برگردان: محسن حبیبی
شهر در نوشتههای ویکتور هوگو
همانگونه که آثار تصویری او نشان میدهد، موضوع شهر «ویکتورهوگو» Victor Hugo (1885-1802) را وسوسه میکرده است. او مجذوب معماری، این «برترین هنرها» (1) بود و چون «مریمه» (2) و ویولهلودوک، (3) از سیاست حفاظت یادمانهای پیشین حمایت میکرد. محسور شهرهای قرون وسطایی بود و در آنها وحدتی همراه با کشف شهودی بینظیر را احساس میکرد. «سازمند بودن» (4) [شهرهای] قرون وسطایی به گمانش کمال مطلوب بود، مسألهای که الهامبخش او در فصل «پاریس از دیده پرنده» (5) و (6) در کتاب «نتردام پاریس» (7) بود.در فصلی که اغلب در انتشارات آن روزگاران از قلم میافتاد (سرانجام برای اولین بار در هشتمین چاپ کتاب او در دسامبر 1832 به چاپ رسید). فصل «این آن را خواهد کشت»، (8) ویکتورهوگو در اندیشه بسیار جلو رفته و نوعی فلسفه حقیقی معماری را مطرح میکند. صفحاتی که او هنر معماری را با نگارش و زبان مقایسه میکند، امروزه ارزشی هشدار دهنده مییابند. حال آنکه در زمان انتشارشان موجب پرخاش ترقیگرایی چون «کونسیدران» گردید. (9)
بعدها این اندیشهها از سوی «فرانک لویدرایت» مورد تحسین واقع میشود، «نتردام پاریس» کتاب مورد علاقه او در دورهی جوانیاش بود. رایت در کتاب «وصیتنامه» (10) (1957) اعلام میکند که «ویکتور هوگو تحقیق بسیار روشنی در مورد معماری روزگار خویش را نوشته است». او اضافه میکند که «چهارده ساله بودم که این فصل، که معمولاً در چاپهای متعدد نتردام از قلم میافتاد، مرا عمیقاً تحت تأثیر قرار داد و هنری را برای من متصوّر کرد که زندگی برایم رقم زده: معماری. حکایت سقوط غمانگیز بزرگترین هنر اصلی هیچگاه از ذهن من خارج نشده است».
شهر یک کتاب است
خوانندگانمان بر ما میبخشایند از اینکه لحظهای برای بررسی آنی توقف میکنیم که میتواند تفکری باشد که در پس این کلمات معماگونه کشیش اعظم پنهان است: این آن را خواهد کشت. کتاب، ساختمان را خواهد کشت.به گمان ما، این تفکر دو صورت داشته: اوّلین صورت، تفکری زاهدانه بوده است و دوم وحشی مذهبی در مقابل عاملی جدید، یعنی چاپ.
کتاب سنگی و کتاب کاغذی
ولی به گمان ما، در پس این تفکّر اولیه ولی بیتردید سادهتر، اندیشه دیگر، و بسیار تازهتری وجود داشته است. این اندیشه عبارت از این پیش احساسی بود که تفکر انسانی با دگرگونی شکل به دگرگونی شیوه بیان میپرداخت؛ که آرمان اساسی هر نسل، دیگر با همان شیوه و همان روش نوشته نمیشد؛ که کتاب سنگ، این چنین محکم و این چنین بادوام، میرود که جای خود را به کتاب کاغذی بدهد، کتابی بسیار محکمتر و بادوامی بس بیشتر. تحت این رابطه، معادله وسیع کشیش اعظم، مضمونی دیگر داشت، بدین معنا بود که هنری میرود تا دیگر هنر را از حاکمیت خلع سازد. این مضمون بدان معناست که چاپ معماری را خواهد کشت.در نتیجه، از زمان تکوین اشیاء تا قرن پانزدهم دوران مسیحیت، معماری تنها کتاب بزرگ انسانیت بوده است، بیان بنیانی انسان از اوضاع متفاوت توسعه و پیشرفت چه به عنوان نیروی قاهره و چه به عنوان هوش و نبوغ.
موسی [پیغمبر] میگوید، اولین یادمانها، محلات صخرهای سادهای بودند که آهن در آنها به کار نرفته بود. معماری نیز چون همهی نگارشها آغاز شد. و قبل از هر چیز الفبا بود. یک سنگ برپا شد، (11) و این یک حرف بود، و هر حرف یک نشانهی تصویری بود و بر هر نشانهی تصویری مجموعهای از انگارهها، چون سر ستونی بر روی ستون قرار میداشت. (12) این چنین بود که نژادهای اولیه، به گونهای همزمان، در سراسر سطح این جهان، یادمانهایشان را برپا داشتند. سنگ افراشتهی «سلتها» در سیبری همانی است که در دشتهای وسیع «پامپاس» امریکایی جنوبی یافت میشوند.
بعدها، کلمهها ساخته شدند. سنگ بر سنگ گذاشته شد، هجاها (بخشهای) گرانیتی همآوا گشتند و فعل بر آن شد که ترکیباتی چند را به وجود آورد. «دولمن» (13) و «کروملش» (14) «سلتها»، معابد (15) اتروسک، معابد سنگی یهودیان، کلماتی [این چنین] هستند. بعضی از آنها، بخصوص «معابد»، اسامی خاص هستند. حتی بعضی وقتها، و زمانی که سطحی گسترده، تعدادی بیشمار [از این گونه] سنگها را در خود دارد، یک جمله نوشته شده است. تراکم بسیار این [سنگهای دست ساخته] در «کارناک» (16) هم اکنون یک جمعبندی و ترکیب کلامی کامل است.
سرانجام، کتابها نوشته شدند. سنتها نمادها را به وجود آوردند و در پس آنها، چون تنه درخت در زیر شاخ و برگهایش، پنهان شدند. تمامی این نمادها که انسانیت باورشان دارد، رشد پیدا کردند، افزون گشتند، با هم ترکیب شدند و بیش از پیش پیچیده گردیدند؛ اوّلین یادمانها برای بیان آنها کفایت نمیکردند، و در همه بخشها و سطوح به وسیله این نمادها لبریز گشتهاند؛ این یادمانها برای بیان آنها کفایت نمیکردند، و در همه بخشها و سطوح به وسیله این نمادها لبریز گشتهاند؛ این یادمانها بزحمت میتوانستند سنّت بدوی را نیز بیان کنند، سنّتی که چون خود این یادمانها، برهنه و به زمین چسبیده است. نماد نیاز میداشت که در بنا شگفته شود. بنابراین، معماری با تفکّر انسانی توسعه پیدا کرد؛ معماری غولی گشت با هزار سر و هزار دست و همه این نمادگرایی شناور و منعطف را تحت شکلی ابدی، قابل رؤیت و ملموس تثبیت کرد. تا زمانی که «چم و خم خیابانها»، به عنوان توان [انسانی] مقیاسپذیر است، تا وقتی که «اپرا» به عنوان «هوش» انسانی آواز میخواند، ستون که یک حرف است، قوس که یک هجاست، هرم که یک کلمه است همگی و در یک زمان به وسیلهی یک قانون هندسی و یک قانون شعر سرایی به حرکت درآمده، دور هم جمع شده، با هم ترکیب گشته، پایین رفته، بالا آمده، در کنار هم بر روی زمین قرار گرفته و با طبقات در آسمان افراشته شده بودند، تا آنجا که توانستند، تحت سلطهی آرمان کلّی یک دوره، به نگارش درآیند. این کتابهای چنین شگفتانگیز، همان بناهای شگفتانگیز بودند: معبد بودایی «اکلی نگا»، (17) هرم را مسس (18) در مصر و معبد سلیمان.
احساس معماری
فعل یا آرمان اصلی، فقط در محتوای این بناها وجود نداشته بلکه در شکل نیز جریان یافته است. به عنوان مثال معبد سلیمان، به هیچوجه قالبی برای کتاب مقدس نبود، او خود کتاب بود. و، نه فقط شکل بناها بلکه مکانی که برایشان انتخاب شده بود نیز نشانگر تفکری بود که آنها عرضه میداشتند.بنابراین، تفکر این چنین آزاد بود، و جز در این کتابهایی که بناها نامیده میشوند، این چنین کامل خود را بیان نکرده است. هم از این روست که تازمان گوتنبرگ، معماری آیین نگارش اصلی است (میتوان دو شکل تاریخی، در اوّلین نگارش جهانی را تمیز داد، معماری طبقه ممتازه و روحانی و معماری مردم، با غنایی بیشتر و تقدسی کمتر).
معماری مردمی
ویژگیهای عمومی بناهای مردمی عبارتند از حقیقت، پیشرفت، اصالت، غنا و جنبش مداوم. این ویژگیها به منظور پرداختن به زیبایی خود، برای حفظ این زیبایی و برای تصحیح بیوقفه تزئینات، مجسمهها یا نقش و نگارشهایش، به اندازهی کافی از مذهب فاصله گرفته است. این ویژگیهای از قرنها پیش میآیند. آنها دارای آن دسته از خصوصیات انسانیاند که بیوقفه وجودشان را با نمادی مقدّس در هم آمیخته و تحت نفوذ این نماد، از نو خود را تولید میکنند. به همین دلیل است که بناها برای هر روحیهای، هر هوش و ذکاوتی و هر تصوّری قابل نفوذ است، گو اینکه نمادین است ولی چون طبیعت بسادگی قابل درک است. بین معماری روحانی و این معماری، تفاوتی زبانی موجود است، زبانی مقدس و زبانی عامیانه.چاپ
در قرن پانزدهم همه چیز دگرگون میشود. تفکّر انسانی ابزاری را برای تداوم بخشیدن به خود پیدا میکند، وسیلهای نه فقط با دوامتر و مقاومتر از معماری، بلکه وسیلهای بسیار سادهتر و آسانتر. از معماری خلع حاکمیت میشود. حروف سربی گوتنبرگ جانشین حروف سنگی «اُرفه» خواهند شد.کتاب بنا را خواهد کشت
ابداع چاپ بزرگترین تاریخ است، انقلاب پایهای است. این شیوه بیان انسانیّت است که خود را کاملاً دگرگون میسازد، این تفکر انسانی است که از شکلی خارج میشود و شکل دیگری به خود میگیرد.به این نیز بنگرید که بعد از کشف چاپ، معماری اندک اندک خشک میشود، نزار میگردد و عریان. این همان افولی است که رنسانس نامیده میشود. با این حال، افولی با شکوه، زیرا هوش کهن گوتیک، این خورشیدی که در پس چاپخانه عظیم «مییانس» (19) در حال غروب است، هنوز و گهگاه آخرین تشعشعات خود را از این تراکم دو زبانی طاقهای لاتینی و ستونهای کرنتینی میافشاند.
این آن خورشید در حال غروبی است که برای ما فجری دیگر را بشارت میدهد.
افول
به هر تقدیر، زمانی است که معماری هنری است چون دیگر هنرها، از زمانی که معماری دیگر هنر کلّ، هنر حاکم و هنر سلطهگر نیست، توانی برای در برگرفتن دیگر هنرها ندارد. پس آنها شکوفا میگردند و یوغ معمار را در هم میشکنند و هر یک به راه خویش میروند. هر یک از هنرها از این جدایی بهره میبرند. جداییگزینی عمومی سر بر میدارد. پیکرهسازی به مجسمهسازی تبدیل میشود، تصویرپردازی به نقاشی بدل میشود، سرود تبدیل به موسیقی میشود.به هر حال، زمانی که خورشید قرون وسطی کاملاً غروب کند، معماری هیچ چیزی را بیان نخواهد کرد، حتی از بیان خاطره هنری از دیگر روزگاران باز خواهد ماند.
پاریس
در قرن پانزدهم، پاریس نه تنها یک شهر زیبا، بلکه شهری همگن بود، محصول معماری و تاریخی قرون وسطی، تقویمی از سنگ بود. از آن پس، شهر روز پس از روز دگرگون گشته است. پاریس گوتیک که پاریس رُمی را از میان برده بود، خود در حال از میان رفتن است. ولی میتوان گفت که چه پاریسی جای آن را گرفته است؟پاریس کنونی هیچ سیما و منظر عمومی ندارد. این شهر ترکیبی از نمونههاست. پایتخت فقط به وسیله خانهها به خود گسترش بخشیده است، چه خانههایی! این چنین است که هویت معماری آن هر روزه در حال از میان رفتن است.
در این مورد اشتباه نشود، معماری مُرده است، مرگی بدون بازگشت، معماری به وسیله کتاب چاپی کشته شده است، کشته شده به این دلیل که بس گران تمام میشود. اکنون دیده میشود که چه سرمایهای باید برای بازنویسی کتاب معماری گذاشته شود، چه سرمایهای برای از نو به حرکت درآوردن هزاران بنا در روی زمین لازم است.
حادثهی بزرگ یک معمار نابغه میتواند در قرن بیستم از نو رخ دهد. شعری عظیم، بنایی بزرگ، اثری با شکوه از انسانیت دیگر ساخته نخواهد شد، به چاپ خواهد رسید.
Notre- Dame de Paris, Livre V, Chap. 2: Ceci tura cela, rajouté dans la 8e édition (de 1832), au texte de l"édition originale (1831), (V. Hugo, Romans, Coll. l"Integrale, ed. de Seuil, t. l. P. 300-304). Le texte final sur Paris est complété par un extrait du livre lll. chap. 2: Paris à vol d"oiseau (lbid. p. 286-7).
پینوشتها:
1. یادداشت در چاپ 1832، نتردام پاریس.
2. Mérimée
3. Viollet - le - Due.
4. Organicité.
5. آن فقط یک شهر زیبا نبود، شهری بود همگن، محصولی از معماری و تاریخ قرون وسطی، آن شهر، تاریخنگار سنگ بود.
6. Paris à vol d"oiseau
7. Notre Dame de Paris.
8. Ceci tuera Cela.
9. آقای هوگو شاعری است که چون شعر را با پَر مینویسد، در ذهن خود چنین فرو کرده است که انسانیت جز با استفاده از پر نمیتواند شعری بسراید! آقای هوگو کسی است که بر آن است تا انسانیت را در محدودیتهای حوزه ذهن خویش نگه دارد؛ کسی است که برای قلمرو انسانیت و برای محدودههای آتی آن گسترهی تخصص خویش را مطرح میکند؛ و سرانجام آقای هوگو کسی است که میخواهد با همهی نیروی خود فیلسوف باشد، به جای آن که به کار خویش پردازد و همانی باشد که هست، شاعری بزرگ، که به گونهای ناخودآگاه اثر زیبایش «نتردام پاریس» را با حضور سادهاندیشی بزرگی که در این کلمات خلاصه میشوند، ضایع کرده است، این یعنی کتاب، آن یعنی یادمان را خواهد کشت. مصلحت است که آقای هوگو این فصل بیربط و بیفایده را از آخرین چاپهای اثر خویش حذف کند، چون که مقدّر است که کتاب زیبای او در آینده نیز بزید و فصولی این چنین، اعتباری برای نبوغ او نخواهد بود.» توصیف فالانستر ص 90. (Description du Phalastère, p. 90)
10. Testement.
11. ر. ک. به: «مهاجرت» (Exode) سوره 20 آیه 25: «اگر برایم محرابی سنگی برپا میکنی آن را از سنگهای تراشیده نساز، زیرا با به کارگیری قلم چکش، سنگ را ملوث خواهی کرد» (یادداشت ویکتورهوگو).
12. ر. ک. به: «آفرینش (Genèse) سورهی 30 آیه 45:» یعقوب سنگی را برگرفت و با آن یادمان را برپا داشت» (یادداشت ویکتورهوگو).
13. Dolmen.
14. Chromlech.
15. Tumulus.
16. Karnak.
17. Eklinga.
18. معبد آرامگاهی رامسس دوم در تبس در مصر علیا (یادداشت ویکتورهوگو).
19. Mayence.
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم