نعت پيامبر خدا (ص) در ديباچه‏هاى منابع تاريخى عصر مغول

مقدمه ديباچه‏ها از مهم‏ترين بخش‏هاى منابع تاريخى ايران است که اغلب نويسندگان کتب تاريخى با شوق و ذوق و علاقه وافر به نگارش مطالبى در آغاز اثر خود پرداخته‏اند. نويسنده در ديباچه، سخن خود را با ستايش خداوند متعال و سپس توصيف مدح پيامبرصلى‏اللّه عليه و آله و يارانش آغاز مى‏کند و پس از آن به مدح و تمجيد از سلطان زمان خود و در برخى از آنها اطلاعاتى در خصوص زندگينامه شخصى خود و اوضاع زمان و علل نگارش اثر و اطلاعات ديگر مى‏پردازد که مولف در ديباچه ضمن بيان مطلب، هنرهاى ادبى خود را نيز نشان دهد.
دوشنبه، 14 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نعت پيامبر خدا (ص) در ديباچه‏هاى منابع تاريخى عصر مغول
نعت پيامبر خدا (ص) در ديباچه‏هاى منابع تاريخى عصر مغول
نعت پيامبر خدا (ص) در ديباچه‏هاى منابع تاريخى عصر مغول

مقدمه

ديباچه‏ها از مهم‏ترين بخش‏هاى منابع تاريخى ايران است که اغلب نويسندگان کتب تاريخى با شوق و ذوق و علاقه وافر به نگارش مطالبى در آغاز اثر خود پرداخته‏اند. نويسنده در ديباچه، سخن خود را با ستايش خداوند متعال و سپس توصيف مدح پيامبرصلى‏اللّه عليه و آله و يارانش آغاز مى‏کند و پس از آن به مدح و تمجيد از سلطان زمان خود و در برخى از آنها اطلاعاتى در خصوص زندگينامه شخصى خود و اوضاع زمان و علل نگارش اثر و اطلاعات ديگر مى‏پردازد که مولف در ديباچه ضمن بيان مطلب، هنرهاى ادبى خود را نيز نشان دهد.
تقريباً همه وقايع نامه‏هاى عصر مغول داراى ديباچه است، اگرچه اين ديباچه‏ها از نظر سبک نگارش، شيوه بيان، اهميّت و اندازه، تا حدودى متفاوتند، امّا داراى مشخصه‏هاى مشابهى، به طور عمده در ساختار و فهرست مطالب مى‏باشند.
آنچه ذکر آن در اين قسمت ضرورى به نظر مى‏رسد اين است که تاکنون پژوهشى در خصوص تثبيت وجوه تاريخنگارى ديباچه‏ها، مطالعه و جايگاه آنها در زمينه‏هاى گوناگون تاريخى و به ويژه بررسى نقّادانه در اين بخش يعنى ديباچه‏ها به عمل نيامده است. در اين تحقيق نمونه‏هايى از نعت‏هاى برخى از نويسندگان کتب تاريخى عهد مغول و ايلخانان آورده شده است و به بحث و بررسى در مورد آنان پرداخته مى‏شود و از خلال آن نوشته‏ها به خوبى مشخص مى‏شود که نويسنده چگونه با شور و شوق فراوان ابتدا سخن خود را با نام خدا و توصيف‏هاى زيبا از پيامبر اسلام صلّى‏اللّه عليه و آله و ياران او شروع مى‏کند و سپس به نقل رويدادهاى تاريخى مورد نظر خود مى‏پردازد.

اشاره‏اى به تاريخنگارى در عهد مغول و ايلخانان و اهميّت و ارزش منابع تاريخى اين دوره

تاريخنويسى به اتّفاق آراى محققان يکى از بزرگترين ويژگى‏هاى ادبى و فرهنگى عهد مغول و ايلخانان محسوب مى‏شود و در هيچ دوره‏اى از ادوار تاريخى و ادبى ايران فن تاريخنويسى تا اين حد پيشرفت نکرده و آثارى به عظمت و اهمّيت کتاب‏هاى تاريخى روزگار مغول و ايلخانان به وجود نيامده است البته نمى‏توان مؤلفات پر ارزش تاريخى دوره سامانيان و غزنويان و سلجوقيان را ناديده گرفت ولى با اين همه دوره مورد بحث اين امتياز را دارد که در زمانى کوتاه عظيم ترين و مهم ترين آثار تاريخى را به دنياى تاريخ و ادبيات تقديم کرده است. ( مرتضوى منوچهر، مسايل عصر ايلخانان، ص69)
علامه‏ فقيد ميرزا محمّدخان قزوينى که در احياء و تصحيح و طبع و نشر مدارک تاريخى و ادبى قرون هفتم و هشتم هجرى سهمى بزرگ دارد درباره‏ اوضاع آشفته‏ آن زمان و در اين ميان اهمّيت تاريخ و تاريخنويسى در دوره مغول و ايلخانان در مقدمه‏ جهانگشا چنين نوشته است: در ميان آن کشمکش‏ها و تلاطم امواج فتن يکى از ممالکى که از همه بيشتر در معرض تاخت و تاز و قتل و نهب اين اقوام واقع گرديد، وطن بدبخت ما ايران بود که طوفان عالمگير مغول طول و عرض آن بلاد را زير و زبر نمود و شعله جهانسوز آن غائله هايله سرتاسر آن ممالک را پاک بسوخت. کرورها و کرورها نفوس بى گناه در آن واقعه تباه گرديد. مراکز علم و ادب خراب شد، مخازن صنعت و ثروت مأواى بوم و غراب گشت و از اقل نتايج آثار استيلاى مغول بر ايران آن بود که علم و ادب در آن سرزمين در عهد ايشان بمنتهى در درجه‏ انحطاط و تنزّل رسيد.
معهذا کلّه غريب اين است که يک شعبه‏ مخصوص از ادبيات يعنى فن تاريخ درعهد مغول رواجى تمام يافت و ترقّى عظيم نمود و کتب نفيسه از بهترين کتب تاريخيه که تاکنون بزبان پارسى نوشته شده است در آن تاليف شد. قزوينى که خود مصّحح تاريخ جهانگشا اثر علاءالدين عطا ملک جوينى است، با خوشحالى زايدالوصفى پس از آنکه نخستين جلد از مجلّدات سه گانه اين اثر از چاپ خارج شد مى‏نويسد:
و اينک بياد خداى تعالى و حسن توفيق او جلد اوّل از کتاب جهانگشاى از طبع خارج گرديد و اين عروس زيبا که در پس پرده‏ خفا چون پرى از ابصار مستور بود اينک آرايش نموده و هر هفت کرده بر منّصه انظار فضلا جلوه گر آمد. ( جوينى، علاءالدين عطاملک، تاريخ جهانگشا، مقدمه‏، مصحح ص ط د)

نعت پيامبر اسلام صلّى‏اللّه‏عليه‏وآله در ديباچه‏هاى منابع عصر مغول

طبقات ناصرى
نخستين کتابى را که مى‏توانيم از آن دوره نام بريم طبقات ناصرى است که يکى از مهم‏ترين و معروف‏ترين کتب تاريخى زبان پارسى به شمار مى‏آيد اين اثر تاليف قاضى منهاج الدين سراج جوزجانى است که بسى از حوادث تاريخى را در اوايل خروج مغول با ديدگان خود مشاهده کرده، و يا از اشخاص خبير وثقه آن عصر شنيده کرده و درکتاب خود نوشته است. منهاج سراج در ديباچه‏ کتاب خويش سخن خود را چنين آغاز مى‏کند:
بسم‏اللّه الرحمن الرحيم
الحمدلله الّاول الذى لا ابتداء لوجوده، الاخر الذى لا انتهاء لجوده، الملک الذى ليس لملکه زوال، الدايم الذى لايکون لسلطانه انتقال، و الصلوه على من ختمت برسالته مصارع باب النبوه، و فتحت بجلالته مشارع کتاب الفتوه، والسّلام على آله الناصرين لدين الاسلام، و اصحابه الکاسرين للاصنام، و سلم تسليما کثيراً کثيراً. ( منهاج سراج، طبقات ناصرى، ص6)

سيرت جلال الدين منکبرنى

نويسنده اثر شهاب‏الدين محمّد خرندزى زيدرى نسوى است. اين کتاب سرگذشت جلال‏الدين پسر سلطان محمّد خوارزمشاه است در مدت يازده سال. داستان مختصر جنگ‏هاى اوست با چنگيز و لشکر مغول و سپاه بردن او بنواحى مختلف و فتوحات و شکست‏هاى او، و وقايع ايلغار مغول و تاتار و خرابى‏هاى فراوان و بلاهاى بيشمارى که در آن پيکارهاى اقوام مغول به سرزمين و مردم ايران و ممالک همجوار آن رسانيده‏اند.
شهاب‏الدين محمّد نسوى که شش هفت سالى منشى جلال‏الدين بوده و در بسيارى از سفرها و لشکرکشى‏ها و ميدان‏هاى کارزار همراه بوده است خيلى مختصر سخن خود را در ديباچه با نام خدا و صلوات بر محمّد و آل او چنين آغاز مى‏کند.
بسم‏اللّه الرحمن الرحيم
الحمداللّه رب العالمين، و الصلوه على خير خلقه محمّد و آله اجمعين ( نسوى، شهاب‏الدين، سيرت جلال‏الدين، ص3)
و پس از آن به شرح حوادث و وقايع مى‏پردازد.

جهانگشاى جوينى

درباره‏ تاريخ قوم مغول مشهورترين ماخذ، تاريخ جهانگشا مشهور به تاريخ جوينى و يا جهانگشاى جوينى تاليف علاءالدين عطاملک جوينى است که غرض اصلى مؤلف ضبط و تدوين تاريخ چنگيزخان و اسلاف وا خلاف او تا عهد جغتاى و هلاکو بوده است. ليکن به تاريخ خوارزمشاهيان و تاريخ اسماعيليان نيز که دولت آنها بوسيله‏ چنگيز و اخلاف او انقراض يافته توجّه کرده است که به اهتمام دانشمند مشهور محمّد قزوينى تصحيح و طبع شده است. عطاملک جوينى در دستگاه فرمانروايان مغول اندک اندک صاحب مناصب شد و چندين بار به قراقروم پايتخت مغولستان سفرکرد .و آگاهى‏هايى از چگونگى زندگى و آداب طوايف مغول و تاتار که به چشم مى‏ديد گردآورد. برادر وى شمس‏الدين جوينى صاحبديوان چندتن از ايلخانان بود. اغلب مورّخين اطلاعات او را در باب قوم مغول معتبر و دقيق دانسته‏اند.
تاريخ جهانگشاى سرآمد آثار بازمانده از علاءالدين عطاملک جوينى است و گواهى راستينى برفضل و دانش و طبع توانا و چيره دستى او در شيوه نثر فنى است، اگرچه گاه گاه به ساده نويسى هم روى مى‏آورد.
علاءالدين عطاء ملک جوينى در ديباچه تاريخ جهانگشاى پس از سپاس و ثنا به معبود واجب الوجود در حق پيامبر اسلام صلّى‏اللّه عليه و آله چنين مى‏نويسد:
... و وفود درودآفرينش بر نور حديقه آفرينش و نور حدقه‏ اهل بينش خانم انبيا محمّد مصطفى صلّى‏اللّه عليه و آله باد، درودى که از توى آن بوى اخلاص بمشام مشتاقان قدس رسد و از رايحه‏ آن ملاء اعلى بر موافقت ساکنان روضه رضا نثار صلوات طيبات برروح مطهر مکرم او ايثار کند، و همچنين بر گزيدگان امت و متبعان سنّت او از ياران و اهل خاندان که نجوم آسمان هدايت و رجوم شيطان غوايت‏اند ثناييه بحليه صفا و زبور حقيقت آراسته باشد و بامداد آن بامتداد ايام و ليالى پيوسته ( جوينى، عطاملک، تاريخ جهانگشا، ج1، ص1 و 2)
بخشى از تاريخ جهانگشاى به شيوه مرسل نگاشته شده است و نويسنده چيره دست توانايى خود را در اين سبک نشان داده است و گاه در همين شيوه نثر مرسل هنر خود را در ساده نويسى نمودار مى‏سازد و آنرا با سجعهاى متناسب که از واژه‏هاى زيباى فارسى است مى‏آرايد تا آنجا که نثر به لطف يک قطعه شعر جلوه مى‏کند. عطا ملک جوينى در آغاز جلد سوم پس از سپاس و آفرين برخداوند در خصوص پيامبر اسلام چنين مى‏نويسد:
...و درود بر پيمبر بازپسين، پيش رو پيمبران پيشين، گره گشاى هر بندى، آموزنده هر پندى، گمراهان را راه نماينده، و گناه کاران گروه خويش را خواهنده، فرستاده بمردم و پرى، آگاهاننده از بهر داورى، بهمه زفانى نام او ستوده، و همه گوشى آواز او شنوده، و همچنين برياران گزيده و خويشان پسنديده او باد، تا باد و آب و آتش و خاک در آفرينش بر کارست و گل بر شاخهاى سبر و تر هم بستر خار ( همان، ج3، ص2)

المعجم فى معايير اشعار العجم

اين کتاب تأليف شمس‏الدين محمّدبن قيس رازى و يکى از نفايس و نوادر کتب ادبيه زبان پارسى است که در اوايل قرن هفتم هجرى تأليف شده و مشتمل بر سه فن از فنون ادب: علم عروض، علم قوافى و علم نقد الشعر است. اگرچه اين کتاب يک اثر تاريخى به حساب نمى‏آيد امّا از خلال نوشته‏ها گاه مى‏توان به برخى از نکته‏هاى تاريخى پى برد. شمس‏الدين محمّد بن قيس رازى پس از سپاس و ستايش خداى جل جلاله، در مورد خاتم‏الانبياء مى‏نويسد:
... و درود و صلوات بى پايان و تحياّت زاکيات فراوان برذات مطّهر و روان مقدّس خلاصه‏ موجودات و برگزيده مکّونات رسول ثقلين و خواجه‏ کونين خاتم انبياء شفيع روز جزا، محمّد مصطفى باد که مستعدّان قبول دعوت را از غرقاب گمراهى و غوايت بساحل نجات و هدايت آورده و مستسعدان حصول معرفت را از تيه حيرت و بيداى جهالت به مرتع عرفان و مامن ايمان او راه نمود، و بعد از و بر آل و اهل بيت او باد که نثار منصب نبّوت و حق المنشور ولايت رسالت او بنصّ قرآن مجيد جز اخلاص محّبت و امحاض موّدت ايشان نتواند بود که قل لا اسالکم عليه اجراً الا الموّده فى القربى و من يقترف حسنةً نزد له فيها حسنا جعلنا اللّه من المتمسّکين بهذه العروة الوثقى و رزقنا خيرالاخره و الاولى انه قريب مجيب ( رازى شمس‏الدين محمّد، المعجم فى معابر اشعارالعجم، ص2)

جامع التواريخ

اين کتاب مشهور تأليف رشيدالدين فضل‏اللّه همدانى وزير و طبيب معروف ايلخانان مغول است که تأليف قسمت تاريخ مغول آن، به امر و تشويق غازان شروع شده و در زمان الجايتو و به امر او با تفصيلات زيادى، در باب تاريخ اقوام و امم ديگر مثل مردم هند و اويغور و چين و فرنگ که با مغولان سروکار داشته‏اند مشحون شده و تفصيل زياد يافته است و هم در عهد الجايتو پايان گرفته است. کاترمر ناشر و محقّق قسمتى از اين کتاب مى‏نويسد: اين نسخه گرانبها با بهترين اسباب و وسايل و در بهترين اوضاع و شرايط که پيش از آن هرگز براى هيچ نويسنده‏اى دست نداده، تأليف گرديده است.
خواجه رشيدالدين در شروع سخن پس از حمد وثنا و آفرين حضرت مقدّس جهان آفرين خيلى باختصار به پيامبر اسلام صلّى‏اللّه عليه و آله مى‏پردازد و مى‏نويسد:
...صلوات و تحيّات بر روضه مطّهر خاتم‏النبيين و برخلفاى راشدين و عموم آل و اصحاب و تابعين سبحان ربک رب العزهّ عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمدلله رب‏العالمين (11: ج1، ص1: 12: جزء 1 از جلد اول، ص1).
( همدانى، رشيدالدين فضل‏اللّه جامع التواريخ، ج1، ص1)

مکاتبات رشيدى

مولانا محمّدابرقوهى در مجموعه‏اى از نامه‏هايى را که خواجه رشيدالدين فضل‏اللّه طبيب به پسران و عمّال و دوستان و ديگران نوشته، جمع آورى نموده و مکاتبات رشيدى نام نهاده است در ديباچه جامع اين مکاتبات پس از ستايش خداوند در مورد خاتم انبياء چنين ذکر مى‏کند:
....و صد هزاران تحيّات که نسيم عنبر مکاشفات به مشام جان ماند و خلاصه صلوات که شوق شهد مشاهدات بکام عاشقان چشاند بر روضه‏ مطّهر و تربت مقدّس منوّر خواجه‏ [کائنات؟] و مفخر موجودات و سرور عالميان و بهتر و مهتر آدميان سلطان اصفيا و خاتم انبيا محمّدمصطفى صلّى‏اللّه عليه و سلّم.

نظم

[احمد مرسل] که خرد خاک اوست
در دو جهان بسته‏ فتراک اوست
تازه ترين سنبل صحراى ناز
خاص‏ترين گوهر درياى راز

شعر

قل للذين رجوا شفاعة احمد
صلّوا عليه و سلّموا تسليما
و برآل و اتباع و اشياع او باد که خزينه داران حضرت ربوبيّت و محرمان سراپرده الوهّيت‏اند، رضى‏اللّه تعالى عنهم اجمعين.

صفوة‏الصفا

نويسنده اين کتاب درويش توکلى بن اسمعيل بزاز معروف به ابن بزاز اردبيلى است اين اثر يکى از معتبرترين آثار درباره تصوف و گرانقدرترين منبع درباره حالات و کرامات و مناقب و مقامات شيخ صفى الدين اسحق اردبيلى جد اعلاى شاه اسماعيل، بنيانگذار سلسله صفوى است. ( ابرقوهى، محمّد، مکاتبات رشيدى، ص1)
شيخ صفى‏الدين از عرفاى نامى دوران الجايتو و ابوسعيد ايلخانى است و ابن بزاز در کتاب حاضر حکاياتى بسيار در کشف و کرامات، صفا و حلم، علم و ورع و تقوى و سجاياى اخلاقى شيخ صفى‏الدين نوشته است و نيز داستان‏هاى زيادى در باب ملاقات‏هاى سلاطين و حکمرانان و بزرگان زمان با او نقل کرده و مراتب حرمت وى را نزد حکمرانان مغول ذکر نموده است. در اين کتاب به بسيارى از اطلاعات تاريخى نيز مى‏توان پى برد. ديباچه کتاب صفوةالصفا با اين مضمون آغاز مى‏شود:
بسم اللّه الرحمن الرحيم و رب اعن و بک استعين
الحمداللّه الذى تجلى لاوليائه بانوار العرفان و المعارف و تجلى للاوصياء بانواع اللطايف والعوارف فلق حب القلب بحبه و عشقه، و فتح الى الفواد الف واد من وده و شوقه، اينع فى دوحه واحده افنان الموحدّين بفنون اليقين و اتبع الهائمين فى وهده عالم التکوين بتربيه ارباب التکميل و التمکين على هوده ذات قرار و معين. صيراحداق حذاق العارفين بنور عرفات عرفانه ناضره و جعل مقل العقول فى اشراق سبحات وجهه هائمه حايره. و الصلوه و السّلام الاتمان الاعمان على المنعوت بارسخ البراهين فى‏الشريعه الراسخه، المبعوث بانسخ الدلايل فى المله الناسخه، المخصوص بمراد اسرار التنزيل، المختص بمراد مدار الاکمال و التکميل، سيد صناديد من ارسل اليه جبرئيل محمّد المصطفى الموصوف بالعظمة فى‏التوراه و الانجيل و على اله و صحبه نجوم الهدى و شموس التقى و بدور الدجى، الذين بهم فى‏الشرايع يقتدى و بنورهم من الظلمات يهتدى و بضيائهم من الملمات يستضى و على الذين جعلهم‏اللّه تعالى اعلاما للحق منشوره و منارا للهدى منصوبه و الرضوان و الرافه و الغفران على العباد و العباد الذين اتبعوهم باحسان. ( ابن بزاز درويش توکلى بن اسماعيل، صفوه الصفا، ص41-42)

تاريخ گزيده

اين کتاب تأليف حمداللّه مستوفى قزوينى است که تلخيص و تکميل جامع‏التواريخ محسوب مى‏شود و مؤلّف، آن را در سال 730 به نام خواجه غياث‏الدين محمّد وزير فرزند رشيدالدين فضل‏اللّه تاليف نموده است حمداللّه مستوفى دو تأليف ديگر نيز از خود برجاى گذاشته است يکى به نام ظفرنامه که تأليفى است منظوم و سى هزار بيت آن به تاريخ مغول اختصاص دارد و ديگرى کتاب نفيس و ممتعى در جغرافيا و علم هيئت و عجايب عالم به نام نزهة القلوب است.
حمدالله مستوفى در آغاز کتاب تاريخ گزيده پس از سپاس و ستايش از معبود بى همتا، سخن خود را در خصوص پيامبر اسلام صلّى‏اللّه عليه وآله اين چنين بيان مى‏دارد.
...مختارى که به سبب قابليت انس، انسان را از مخلوقات برگزيده [بزيور] عقل و [منطق] مشرّف و مکّرم گردانيد و از ايشان خلاصه موجودات و خواجه کاينات و زبده مکونات، نور حديقه آفرينش، نور حدقه بينش، خاتم‏الانبياء و رسل و رهنماى سبل، مصطفى مجتبى معلى مزکى ابوالقاسم محمّد عليه من الصلوات افضلها و اعمها و من التحّيات اکملها و اتمها را محبوب خويش گردانيد، تا عالم بدو مشرّف و آدم بدو مفتخر گشت و درود فراوان و تحيّات بى پايان براو و براهل بيت و ياران و اتباع و اشياع او باد: درودى که نفحه‏اى از نفحات [آن] سرمايه نافه‏هاى آهوان ختن گردد و تحيّتى که شمه‏اى از ذکر آن، پيرايه ابکار افکار بى آهوان اهل دين باشد. ( مستوفى، حمداللّه، تاريخ گزيده، ص1)

تاريخ بناکتى

نويسنده اين کتاب فخرالدين ابوسليمان داود بن ابى الفضل محمّد بناکتى است نام اصلى کتاب روضه‏اولى الالباب فى معرفة التواريخ و الانساب است که به تاريخ بناکتى يعنى به نام مؤلف شهرت يافته است. موضوع کتاب تاريخ عمومى است از خلقت آدم تا جلوس ابوسعيد ايلخانى و در سال 717 تاليف آن انجام يافته. بناکتى در دربار ايلخان عظيم‏الشانى مثل غازان سمت ملک‏الشعرائى داشته، از او و ساير مقيمان دربار اطلاعاتى کسب کرده که به همين جهت کتاب او با وجود صغر حجم از تواريخ معتبر عهد مغول است. مى‏توان گفت که تأليف بناکتى تلخيص و تقليدى از جامع‏التواريخ رشيدى است.
بناکتى در کتاب خود در آغاز سخن جملات کوتاهى را به شرح زير در مورد خدا و رسول او ذکر مى‏کند.
بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين. الحمد اللّه حقّ حمده و الصلوة و السّلام على خير خلقه محمّد و آله و اصحابه و خلفائه اجمعين. ( بناکتى، فخرالدين ابوسليمان، ص1)

دستور الکاتب فى تعيين المراتب

نويسنده اين کتاب محمّدبن هندوشاه نخجوانى است که خود از خانواده دانشمند نامى آن زمان مولانا فخرالدين هندوشاه بن سنجربن عبدلله صاحبى نخجوان مؤلّف کتاب تجارب‏السلف بود. محمّد نخجوانى با خواجه غياث‏الدين پسر رشيدالدين نزديک بود. محمّدنخجوانى را نيز مانند پدرش مى‏توان يکى از رجل دولتى و صاحب منصبان ديوان ماليه محسوب داشت. ديباچه اثر محمّد نخجوانى مانند اکثر آثار اين دوره با حمد و ستايش پروردگار و پيامبر صلّى‏اللّه عليه و آله شروع مى‏شود. وى پس از حمد و ثناى خداوند غفار و سميع و بصير به نعت پيامبر صلّى‏اللّه عليه و آله پرداخته است و مى‏نويسد:
...و صدهزاران صلات صلوات ناميات و تحف تحيّات زاکيات زاهرات برمرقد منوّر و مشهد معطّر و تربت مقدّس و روضه مطّهر سيّد کونين وامام ثقلين مقتداى رسل و رهنماى سبل محمّد مصطفى و برعترت و احباب و عشيرت و اصحاب او باد صلواتى کى از نفحات آن نسيم مشک اذفر بر رياض قدس وزيدن گيرد و تحيّاتى کى از اطايب روايح آن قلوب صادقان در التذاذ و ارواح صديقان در اهتزاز و ارتياح آيند ان اللّه و ملائکته على النبى يا ايه الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما. ( نخجوانى، محمّدبن هندوشاه، دستورالکتاب فى تعيين‏المراتب، ج1، ص2)
در تحليل نوشته‏هاى فوق مى‏توان به نکاتى که در ذيل بدانها پرداخته مى‏شود اشاره نمود: اين دوره يعنى دوران استيلاى مغول در ايران همچنانکه با مطالعه اوضاع سياسى و اجتماعى آن ملاحظه مى‏شود با هجومى سيل آسا که بسرعت تمامى نواحى شرقى و مرکزى ايران و قسمتى بزرگ از نواحى غرب و شمال غرب فلات ايران و نواحى مجاور را در بر گرفت، مقارن بوده است. در اين هجوم مساجد و مدارس و مراکز علم ويران و از آن همه کتابخانه‏ها و مدرسه‏ها و مراکز تعليم و تعلّم چيزى بر جاى نماند و از بخت بد، هجوم مغولان با حکومت ممتد آنان همراه گشت و سپس انقلابات متمادى و جنگ‏هاى داخلى ايران بر آن اضافه شد و دوره‏اى سراپا ناامنى و همراه با فقر وفاقه بوجود آورد که طبعاً با اشتغال به علم و ادب و يا ايجاد مراکز علمى و ادبى سازگارى نداشت امّا اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که يکى از بزرگترين علل ترقّى ادبيات و رونق تاريخنگارى و رواج بازار آن در ايران همواره تشويق دربارهاى سلطنت و امارت و يا خاندانهاى رياست و ثروت بوده است. در تمام دوره فرمانروايى مغولان در ايران بيشتر مورّخان و ادبا در خدمت بعضى از رجال و دربارهاى محلى بودند که کم و بيش به کار ذوقى و علمى خود اشتغال داشته‏اند. از ديباچه نگاريهاى مورّخانى که در فوق به آنها اشاره رفت پيداست که هر يک از نويسندگان در نگارش مطالب خود سليقه‏هاى خاصى را از نظر ادبى بکار برده و حمد خدا و نعت رسول او را در قالب زيباترين کلمات و جملات بيان داشته‏اند و اگر گاه مشابهتى هم در نوشته‏هاى آنان مشاهده مى‏شود بسيار اندک است.
هر انقلاب و تغيير بزرگ اجتماعى، هرچه نيرومند و دفعى باشد، آثار خود را بى درنگ در تاريخ نشان نمى‏دهد، بلکه آثار واقعى آن تغيير و دگرگونى، مدّت‏ها بعد از واقعه مشهود مى‏افتد، هجوم مغول و آثارى که بر آن مترتّب شد، نتايج خود را يکباره نشان نداد، بلکه نتايج و اثرهاى واقعى اين جاذبه بزرگ تاريخى را بايد بعد از دوره استيلاى مغولان مشاهده کرد.
منبع:www.historylib.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط