران هم‌عصر خود با جنگجويان مغول و ساير مهاجمين، سعي كرد در كتاب السياسهًْ الشريعهًْ و ديگر نوشته‌هاي خود، دلايل مستند و محكمي را براي سرپيچي از حاكمان جور به مسلمانان ارائه دهد. تعاليم وي، همواره تاثيرات فراواني بر جنبشهاي مقدس‌مآب و مبارزه‌جويي كه نوع نگرش‌شان به اسلام سنتي بوده، به همراه داشته است.

ريشه‌هاي فكري جنبش اسلامي اخير

الف‌ــ وهابيت:
وهابيت توسط محمدبن‌عبدالوهاب‌بن‌سليمان (وفات 1171.ق) در صحراي نجد عربستان واقع در حاشيه امپراتوري عثماني پايه‌گذاري شد. انديشه‌هاي وي بر تعاليم احمدبن‌حنبل (وفات 234.ق) و بيشتر بر آراي ابن‌تيميه استوار بود. اين انديشه‌ها از سوي محمدبن‌سعود، حاكم شهر درعيه در نجد، پذيرفته شد و به كمك شمشير خاندان سعود و با استفاده از ضعف امپراتوري عثماني و حمايت بيگانگاني چون انگليس گسترش يافت، و بخشي از جنبشهاي فكري و اجتماعي جهان اسلام را تحت‌تاثير نه‌چندان‌خوشايند قرار داد.
آرا و انديشه‌هاي احمدبن‌حنبل (موسس مذهب حنبلي)، ابن‌تيميه (مروج مذهب حنبلي) و محمدبن‌عبدالوهاب (باني نوحنبليان) به‌عنوان سلسله‌جنبانان فرقه وهابيت، حداقل در دو جهت عمده به هم شبيه‌اند؛ اول‌اين‌كه با هرگونه تفسير و تعمق در قرآن و حديث و گرايش به عقل و فلسفه، تصوف، عرفان، انديشه و اجتهاد به‌شدت مخالف بودند و تنها مراجعه به ظواهر قرآن و حديث را براي انجام تكاليف شرعي و اداره زندگي بشر كافي مي‌دانستند؛ دوم‌اين‌كه طرح چنين موضعي از آن جهت صورت مي‌گرفت كه تنها راه صيانت از اسلامي كه به عقيده آنان بي‌نهايت به بيراهه و انحراف افتاده و به بدعت و شرك‌آلوده شده بود، استناد و عمل به ظواهر دست‌نخورده قرآن و حديث و بازگشت به سلف صالح تلقي مي‌گرديد، اما اين خود انحرافي جديد از اسلام اوليه به حساب مي‌آمد. درواقع وهابيت نمي‌توانست از اسلام تصويري ارائه كند كه به‌عنوان آخرين دين توحيدي، قادر به اداره زندگي بشر باشد، و لذا به ضديت با هرگونه تدبيرانديشي و تفسير در حوزه دين روي آورد و از اين طريق با سلب‌ پويايي و تحرك از اسلام، به مسكوت‌ماندن نيازها و خواسته‌هاي جديد مسلمانان منجر شد. به‌همين‌جهت وهابيت اغلب در سرزمينهايي رشد و گسترش يافت كه از نظر فرهنگي، فكري و اجتماعي عقب‌مانده بودند.
البته عوامل ديگري نيز بر ناتواني وهابيت تاثير گذاشته‌اند؛ از جمله:
1ــ وهابيت با همه فرقه‌هاي اسلامي غيرحنبلي مخالف است تابدانجاكه پيروان ديگر فرقه‌هاي اسلامي را كافر و ريختن خون آنها را مباح مي‌داند
2ــ زماني كه امپراتوري عثماني به علت ضعف، نيازمند همياري مسلمين بود، جنبش ضدعثماني وهابيت شكل گرفت و سبب تضعيف بيشتر آن دولت گرديد. اين موضع‌گيري، همسو با سياست انگلستان بود كه تجزيه عثماني را در سر مي‌پرورانيد. جنبش وهابيت بر جنبشهاي اسلامي معاصر تاثير سوء گذاشت و شكست نهضت اصلاح‌طلب اسلامي و افول انديشه اصلاح در جهان اسلام، درواقع به علت نفوذ انديشه‌هاي ارتجاعي و واپسگرانه وهابيت صورت گرفت. وهابيت جديد نيز كه از دهه دوم قرن چهاردهم هجري متولد شد، علاوه بر بي‌تفاوتي سياسي نسبت به غرب، ضديت با دستاوردهاي تمدن جديد غربي را نيز كنار گذاشت و به‌شدت به مصرف كالاي غربي روي آورد اما جالب‌آنكه همچنان خود را مؤمن و مجري قوانين اسلامي نخستين نشان مي‌دهد.
ب‌ــ سنوسيّه:
طريقه سنوسي يكي از شاخه‌هاي تصوف در آفريقا است كه برخلاف ساير طريقه‌هاي تصوف، زهد و رياضت مفرط را جايز نمي‌شمارد و اين ويژگي، پي‌ريزي جنبش اصلاح‌طلب سنوسي در شمال آفريقا توسط محمدبن‌علي سنوسي ادريسي الجزايري (فوت 1235.ق) را فراهم آورد. در آغاز، اين جنبش واكنشي در مقابل انحطاط اخلاقي، اجتماعي و عقب‌ماندگي مسلمين بود، ولي بعدها به علت گسترش نفوذ و هجوم استعمارگران، از جنبه ضداستعماري شديد نيز برخوردار شد. جنبش سنوسي در ارائه يك الگوي عملي به منظور نجات مسلمانان از عقب‌ماندگي، به ايجاد يك نظام حكومتي بر پايه نظم، تشكيلات، اجتماع و تعاون در صحراهاي خشك ليبي اقدام نمود كه بر اساس آن، هر فرد موظف به شركت فعال و موثر در يك فعاليت اجتماعي بود. نتيجه چنين اقدامي، دستيابي به پيشرفتهاي قابل توجه در امر آموزش، پرورش و كشاورزي بود؛ الگويي كه در شرايط سخت اقليمي آفريقا و فشار روزافزون دشمن خارجي به‌دست آمد. اين جنبش براي مقابله با خطر خارجي كه سرزمينهاي اسلامي را مورد تهديد قرار داده بود، ضمن تشريك مساعي با جنبش مهدي سوداني،[viii] با فراهم‌آوردن سربازان داوطلب، شكستها و تلفات سختي را بر اشغالگران ايتاليايي وارد آورد. جانشينان محمدبن‌علي سنوسي چون سيداحمد شريف سنوسي و محمد سنوسي (معروف به مهدي)، مبارزات ضداستعماري جنبش را گسترش دادند. اين جنبش به علت ويژگي‌هايي چون وحدت‌گرايي، انعطاف‌پذيري و مداراگرايي ــ برخلاف وهابيت ــ ازهمان‌آغاز طرفداران بسياري يافت و در زماني كوتاه الهام‌بخش جنبش مهدي سوداني گرديد. جنبش سنوسي پس از بيست‌ سال جنگ و گريز، سرانجام در 1310.ق با دستگيري و اعدام عمر مختار (تنها رهبر بازمانده جنبش) توسط سربازان ايتاليايي، با شكست مواجه شد.
ج‌ــ ابوالعلا مودودي:
ابوالعلا در 1282.ق در حيدرآباد هندوستان متولد شد. مودودي تا 1320.ق به فعاليتهاي علمي اشتغال داشت،




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط