ترويج نگرش خوشبينانه توسط رسول خدا (ص)
بررسي موردي در زمينه تغيير اسامي تازه مسلمانان
به عبارت ديگر، ناميده شدن فرزندان به نام خدايان، صفات خداوند متعال، يا چهرگاني که با خدا در ارتباطند و به نوعي، نمادي از خدا به شمار ميآيند، همين طور استفاده از اسامي خوبيها، زيباييها و هر آنچه که در زندگي عملي، اخلاقي و ارزشي اهميت دارند، و لو آن که خوب يا زيبا نباشند، همه و همه شاهدي است بر ارتباط عميق ميان نامگذاري فرزندان و اشياء ديگري که در اطراف انسان است، با معتقدات و نگرههاي انساني و اعتقادي.
اين مسأله تا به آن حد جدي است که اگر نامهاي رايج در يک جامعه را نشاني از روح کلي باورها و ديدگاههاي مردمان آن جامعه بدانيم، به بيراهه نرفتهايم. اعتبار اين اسامي از آن روست که از نگاه آن مردم، آن اسامي مسمّايي دارند که اعتبار و شأن خويش را از آن به دست ميآورند.
وقتي خداوند، در قرآن کريم، نامهاي بتان را اسامي بدون مسمّا ميداند، از آن روست که حرمت اين نامها و شأن و اعتبار آنان را باطل اعلام کند. إِنْ هِيَ إلاّ أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ (النجم:3) اينها فقط يک نام است اما چيزي پشت سر آنها نيست.
نامگذاري فرزندان در ميان اعراب، مانند ديگر ملتها، جايگاه بسيار مهمي داشت. به خصوص در جامعه بت پرست به دليل تعدد بتها و خدايان اين نامگذاري از جهاتي چشمگيرتر و وسيعتر است. در اين زمينه، لغت شناسان و کساني از مورخان که در باره باورهاي عمومي و فرهنگ عامه کار کردهاند، دقيقا به اين نکته توجه داشتهاند. آنان ريشه بسياري از اين اسامي را به لحاظ لغوي مورد بحث قرار داده و ارتباط آن را با باورهاي عمومي ـ ديني مردم روشن کردهاند. در اين زمينه يکي از کهنترين آثار کتاب الاشتقاق از محمد بن حسن بن دريد (223 ـ 321) (تصحيح عبدالسلام هارون، بيروت، 1411) است که اسامي معروف عربي را بر اساس قبايل مورد بررسي قرار داده و معنا و ريشه آن را شرح داده است.
ابن دريد در مقدمه مينويسد هدف ما آن بود تا اسامي قبايل و عمائر (عماره کوچکتر از قبيله) و همين طور افخاذ و بطون و نيز اسامي رؤسا و اشراف و شعرا را شرح دهيم و ريشه آنها را تبيين نماييم. وي ميگويد علت توجهش به اين مسأله آن بود که بسياري (شايد شعوبيه) در طعنه بر عرب، باورشان اين بود که اين قبيل اسامي عرب بي مسماست و اصلي در لغت آنان ندارد.
وي سپس نوعي طبقه بندي در اسامي افراد و قبايل عرب دارد و اين که هر گروه با چه هدفي براي نامگذاري انتخاب شدهاند. به اعتقاد وي چند هدف در اين نامگذاريها مورد توجه عرب بوده است.
الف: تفأل به خير بر ضد دشمنان مثل انتخاب نام غالب، ظالم، مقاتل و...
ب : تفأل به خير براي خوشبختي فرزندان مثل سعد، سعيد، اسعد، نائل، مدرک، سالم و...
ج: نامگذاري به درندگان براي ترساندن دشمن مانند اسد، ليث، ذئب، ضرغام و...
د: اسامي درختان سخت و خشن باز هم براي تفأل مانند سمره، طلحه، سلمه، هراسه و..
هـ: اسامي اشياء زميني که باز سخت و صعب هستند مانند حجر، حجير، فهر، جرول، حَزن و...
و: گاه نامگذاري فرزند پس از تولد از سوي پدر با انتخاب نام اولين حيواني که در بيرون منزل ميبيند مانند ثعلب، جحش، خنزير، کلب و... (الاشتقاق: 5 ـ 6).
طبيعي است که اينها همه آنچه ميبايست در اين زمينه گفت نيست. به خصوص که جنبه ديني در اين شرح مقدماتي ابن دريد نيامده است، در حالي که بخش عمدهاي از اسامي عرب در باره پديدههاي ديني است. در اين زمينه، بت پرستي جايگاه بسيار برجستهاي داشته و اسامي افراد که به نوعي با بتها پيوند ميخورد و غالبا با پيشوند «عبد» همراه است، بسيار فراوان است. تطبيق ميان اسامي رايج در ميان عرب جاهلي با اسامي بتهايي که هشام کلبي در الاصنام آورده به خوبي اين مسأله را نشان ميدهد. دنبال کردن اين بحث، به بحث فعلي ما مربوط نيست.
حساسيت رسول خدا (ص) در باره نامگذاري
يکي از تفاوتهاي اصلي جامعه جاهلي با جامعه اسلامي در همين نامگذاريها بود. اين تفاوت به خوبي براي رسول خدا (ص) قابل درک بود و به همين دليل تلاش ميکرد تا رنگ جاهلي و شرک را از اين بخش زدوده و به جاي آن عبوديت و بندگي را جايگزين کند.
اما منهاي آن، جنبه اخلاقي و رواني آن هم براي حضرت بسيار اهميت داشت. زيرا يک بخش از تغييرات مربوط به تغيير در اسامي شرک آلود بود، اما بخش ديگر که اهميت و حجم آن هم قابل ملاحظه بود، در تغييراتي بود که به نوعي به دلايل رواني مربوط ميشد.
بنابر اين و به طور کلي ميتوان اين تغييرات را در دو جهت ارزيابي کرد:
الف: ترويج نگرش توحيدي
ب: ترويج نگاه خوشبينانه در جامعه
بر اساس آنچه در کتابهاي سيره آمده است، يکي از اقدامات رسول خدا (ص) در مکه و مدينه آن بود که اگر کسي نامي داشت که به هر صورت با فرهنگ توحيدي يا اخلاق اسلامي سازگاري نداشت، آن را عوض ميکرد. اين اقدام، هم در بعد فکري و هم اخلاقي تأثير بسيار مثبتي در عرصه عمومي جامعه داشت. زيرا روشن است که شنيدن نام زشت و بد ميتوانست تداعي کننده فرهنگ بد باشد.
بر اساس منابع موجود، حساسيت رسول خدا (ص) تنها در بخش اسامي افراد نبود بلکه در باره اسامي اشياء و بسياري از آنچه در قالب نامگذاري نامي ويژه مييافت، وجود داشت. در هر بخش، تلاش ميشد تا آنچه درست و خير و نيکي و علم و اصيل است، جاي غلط و شر و بدي و جهل را بگيرد.
الف: ترويج نگرش توحيدي
گذشت که يکي از بهترين گزينهها براي انتخاب اسم، نامهايي است که به نوعي ترويجگر فکر عبوديت و بندگي است. شخصي در باره نام فرزندش با امام صادق عليه السلام مشورت کرد و حضرت به او توصيه کردند که نامهايي که نزديک به عبوديت است برگزيند و در اين ميان بهترين را عبدالرحمن دانستند: (أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ شَاوَرَهُ فِي اسْمِ وَلَدِهِ فَقَالَ سَمِّهِ اسْماً مِنَ الْعُبُودِيَّةِ فَقَالَ أَيُّ الْأَسْمَاءِ هُوَ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ ـ وسائل: 21/391). اين سخن امام، همان بود که در سيره عملي حضرت محمد (ص) در امر تغيير اسامي مورد توجه قرار گرفته بود. در منابع رجالي و صحابه شناسي، مواردي وجود دارد که حضرت اسامي افراد را به عبدالرحمان تغيير ميدهد. در اينجا فهرست 44 مورد از تغيير اسامي افراد به اسامي توحيدي، اختصاصا عبدالرحمان و عبدالله را
بيان ميکنيم:
1 ـ شخصي که در وقت ولادت پدرش نام او را عزيز نهاد ـ و اين اسم چنان است که از صفات اختصاصي خداوند مينمايد ـ حضرت نامش را به عبدالرحمن تغيير داد (مسند احمد: 4/178). اين شخص عبدالرحمن بن ابي سبره جُعفي بود. حضرت فرمودند: محبوبترين نامها براي خداوند عبدالله و عبدالرحمن است. (الاستيعاب: 2/834، و بنگريد: طبقات: 6/120).
2 ـ نام پسر ابوبکر هم درجاهليت عبدالعزي بود که حضرت به عبدالرحمن تغيير داد (مستدرک حاکم نيشابوري: 3/473).
3 ـ عبدالرحمن بن صفوان تيمي هم که در جاهليت عبدالعزي ناميده ميشد، حضرت نامش را به عبدالرحمن تغيير داد (الاستيعاب: 2/837).
4 ـ عبدالعزي بن عبدالله بن ثعلبه هم وقتي مسلمان شد، رسول خدا (ص) نامش را عبدالرحمن گذاشت (الاستيعاب: 2/839).
5 ـ شخصي که نامش صرم بن سعيد بود حضرت نامش را به عبدالرحمن تغيير دادند (الاستيعاب: 2/835). صرم به معناي قطع کردن است.
6 ـ نام عبدالرحمن بن عوف در جاهليت عبد عمرو يا عبدالکعبه بود که پيامبر (ص) به عبدالرحمن عوض کرد. (الاستيعاب: 2/844؛ طبقات الکبري: 3/92).
7 ـ نام ابوعقيل بلوي انصاري، عبدالعزي بود و رسول خدا (ص) او را عبدالرحمن ناميد (الاستيعاب: 4/1718).
8 ـ به گزارش ابن کلبي، حضرت نام سواد بن مالک بن سواد داري را به عبدالرحمن تغيير داد (اسدالغابه: 2/482).
9 ـ نام عبدالرحمن بن جبر هم عبدالعزي بود که حضرت با عبدالرحمن جايگزين فرمود (اسدالغابه: 3/327). برخي هم نوشتهاند که نامش معبد بود که به عبدالرحمن تغيير يافت (الاصابه: 7/222).
10 ـ عبدالرحمن بن سمرة بن حبيب بن عبدشمس بن قصي هم از مسلماناني بود که روز فتح مکه ايمان آورد. نام وي تا آن زمان عبدالکعبه بود که حضرت تبديل به عبدالرحمن کرد (اسد الغابه: 3/351). برخي گفتهاند که نام او عبد کلال بود و به عبدالرحمن تبديل شد (انساب الاشراف: 9/353).
11 ـ نام عبدالرحمن بن مالک داري هم مروان بود که حضرت آن را تبديل به عبدالرحمن کرد (اسد الغابه: 3/388).
12 ـ مخشي بن حمير اشجعي که بعدها از منافقان مسجد ضرار بود، و توبه کرد، از رسول خدا درخواست کرد تا نامش را تغيير دهد و حضرت او را عبدالرحمن ناميد (اسدالغابه: 4/350) در منبع ديگري آمده است که مخشّي بن حمير در حضور پيامبر (ص) از نام خود و پدرش ابراز نارضايتي کرد و حضرت نام او را به عبدالله يا عبدالرحمن تغيير داد (مغازي واقدي: 3/1005؛ سبل الهدي و الرشاد: 5/445).
13 ـ عيسي بن عقيل ثقفي ميگويد فرزندم را نزد رسول خدا (ص) آوردم، اسمش حازم بود و «به لَمَم»، حضرت نامش را عبدالرحمن گذاشت (الاستيعاب: 3/1249).
14 ـ صحابي ديگري که نامش عبدکلوب بود، حضرت او را عبدالرحمن ناميد (مجمع الزوائد: 8/55).
15 ـ فرزند ربيع بن قارب عبسي ميگويد که وقتي پدرم در وفدي بر حضرت وارد شد، حضرت نام عبدالرحمن براي وي برگزيد و خلعت به وي داد (اسد الغابه: 2/56).
16 ـ عبدالله بن ديان نامش عبدالحجر بود که پيامبر (ص) به عبدالله تغيير داد (اسد الغابه: 3/122).
17 ـ نام عبدالله بن بدر جهني هم در جاهليت عبدالعزي بود که حضرت آن را به عبدالله تغيير داد (الاستيعاب: 3/871، اسد الغابه: 3/79).
18 ـ حضرت نام فردي ديگر را که عبدالعزي بود به عبدالعزيز تبديل کرد (اسدالغابه: 3/400).
19 ـ عصمة بن قيس هوزني هم نامش در دوران شرک، عصيه بود که حضرت آن را به نقطه مقابل آن يعني عصمت تغيير داد (اسدالغابه: 3/535).
20 ـ شخصي هم به نام قيوم با کنيه ابويحيي ازدي از يمن نزد حضرت آمد و ايشان نام او را به عبدالقيوم عوض کرد (اسدالغابه: 4/155).
21 ـ عبدالله بن حارث بن عبد المطلب بن هاشم هم نامش عبدشمس بود که رسول خدا (ص) نامش را عبدالله گذاشت (الاستيعاب: 3/884). وي زمان حضرت درگذشت و رسول خدا (ص) پيراهن خود را به عنوان کفن براي وي استفاده کردند.
22 ـ عبدالله بن حارث بن زيد بن صفوان ضبي هم وقتي نزد رسول الله آمد، حضرت نامش را عبدالله گذاشت. ابن عبدالبر نميگويد قبلا چه نامي داشته است (الاستيعاب: 3/884) اما در اسد الغابه آمده است که رسول خدا نامش را پرسيد. گفت: عبدالحارث. آنگاه حضرت نام عبدالله را براي وي برگزيد (اسدالغابه: 1/388، 3/111).
23 ـ عبدالله بن خباب بن ارت هم که پدرش از کهن صحابيان بود، وقتي به دنيا آمد، حضرت نامش را عبدالله گذاشتند (الاستيعاب: 3/894).
24 ـ عبدالله بن ابي ربيعة بن مغيره مخزومي هم در جاهليت نامش بجيرا بود که حضرت آن را تبديل به عبدالله کرد.
25 ـ عبدالله بن سعيد بن عاص هم که نامش در جاهليت حکم بود، توسط رسول خدا (ص) به عبدالله تغيير کرد: الاستيعاب: 3/920 و بنگريد:1/63).
26 ـ نام عبدالله بن شهاب بن عبدالله زهري هم عبدالجان بود که حضرت آن را به عبدالله تغيير داد: (الاستيعاب: 3/927). نام وي در مکه عوض شد، وي از مهاجران به حبشه بود و پيش از هجرت مسلمانان به مدينه، او درگذشت (اسد الغابه: 3/173).
27 ـ نام عبدالله بن صفوان بن قدامه تميمي هم عبد نهم بود که حضرت به عبدالله تغيير داد: (الاستيعاب: 3/928). گذشت که برادر وي را هم عبدالرحمن ناميد.
28 ـ عبدالله بن ابي بن ابي سلول، بزرگ منافقان مدينه، فرزندي به نام حباب داشت که رسول خدا (ص) نامش را به نام پدرش که عبدالله بود تغيير داد (الاستيعاب: 3/940). گفته شده است که حباب به معناي شيطان بود (طبقات الکبري: 3/409).
29 ـ نام ابوبکر هم در جاهليت عبدالکعبه بود که حضرت به عبدالله تبديل کرد (المعارف: 167؛ الاستيعاب: 3/926) هرچند به کنيهاش که همان ابوبکر بود
شهرت يافت.
30 ـ عبدالله بن قرظ ثمالي ازدي در جاهليت شيطان نام داشت که حضرت آن را به عبدالله عوض کرد (الاستيعاب: 3/978).
31 ـ گفته شده است که نام عبدالله پسر عمر و نام عبدالله پسر عمرو بن عاص هم عاص بود که حضرت آنها را نيز به عبدالله تغيير داد. عبدالله بن حارث بن جزء هم ميگويد که کسي مرد و من نزد قبر ايستاده بودم. حضرت از من پرسيد نامت چيست؟ گفتم: عاص بن حارث. حضرت نامم را به عبدالله تغيير داد. (الاستيعاب: 4/1477 پاورقي).
32 ـ بندهاي با نام عبدالعزي که برده عبد نهم بن عفيف بود، نامش به عبدالله تغيير کرد. حضرت علاوه بر آن لقب ذوالبجادين را هم به وي دادند. اين بدان سبب بود که وقتي مسلمان شد، همه چيزش را گرفتند و فقط يک بجاده ـ بالاپوش ضخيم ـ به او دادند. وي از آنجا گريخت و در راه که نزد حضرت ميآمد آن را دو تکه کرده يکي را به پايين بست و ديگري را روي شانه انداخت. به همين سبب حضرت او را ذوالبجادين لقب دادند (اسدالغابه: 3/123).
33 ـ عبدالله بن سلام اسرائيلي هم در جاهليت نامش حصين بود که پس از مسلمان شدن، حضرت نام عبدالله را براي وي برگزيد (اسدالغابه: 3/160).
34 ـ نام عبدالله بن ابي عوف هم در جاهليت و عصر شرک، عبد شمس بود که حضرت به عبدالله تبديل کرد (اسد الغابه: 3/255).
35 ـ گفتهاند نام ابوهريره هم در جاهليت عبدشمس بود که حضرت آن را به عبدالله تغيير داد (الاصابه: 7/349).
36 ـ نام عبدالله بن قنيع هم عبدعمرو بود که او هم از سوي رسول خدا (ص) عبدالله ناميده شد (اسد الغابه: 3/361).
37 ـ شخص ديگري هم که نامش «نعمي» يا «نُعم» بود، به عبدالله تغيير يافت (اسد الغابه: 3/302، الاصابه: 6/345).
38 ـ ديگري نامش عبداللات بود که به عبدالله تبديل شد (اسدالغابه: 3/262).
39 ـ نضلة بن نيار که همان ابوبرزه اسلمي است، توسط حضرت نامش به عبدالله تغيير يافت (الاصابه: 6/341).
40 ـ فرد ديگري نامش عاصي بود که حضرت آن را به عبدالله تغيير داد (جمهرة انساب العرب: 158).
41 ـ ذؤيب بن کليب خولاني، نخستين يمني بود که مسلمان شد و رسول الله نامش را عبدالله گذاشت (الاستيعاب: 2/464؛ 3/981).
42 ـ صحابي ديگري نامش سائب بود که حضرت، نام عبدالله را براي وي برگزيد (الاستيعاب: 3/1004).
43 ـ حضرت حباب نامي را هم عبدالله ناميد (مصنف عبدالرزاق: 11/40).
44 ـ عبدالکعبه بن عوام برادر زبير بن عوام وقتي در فتح مکه مسلمان شد، حضرت نامش را عبدالرحمن گذاشت (الاستيعاب: 2/844).
45 ـ صحابي ديگري نامش عبدالمدان بود که رسول خدا (ص) او را عبدالله ناميد. وي بعدها از اصحاب امام علي (ع) بود. وي در يمن به دستور بسر بن ارطاة کشته شد. (الفتوح: 4/235).
ب: ترويج نگرش خوشبينانه
اساس و پايه اين اقدام، اصل تفأل به خير بود که در اسلام به عنوان يک اصل مثبت، مورد پذيرش قرار گرفته است. اين که شما هرچه را صدا ميزنيد و هر چيزي را به هر نامي که ميناميد، گرايش آن به سمت نوعي خير و نيکي، پاکي و طهارت و در عين حال، در پرهيز از شرارت و زشتي و بدطينتي باشد. در اين بخش نمونههاي فراواني داريم که هر کدام از آنها ميتواند به نوعي نمايشگر اين حس باشد. از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرمود: لا عَدوى و لا طيَرة و أحبُّ الفأل الصالح (امتاع الاسماع: 2/271). «عدوي» به معناي مسري بودن بدي از کسي به کسي ديگر است.
همين طور در روايت ديگري آمده است: انّ النبي کان يحبّ الفال الصالح و الاسم الحسن (غريب الحديث ابن قتيه: 1/81). فال صالح را به معناي «الکلمة الحسنة» (سنن ابي داود: 2/232، ش 3916) و «الکلمة الطيبه» (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: 19/374) تفسير کردهاند.
نکته جالب آن است که تفأل به خير دقيقا در مقابل تطير به شرّ است. اين که انسان از يک نام خوب انتظار وضعيت خوب را داشته باشد، تفکر مثبت است، اما تطير يعني فال شر، مذموم و ناپسند است. تفاوت اين دو در ايجاد يک حس روحي نيرومند براي ايجاد اميد و خوشبيني و پرهيز از حدس و گمانهاي بد از روي نام بد يا صداي بد ـ مثل صداي کلاغ ـ براي جلوگيري از نااميدي است. از حضرت نقل شده است که «تفاءلوا بالخير تجدوه» (ميزان الحکمه: 3/2353). اين مبناي همين احساس است که اگر کسي به دنبال خير باشد، آن را مييابد. اما تطير که در قرآن هم به عنوان يک نگرش باطل در برابر خواست خداوند مطرح شده (يس: 18، نمل: 47) ، تأثير منفي شديدي روي روح و روان انسان دارد. به همين دليل در روايت آمده است که «کفارة الطيرة التوکل». اعتماد و توکل به خداوند است که ميتواند آثار منفي تطير را از ميان ببرد. در مقابل «فال صالح» يعني داشتن حسن ظن به خداوند که خود برپايه نوعي توکل است.
يکي از آثار اين توجه و اهميت دادن به آن در عرصه اجتماع، اين خبر است که وقتي حضرت نام نيکويي ميشنيد، چهره اش خندان ميشد، اما وقتي اسمي را ميشنيد که از آن بدش ميآمد، با رفتار چهرهاش کاملا نشان ميداد. زماني که در قريهاي وارد ميشد، نامش را ميپرسيد. اگر نام نيکويي بود چهره اش ميشکفت و در غير اين صورت، کراهت در چهرهاش آشکار ميگشت (امتاع الاسماع: 2/273).
در خبري که مالک بن انس نقل کرده، آمده است که حضرت قصد داشت شير بدوشد. از افراد حاضر پرسيد: چه کسي اين را ميدوشد؟ شخصي گفت: من. حضرت نامش را پرسيد. او گفت: مره. حضرت فرمود: بنشين. ديگري اعلام آمادگي کرد. حضرت نامش را پرسيد. گفت: حرب. حضرت از او هم خواست بنشيند. نفر سوم اعلام آمادگي کرد. حضرت نامش را پرسيد. گفت: يعيش. حضرت به او فرمودند: بدوش (موطأ مالک: 690، ش 1776).
در نقلي ديگر آمده است که وقتي حضرت عازم انجام کاري بود، علاقهمند بود بشنود: يا راشد.. يا نجيح (امتاع الاسماع: 2/274 از ترمذي). در خبر ديگري در همان منبع آمده است که حضرت به نمايندگان خود دستور دادند کساني را نزد او بفرستند که نام نيکو داشته باشند (امتاع: 2/274).
حضرت روي نامهاي ديگر هم حساسيت داشت. زميني را عفره (زمين غير قابل کشت) ناميده بودند آن را خضره ناميد. شِعبي را که به آن شعب الضلاله ميگفتند، شعب الهدي ناميد. تيرهاي که به بنو الزنيه معروف بود، حضرت آنان را بنو الرشده ناميد. همين طور بنومغاويه را هم بنورشده نامگذاري فرمود. (امتاع: 2/277). حضرت در نامگذاري در وسائل شخصي خود و حتي اسبها و قاطرهايي که سوار ميشد، بسيار حساس بود و معمولا نامهاي نيک و متناسب انتخاب ميکرد. (بحار الانوار: 16/ 125ـ126؛ و بنگريد: انساب: 1/509) . موارد تغيير اسامي زشت به اسامي نيک چندان اهميت داشته است که از آغاز شماري از محدثان بابي را به اين امر اختصاص دادهاند (بنگريد: سنن ابي داود: 2/466؛ سنن البيهقي: 9/307).
در اينجا به بيان نمونههاي تغيير اسم از اسامي بد به اسامي خوب ميپردازيم. اقدامي که از «تطير» پرهيز دارد و مردم را به سمت «فال صالح» دعوت ميکند.
1 ـ سهل بن سعد نامش حَزن بود که رسول خدا (ص) او را سهل ناميد. وي پانزده ساله بود که رسول خدا (ص) رحلت کرد (اسد الغابه: 2/320).
2 ـ صالح بن نحام نامش نعيم بود که رسول خدا (ص) نام صالح را براي وي برگزيد. (اسدالغابه: 2/388).
3 ـ صحابي ديگري نامش زحم ـ به معناي زحمت ـ يا زحمان يا زحما بود که حضرت به بشير تغيير داد (المحلي: 5/137؛ اسدالغابه: 6/55 و بنگريد: 2/229).
4 ـ نام مطيع بن اسود عدوي عاصي بود که حضرت او را مطيع ناميد (الاستيعاب: 4/1476، اسدالغابه: 4/415).
5 ـ همچنين نام مطيع بن عامر بن عوف کلابي، عاصي بود. وقتي نزد حضرت آمد، او را مطيع نام گذاري کرد (اسدالغابه: 4/416).
6 ـ صحابي ديگري نامش مضطجع بود که حضرت به منبعث تغيير داد. وي در وقتي که طائف در محاصره بود اسلام آورد (اسدالغابه: 4/486).
7 ـ يزيد بن مهاخسرو از ايرانيان يمن بود که اسلام آورد و در حالي که لباس سفيدي به تن داشت، در وفدي بر حضرت وارد شد. حضرت وي را زاهر ناميد (اسدالغابه: 4/734).
8 ـ ديگري نامش نذير سدوسي بود که باز حضرت او را بشير ناميد (الاصابه:
6/335).
9 ـ نام ناجية بن جندب اسلمي در جاهليت ذکوان بود و حضرت او را ناجيه ناميد زيرا در واقعهاي آمده است که او از دست قريش نجات يافت. «اذ نجي من قريش». (الاستيعاب: 4/1522).
10 ـ فردي که در جاهليت نامش شهاب بود، حضرت او را هشام ناميد (الاستيعاب: 4/1541). شهاب در يک معنا، شعله آتش است. وي هشام بن عامر بن امية انصاري است و پدرش که عامر نامي بود در احد شهيد شد و اين هشام بعدها در بصره ساکن گرديد.
11 ـ زيد بن مهلل طائي که به زيد الخيل شهرت داشت، حضرت او را زيد الخير ناميدند (الاصابه: 2/514).
12 ـ از موارد جالب در باره شخصي است که نامش اسود بود و حضرت او را ابيض ناميد. (الاستيعاب: 1/138؛ الاصابه: 1/178).
13 ـ ديگري نامش صرم يا اصرم ـ به معناي قطع شدن يا قطع کردن ـ بود وحضرت نامش را سعيد گذاشت (الاستيعاب: 2/627، اسدالغابه: 2/249، مستدرک حاکم: 3/491).
14 ـ يکي هم عبد شر بود که حضرت نامش را به عبد خير تبديل کردند (اسدالغابه: 3/318).
15 ـ صحابي ديگري نامش غراب بود و حضرت او را مسلم نامگذاري کردند (الاستيعاب: 3/ 1396؛ الاحاد و المثاني: 5/235).
16 ـ گفتهاند که ابوبکر در جاهليت نامش عبدالکعبه بود، و حضرت او را عبدالله ناميد (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: 1/155).
17 ـ کسي هم نامش وليد بود که پيامبر (ص) او را مهاجر ناميد (جمهرة انساب العرب: 146).
18 ـ فرد ديگري هم که نامش غافل بود، پيامبر (ص) اسمش را عاقل گذاشت (طبقات: 3/335، انساب الاشراف: 11/98).
19 ـ نام همسر عمر بن خطاب عاصيه بود که پيغمبر او را جميله ناميد (طبقات: 3/228).
20 ـ شخصي که نامش عازب بود، حضرت نامش به عفيف تغيير داد (الاصابه: 3/460، 4/427).
21 ـ براء بن عازب ميگويد: نام خال من قليل بود و رسول الله او را کثير ناميد (الاستيعاب : 1/296؛ 3/ 1308).
22 ـ فردي که نامش عَتَله يا نشبة (بن عبدالسلمي) بود حضرت نامش را به عتبه تغيير داد (الاستيعاب: 3/1031). عتله به معناي «شدت» و «تندي» است.
23 ـ يکي از اصحاب نامش ذو الشمالين بود که حضرت او را ذو اليدين ناميد (الاستيعاب: 2/478).
24ـ صحابي ديگري در جاهليت نامش ظالم بن عبدالله بود و رسول خدا (ص) نامش را به راشد تغيير داد (استيعاب: 2/504). ابن اثير ميگويد: وي نزد رسول خدا (ص) آمد. حضرت نامش را پرسيد. گفت: غاو بن ظالم. حضرت فرمودند: تو راشد بن عبدالله هستي (انساب الاشراف: 13/303، 337؛ اسدالغابه: 2/35، 3/38).
25 ـ کسي که نامش غوي بود، حضرت او را راشد ناميد. وي راشد بن عبدربه سلمي بود. (الاصابه: 1/361).
26 ـ سليمان بن صرد خزاعي از اصحاب پيامبر (ص) بود. در جاهليت نام وي يسار بود و حضرت نامش را به سليمان تغيير داد. وي بعدها در کوفه سکونت گزيد. (المحبر: 291؛ الاستيعاب: 2/650)
27 ـ ارطاة طائي خبر فتح ذي الخلصه را براي رسول خدا (ص) آورد و حضرت او را بشير ناميد (اسدالغابه: 1/73) و همين نام روي وي ماند.
28 ـ شخص ديگري هم نامش عبدمنات بود که حضرت او را محمد ناميد (الاصابه: 6/12).
29 ـ اسود بن ربيعه نزد حضرت آمد و گفت: جئت لأقترب إلى الله تعالى بصحبتک، فسماه المقترب (اسدالغابه: 1/103).
30 ـ صحابهاي که نامش اکبر الحارثي بود حضرت نامش را بشير گذاشت (اسد الغابه: 1/ 235، 132).
31 ـ يکي از موالي رسول خدا (ص) نامش ماناهيه بود که حضرت او را محمد ناميدند. وي بعدها در شمار صحابهاي بود که به خراسان آمد. گفتهاند که وي مجوسي بود. به مدينه آمد و مسلمان شد. (اسدالغابه: 4/315، و بنگريد: 339، الاصابه: 5/565).
32 ـ بکر بن حبيب حنفي نامش بربر بود که رسول خدا (ص) آن را به بکر تغيير داد (الاصابه: 1/453).
33 ـ جبار بن حارث نزد رسول خدا (ص) آمد و حضرت نامش را عبدالجبار گذاشت (اسدالغابه: 1/315).
34 ـ شخصي ديگر در وفدي نزد حضرت آمد. نامش را پرسيد. گفت: بغيض. حضرت نامش را به حبيب تغيير دادند (انساب الاشراف: 13/41؛ اسدالغابه: 1/448).
35 ـ شخص ديگري که نامش حسيلا بن عرفطه بود، حضرت نامش را به حسينا تغيير دادند (اسدالغابه: 1/495).
36 ـ مسلم بن عبدالله ازدي نامش شهاب بود که رسول خدا (ص) او را مسلم ناميد. (اسدالغابه: 4/393).
37 ـ حضرت شنيد که کسي ميگويد: يا حرام. فرمود: بگو: يا حلال (امتاع الاسماع: 2/274).
38 ـ مسلم بن علاء حضرمي هم نامش در دوران شرک عاص بود که آن حضرت او را مسلم ناميد (اسدالغابه: 4/395).
39 ـ زماني که رسول خدا و ياران به حفر خندق پرداختند مردي بود نامش جعيل بن سراقه بود. رسول خدا (ص) نامش را تغيير داده عمرو گذاشت. و شاعري هم چنين سرود: (اسد الغابه: 1/345).
سماه من بعد جعيل عمرا و کان للبائس يوما ظهرا
40 ـ شخصي که نامش قرضابا بن شهاب بود، همراه وفدي بر حضرت وارد شد و آن حضرت نامش را به راشد تغيير دادند (اسد الغابه: 2/36).
يک صحابي که نامش غيان بود، حضرت نامش را رشدان گذاشت و بعدها فرزندانش هم بنو رشدان ناميده شدند (انساب الاشراف: 12/142؛ اسدالغابه: 1/70). خبر ديگر حکايت از آن که حضرت از ايشان پرسيد: شما چه کسانيد؟ گفتند: بنو غيان. حضرت فرمود: أنتم بنو رشدان. نام وادي آنان هم غوي بود که حضرت آن را رشد ناميد. (طبقات الکبري: 1/251؛ سبل الهدي: 6/79)
41 ـ فرد ديگري نامش اصرم بود که حضرت او را زرعه ناميدند و به زرعة الشقري شهرت يافت (اسدالغابه: 2/105).
42 ـ سعيد جشمي وقتي خدمت حضرت رسيد، نامش را سليم گذاشتند. (اسد الغابه: 2/230).
43 ـ حضرت نام يکي از همسرانش را که بره بود تغيير داده جويره گذاشت (شرح کتاب مسلم از نووي: 14/119 ـ 120).
44 ـ نام زينب همسر ديگر آن حضرت هم برّه بود که به زينب تغيير داد (امتاع الاسماع: 2/274).
45 ـ نام هشام بن عکرمه هم بغيض بود که رسول خدا (ص) او را هشام ناميد (سبل الهدي: 5/77).
نامگذاري براي تازه متولدين
1 ـ يحيي بن خلاد کندي زماني که متولد شد او را نزد حضرت آوردند، ايشان نام او را يحيي گذاشت (الاستيعاب: 4/1569).
2 ـ از اسعد بن زراره دختري به نام حبيبه ماند که سهل بن حنيف با او ازدواج کرد و فرزندي براي سهل آورد. حضرت نام اين بچه را اسعد گذاشت (الاستيعاب: 4 /1806).
3 ـ ابراهيم بن عبدالله بن قيس هم از متولدين مدينه بود که حضرت نام او را ابراهيم گذاشت (اسدالغابه: 1/53).
4 ـ شخصي هم نام فرزندش را قاسم گذاشته بود که حضرت فرمودند او را عبدالرحمن بگذار و او چنين کرد (الاصابه: 7/217).
5 ـ نوزاد ديگري در زمان حضرت به دنيا آمد که او را نزد ايشان آوردند، نامش را محمد گذاشت. وي محمد بن ثابت بن قيس انصاري بود. (الاستيعاب: 3/1367).
6 ـ نام فرزند طلحه را هم که نزد ايشان آوردند، محمد گذاشت (الاستيعاب:
3/1371).
7 ـ سلمة بن مهبق هذلي فرزندش را که تازه به دنيا آمده بود نزد حضرت آورد اما گفت: من سنان را که در راه خدا با آن ميجنگم بهتر از اين فرزند دوست دارم. حضرت نام فرزند او را سنان گذاشتند. وي روز فتح مکه به دنيا آمد (اسد الغابه:
2/307).
8 ـ حضرت نام فرزند ابواحمد بن جحش را هم که براي نامگذاري خدمت حضرت آورده بود، عبدالله گذاشت (اسد الغابه: 3/67).
9 ـ فرزندي هم براي ابوموسي اشعري به دنيا آمد که حضرت نامش را ابراهيم گذاشت (الاصابه: 1/323).
10ـ حضرت نام فرزند خودش را هم از ماريه، ابراهيم گذاشت. روشن نيست به چه دليل عمر بن خطاب در زمان خلافتش اسامي افرادي که نام انبياء را داشتند عوض کرد. کما اين که نام ابراهيم بن حارث بن هشام را عبدالرحمن گذاشت (معارف: 282، طبقات الکبري: 5/3 ـ 4 در هر دو منبع، از اراده مزبور توسط خليفه سخن گفته شده است). يکبار هم کسي که نامش محمد بود، ديگري خطاب به او ميگفت يا محمد يا محمد خدا چه به تو بکند و او را دشنام ميداد. عمر نام او را عوض کرده عبدالرحمن گذاشت! (طبقات الکبري: 5/37). عمر نام شخص ديگري را هم که موسي بود، به عبدالرحمن تبديل کرد! (طبقات: 5/38).
11 ـ فرزند نبيط بن جابر بن مالک از همسرش فريعه که دختر بزرگ اسعد بن زراره بود، به دنيا آمد و رسول خدا (ص) او را عبدالملک نام نهاد (طبقات الکبري:
8/325).
12 ـ اولين فرزندي که براي مهاجرين به دنيا آمد فرزند زبير بود که حضرت نامش را عبدالله گذاشت (طبقات، الطبقه الخامسه 2/ 33).
نام گذاري افراد شرور
نمونههايي نيز وجود دارد که حضرت اسامي يا لقبي براي افرادي که به نوعي شر بودند، انتخاب فرمود:
1 ـ در ميان مشرکان، حضرت کنيه عمرو بن هشام يعني ابوجهل را تغيير داد. وي کنيهاش ابوالحکم بود.
2 ـ در خبري آمده است که رسول خدا (ص) کعب بن اشرف را هم طاغوت ناميد (انساب الاشراف: 1/276). اين ميتوانست به نقش قاضي بودن او باز گردد.
3 ـ شخصي نامش حباب بود. وي باري را از باديه نشيني که به مدينه آورده بود تحت عنوان خريدن از او گرفت، اما آن را برداشته، گريخت. حضرت نامش را سرّق گذاشت (لاستيعاب: 2/683).
4 ـ شخصي به نام ابوعامر راهب از مردمان مدينه بود که مانند عبدالله بن ابي نسبت به رسول خدا (ص) کينه ورزي داشت. در نهايت از مدينه بيرون رفته به قريش پيوست و در احد به عنوان محارب عازم نبرد با مسلمانان شد. حضرت نام او را به ابوعامر فاسق تغيير دادند. وي بعد از فتح مکه هم به روم گريخت و همانجا مرد (اسدالغابه : 1/543؛ الاستيعاب: 1/380).
منابع
الاستيعاب، ابن عبدالبر اندلسي، تصحيح علي محمد البجاوي، دارالجيل، 1411
اسد الغابه، ابن اثير جزري، بيروت، دارالفکر، 1409
الاشتقاق، ابن دريد، تحقيق عبدالسلام هارون، بيروت، درالجيل، 1411
الاصابه في معرفة الصحابه، ابن حجر عسقلاني، تصحيح عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415
امتاع الاسماع، احمد بن علي مقريزي، تحقيق محمد عبدالحميد النميسي، بيروت، دارالکتب العلميه، 1420
انساب الاشراف، احمد بن يحيي بلاذري، تصحيح سهيل زکار و رياض
تاريخ الطبري، تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1967
زرکلي، بيروت، دارالفکر، 1417/1996
سبل الهدي و الرشاد، الشامي، تحقيق عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالکتب العلميه، 1414
سنن ابي داود، سليمان بن اشعث سجستاني، تصحيح سعيد محمد اللحام، بيروت، دارالفکر، 1410
السنن الکبري، احمد بن حسين بن علي بيهقي، بيروت، دارالفکر، بي تا
طبقات الکبري، محمد بن سعد بصري، تصحيح محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالکتب العلميه، 1410
الفتوح، احمد بن اعثم الکوفي، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء، 1411
المحبر، محمدبنحبيب، تحقيق ايلزه ليختن شتيتن، بيروت، دارالافاقالجديده، بيتا
مستدرک حاکم نيشابوري، تحقيق يوسف المرعشلي، بيروت، دارالمعرفه، 1406
مسند احمد بن حنبل، بيروت، دارصادر.
المعارف، ابن قتيبه دينوري، تحقيق ثروت عکاشه، قاهره، 1992
مغازي، محمد بن عمر الواقدي، تحقيق مارسدن جونز، بيروت، اعلمي، 1409
موطاء مالک بن انس، تصحيح محمد فؤاد عبدالباقي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1406
وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، تحقيق مؤسسة آل البيت (ع)، قم، 1414