برگردان: محسن حبیبی
دیدگاههای شهرسازانهی لوئی مامفورد
لوئیس مامفورد Lewis Mumford (1990-1895) در ایالات متحده متولد شد و در دانشگاه کلمبیا دروس خود را به پایان رسانید. وی مورخ تمدن بشری و متخصص عصر ماشین (1) بوده و مرید و پیرو «پاتریک گدس» میباشد. و مانند «گدس»، شهر را مکان حساس عصر ما میداند، او برای مسأله شهرسازی همهی ابعاد فرهنگی و تاریخیاش را منظور میدارد و از اینکه مسأله را تنها در چارچوب فنی ببندد، اجتناب میورزد.این روش کلّی و منظم برخورد به مسائل ریختشناسی، الهامبخش او در کتابهای «چوب و سنگ» (2) (1924) «سالهای قهوهای» (3) (1931) بود که به طور مشخص بر معماری، متمرکز هستند، قبل از آنکه در 1938 اثر (4) بزرگش «فرهنگ شهرها» (5) را منتشر کند، کتاب «شهر در تاریخ» (6) را منتشر کرد، که در 1967 (7) به فرانسه ترجمه گردید. «فرهنگ شهرها» تکمل شده و تدوین شده «شهر درتاریخ» میباشد.
با دور ماندن از یک «نظریهپرداز» ناب بودن، «لوئیس مامفورد» به گونهای مستمر آثارش را با ارتباطی مستقیم، و شناختی عمیق از واقعیت شهر معاصر تغذیه و تقویت میکند، این مسأله با فعّالیّت عملی سه جانبهای صورت میپذیرد. در واقع، او در جنبشهای متفاوت برنامهریزی شهری شرکت کرده است، به طور مشخص او همراه با «هانری رایت» (8) و «کلارنس اشتاین» (9) مؤسس «گروه برنامهریزی منطقهای» (10) برای «مسکن نیویورک و شورای برنامهریزی منطقهای» (11) و دبیر «شورای برنامهریزی اجتماعی» (12) در «انستیتوی امریکایی معماری» (13) بود. افزون بر این او استاد «برنامهریزی شهری» (14) در دانشگاه پنسیلوانیا در سالهای 1915 تا 1956 و استاد مدعو. ام. ای . تی بوده است. ولی شاید به دلیل فعالیت جدلی و روزنامهنگارانهاش بود که «لوئیس مامفورد» تأثیری عمیق در امریکا و کشورهای انگلوساکسون به جای گذاشته است. او منقد معماری و شهرسازی بود و در سالهای طولانی (از سال 1920) با مجموعهای از مجلات کم و بیش تخصصی همکاری میکرد، «روزنامه انستیتوی امریکایی معماری» «آرکی تک چرال رکورد» (15) «آرکی تکچر» (16) «لندانس کیپ»، (17) سوسیولوژیکال ری ویو» (18) از میان آنها قابل یادآوری است.
در اینجا، به طور مشخص، یکی از مقالههای او، تقریباً به طور کامل برای انتشار انتخاب شده، مقالهای ترجمه نشده به زبان فرانسه که اصل آن در سال 1960 در مجله «لنداس کیپ» چاپ شده است.
منظر طبیعی و منظر شهری (19)
عملکرد زیستشناسانه و اجتماعی فضاهای بازدر دوره نسل پیشین، تغییری در مفهوم ما از فضاهای آزاد و رابطه با محیط شهری و منطقهای رخ داده است. قرن نوزدهم، قبل از هر چیز، آگاه بر عملکرد بهداشتی و سلامت بخش فضاهای آزاد بود. حتی «کامیلوسیت» که یکی از مدافعان دید زیبایی شناسانه بود، پارکهای شهری را «فضاهای سبز سلامتبخش» نامیده است. برای مبارزه با تورم و بینظمی فزاینده شهر، پارکهای بزرگ و یا منظرهای، کم و بیش به سبک محدودههای روستایی و اشرافی، سامان داده شدند. ارزش خلاقانه این پارکهای پر منظره غیر قابل تردید بوده است؛ افزون بر آن که، این پارکها سدّی علیه توسعه ممتد شهر به وجود آورده است. ولی، جز برای طبقات ممتازه، این پارکها تنها در روزهای تعطیل و اعیاد مورد استفاده [عمومی] قرار میگرفته است. علاوه بر این، هیچ تلاش مشابهی برای ایجاد فضاهای آزاد بسیار خصوصی در محلات صورت نگرفت، فضاهایی که جوانان بتوانند بنا به میل خود بازی کنند و بزرگسالان به طور منظم و در طول هفته برای استراحت بدانجا روی آورند، بیآنکه مجبور به انجام مسافهای طولانی باشند.
با توجه به تراکم مسکن شهرهای بزرگ، تأکید بر لزوم زیستشناسانه فضاهای آزاد مسألهای حقیقتاً طبیعی بوده است. پارک نه تنها چون یک بخش تفکیکناپذیر از محیط شهری مطرح بوده است، بلکه به عنوان گریزگاهی بود، که ارزش اساسی آن در تقابل با کندوی پر سر و صدا و کثیف شهری نهفته است. بسیاری از شهرها بغیر از آنهایی که از قرون گذشته پارکهای اشرافی، میادین مسکونی فضادار یا زمینهای بازی را به ارث بردهاند آن چنان از نظر فضاهای باز فقیر بودند که وقتی این فضاها در این شهرها ایجاد شد، چنان چشمگیر گشتند که گویا ارزش آنها مستقیاً در تناسب با سطح آنهاست، بیآنکه ملاحظاتی چند برای دسترسی، تناوب استفاده ممکن و یا تأثیر آنها بر بافت و حتی زندگی شهری در نظر گرفته شده باشند. مردمانی غنی که نمیتوانستند فقدان باغها و پارکها را تحمل کنند، به سوی حومههای سبز و فضادار کوچ کردند؛ و این راه حل سادهاندیشانه تورم بیش از پیش شهر به معنای اخص کلمه و پس راندن دشتهای روستایی به دورترها از مرکزش را سبب گردید.
امروزه به دلیل اینکه شهر به وسیله آلودگی رادیو - اکتیو تهدید میشود و در پیرامون مراکز شهری، هوا حتی به میکروبهای سرطانزا آلوده گشته است، میباید امتیاز بیشتری برای عملکرد زیستشناسانه فضاهای سبز قائل شویم. ولی سخن بدین جا تمام نمیشود، ما آموختهایم که فضاهای آزاد نقش اجتماعی را نیز دارا هستند، نقشی که اغلب اوقات، به نفع تنها عملکرد بهداشتی این فضاها، فراموش میشود.
تمدن فضاهای سبز در افق [دیده میشود]
برای فهم تمامی اهمّیتی که این مسأله دارد میباید به دگرگونیهای عظیم قرن گذشته بازگردیم. ابتدا به دگرگونیهای استقرارهای انسانی نشأت گرفته از حمل و نقل سریع و وسایل ارتباطی آن میپردازیم. به کمک این موارد، تراکم در یک فضای محدود به عنوان تنها وسیلهی ممکن برای ارتباط و همکاری همزمان تعداد زیادی از افراد، به حدّ اشباع رسیده است. این موقعیت در هر کجا که زمین با قیمتهای منطقی در دسترس بوده، تغییر دیگری را سبب شده است. تمامی چهرهی شهر بر اثر آن دگرگون شده است، حومهها بسیار سریع در پیرامون مراکز بزرگ گسترش یافتهاند و بناها آزادانه، در یک پارک پر منظره، استقرار یافتهاند. ولی، اغلب اوقات، درختان و باغها در اثر فشار جمعیتی از میان میروند، حال آنکه ساخت و ساز فردگرایانهای باقی مانده و رخ مینماید که در آن پراکندگی و هرج و مرج میل بدان دارند تا ویژگیای ضد - اجتماعی را چهره بخشند. سومین تغییر عمده، درکاهش عمومی ساعات کار نهفته است که از انتقال فزاینده - در درون خود مقولهی کار - بخش صنعتی به سوی بخش خدمات یا حرفههای آزاد ناشی میشود. امروزه این دیگر تنها یک طبقه اقلیت نیست، بلکه تمامی جمعیت، اوقات فراغت را در اختیار دارد و برای آنان است که میباید وسایل تفریح مهیا شود. برای آنکه این شکفتگی به بدشگونی تبدیل نگردد، بر ماست که توانایی جایگزینی راهحلهای آرامبخش و مدهوش کنندهای را که امروزه مورد استفادهاند، داشته باشیم؛ بخصوص آنچه بیهوشی ناشی از سرعت هر روز فزایندهی وسایط حمل و نقل را شامل میشود. در برابر این تهدید، میتوانیم تجربه اشرافیت کهن را یادآور شویم، این اشرافیت زمانی که با امور تهاجمی و یا تخریبی بیفایده درگیر نبود، بخش مهمّی از نیروی خود را صرف دگرگونی با شکوه مجموعهی دور نماها میکرد. ایجاد محیطی بس غنی از منابع انسانی، برای آنکه هیچ کس به گونهای ارادی نتواند آن را فراموش کند، محیطی که حتی برای یک سرعت نجومی، هدفی خواهد بود که دگرگونی طرح کلّی استقرار انسانی را ممکن میسازد. رؤیای باغ - شهرهای «ابنزرهوارد» در دورنمایی از تمدن فضای سبز (باغ) گسترده میشود.عدم درک و مشکلات کنونی
اما، در تعداد بسیار کمی از طرحها یا تجلیّات شهرسازی نسل پیشین، این وضعیت در نظر گرفته شده است. افزون بر این، جوهر آنچه در زمینه گسترش شهری و ساخت و ساز بزرگراهها تحقق یافته است، نشانگر گرایش غریبی است که در ارجحیت بخشیدن به نیازهای ماشین به ضرر آرزوهای انسانی ترجمان میگردد. اگر مفاهیم جدیدی به کار گرفته نشوند، گسترش مداوم مناطق حومهای با بافتی هرزه، شهرهای تاریخیمان را از بین برده و منظر طبیعی را بیقواره خواهد ساخت. ما خود را در مقابل توده عظیم یک بافت شهری بیتفاوت و ضعیف باز مییابیم، بافتی که برای انجام سادهترین عملکردهایش، نیاز به مداخله حداکثر وسیله نقلیه شخصی دارد و با ضربههای پشت سر هم، دشتهای سرسبز را هر روزه به دوردستها خواهد راند.این گونه فضای باز با تراکم جمعیتی ناچیز در نوعی عدم وحدت اجتماعی و شهری ترجمان میگردد که در شهرهایی چون «لوسآنجلس» دیده میشود. به طور همزمان، پارکهای منظرداری که در دل شهرهای کهن وجود دارد، در بسیاری موارد به نفع مقاصد نه چندان خوشایند، که مستلزم سفرهای طولانی با ماشین هستند، به فراموشی سپرده میشوند؛ به موازات این مسأله، مناطق سیّاحی بسیار دور، جنگلها، سواحل دریاچهها و یا دریاها، در طول تعطیلات آخر هفته، هجومی سنگین را تحمل میکنند، که ارزش خلاقانهشان را از کف آنها میربایند، اتومبیل نه فقط ساکنان تنها یک شهر، بلکه یک منطقه را بدین مکانها حمل میکند.
«شبکهی سرسبز»
بیتردید، برای بازگشتن به خویشتن خویش، میباید از بازگردانیدن سیما و منظر [به طبیعت] و از تجدید ساخت آن شروع کنیم.زمان آن رسیده است که راهحلهایی برای جایگزینی کلیشه مرسوم و شاعرانه از گذشته و کلیشههای بسیار عقیم و «مُثله کننده فضا» ابداع کنیم، کلیشههایی که همهی منابع زیبایی شناسانه منظر طبیعی را از بین میبرند، بدین بهانه که امکان تمرکز همزمان دهها هزار نفر در یک منطقه را فراهم میآورند، مکانی که سیّاحان آخر هفته چیزی جز تراکم و تفریحات پیشپا افتاده را در آنجا نخواهند یافت، تفریحاتی که به علت قیمتهای گزاف از دسترس آنها خارج میگردد. این یک افزایش کمّی ساده در پارکهای عمومی نیست، بلکه تغییری کیفی در تمامی شالودهی زندگی ماست، شالودهای که واقعاً ما را مجاز میدارد تا عملکرد اجتماعی فضاهای آزاد را به کار بندیم.
قبل از هر چیز، باید به یک فضای گذران اوقات فراغت گسترده، در خارج از حوزهی نفوذ شهرهای موجود، اندیشید. این فضا نمیباید در شکلی چون بعضی از پارکهای پر منظره یا حفاظت شده حیات وحش، مورد بررسی قرار گیرد؛ هر چند که این فضاها اهمیتی خاص داشته باشند، این فضا نمیتواند چیزی کمتر از یک منطقهی کامل باشد (منطقهای که بخش اعظم آن به صورت طبیعی - و تحت شکل کشتهای مفید، عرضه میگردد). چنین فضایی نیازهای گذران اوقات فراغت به سبکی جدید را برآورده خواهد ساخت و بخش بزرگی از مردمان از آن بهره خواهند برد. نقش عمومی بسیار با اهمیت، این است که، در اطراف و یا در ورای هر مرکز شهری در حال گسترش، مناطق آزاد مشخص تعیین شوند، که قادر باشند به کشاورزی، باغداری و گلکاری تخصیص یافته و یا صنایع روستایی مرتبط گردند. این مناطق باید به گونهای مشخص شوند که از به هم پیوستن و جوش خوردن واحدهای شهری درونشان جلوگیری کنند. در هلند و در درون سرزمین کلانشهر استکهلم چنین موفقیتی، در حدّی غیر قابل چشمپوشی، تحقق یافته است، جذابیّتی را بنگرید که مزارع لاله به هنگام به گل نشستن بهاری به وجود میآورند.
هر چند که پیشبینی کمربندهای سبز، بخشی از نیازهای جدید ما را برآورده میکند، امّا از هم اکنون باید به فکر یک شبکهی سرسبز دائمی باشیم. شبکهای تخصیص یافته به کاربریهای روستایی، چه در قلمرو مدیریت عمومی قرار گیرد. و چه در دست بخش خصوصی باشد. بدین ترتیب، برای گذراندن اوقات فراغت آخر هفتهای، این تمامی گستره و منظر منطقه است که نقش یک پارک طبیعی را بازی میکند. این سطح سبز، بسیار وسیعتر از آن است که تنها برای ایجاد پارکها منظور شده باشد، نگهداری آن فقط از طریق امکانات دولتی یا شهرداریها، بودجهای هنگفت را میطلبد. امّا یک قانونگذاری قاطع میتواند امکان حفظ این سطح به عنوان کاربری روستایی را فراهم آورد؛ بدین قرار میتوان [این] ارزش خلّاق را حفظ کرد، مشروط بر آنکه نظام جادهها و بزرگراهها و خدمات حیاتی، با در نظر گرفتن توزیع جمعیّت بازدید کننده ادواری، طراحی شده باشد.
نقش جدید «معمار - منظرساز» این است که مجموعه چشمانداز طبیعی را طوری سامان دهد که همهی عناصر در یک برنامه اوقات فراغت گرد هم آورده شوند. همین که مسئولان دولتی، حفاظت از استعداد زمینهای کشاورزی را از طریق نوعی مقررات منطقهبندی و نوعی مالیاتگذاری خاص بپذیرند، نقش «معمار - منظرساز» در طراحی میسرهای عابران پیاده و زمینهای گشتو گذار و ساماندهی کنارههای رودخانهها و سواحل دریا، مکانهای بیدرخت درون جنگلها برای عابران پیاده تعریف میگردد. این طراحی و ساماندهی به گونهای است که امکان دسترسی عمومی به درون هر بخش از منظر روستایی را فراهم میآورد، بیآنکه در عملکرد و کار و کسب روزانه خللی وارد سازد. باید پهنههایی متداوم از زمینهای مجاور، هم برای سیاحان قابل دسترسی هستند. نحوه قرارگیری مسیرهای دورانی در هلند شروع این فرایند است، فرایندی که بر آن است برای عملکرد اوقات فراغت از تمامی منظر طبیعی بهره برد.
همین گونه برنامهریزی نیز میباید برای جادههای اتومبیلرو انجام شود، هدف این جادهها، دیگر آن نخواهد بود که امکان سرعت حداکثر را فراهم آورد، بلکه هدف عرضه حداکثر آرامش و لذّت زیبایی شناسانهای است که در مسیرهای با سرعت محدود، به سرزمین ارزش میبخشد.
دگرگونی کلی منظر منطقهای به یک پارک جمعیتی، مجهز به خدمات حیاتی پراکنده و بسهولت قابل دسترسی به روشی وابسته خواهد بود که در آن مسئولان دولتی میتوانند مناطق محروم و انتخاب شده برای اوقات فراغت عمومی را تجهیز کنند. برای اجتناب از هر گونه نقطه متراکم، تعدادی از زمینهای کوچک تجهیز شده، کافی خواهند بود.
در این برنامهی منطقهای مربوط به فضاهای باز، من هیچ نوع تفاوتی را بین نیازهای یک کلانشهر بسیار متراکم با نیازهای یک شهر در استانها و یا حتی حومهها، نمیبینم.
اگر تصمیات سیاسی لازم برای کاربست این شبکه فضای سبز اتخاذ شود، بخش اعظمی از گرایش فرار از یک شهر متراکم، به سوی حومهای با ظاهری بیشتر روستایی از میان خواهد رفت. زیرا ارزشهای روستایی که حومه بر آن است تا آنها را از طریق امکانات کاملاً خصوصی فراهم آورد، و واقعاً نمیتواند جز برای بخشی ممتاز و ثروتمند تحقق پذیرد، ویژگی تفکیکناشدنی هر اجتماع شهری خواهد شد.
بازسازی موازی حومهها و مراکز شهری
به نظر میرسد که اکنون دو حرکت مکمل مورد نیاز و ممکن هستند. یکی مربوط به جمع کردن ساخت هرزه و پراکنده حومه است، خوابگاه، باید به اجتماعی متعادل با گرایشی به سوی یک باغ - شهر واقعی تغییر شکل داده شود، باغ - شهری [تعریف شده] با تنوع خاص خود، خودگردانی نسبی، با جمعیتی بسیار متفاوت و یک صنعت و بازرگانی محلی کم و بیش مهم برای حیات بخشیدن بدان. حرکت دیگر بر مبنای کاهش متناسب تراکم کلانشهر قرار دارد، مسألهای که در ارتباط با تخلیه بخشی از جمعیت شهر و ایجاد پارکها، زمین بازی، گذرهای سرپوشیده و باغهای خصوصی در مناطقی همراه است که اجازه داده بودیم به طور فوقالعادهای متراکم و عاری از زیبایی و اغلب حتی نامناسب برای زندگی ایجاد کردند. در اینجا نیز میبابد به شکلی جدید از شهر بیندیشیم، که امتیازات زیستشناسانه حومه و امتیازات زیستشناسانه شهر را عرضه خواهد داشت و بهره جستنهای زیباییشناسی جدیدی را میآفریند که این دو شیوه زندگی طلب میکنند.عملکرد اساسی شهر شامل دادن شکل جمعی به شهر است که «مارتن بوبر» (20) آن را بدرستی رابطه بین «من و تو» نامیده است: [عملکردی] که امکان گردهماییهای بسیار، ملاقاتهای متعدد و رقابتهای فراوان بین افراد و گروههای متفاوت را فراهم آورده و حتی زمینهساز آنها خواهد بود، به گونهای که نمایش زندگی اجتماعی بتواند در آنجا به روی صحنه آید. بازیگران و تماشاگران، به ترتیب نقش خود را عوض میکنند، عملکرد اجتماعی فضاهای آزاد در شهر، تجمع افراد را ممکن میسازد. همانگونه که «ریمون آنون» (21) در در «همپستید گاردنز»، (22) «هانری رایت» و «کلارنس اشتاین» نیز به گونهای بس مشخصتر در «رادبرن» (23) این عملکرد را نشان دادهاند، وقتی که فضاهای خصوصی و عمومی به گونهای همزمان و به یک شیوه برنامهریزی طرح میشوند، این برخوردهای [اجتماعی] در شرایطی بسیار مساعد رخ میدهند. با تأسف باید گفت تراکم سنگین شهر، سبب گردیده است تا به جنبه کاملاً کمّی فضای آزاد بیش از حدّ بها داده شود. از نظر اجتماعی، بسیاری از فضاهای آزاد میتوانند بار بسیار بیشتری از خدمت رسانی را بر عهده داشته باشند. پیش از ابعاد خالص فضای آزاد، باید به کیفیت آن - جذابیّت و دسترسی آن - پرداخت.
امروزه مسأله حومه در آن است که بخشی از باقیانده [زمین]اش را نه به یک فضای اجتماعی [مکانهای برخورد] بلکه به فضای زیستشناسانه [باغها] تبدیل میکند، مسأله در شهر متراکم و متورم وارونه است، مسأله در آن است که در محلات «بیش از حد ساخته شده» آن، نور خورشید، هوای سالم، باغهای خصوصی، میادین عمومی و مسیرهای پیادهروی را وارد ساخت، به گونهای که بتوان، در عین به انجام رسانیدن همهی عملکردهای دقیقاً شهری، از شهر مکانی مطلوب چون حومههای قدیمی ساخت. برای آنکه بتوان در شهر زیست و بچهها را بزرگ کرد. برای آنکه شهرهای کهن خود را قابل سکونت سازیم، اولین اقدام عبارت است از کاهش تراکم مسکونی محلههای تخریب شده - که در حال حاضر تراکم آنها به 200 تا 500 نفر در آکرا (24) میرسد - با شالودهای جدید، که مسکن را در پارکها و باغهایی تجمیع میکند که تراکم آن از 100 نفر و یا حداکثر - در مناطقی که نسبت بزرگی از افراد بدون فرزند شامل میشوند - 125 تا 150 نفر در آکر تجاوز نکند. نگذاریم که فضای بازی که به نظر میرسد بتواند به تراکمی بسیار زیاد از خانوارها در بناهای 15 طبقه دست یابد، فریبمان دهد. یک فضای آزاد عینی و انتزاعی، به هیچ وجه معادل یک فضای عملکردی نیست، فضایی که بتواند کاربری زمینهای بازی و باغهای خصوصی را توأمان داشته باشد.
مرتب کردن ساختمانهای مرتفع پیوسته با برجها، حتی اگر به اندازهای از یکدیگر جدا شده باشند که بر یکدیگر سایه نیندازند، ایجاد محیطی عاری از جذابیّت است، زیرا بناهای پیوسته با برجها، خورشید را از محیط میگیرند و مقیاس انسانی را تخریب میکنند، محیطی که صمیمیّت و آشنا بودن با آن برای خردسالان حیاتی و برای بزرگسالان شادیبخش است.
در بازسازی و یا آفرینش تام و تمام فضاهای آزاد جدید شهری، هر گونه تجربه گرایی نو و طرحهای جسورانه ممکن است، طرحهایی که بتوانند هم الگوهای سنتی را تغییر دهند و هم الگوهای کلیشهای باب روز سبک معاصر را دگرگون سازند. در این زمینه، هر شهری باید جوابی متفاوت [به مسأله] داشته باشد. آنچه برای «آمستردام» با سفرههای بزرگ آبیاش مساعد است در «مادرید» کاربست نخواهد داشت. ما فقط به نقشههای عمومی برای بخشهای کاملاً جدید، که بر روی محلات قدیمی غیر بهداشتی از نو برپا شدهاند، احتیاجی نداریم. بلکه ما به راهحلهایی جزئی و کاربردی در مقیاس کوچک نیز نیازمندیم، راهحلهایی که در طول سالها و فرصتها، در دگرگونی بنیانی محیط زیست ما تجمیع خواهند شد.
Landscape and Towescape, article originellem ent paru dans la revur Landscape en 1960 et réédite dans le recueil The Highway and the City, Secker & Warburg, Londres, 1964.
پینوشتها:
1. نام مامفورد در فرانسه اساساً با «فن و تمدن» همراه است، ر. ک به:
Technique et Civilisation. Editions du Seuil, Paris, 1950
2. Sticks and Stones
3. Brown decades.
4. هیچ یک از این آثار به فرانسه ترجمه نگردیده است.
5. The Cultur of Cities.
6. The City ln History.
7. این اثر در فرانسه تحت عنوان «شهر در گذر تاریخ» ترجمه شده است ر. ک. به:
La Cité travers l"Histoire, Traduit par Guy et Gérard Durant, Editions du Seuil , Paris, 1964.
این اثر در ایران تحت عنوان «مدنیت و جامعه مدنی در بستر تاریخ» ترجمه شدهای ر. ک به: مدنیت و جامعه مدنی در بستر تاریخ، لوئیز مامفورد، ترجمه دکتر احمد عظیمی بلوریان، مرکز بینالمللی گفت و گوی تمدنها، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران 1381.
8. Henry Wright.
9. Clarence Stein.
10. Regional Planning Number.
11. The New- York Housing and Regional Planning.
12. Community Planning Commission.
13. American lnstitute of Architecture.
14. Town - Planning Commission.
15. Architectrual Record.
16. Architecture.
17. landscape.
18. Sociological Review.
19. عنوان از نویسنده است.
20. Martin Buber.
21. Raymond Unwin.
22. Hampstead Gardens.
23. Rudburn.
24. هر آکر حدود 0/45 هکتار است.
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم