نعت پيامبر خدا (ص) در ديباچههاى منابع تاريخى عصر مغول
مقدمه
تقريباً همه وقايع نامههاى عصر مغول داراى ديباچه است، اگرچه اين ديباچهها از نظر سبک نگارش، شيوه بيان، اهميّت و اندازه، تا حدودى متفاوتند، امّا داراى مشخصههاى مشابهى، به طور عمده در ساختار و فهرست مطالب مىباشند.
آنچه ذکر آن در اين قسمت ضرورى به نظر مىرسد اين است که تاکنون پژوهشى در خصوص تثبيت وجوه تاريخنگارى ديباچهها، مطالعه و جايگاه آنها در زمينههاى گوناگون تاريخى و به ويژه بررسى نقّادانه در اين بخش يعنى ديباچهها به عمل نيامده است. در اين تحقيق نمونههايى از نعتهاى برخى از نويسندگان کتب تاريخى عهد مغول و ايلخانان آورده شده است و به بحث و بررسى در مورد آنان پرداخته مىشود و از خلال آن نوشتهها به خوبى مشخص مىشود که نويسنده چگونه با شور و شوق فراوان ابتدا سخن خود را با نام خدا و توصيفهاى زيبا از پيامبر اسلام صلّىاللّه عليه و آله و ياران او شروع مىکند و سپس به نقل رويدادهاى تاريخى مورد نظر خود مىپردازد.
اشارهاى به تاريخنگارى در عهد مغول و ايلخانان و اهميّت و ارزش منابع تاريخى اين دوره
علامه فقيد ميرزا محمّدخان قزوينى که در احياء و تصحيح و طبع و نشر مدارک تاريخى و ادبى قرون هفتم و هشتم هجرى سهمى بزرگ دارد درباره اوضاع آشفته آن زمان و در اين ميان اهمّيت تاريخ و تاريخنويسى در دوره مغول و ايلخانان در مقدمه جهانگشا چنين نوشته است: در ميان آن کشمکشها و تلاطم امواج فتن يکى از ممالکى که از همه بيشتر در معرض تاخت و تاز و قتل و نهب اين اقوام واقع گرديد، وطن بدبخت ما ايران بود که طوفان عالمگير مغول طول و عرض آن بلاد را زير و زبر نمود و شعله جهانسوز آن غائله هايله سرتاسر آن ممالک را پاک بسوخت. کرورها و کرورها نفوس بى گناه در آن واقعه تباه گرديد. مراکز علم و ادب خراب شد، مخازن صنعت و ثروت مأواى بوم و غراب گشت و از اقل نتايج آثار استيلاى مغول بر ايران آن بود که علم و ادب در آن سرزمين در عهد ايشان بمنتهى در درجه انحطاط و تنزّل رسيد.
معهذا کلّه غريب اين است که يک شعبه مخصوص از ادبيات يعنى فن تاريخ درعهد مغول رواجى تمام يافت و ترقّى عظيم نمود و کتب نفيسه از بهترين کتب تاريخيه که تاکنون بزبان پارسى نوشته شده است در آن تاليف شد. قزوينى که خود مصّحح تاريخ جهانگشا اثر علاءالدين عطا ملک جوينى است، با خوشحالى زايدالوصفى پس از آنکه نخستين جلد از مجلّدات سه گانه اين اثر از چاپ خارج شد مىنويسد:
و اينک بياد خداى تعالى و حسن توفيق او جلد اوّل از کتاب جهانگشاى از طبع خارج گرديد و اين عروس زيبا که در پس پرده خفا چون پرى از ابصار مستور بود اينک آرايش نموده و هر هفت کرده بر منّصه انظار فضلا جلوه گر آمد. ( جوينى، علاءالدين عطاملک، تاريخ جهانگشا، مقدمه، مصحح ص ط د)
نعت پيامبر اسلام صلّىاللّهعليهوآله در ديباچههاى منابع عصر مغول
نخستين کتابى را که مىتوانيم از آن دوره نام بريم طبقات ناصرى است که يکى از مهمترين و معروفترين کتب تاريخى زبان پارسى به شمار مىآيد اين اثر تاليف قاضى منهاج الدين سراج جوزجانى است که بسى از حوادث تاريخى را در اوايل خروج مغول با ديدگان خود مشاهده کرده، و يا از اشخاص خبير وثقه آن عصر شنيده کرده و درکتاب خود نوشته است. منهاج سراج در ديباچه کتاب خويش سخن خود را چنين آغاز مىکند:
بسماللّه الرحمن الرحيم
الحمدلله الّاول الذى لا ابتداء لوجوده، الاخر الذى لا انتهاء لجوده، الملک الذى ليس لملکه زوال، الدايم الذى لايکون لسلطانه انتقال، و الصلوه على من ختمت برسالته مصارع باب النبوه، و فتحت بجلالته مشارع کتاب الفتوه، والسّلام على آله الناصرين لدين الاسلام، و اصحابه الکاسرين للاصنام، و سلم تسليما کثيراً کثيراً. ( منهاج سراج، طبقات ناصرى، ص6)
سيرت جلال الدين منکبرنى
شهابالدين محمّد نسوى که شش هفت سالى منشى جلالالدين بوده و در بسيارى از سفرها و لشکرکشىها و ميدانهاى کارزار همراه بوده است خيلى مختصر سخن خود را در ديباچه با نام خدا و صلوات بر محمّد و آل او چنين آغاز مىکند.
بسماللّه الرحمن الرحيم
الحمداللّه رب العالمين، و الصلوه على خير خلقه محمّد و آله اجمعين ( نسوى، شهابالدين، سيرت جلالالدين، ص3)
و پس از آن به شرح حوادث و وقايع مىپردازد.
جهانگشاى جوينى
تاريخ جهانگشاى سرآمد آثار بازمانده از علاءالدين عطاملک جوينى است و گواهى راستينى برفضل و دانش و طبع توانا و چيره دستى او در شيوه نثر فنى است، اگرچه گاه گاه به ساده نويسى هم روى مىآورد.
علاءالدين عطاء ملک جوينى در ديباچه تاريخ جهانگشاى پس از سپاس و ثنا به معبود واجب الوجود در حق پيامبر اسلام صلّىاللّه عليه و آله چنين مىنويسد:
... و وفود درودآفرينش بر نور حديقه آفرينش و نور حدقه اهل بينش خانم انبيا محمّد مصطفى صلّىاللّه عليه و آله باد، درودى که از توى آن بوى اخلاص بمشام مشتاقان قدس رسد و از رايحه آن ملاء اعلى بر موافقت ساکنان روضه رضا نثار صلوات طيبات برروح مطهر مکرم او ايثار کند، و همچنين بر گزيدگان امت و متبعان سنّت او از ياران و اهل خاندان که نجوم آسمان هدايت و رجوم شيطان غوايتاند ثناييه بحليه صفا و زبور حقيقت آراسته باشد و بامداد آن بامتداد ايام و ليالى پيوسته ( جوينى، عطاملک، تاريخ جهانگشا، ج1، ص1 و 2)
بخشى از تاريخ جهانگشاى به شيوه مرسل نگاشته شده است و نويسنده چيره دست توانايى خود را در اين سبک نشان داده است و گاه در همين شيوه نثر مرسل هنر خود را در ساده نويسى نمودار مىسازد و آنرا با سجعهاى متناسب که از واژههاى زيباى فارسى است مىآرايد تا آنجا که نثر به لطف يک قطعه شعر جلوه مىکند. عطا ملک جوينى در آغاز جلد سوم پس از سپاس و آفرين برخداوند در خصوص پيامبر اسلام چنين مىنويسد:
...و درود بر پيمبر بازپسين، پيش رو پيمبران پيشين، گره گشاى هر بندى، آموزنده هر پندى، گمراهان را راه نماينده، و گناه کاران گروه خويش را خواهنده، فرستاده بمردم و پرى، آگاهاننده از بهر داورى، بهمه زفانى نام او ستوده، و همه گوشى آواز او شنوده، و همچنين برياران گزيده و خويشان پسنديده او باد، تا باد و آب و آتش و خاک در آفرينش بر کارست و گل بر شاخهاى سبر و تر هم بستر خار ( همان، ج3، ص2)
المعجم فى معايير اشعار العجم
... و درود و صلوات بى پايان و تحياّت زاکيات فراوان برذات مطّهر و روان مقدّس خلاصه موجودات و برگزيده مکّونات رسول ثقلين و خواجه کونين خاتم انبياء شفيع روز جزا، محمّد مصطفى باد که مستعدّان قبول دعوت را از غرقاب گمراهى و غوايت بساحل نجات و هدايت آورده و مستسعدان حصول معرفت را از تيه حيرت و بيداى جهالت به مرتع عرفان و مامن ايمان او راه نمود، و بعد از و بر آل و اهل بيت او باد که نثار منصب نبّوت و حق المنشور ولايت رسالت او بنصّ قرآن مجيد جز اخلاص محّبت و امحاض موّدت ايشان نتواند بود که قل لا اسالکم عليه اجراً الا الموّده فى القربى و من يقترف حسنةً نزد له فيها حسنا جعلنا اللّه من المتمسّکين بهذه العروة الوثقى و رزقنا خيرالاخره و الاولى انه قريب مجيب ( رازى شمسالدين محمّد، المعجم فى معابر اشعارالعجم، ص2)
جامع التواريخ
خواجه رشيدالدين در شروع سخن پس از حمد وثنا و آفرين حضرت مقدّس جهان آفرين خيلى باختصار به پيامبر اسلام صلّىاللّه عليه و آله مىپردازد و مىنويسد:
...صلوات و تحيّات بر روضه مطّهر خاتمالنبيين و برخلفاى راشدين و عموم آل و اصحاب و تابعين سبحان ربک رب العزهّ عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمدلله ربالعالمين (11: ج1، ص1: 12: جزء 1 از جلد اول، ص1).
( همدانى، رشيدالدين فضلاللّه جامع التواريخ، ج1، ص1)
مکاتبات رشيدى
....و صد هزاران تحيّات که نسيم عنبر مکاشفات به مشام جان ماند و خلاصه صلوات که شوق شهد مشاهدات بکام عاشقان چشاند بر روضه مطّهر و تربت مقدّس منوّر خواجه [کائنات؟] و مفخر موجودات و سرور عالميان و بهتر و مهتر آدميان سلطان اصفيا و خاتم انبيا محمّدمصطفى صلّىاللّه عليه و سلّم.
نظم
در دو جهان بسته فتراک اوست
تازه ترين سنبل صحراى ناز
خاصترين گوهر درياى راز
شعر
صلّوا عليه و سلّموا تسليما
و برآل و اتباع و اشياع او باد که خزينه داران حضرت ربوبيّت و محرمان سراپرده الوهّيتاند، رضىاللّه تعالى عنهم اجمعين.
صفوةالصفا
شيخ صفىالدين از عرفاى نامى دوران الجايتو و ابوسعيد ايلخانى است و ابن بزاز در کتاب حاضر حکاياتى بسيار در کشف و کرامات، صفا و حلم، علم و ورع و تقوى و سجاياى اخلاقى شيخ صفىالدين نوشته است و نيز داستانهاى زيادى در باب ملاقاتهاى سلاطين و حکمرانان و بزرگان زمان با او نقل کرده و مراتب حرمت وى را نزد حکمرانان مغول ذکر نموده است. در اين کتاب به بسيارى از اطلاعات تاريخى نيز مىتوان پى برد. ديباچه کتاب صفوةالصفا با اين مضمون آغاز مىشود:
بسم اللّه الرحمن الرحيم و رب اعن و بک استعين
الحمداللّه الذى تجلى لاوليائه بانوار العرفان و المعارف و تجلى للاوصياء بانواع اللطايف والعوارف فلق حب القلب بحبه و عشقه، و فتح الى الفواد الف واد من وده و شوقه، اينع فى دوحه واحده افنان الموحدّين بفنون اليقين و اتبع الهائمين فى وهده عالم التکوين بتربيه ارباب التکميل و التمکين على هوده ذات قرار و معين. صيراحداق حذاق العارفين بنور عرفات عرفانه ناضره و جعل مقل العقول فى اشراق سبحات وجهه هائمه حايره. و الصلوه و السّلام الاتمان الاعمان على المنعوت بارسخ البراهين فىالشريعه الراسخه، المبعوث بانسخ الدلايل فى المله الناسخه، المخصوص بمراد اسرار التنزيل، المختص بمراد مدار الاکمال و التکميل، سيد صناديد من ارسل اليه جبرئيل محمّد المصطفى الموصوف بالعظمة فىالتوراه و الانجيل و على اله و صحبه نجوم الهدى و شموس التقى و بدور الدجى، الذين بهم فىالشرايع يقتدى و بنورهم من الظلمات يهتدى و بضيائهم من الملمات يستضى و على الذين جعلهماللّه تعالى اعلاما للحق منشوره و منارا للهدى منصوبه و الرضوان و الرافه و الغفران على العباد و العباد الذين اتبعوهم باحسان. ( ابن بزاز درويش توکلى بن اسماعيل، صفوه الصفا، ص41-42)
تاريخ گزيده
حمدالله مستوفى در آغاز کتاب تاريخ گزيده پس از سپاس و ستايش از معبود بى همتا، سخن خود را در خصوص پيامبر اسلام صلّىاللّه عليه وآله اين چنين بيان مىدارد.
...مختارى که به سبب قابليت انس، انسان را از مخلوقات برگزيده [بزيور] عقل و [منطق] مشرّف و مکّرم گردانيد و از ايشان خلاصه موجودات و خواجه کاينات و زبده مکونات، نور حديقه آفرينش، نور حدقه بينش، خاتمالانبياء و رسل و رهنماى سبل، مصطفى مجتبى معلى مزکى ابوالقاسم محمّد عليه من الصلوات افضلها و اعمها و من التحّيات اکملها و اتمها را محبوب خويش گردانيد، تا عالم بدو مشرّف و آدم بدو مفتخر گشت و درود فراوان و تحيّات بى پايان براو و براهل بيت و ياران و اتباع و اشياع او باد: درودى که نفحهاى از نفحات [آن] سرمايه نافههاى آهوان ختن گردد و تحيّتى که شمهاى از ذکر آن، پيرايه ابکار افکار بى آهوان اهل دين باشد. ( مستوفى، حمداللّه، تاريخ گزيده، ص1)
تاريخ بناکتى
بناکتى در کتاب خود در آغاز سخن جملات کوتاهى را به شرح زير در مورد خدا و رسول او ذکر مىکند.
بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين. الحمد اللّه حقّ حمده و الصلوة و السّلام على خير خلقه محمّد و آله و اصحابه و خلفائه اجمعين. ( بناکتى، فخرالدين ابوسليمان، ص1)
دستور الکاتب فى تعيين المراتب
...و صدهزاران صلات صلوات ناميات و تحف تحيّات زاکيات زاهرات برمرقد منوّر و مشهد معطّر و تربت مقدّس و روضه مطّهر سيّد کونين وامام ثقلين مقتداى رسل و رهنماى سبل محمّد مصطفى و برعترت و احباب و عشيرت و اصحاب او باد صلواتى کى از نفحات آن نسيم مشک اذفر بر رياض قدس وزيدن گيرد و تحيّاتى کى از اطايب روايح آن قلوب صادقان در التذاذ و ارواح صديقان در اهتزاز و ارتياح آيند ان اللّه و ملائکته على النبى يا ايه الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما. ( نخجوانى، محمّدبن هندوشاه، دستورالکتاب فى تعيينالمراتب، ج1، ص2)
در تحليل نوشتههاى فوق مىتوان به نکاتى که در ذيل بدانها پرداخته مىشود اشاره نمود: اين دوره يعنى دوران استيلاى مغول در ايران همچنانکه با مطالعه اوضاع سياسى و اجتماعى آن ملاحظه مىشود با هجومى سيل آسا که بسرعت تمامى نواحى شرقى و مرکزى ايران و قسمتى بزرگ از نواحى غرب و شمال غرب فلات ايران و نواحى مجاور را در بر گرفت، مقارن بوده است. در اين هجوم مساجد و مدارس و مراکز علم ويران و از آن همه کتابخانهها و مدرسهها و مراکز تعليم و تعلّم چيزى بر جاى نماند و از بخت بد، هجوم مغولان با حکومت ممتد آنان همراه گشت و سپس انقلابات متمادى و جنگهاى داخلى ايران بر آن اضافه شد و دورهاى سراپا ناامنى و همراه با فقر وفاقه بوجود آورد که طبعاً با اشتغال به علم و ادب و يا ايجاد مراکز علمى و ادبى سازگارى نداشت امّا اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که يکى از بزرگترين علل ترقّى ادبيات و رونق تاريخنگارى و رواج بازار آن در ايران همواره تشويق دربارهاى سلطنت و امارت و يا خاندانهاى رياست و ثروت بوده است. در تمام دوره فرمانروايى مغولان در ايران بيشتر مورّخان و ادبا در خدمت بعضى از رجال و دربارهاى محلى بودند که کم و بيش به کار ذوقى و علمى خود اشتغال داشتهاند. از ديباچه نگاريهاى مورّخانى که در فوق به آنها اشاره رفت پيداست که هر يک از نويسندگان در نگارش مطالب خود سليقههاى خاصى را از نظر ادبى بکار برده و حمد خدا و نعت رسول او را در قالب زيباترين کلمات و جملات بيان داشتهاند و اگر گاه مشابهتى هم در نوشتههاى آنان مشاهده مىشود بسيار اندک است.
هر انقلاب و تغيير بزرگ اجتماعى، هرچه نيرومند و دفعى باشد، آثار خود را بى درنگ در تاريخ نشان نمىدهد، بلکه آثار واقعى آن تغيير و دگرگونى، مدّتها بعد از واقعه مشهود مىافتد، هجوم مغول و آثارى که بر آن مترتّب شد، نتايج خود را يکباره نشان نداد، بلکه نتايج و اثرهاى واقعى اين جاذبه بزرگ تاريخى را بايد بعد از دوره استيلاى مغولان مشاهده کرد.
منبع:www.historylib.com