فهرست اسماء مؤلفی الشیعة

این مقاله به بررسی تحلیلی کتاب احمد‌بن‌علی‌بن‌عباس نجاشی، از رجالیان معروف شیعه پرداخته و با توجه به قرائنی اثبات می‌کند که فهرست اسماء مؤلفی‌الشیعه، نه در زمان حیات مؤلف آن؛ که سال‌ها پس از فوت او از طریق فرزندش،
سه‌شنبه، 31 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
فهرست اسماء مؤلفی الشیعة

 فهرست اسماء مؤلفی الشیعة
 

 

نویسندگان: محمدباقر بهبودی (1) و مژگان سرشار (2)




 

چکیده:

این مقاله به بررسی تحلیلی کتاب احمد‌بن‌علی‌بن‌عباس نجاشی، از رجالیان معروف شیعه پرداخته و با توجه به قرائنی اثبات می‌کند که فهرست اسماء مؤلفی‌الشیعه، نه در زمان حیات مؤلف آن؛ که سال‌ها پس از فوت او از طریق فرزندش، علی بن‌احمدبن عباس نجاشی با اجازه به یکی از شاگردانِ معمرِ ابن‌نجاشیِ پدر، ابوالصمصام مروزی، به جامعه علمی آن زمان تقدیم شده است. از جمله دلایلی که به روش مقایسه‌ای و تحلیلی، نشان می‌دهد ابنِ نجاشیِ پسر، پس از وفات پدر در حد توان علمی خود، مسوده‌های پدر را تنظیم و تدوین کرده، عبارت است از: جمله‌ی دعایی «أطال الله بقاه و أدام علوّه و نعماه» در سه قسمت از نسخه‌ی اصلی کتاب، موارد الحاق و اصلاح در برخی از ترجمه‌ها، آوردن ترجمه‌های متعدد از یک فرد، به صورت بافاصله یا بی‌فاصله، به گونه‌ای که دو یا سه نفر به نظر می‌آیند، در حالی که این طور نیست.

کلید واژه‌ها:

احمدبن‌علی‌بن العباس النجاشی، الفهرست، فهرست اسماء، مؤلفی الشیعة، ابوالصمصام مروزی، الرجال.

درآمد

کتاب نجاشی قبلاً به نام فهرست أسماء المصنّفین شهرت داشته، ولی از سال‌ها پیش به نام رجال نجاشی معروف شده است. علت اینکه نام فهرست به رجال مبدل شده، آن است که این فهرست، برخلاف فهرست ابن‌ندیم و فهرست شیخ‌طوسی، با وجود حجم مشابه، از هر جهت به تعریف کتاب‌ها می‌پردازد و در شناخت موقعیت کتاب و مؤلف آن و بسیاری از مسائل رجالی دیگر، اطلاع‌های لازم را به دست می‌دهد.
نام مشهور و رسمی مؤلف، احمدبن‌العباس النجاشی است. جدّ اعلای او نیز به نام «احمدبن العباس النجاشی» شهرت داشته است. گویا مؤلف می‌خواسته است که نام جدش، ابویعقوب احمدبن العباس را که معروف به ابن‌‌الطبالی بوده، احیا کند. اینک در متن کتاب مورد بحث، ذیل رقم 253 نسب مؤلف به این صورت مشاهده می‌شود: احمدبن‌علی بن احمدبن‌العباس بن‌محمد بن‌عبدالله بن‌ابراهیم بن‌محمد بن‌عبدالله بن‌النجاشی (ر.ک: فهرست، رقم 555؛ نیز برای متن رساله به نقل از غیبت شهید ثانی ر.ک: مجلسی، 1381 ق، ج 75، ص 360 – 366 و ج 78، ص 271 – 277) (3) الّذی ولی الاهواز و کتب إلی أبی‌عبدالله یسأله و کتب إلیه «رسالة عبدالله النجاشی» المعروفة. ولم یرَ لابی عبدالله مصنّف غیره، ابن‌عُثیم بن أبی‌السمّال سِمعان بن هبیرة الشاعر (4) ابن مساحق بن بُجَیربن أسامة بن نصربن قُعَین بن‌الحارث بن ثعلبة بن دودان بن أسد بن خُزیمة بن مُدرکة بن إلیاس بن مُضَربن نزار بن مَعَدّبن عدنان.
از نظر ادبی، باید تمام این نسب به عنوان مبتدا تلقی شود و جمله‌ی بعدی عطف بیان باشد که می‌گوید: «احمدبن‌العباس النجاشی الاسدی مصنّف هذا الکتاب، أطال الله بقاه و أدام علوّه و نعماه»؛ یعنی احمدبن علی بن‌احمد بن‌عباس همان کسی است که در معاجم رجالی و مجامع علمی، به نام احمدبن عباس نجاشی شهرت رسمی دارد و همان احمدبن علی است که این کتاب فهرست را به رشته‌ی تألیف و تصنیف کشیده است؛ گرچه خود را بانام جدّش احمدبن العباس‌النجاشی معرفی می‌کند. خبر این مبتدا و عطف بیانش، نام کتاب‌های مؤلف است.
بعد از نام مؤلف، جمله‌ی دعایی «أطال‌الله بقاه و أدام علوّه و نُعماه»، یعنی خداوند عمر او را طولانی کند و مقام عالی و نعمت وجود او را بر دوام بدارد، آمده است که صریحاً دالّ بر آن است که این جمله در زمان حیات مؤلف ثبت شده است. چنین عبارتی به یقین به وسیله‌ی خود مؤلف به ثبت نرسیده است. به نظر نگارنده، این جمله، بلکه تمام این عنوان توسط فرزند مؤلف، ابوالحسن علی‌بن احمد بن‌العباس، نوشته شده است، زیرا اوست که پس از فوت پدر، نوشته‌های او را به نظم و ترتیب کشیده و این تصنیف پربهای رجالی را به محضر دانشمندان عرضه کرده است.
عین همین جمله‌ی دعایی در اول جزء دوم این کتاب، با این عبارت مشهود است: «الجزء الثانی من کتاب فهرست أسماء مصنفی الشیعة و ما أدرکنا من مصنّفاتهم و ذکر طَرف من کناهم و ألقابهم و منازلهم و أنسابهم و ماقیل فی کلّ رجال منهم من مدح أو ذمّ. مما جمعه الشیخ الجلیل ابوالحسین أحمدبن علی‌بن أحمد بن‌العباس النجاشی الاسدی أطال‌الله بقاه و أدام عُلُوّه و نعماه». این عبارت گواهی می‌دهد که در اول جزء اول کتاب هم باید چنین شرحی مشهود شود که متأسفانه چنین نیست. گویا همین جمله‌ی دعاییه «أطال‌الله بقاه...» موجب شده است که برخی از وراقان تصور کنند که این عبارت از خود مؤلف نیست، زیرا چنین دعایی از قلم هیچ مؤلفی درباره‌ی خودش معقول نیست، آن هم در عنوان کتاب. از این‌رو آن را به کلی حذف کرده‌اند. چنان که در چاپ اخیر این کتاب، همین جمله دعایی و برخی از جملات دیگر را بدون جهت حذف کرده‌اند؛ هم در ابتدای جزء دوم کتاب و هم ذیل شرح حال مؤلف که متن آن گذشت. نسخه اصلی که در اختیار نگارنده نیز بوده، چاپ مصطفوی است. (برای مشاهده جمله دعاییه در این چاپ ر.ک: نجاشی، بی‌تا، ص 79؛ نیز پانویش همان صفحه و ص 157 و ص 211 – 213، ش 555؛ نیز ر.ک: خویی، 1390 ق، ج 2، ص 140، ش 614)
اشتباه اصلی اینجاست که همگان تصور کرده‌اند که ابن‌نجاشی شخصاً کتاب خود را به همین صورتِ حاضر، تکمیل و تخریج کرده و به اصحاب خود اجازه روایت هم داده است؛ در حالی که چنین نبوده است. طبیعت‌کار تحقیق و پژوهش خصوصاً در مورد آمار کردن تألیف‌های حدیثی و شناخت صاحبان تألیف و موقعیت علمی، اجتماعی آنان اقتضا می‌کرد که ابن‌نجاشی کتاب خود را مانند پرونده‌ی مفتوحه بداند و به اصطلاح علمی آن زمان که مکرر در متن کتاب خود، همین اصطلاح را به کار برده است، «موقوفٌ علی‌التمام» نگه دارد تا هر چه بیشتر به اصلاح و تجدیدنظر توفیق یابد.

انگیزه‌ نجاشی در تألیف کتاب فهرست

احمدبن العباس النجاشی در مقدمه فهرست خود می‌گوید: «امابعد. فانی و قفت علی ما ذکره السید الشریف (5) اطال‌الله بقاه و أدام توفیقه من تعبیر قوم من مخالفینا "أنه لا سلف لکم و لا مصنف" و هذا قول من لاعلم له بالناس و لا وقف علی اخبارهم ولا عرف منازلهم و تاریخ اخبار اهل العلم و لالقی احداً فیعرف منه و لا حجة علینا لمن لایعلم و لاعرف. وقد جمعت من ذلک ما استطعته و لم ابلغ غایته لعدم اکثر الکتب. و انما ذکرت ذلک عذراً إلی من وقع إلیه کتاب لم أذکره...».
منظور نجاشی از سید شریف، سید مرتضی علم الهدی است. جمله دعایی «أطال الله بقاه و ادام توفیقه» گواهی می‌دهد که تألیف فهرست در عهد حیات سید اجل علم‌الهدی آغاز شده است و جمله‌ی آغازین عبارت، «وقفت علی ما ذکره السید الشریف» نشان از این است که نجاشی این سخن سید مرتضی را از خود او نشنیده، بلکه از نقل و گفتار دیگران به سمع او رسیده است. ظاهراً علت آن است که نجاشی از مسائل سیاسی و به احتمال زیاد از مجالس رسمی خود را کنار می‌کشید، زیرا زعامت نهایی آل بویه (آلبویَه) را بر شیعیان کرخ نمی‌پسندید؛ لذا حاضر نشد سمتی بپذیرد تا الزاماً بهای آن را هم نپردازد. حتی ظاهراً مجلس افاده و تدریس خود را از روزی که در مسند مشایخ نشست و به تدریس و اشاعه حدیث پرداخت، در همان منزل شخصی تشکیل می‌داد و از حضور در مساجد و مجالس رسمی خودداری می‌کرد. (ر.ک: مجلسی، 1391 ق، ج 91، ص 32) (6) از این رو، با اطلاع یافتن از سرزنش مخالفان، بدون اینکه در بوق و کرنا بدمد، دست به کار نوشتن این فهرست شد.
به نظر می‌رسد که ابن‌نجاشی به این دلیل که از مسائل سیاسی دوری می‌جست و کتاب خود را از نامحرمان پنهان می‌کرد، در همه احوال از سید مرتضی و حتی شیخ مفید به تعابیر علمی اکتفا می‌کرد و لذا درباره‌‌ی سیدمتضی فقط می‌گوید: «السید الشریف»، چنان که درباره‌ی سایر اشراف سادات؛ و در ترجمه او می‌گوید: «ابوالقاسم المرتضی حازمن العلوم ما لم یدانه فیه احد فی زمانه» «عظیم المنزلة فی العلم و الدین و الدنیا»؛ و درباره‌ی سیدرضی فقط می‌گوید: «ابوالحسن الرضی نقیب العلویین ببغداد کان شاعراً مبرزاً». او با وجود آنکه کتاب‌های هر دو برادر را آمار می‌کند، از آن دو، اجازه‌ی حدیث و روایت کتاب‌های آنان را نگرفته است. به این دلیل که ابن‌نجاشی از حیث علم الحدیث و سایر آگاهی‌های مذهبی و کثرت مشایخ، مقدم بر آنان بوده است و قبل از 396 ق در مسند افاده حدیث و علم‌الحدیث تکیه کرده بود که هفده سال قبل از وفات استادش، شیخ مفید و چهل سال قبل از وفات سیدمرتضی بوده است.
جمله‌ی «قد جمعت من ذلک ما استطعته و لم أبلغ غایته لعدم أکثر الکتب» گواهی می‌دهد که نجاشی در حد امکان مآخذ و مصادر لازم را به دست آورده است. حتی کتاب‌های موجود و برجا مانده‌ی عهد کهن را نیز تحصیل کرده است، ولی با مراجعه به اجازات و فهرست نامه‌هایی که دانشمندان برای کتاب‌ها و مرویات خود تدوین می‌کرده‌اند، متوجه شده است که اکثر آثار گذشتگان و چه بسا آثار معاصران، در اثر فتنه‌ها و آشوب‌های فرقه‌ای یا ندانم‌کاری افراد متعصب، غارت کردن و سوزانیدن کتاب‌خانه‌های عمومی معدوم شده است؛ لذا اعتراف می‌کند که از آمار کامل آثار شیعه، محروم مانده است.
روشن است که این جمله‌های آخر، بعد از اتمام کتاب یا تقریباً بعد از جمع‌آوری فیض‌ها و مسوّده‌ها به آخر دیباچه الحاق شده است؛ نه آنکه صدر و ذیل این دیباچه‌ی کوتاه یک‌جا و یک زمان در عهد سیدمرتضی شریف اجل، به نگارش آمده باشد و مواد فهرست شده نیز ساخته و پرداخته‌ی همان عهد و زمان باشد. نجاشی برای تهیه‌ی فهرست‌ها، اجازات و تذکره‌ها از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است؛ گرچه با مراجعه به ورّاقان باشد و یا حضور در کتاب‌خانه‌های شخصی دانشمندان و خریداری کتب و حتی استمداد از اهل فن. برخی استادان و مشایخ نیز کتاب‌خانه‌های شخصی خود را به رسم وصیت و تقدیم پس از مرگ به او هدیه می‌کرده‌اند.

دلایل تنظیم، تدوین و تقدیم فهرست ابن‌نجاشی توسط فرزند او

ابن‌نجاشی در طول سال‌هایی که به کار تحقیق اشتغال داشت، کسی را از کار خود مطلع نکرد، مبادا در اثر غارت‌ها، فتنه‌ها و آتش‌سوزی‌ها زحمات او برباد رود؛ مانند آنچه شیخ طوسی در مقدمه‌ی فهرست خود درباره‌ی ابوالحسین ابن‌غضائری می‌گوید. (مجلسی، 1391 ق، ج 94، ص 32-35) (7) در تمام آن دورانی که ابن‌نجاشی بر مسند مشایخ تکیه می‌زد و به افاده حدیث و پاسخ‌گویی به مسائل رجالی می‌پرداخت (395 تا سال وفات 450)، میان شیعیان کرخ و سنّیان بغداد فتنه، هجوم و غارت حاکم بود؛ بازارها را آتش می‌زدند، آثار مذهبی را تخریب می‌کردند و خانه‌ی علما و دانشمندان به غارت می‌رفت. در سال 416 حتی خانه‌ی سید مرتضی را آتش زدند و در سال‌های بعد بارها خانه‌ی شیخ طوسی به یغما رفت و شخص او نیز متواری شد، سرآخر در اواخر دهه‌ی پناه به نجف مهاجرت کرد. این فتنه و آشوب هماره، هر سال و بیشتر در ماه محرم و گاهی ماه رمضان بالا می‌گرفت، تا آن حدب که در سال 443 اهل سنت در داخل بغداد حرمت حرم کاظمی را شکستند و بعد از نبش قبور، اجساد چند تن از معاریف شیعه را مانند عوفی و جذوعی آتش زدند و اجساد جمعی دیگر را جابه‌جا کردند و در سایر گورستان‌های متروکه دفن کردند و در سال‌های 49 و 50 که بساسیری به بغداد حمله‌ور شد، آشوب و فتنه عمومی به وجود آمد، تا آن حد که مردم دون و اوباش حتی دارالخلافه را غارت کردند و خلیفه را به بیغوله راندند. کتاب خانه‌ی شاپور بن‌اردشیر غارت شد. بزرگان، اعیان، اشراف و خصوصاً دانشمندان فرار کردند. خطیب بغدادی به شام گریخت و شیخ طوسی به نجف هجرت کرد و ابن‌نجاشی نیز به نزهتگاه مطیرآباد، نیمه راه سامرا منتقل شد و معلوم نیست چه حوادثی بر او گذشت که مرگ او را موجب شد. (ر.ک: حموی، 1399 ق، ج 1، ص 412)
استتار مؤلف در این دوران ممتد، گویا به این دلیل بوده است که مبادا بر سر او و کتاب نغز او همان رود که بر سر کتاب‌های هم ‌درس و هم پیمانش، ابوالحسین غضائری رفت. وی با وجود کناره‌گیری از غوقای سیاست و نزاع شیعه و سنی و پنهان نگهداشتن هدف، آرمان و کتاب خود، موقعیت اجتماعی بالایی داشت. او از نظر مجامع علمی و تشخص خانوادگی در آن حد بود که به هنگام وفات سیداجل مرتضی (د. 436)، از میان بزرگان مذهب و مقدم بر همه سادات و مشایخ، او کفالت غسل و کفن و دفن سیدمرتضی را عهده‌دار شد و داماد شیخ مفید، ابویعلی محمدبن حسن جعفری که از خاندان و احفاد جعفربن ابی‌طالب است، همراه با ابویعلی سالار بن‌عبدالعزیز دیلمی به او یاری داده‌اند. ما از شناخت شاگردان ابن نجاشی، با همه شهرت و عظمت و با آن سابقه‌ی ممتدی که وی در افاده‌ی حدیث و شناخت رجال و مشایخ داشته است، محروم مانده‌ایم و تنها دو تن از شاگردان او را می‌شناسیم که از او روایت کرده‌اند: راوی نخست، نظام‌الدین ابوالحسن سلیمان‌بن الحسن صهرشتی است که در کتاب خود، قبس المصباح از او یاد می‌کند و به درج حدیث می‌پردازد. (مجلسی، 1391 ق، ج 94، ص 32 – 35) (8)
دومین راوی، عمادالدین ابوالصمّصام ذوالفقار بن‌محمدبن مَعبد حسنی مروزی است. وی گویا بیش از 120 سال عمر کرده و تنها کسی است که توانسته تمام مرویات و مصنفات ابن‌نجاشی را به حق اجازه روایت کند. ولی تنها مأخذ و سندی که در این زمینه در دست داریم، اجازه‌ی علامه‌ی حلّی است که درسال 723 به بنی‌زهره عطا کرده است و بعدها مستند دیگران قرار گرفته است. مثلاً متن اجازه‌ی علامه حلّی (همان، ص 95) (9) مورد استناد مشایخ دیگری چون ابراهیم بن سلیمان قطیفی در 915 ق به شیخ شمس‌الدین محمدبن ترک (همان،ج 108، ص 100)، (10) محقق کرکی در 937 ق به قاضی صفی‌الدین (همان، ص 74) (11) و شهید ثانی در 941 ق در اجازه‌ی خود به پدر شیخ بهائی (همان، ج 108، ص 160) (12) قرار گرفته است. دست آخر می‌بینیم که فرزند شهید ثانی (د. 1011)، صاحب معالم الاصول نیز در اجازه‌ی بسیار طولانی خود که بالغ بر هشتاد صفحه است، به سید نجم‌الدین حسنی و فرزندانش متن علامه را یادآور می‌شود. (ر.ک: همان، ج 109، ص 30)
نکته‌ی مهم این است که در متن اجازه‌ی علامه، نام مؤلف، ابن‌نجاشی، به صورت «النجاشی» وارد شده بود و در اجازه قطیفی و اجازه محقق کرکی نیز به درستی حکایت شده بود، ولی در اجازه‌ی شهید ثانی به این صورت حکایت شده است: «عن أبی الصمصام المروزی مصنفات الشیخ أبی العباس احمدبن علی بن احمد بن‌العباس النجاشی»؛ و به تقلید از شهید ثانی دیگران نیز او را به عنوان «ابوالعباس» می‌خوانند، چنان که پیشاپیش همه، فرزند شهید ثانی عبارت علامه را تغییر داده و صریحاً حکایت کرده است: «عن عماد الدین أبی الصمصام عن الشیح أبی العباس احمدبن‌علی بن احمد بن العباس النجاشی».
به عقیده‌ی نگارنده، تعبیر «ابوالعباس» اشتباهی است که از قرائت کتاب خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال علامه حلی ناشی شده است. علامه در این کتاب به نقل از کتاب نجاشی نسب او را یاد می‌کند و می‌گوید: «احمدبن علی بن‌احمد بن‌العباس ...» و بعد از اتمام نسب به قلم خود می‌نگارد: «و کان احمد یکنی ابن‌العباس رحمةالله». این عبارت ناظر بر متن کتاب ابن‌نجاشی است که ذیل نسب، به عنوان عطف بیان نوشته‌اند: «احمدبن العباس النجاشی الاسدی مصنف هذا الکتاب».
معنای سخن علامه این است که نسب نجاشی «احمدبن علی‌بن احمد...» است، ولی شهرت او در مجامع علمی «احمدبن العباس» است؛ یعنی او را به جدّ اعلای وی عباس‌بن‌محمد نسبت می‌‌دهند و می‌گویند: «ابوالحسین احمدبن العباس النجاشی»، نه اینکه بگویند: «ابوالحسین احمدبن علی».
این سبک تعبیر در عهد سابق متداول بود و لذا می‌گویند: «ابن الولید» و منظور آنان «محمدبن‌الحسن بن‌احمد‌بن الولید» است؛ یا می‌گویند: «ابوالفضائل احمدبن موسی بن طاوس» در حالی که «طاووس» نام هشتمین جد او است؛ یا می‌گویند: «علی‌بن بابویه» و منظورشان «علی‌بن الحسین بن‌موسی بن بابویه» است و گاهی منظورشان «محمدابن علی‌بن الحسین بن موسی‌بن بابویه» است. این روش در میان اهل سنت نیز متداول بوده است؛ مانند «ابوالفرج ابن الجوزی» که نام او «عبدالرحمن بن‌علی‌بن محمدبن‌علی ابن‌الجوزی» است. (13) شاید علت اشتباه شهید و معاصران او و به همین ترتیب آیندگانی مانند مجلسی اول، نسخه‌ی خطی مؤلف، یعنی علامه حلی باشد که جمله‌ی «وکان احمد یکنی ابن العباس» را «و کان احمد یکنی ابوالعباس» خوانده‌اند، زیرا نسخه‌ی دستی علامه حلی، بسیار بدخط، بدون نقطه و لایقرأ بوده است. (14) باید توجه داشت کسی برای خود دو کنیه انتخاب نمی‌کند که برای نمونه هم «ابوالحسین» باشد و هم «ابوالعباس». به ویژه که علامه حلی خود در خلاصة الاقوال، در شرح حال سیدمرتضی، نام «احمد» را به «ابن العباس» منتسب کرده است. (ص 95؛ نیز ر.ک: فایده‌ی دهم (آخر کتاب)) (15)
تعبیر «ابن‌العباس» و «احمدبن العباس» قبل از علامه حلی هم شهرت داشته است؛ از جمله در فرج المهموم بمعرفة منهج الحلال و الحرام من علم النجوم (تألیف رضی‌الدین ابن‌طاووس (589 – 668) که از مشایخ علامه حلی است) فراوان به چشم می‌خورد. (ابن‌نجاشی، رقم 182/ ابن‌طاووس، 1368 ق، ص 122/ نیز ابن‌نجاشی، رقم 232، 253، 704، 944، 1080 و ابن‌طاووس، 1368 ق، ص 123، 124، 125، 222) (16) این تعبیر رسمی، یعنی یاد کردن از ابن‌نجاشی به عنوان «احمدبن العباس النجاشی» در اجازه‌های برخی از متأخران نیز مشهود است؛ گرچه این متابعت از باب تقلید باشد، زیرا در اعطای اجازه‌ی حدیث، هر محدثی ناگزیر از سند گرفتن اجازه‌های اقدمین و کپی کردن سلسله مراتب در اجازه‌ی خود است. البته کمتر اتفاق می‌افتد که تعابیر اقدمین را تبدیل کنند یا از شرح و توضیح آن بکاهند یا نکته‌ای بر آن بیفزایند، زیرا ممکن است ناخواسته شرحی نابجا بیفزایند یا نکته‌ای لازم را حذف کنند. چنان که در اجازه‌ی شهید ثانی و فرزندش، در مورد نجاشی مشهود بود که او را ابوالعباس نامیدند. در میان متأخران از جمله کسانی که از ابن نجاشی با عنوان رسمی او، «احمدبن العباس النجاشی» یاد کرده‌اند، در اجازه‌ی امیر زین‌العابدین حسنی، شاگرد ملامحمد امین استرآبادی است به شیخ عبدالرزاق مازندرانی. (مجلسی، 1391 ق، ص 15) (17) به همین ترتیب، مجلسی اول در روایت صحیفه‌ی سجادیه که به خط او موجود است، می‌گوید: «و بالاسانید السابقة عن أبی الصمصام ذی‌الفقار عن أحمد بن العباس النجاشی عن الحسین بن عبیدالله الغضائری.» (همان، ج 110، ص 59؛ نسخه‌ی اصلی، ص 252؛ نیز ر.ک: اجازه او به ملا محمدصادق کرباسی، همان، ص 82)
برخی تصور کرده‌اند که شیخ طوسی بلاواسطه از ابن‌نجاشی روایت می‌کند؛ گرچه از این باب باشد که مانند ابوالصمصام حسنی مروزی حق روایت تمام مرویات و مسموعات نجاشی را داشته باشد و مرویات و مسموعات نجاشی هم که در فهرست او مندرج است. (18)
در نسخه‌ی اصلی مجلسی که به خط شکسته نستعلیق کاتب در اکثر موارد، بلکه هر جا امکان داشته است، بر سبیل عادت کلمه‌ها را به هم پیوسته مکتوب می‌کرده است، معلوم نمی‌شود که عبارت علامه به این صورت بوده است: «ابوالحسین احمدبن علی النجاشی»؛ یا به این صورت: «ابوالحسن بن‌احمد بن علی النجاشی». در صورت نخست می‌توان گفت که به حکم این اجازه و اعلامِ علامه حلی، شیخ طوسی از ابوالحسین احمدبن علی نجاشی حق روایت داشته است و در صورت دوم باید بگوییم که به حکم این اجازه و اعلام علامه حلی، بعد از فوت نجاشی که هم زمان با سفر شیخ طوسی به عراق اتفاق افتاده است، شیخ طوسی با اجازه از پس نجاشی علی بن احمد بن علی‌نجاشی، کتاب فهرست او را روایت کرده است.
با توجه به اینکه خط علامه ناخوانا بوه است، بیشتر می‌توان علت اختلاف را توجیه کرد. به طور کلی شواهد فراوانی در دست است که علامه فقط از طریق ابوالصمصام کتاب‌های نجاشی را روایت می‌کرده است. اگر فهرست نجاشی را جزو مسموعات یا مرویات او بدانیم، علامه حلی حق روایت از فهرست او را هم داشته است؛ لذا علامه حلی اتصال خود را به فهرست نجاشی و فهرست کشی به ترتیب از طریق ابوالصمصام مروزی و شیخ طوسی تقریر کرده است. (ر.ک: حلی، 1381 ق، فایده دهم؛ آخرین فصل کتاب) (19) علامه نیز به همین تقریر به بنی زهره اجازه می‌دهد. (مجلسی، 1391 ق، ج 107، ص 95/ نیز نسخه خطی شکسته نستعلیق که شرح آن گذشت؛ ر.ک: حلی، 1381 ق، ص 113) بنابراین با وجود آنکه شیخ و نجاشی، هر دو طی 42 سال با هم در بغداد به سر می‌برده‌اند، دلیلی در دست نداریم که آن دو استاد حدیث با هم ملاقات کرده باشند یا شیخ طوسی خواسته یا توانسته باشد از ابن نجاشی روایت کند، زیرا خط سیاسی این دو تن ضد یکدیگر بود. حتی اگر دلیلی در دست داشتیم که شیخ هم از ابوالصمصام حسنی حق روایت داشته است، می‌توانستیم اتصال شیخ را به مرویات، مسموعات و کتاب‌های نجاشی قطعی بدانیم، ولی متأسفانه فقط شواهد نفی آن را داریم. البته عبارت صفدی (د. 764) هم در الوافی بالوفیات (صفدی، 1381 ق، ج 7، ص 187) که فقط فرزند نجاشی، علی بن احمد را راوی کتاب پدر معرفی می‌کند، نمی‌تواند روایت کتاب فهرست را در او منحصر کند (همان)، (20) ولی شواهد جنبی دیگری در دست داریم که باید روایت ابوالحسن علی بن احمد بن علی بن احمدبن العباس را منحصراً تصدیق کنیم، حتی روایت ابوالصمصام را هم که در حدود هتفاد سال بعد از فوت نجاشی مرویات او را روایت می‌کرده است، نسبت به کتاب فهرست نجاشی از طریق همین فرزند نجاشی، ابوالحسن علی‌بن احمد بن علی بدانیم که سال‌ها بعد از فوت پدر، فهرست پربهای او را که تا حدی «موقوفٌ علی التمام» بوده، در حدّ توان خود تنظیم و تدوین و سپس به جامعه علمی تشیع تقدیم کرده است.
از جمله شواهد این ادعا، الحاق‌ها و اصلاح‌هایی است که قهراً بعد از وفات نجاشی پدر به این کتاب علمی وارد شده است و نمی‌تواند کار دیگران باشد، زیرا همو است که سال‌ها قبل از وفات پدر بر پشت کتاب او همان جمله‌ی دعاییه را نوشته است؛ از سوی دیگر گنجینه‌ی نجاشی در اختیار دیگران نبوده است؛ چه در غیر این صورت راویان دست اول این مجموعه‌ی پربها فراوان بودند و اتصال جامعه‌ی شیعه تنها به ابوالصمصام مروزی معمّر (ر.ک: مجلسی، 1391 ق، ج 105، ص 212 و 230/ نیز آورده‌اند که او در قزوین از محمدبن علی مقری در تفسیر ثعلبی، در سال‌های 312 – 313 روایت می‌کرده است؛ رافعی، 1376 ق، ج 2، ص 422) (21) منحصر نمی‌شد.
از جمله این الحاق‌ها که برخی نیز به آن اشاره کرده‌اند، سطر آخری است که در ترجمه‌ی ابویعلی جعفری چنین آمده است: «محمدبن الحسن بن حمزة الجعفری ابویعلی، خلیفة الشیخ ابن عبدالله بن النعمان و الجالس مجلسه. متکلم فقیه قیم بالاخرین جمیعاً» (نجاشی، بی‌تا، رقم 1070) و بعد از آنکه نام کتاب‌ها و رسائل و جواب‌ها او را به سؤال‌های علما که هر یک جزوه‌ای را اشغال می‌کرده است، آمار می‌کند، از جمله می‌نویسد: «کتاب التکملة موقوف علی التمام. الموجز فی التوحید، موقوف علی التمام» و در سطر آخر این ترجمه می‌خوانیم «مات رحمه‌الله یوم السبت سادس عشر شهر رمضان سنة ثلاث و ستین و أربعمائة. و دفن فی داره». (22) این ترجمه نشان می‌دهد که ابویعلی جعفری دو کتاب علمی دیگر در دست تألیف و تحقیق داشته که هنوز آماده تخریج، تدریس و روایت نبوده است. این جمله صراحت کامل دارد که نویسنده‌ی آن یعنی ابن نجاشی به کارهای علمی ابویعلی اشراف داشته و انتظار داشته است که خداوند او را پاینده بدارد تا این دو کتاب را تکمیل کند و بعد به عرض دانشمندان برساند و اجازه روایت و نسخه‌برداری بدهد. بنابراین قطعی است که این عبارت، عبارت ابن‌نجاشی مؤلف کتاب است، ولی آنچه در سطر آخر مشهود است، نمی‌تواند عبارت ابن نجاشی باشد، زیرا چنان که وفات ابن نجاشی در سال 450 قطعی است، وفات ابویعلی نیز در سال 463 قاطعانه تثبیت شده است. (ابن‌اثیر، 1385 ق، ج 10، ص 68/ نیز عین عبارت نجاشی که در خلاصة الاقوال درج است، ص 164/ نیز ابن‌جوزی، 1357، ج 8، ص 271) (23) از این‌رو احتمال اینکه سطر آخر ترجمه به وسیله‌ی فرزند ابن‌نجاشی مسطور و تکمیل شده باشد، تقویت می‌شود. همچنین معلوم می‌شود که شیخ طوسی از کتاب فهرست ابن‌نجاشی بی‌خبر بوده است؛ و گرنه با مراجعه به فهرست ابن‌نجاشی از تألیف‌های ابویعلی جعفری باخر می‌شد و نام ابویعلی را در فهرست خود درج می‌کرد. گرچه که شاید آگاه بوده و چون ابویعلی موفق به اتمام کتاب‌ها نشده، نام آن‌ها را درج نکرده است.
از جمله موارد الحاق، شرح حال شیخ طوسی در فهرست ابن نجاشی است (رقم 1068) که نشان‌دهنده‌ی آن است که نام کتاب‌های شیخ طوسی را از مآخذ دیگری به دست آورده است. از سبک عبارت (24) پیدا است که ابن‌نجاشی نام کتاب‌ها را از فهرست شیخ طوسی اخذ نکرده است؛ وگرنه بر سبک و سیاق فهرست طوسی نام کتاب‌ها را یاد می‌کرد؛ گرچه نسخه‌ی فهرست طوسی در این زمینه، بسیار مغشوش است و تقدیم و تأخیر فراوان دارد، زیرا نسخه‌ی فهرست طوسی در بغداد به رشته‌ی تألیف درآمده است و چنان که قبلاً اشاره شد، امثال چنین کتاب‌های پژوهشی مانند پرونده‌ی مفتوح است که نه تنها در عهد مؤلف آن، بلکه بعدها نیز دیگران بر آن می‌افزوده‌اند. خصوصاً کتاب‌ها و تحریرهایی را که در نجف با فرصت و فراغ بال بیشتری به کتابت آمده است، به فهرست خود افزوده است که تا این حد اختلاف ترتیب دارد؛ (25) و چه بسا آن دسته از شاگردان شیخ طوسی که قبل از سفر او به نجف، کتاب فهرست او را تهیه کرده‌اند، هرگاه به نسخه‌ای از تحریرهای بعدی او دست یافته‌اند، به نسخه‌ی خود افزوده‌اند.
اختیارالرجال نیز که اینک به نام‌کشی شهرت دارد، در نجف اشرف سال 456 املاء شده است که در آن زمان، 5 سال از فوت نجاشی می‌گذشته و بیش از هفت سال از توطن شیخ در نجف می‌گذشته است. نام کتاب المجالس و الاخبار در برخی نسخه‌های فهرست طوسی موجود است و در برخی نسخه‌ها وجود ندارد؛ گرچه این گونه امالی حدیثی را نمی‌توان جزو تألیف‌های املاکننده محسوب کرد، زیرا صاحب امالی جزوه‌های تنظیم و مکتوب شده‌ی ایام تحصیل را باید در مجلس افاده حاضر کند و از روی آن املا و قرائت کند. با وجود این، کتاب امالی و مجالس را به نام او یاد کرده‌اند و مکرر طبع شده است و چون تاریخ املای احادیث از سال 450 به بعد، تا سال 458 قمری است، املای احادیث کلاً در نجف اشرف به عمل آمده است و از ظاهر امر پیداست که نسخه‌ی چاپ شده، نسخه‌ی فرزند او است که به عنوان شیخ مفید ابوعلی الحسن بن محمدبن الحسن شهرت دارد و املای پدر را مکتوب می‌کرده است.
به زعم نگارنده، نام تفسیرالتبیان نیز باید در عداد آن کتاب‌هایی مسطور شود که در نجف تألیف شده است، زیرا مسلک شیخ در این تفسیر، مسلک ادبی و علمی است که در کرخ بغداد، کسی به آن نمی‌پرداخته است و نه کسی از آن استقبال می‌کرده است؛ از آن رو که مسلک رایج آنان، شیوه‌ی محدثان بوده است و قهراً بر آن آیاتی اقتصار می‌شد که حدیثی در ذیل آن وارد شده باشد. این نکته از مقدمه‌ی تفسیرالتبیان مکشوف می‌شود و از شیوه‌ی عمل شیخ طوسی که بیشتر مسلک ابومسلم اصفهانی و علی‌بن عیسی رمانی را می‌ستاید؛ گرچه مسلک طبری، زجاج، فراء و بلخی را کاملاً نامطبوع نمی‌شناسد. نام‌التبیان اینک در نسخه‌های چاپی الفهرست طوسی مشهود است، ولی در نسخه‌های خطی پیشین وجود ندارد و به تصریح سیدمحمد صادق آل بحرالعلوم، در فهرست طوسی نام آن یاد نشده است، ولی دیگران بلکه همه آیندگان، تفسیرالتبیان را به شیخ طوسی نسبت داده‌اند و در پیشاپیش همه، امین‌الاسلام طبرسی در مقدمه‌ی مجمع‌البیان لعلوم القرآن، با ستایش تام از آن نام می‌برد و مسلک او را سرمشق خود می‌کند. (26)
کتاب المبسوط نیز با توجه به مقدمه‌ی آن و با اعتراف اهل فن، در نجف تألیف شده است؛ گرچه اینک نام آن در فهرست طوسی مشهود است، به علاوه‌ی شمار کتاب‌های فقهی المبسوط که به هشتاد و یک کتاب بالغ شده است.
نتیجه آنکه به احتمال قوی، دست‌کم نام کتاب‌های المبسوط و تفسیر البیان که به عقیده‌ی نگارنده در نجف و پس از وفات ابن‌نجاشی به رشته‌ی تألیف و تدوین درآمده، بعدها به فهرست ابن‌نجاشی الحاق شده است. روی هم، از ذیل این ترجمه، مشهود است که ابن‌نجاشی با شیخ طوسی تماسی نداشته است؛ از این رو از او اجازه‌ی روایت ندارد و این کاملاً طبیعی است، زیرا ابن‌نجاشی از حیث رتبه، جامع‌تر و والاتر بوده است. نجاشی در حدود 14 سال پیش از آنکه شیخ طوسی به بغداد وارد شود تا محضر محدثان را دریابد، مانند سایر مشایخ در مسند افاده جلوس می‌کرده است و لذا خود را نیازمند اجازه‌ی شیخ طوسی نمی‌‌دانسته است تا از روی اجازه‌ی حدیث یا اجازه‌ی روایت کتاب‌های او را درخواست کند.
از شواهد دیگر، برخی موارد ترجمه است که گویا نجاشی مؤلف، در آن مواد به نظر قاطعی نرسیده است و فرزند مؤلف بدون توجه، هر دو مسوّده را گاهی بی‌فاصله و گاهی با فاصله به ثبت رسانیده است. از جمله ترجمه‌ی ابراهیم‌بن صالح انماطی است که یک‌بار طی رقم 13 (27) و بار دیگر ذیل شماره‌ی 37 (28) آمده است. انماط جمع نمط به معنای نمد فروش است. این دو نام و دو عنوان بدون شک متحد است. نجاشی عنوان و شرح اول را از زبان استادش، ابوالعباس بن نوح آورده است و چه بسا از کتاب مصابیح او نقل کرده باشد که در هر فصلی، نام اصحاب یک امام را عنوان کرده است. علت آنکه نمی‌گوید «أخبرنی»، آن است که ابوالعباس بن نوح تمام کتاب‌های خود را به رسم وصیت بعد از مرگ به او اهدا کرده است و این گونه اتخاذ سند، باید به صورت «قال» و یا به صورت «ذکر» عنوان شود، نه به صورت «أخبرنی». عنوان دوم را از کتاب مصابیح استادش مفید آورده است که طریق روایت آن نیز معین شده است و به همین سبب که شرح مصابیح مفید با شرح مصابیح ابوالعباس سیرافی همخوانی نداشته و نیازمند تحقیق بیشتری بوده است، هر دو مسوده در فهرست نجاشی به جای مانده است تا براساس «موقوف علی التمام» هر دو شرح مزبور متحد گردد، ولی قبل از اتمام تحقیق، دارفانی را وداع کرده است.
شیخ طوسی نیز از دو مأخذ هر دو عنوان را در فهرست خود ثبت کرده است، مأخذ اول او، فهرست احمدبن عبدالواحد بزاز است که از او به نام احمد بن عبدون تعبیر می‌کند. (29) این طریق شیخ طوسی موافق طریق ابن‌نجاشی است که براساس فهرست خود هم از طریق ابن عبدون از ابی‌طالب عبیدالله بن ابی‌زید از حمیدبن زیاد تمام مرویات و مسموعات و مدونات آنان را روایت می‌کند و هم از طریق ابوالعباس سیرافی از احمدبن جعفربن سفیان از حمیدبن زیاد؛ چنان‌که در عنوان اول ابراهیم بن صالح یاد کرد.
مأخذ دوم شیخ طوسی فهرست ابوعبدالله غضائری است. (30) این همان شرح، عنوان و طریقی است که نجاشی آورده بود؛ با این تفاوت که مأخذ نجاشی گفته‌ی ابوالعباس سیرافی است و مأخذ شیخ طوسی ابوعبدالله غضائری استاد او است. (31) اگر نسخه‌های سیرافی در رشته حدیث، فقه، کلام و تاریخ در اختیار نجاشی قرار گرفته باشد، طبیعی است که شیخ طوسی و همه دیگرانی که هم‌سوی با نجاشی نبوده‌اند، از کتاب‌های او بی‌اطلاع مانده باشند. بنابراین باید گفت که آگاهی‌های شیخ طوسی نسبت به آمار کتاب‌های سیرافی به وسیله‌ی مشایخ نجاشی، امثال ابوعبدالله غضائری و ابن‌عبدون حاصل شده است که با نجاشی و سیرافی و چه بسا پژوهش‌ها و مسوّده‌های ابوالحسین غضائری در تماس دائم بوده‌اند و آگاهی‌های رسیده را تبادل می‌کرده‌اند. (32) حدیث ابراهیم بن صالح در مسائل غیبت، به کتاب شیخ طوسی وارد شده است. (ر.ک: طوسی، 1398 ق، ص 280/ طوسی، 1384 ق ج 2، ص 331 – 334)
نمونه‌ی دیگر، ترجمه حسن‌بن محمد بن فضل نوفلی است که یک نوبت ذیل رقم 112 آمده است (33) و نجاشی این عنوان و شرح را از کتاب اشتمال (34) تألیف ابن عیاش جوهری (35) نقل کرده است. در سندی که ابن‌عیاش جوهری ارائه می‌کند، نفر اول ابوطالب عبیدالله بن ابی‌زید انباری است (36) و نفر دوم ابومحمدحسن بن محمد بن جمهورعمی است. (37) نجاشی در نوبت دوم ذیل رقم 75، در ترجمه ابومحمدحسن بن محمدنوفلی شرح دیگری می‌آورد. (38) نجاشی این شرح و عنوان را از فهرست مرویات و مسموعات استادش ابوعبدالله احمدبن عبدالواحد بزاز معروف به ابن عبدون استخراج کرده است. کلمه «سهل» تصحیف کلمه «فضل» است. شاید این تصحیف هنگام نسخه‌برداری از فهرست ابن عبدون صورت گرفته باشد که نجاشی را به تردید افکنده است که آیا این دو عنوان معرّف یک تن از خاندان نوفل بن حارث بن عبدالمطب است و یا معرف دو تن؛ و اگر معرف یک تن باشد، باید تحقیق کند که این مرد، حسن بن محمد بن فضل است و یا حسن بن محمدبن‌سهل. در هر حال شرحی که درباره‌ی کتاب او آمده است و می‌گوید: «کتاب نیکو و پرفایده‌ای جمع‌آوری کرده است و نام آن را شرح مجالس بحث و مناظره‌ی حضرت رضا با اهل ادیان نهاده است»، خواه نظر استاد نجاشی، ابن عبدون باشد و یا نظر شخصی نجاشی باشد، گواهی می‌دهد که قضاوت او دائر به ضعف مؤلف بعد از وارسی و مطالعه‌ی متن کتاب صادر شده است که محتوا را مصنوعی و واهی دیده است. در این‌ باره نظر نجاشی و استادش بر این است که ابن ابی‌رافع، ثقه و مورد اعتماد است و حسن بن محمدبن جمهور عمی با آنکه از افراد ضعیف و نامطمئن روایت می‌کرده است و به حدیث مرسل چنان اعتباری می‌داده است که گویا مرسل و مسند در نظر او واجد یک مرتبه از اعتبار و اطمینان بوده است؛ لذا ضعف محتوا را به مؤلف، یعنی آخرین واسطه حسن بن محمدنوفلی نسبت داده‌اند. نجاشی برای نوبت سوم، ذیل رقم 131 ترجمه‌ای دیگر درباره همین مرد و همین کتاب آورده است. (39) او این شرح و عنوان را از ابوالعباس ابن‌عقده حافظ نقل کرده است و به همین ترتیب، شیخ‌طوسی در کتاب رجال خود، محمد، اسحاق و اسماعیل را به عنوان پسران فضل‌بن یعقوب بن فضل بن عبدالله‌بن الحارث بن نوفل بن‌حارث بن عبدالمطلب یاد کرده است که از امام صادق (علیه‌السلام) و امام باقر (علیه‌السلام) روایت کرده‌اند. این شرح و بیان، نص در این است که جد صاحب ترجمه همان فضل بن یعقوب است که از کتاب اشتمال جوهری (ذیل رقم 112) نیز مسموع شد و نسخه‌ی «حسن‌بن محمدبن سهل» که از فهرست ابن‌عبدون آمده بود (ذیل رقم 75)، تصحیف شده است.
در هر صورت، تعبیر «ثقة صنّف مجالس الرضا مع‌اهل الادیان» عبارت نجاشی است که هم صاحب کتاب را توثیق می‌کند و هم قضاوت درباره‌ی محتوای کتاب او به دست می‌دهد و می‌گوید: «کتاب او تصنیف است، نه روایت»؛ یعنی بعد از شهرت یافتن این مسئله که حضرت رضا (علیه‌السلام) در مرو با سران ادیان و نحل مباحثه کرده است، ابومحمد نوفلی با دریافت برخی شایعه‌ها، شخصاً این سؤال و جواب‌ها را براساس موازین و اطلاع‌های شخصی خود و یا اقتباس از سایر مؤلفه‌های کلامی، به رشته‌ی تألیف درآورده و مدون کرده است، نه آنکه در مرو حضور داشته و به هنگام مناظره‌های حضرت رضا (علیه‌السلام) قلم به دست، سؤال‌ها و جواب‌ها را به قید کتابت ضبط می‌کرده است. بنابراین باید نظر قاطع نجاشی را در همین ترجمه‌ی آخر دانست و به این جهت که جنبه‌ی روایت ندارد و به نام روایت شهرت یافته و مدون شده است؛ لذا مطابق سیره‌ی خاص خودش از ثبت طریق و سند امتناع کرده است. (40)
نمونه‌ی دیگر (41) ترجمه‌ی حسن‌بن راشد از موالی عباسیان است. این فرد در فهرست نجاشی عنوانی ندارد، ولی ذیل عنوان و ترجمه‌ی ربعی بن‌عبدالله بن الجارود الهذلی (ذیل رقم 441)، پس از ترجمه و ایراد طرق کتاب او، این عبارت به ثبت رسیده است: «ذکر ابوعبدالله الحسین بن الحسن (42) بن‌بابویه کتاب الراهب و الراهیة روایة محمدبن الحسن عن محمدبن الحسن عن احمدبن محمد عن القاسم بن یحیی‌بن جده الحسن بن راشد. فی فهرسته». شرح و تذکره‌ای که اکنون ذیل ترجمه‌ی ربعی بن عبدالله‌بن جارود دیده می‌شود، ربطی به ربعی ندارد، بلکه تنظیم کننده‌ی مسوّدات نجاشی، یعنی فرزند او، این تذکره و سند را که به احتمال قوی در پشت برگ و یا در برگه‌ای ملحق به ترجمه‌ی ربعی دیده است، ذیل ترجمه‌ی ربعی ثبت کرده است. (43)
نجاشی در این زمینه مسوّده دیگری هم، به صورت خام و تذکره به این صورت داشته است؛ «حمیدبن مسعود، قال حمید بن زیاد: سمعت بن ابی‌محمد القاسم بن اسماعیل القرشی – ینزل وراء اشجع بالکوفة – کتاب حمید بن مسعود. و قال : سمعت منه ایضاً کتاب الراهب و الراهبة» (نجاشی، 1407 ق، ذیل رقم 343)؛ نجاشی این تذکره و یادداشت را از کتاب رجال حمید بن زیاد اقتباس کرده است، ولی در اثر فوت موفق به تکمیل آن نشده است؛ و گرنه سند آن کتاب را به نقل از کتاب رجال حمیدبن زیاد که اکنون طی رقم 339 به ثبت رسیده است، ذیل کلام خود می‌افزود و می‌گفت: «أخبرنا الحسین بن عبیدالله قال حدثنا احمدبن جعفر عن حمیدبن زیاد قال: سمعت من ابی محمد القاسم بن اسماعیل القرشی کتاب الراهب و الراهبة» و به همین ترتیب عنوان و سندی برای کتاب حمیدبن مسعود تدوین می‌کرد.
طوسی کتاب راهب و راهبة را چنین ثبت کرده است: «الحسن بن راشد له کتاب الراهب و الراهبة اخبرنا به ابن‌ابی جید عن محمدبن الحسن بن الولید عن محمدبن ابی‌القاسم ماجیلویه عن احمدبن أبی‌عبدالله عن القاسم بن‌یحیی عن جده الحسن بن راشد.» (طوسی، 1351 ش، رقم 174)
از جمله‌ی این شواهد، ترجمه‌هایی است که هم در باب کنی و القاب عنوان شده است و هم در باب نام‌های کوچک روات، بی‌آنکه اشاره‌ای رود، دیده می‌شود. مانند ابوشعیب محاملی صالح‌بن خالد که طی رقم 535 ذیل نام کوچک، شناخت بیشتری از او به دست می‌دهد، ولی از توثیق او سکوت می‌کند و طی رقم 1240 به معرفی ساده او پرداخته و به وثاقت او تصریح می‌کند. (44)

پی‌نوشت‌ها:

1. این مقاله از بازنویسی دست‌نوشته‌های استاد محمدباقر بهبودی، فقیه، محدث، مفسر و سیره‌نگار بزرگ معاصر فراهم شده است و در زمان نزدیک به چاپ آن، ایشان در بیست و یکم بهمن 1393، در سن هشتادو شش سالگی، دار فانی را وداع گفت.
2. استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران، ایران، گروه علوم قرآن و حدیث/ sarshar2008@gmail.com.
3. عبدالله بن‌النجاشی از اجداد نازل نجاشی است؛ عبدالله‌بن‌النجاشی بن عُثیم بن سِمعان، ابوبُجَیر الاسدی النَّصری یروی عن ابی‌عبدالله رسالة من إلیه. و قد وَلِیِ الاهواز من قبل المنصور. سند رساله کاملاً صحیح است؛ مگر راوی دست اول که عبدالله بن سلیمان نَوفلی است. ابن‌حجر (1325 ق، ج 5، ص 246) یا رمز ترمذی او را عنوان کرده است. ترمذی (بی‌تا، ج 5، ص 329) در باب مناقب اهل بیت یک حدیث از او روایت کرده است که با وجود حسن حدیث، به عنوان غرابت تضعیف شده؛ نیز با همین سند ر.ک: رافعی، 1376 ش، ج 3، ص 149. ظاهراً متن رساله از پرداخته‌های نوفلی است؛ گرچه مضامین آن به ویژه احادیث مندرج در آن، احتمالاً از معاجم حدیثی اقتباس و التقاط شده که برای تدوین این نوع رساله‌ها متداول بوده است).
4. ابوالسمّال سِمعان بن هبیره همان فردی است که پس از وفات پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله‌و سلم)، با طُلَیحة بن خُوَیلد همراه شد و راه ارتداد گرفت. (عسقلانی، بی‌تا، ص 693)
5. سیدرضی، برادر سیدمرتضی در زمان حیات پدرش در 380 ق، نقابت آل ابی‌طالب را عهده‌دار شد، در حالی که فقط 21 ساله بود. بهاءالدوله در 388 ق او را به عنوان «الشریف الاجل» ملقب کرد و سرآخر در 401 ق مقرر شد همگان حتی در حضور خلیفه او را به عنوان «شریف اجل» مخاطب سازند. بعد از آنکه شریف رضی در 406 ق، از سال‌های پرآشوب بغدادیان و کرخیان، دارفانی را وداع گفت، یک ماه بعد، سیدمرتضی از جانب القادرالله، خلیفه عباسی عهده‌دار تمام مناصب برادر شد و مقرر شد که او را به عنوان «الشریف الاجل» یاد کنند؛ لذا از آن تاریخ به بعد، او را با نام شریف اجل یاد می‌کرده‌اند. مانند شیخ طوسی که در ترجمه ابراهیم بن محمدبن سعید ثقفی می‌گوید: «أخبرنا به الاجل المرتضی علی‌بن الحسین الموسوی» و این نشان می‌دهد که تألیف فهرست طوسی و دست‌کم ویراستاری این ترجمه، بعد از سال 406 ق آغاز شده است و تکمیل کتاب فهرست، مقارن با تکمیل آخرین باب کتاب رجال او نیز بعد از سال 420 ق به انجام رسیده و یا به اصلاح آن مبادرت شده است؛ از این‌رو می‌بینیم که شیخ در شرح حال سیدمرتضی می‌گوید: «ابوالقاسم، علم‌الهدی، الاجل السید المرتضی، ذوالمجدین»، زیرا سیدمرتضی در 420 ق به لقب «علم‌الهدی» ملقب شده است.
6. شاگرد نجاشی، صهرشتی می‌گوید در بغداد از درس او بهره‌مند می‌شدیم. نیز ر.ک: نجاشی، ذیل عنوان محمدبن علی‌بن حمزه و فرزند او درباره‌ی مکان سکنی امام دوازدهم و مادرش و شرح به دنیا آمدن او در مدینه. این امور نشان می‌دهد در چنان فضایی، نجاشی به طور علنی، مجالس درس را افاده نمی‌کند و کتاب خود را نیز آشکار نمی‌سازد.
7. «... رأیت جماعة من شیوخ طائفتنا من أصحاب الحدیث عملوا فهرس کتب أصحابنا و ما رووه من الاصول و لم أجد أحداً منهم (من أصحابنا) استوفی ذلک و لاذکر أکثره بل کان منهم غرضه أن یذکر ما اختصّ بروایته و احاطت به خزانته من الکتب الا ما قصده ابوالحسین (ابن‌الغضائری) فانه عمل کتابین فی المصنفات و الاصول غیر أن هذین الکتابین لم ینسخهما أخد من أصحابنا و اخترم هو رحمه الله».
8. «اخبرنا الشیخ الصدوق أبوالحسین احمدبن علی بن احمدبن النجاشی الصیرفی المعروف بابن الکوفی ببغداد فی آخر شهر ربیع الاول سنة اثنتین و اربعین و أربعمائة. و کان شیخاً بهیاً ثقة صدوق اللسان عندالموافق و المخالف رضی‌الله عنه و أرضاه. قال: أخبرنی أبوالحسین محمدبن جعفر التمیمی قراءة علیه قال حکی لی ابوالوفاء الشیرازی و کان صدیقاً ل...».
9. «من ذلک کتاب النجاشی فی أسماء الرجال، عنّی عن والدی عن السید احمد بن العریضی الحسینی عن برهان‌الدین محمدبن محمد بن الحمدانی القزوینی نزیل الرّی عن‌السید فضل‌الله بن علی‌الحسنی الراوندی عن عمادالدین أبی الصمصام ذی‌الفقار بن معبدالحسنی عن النجاشی.»
10. متن اجازه او از این قرار است: «... و أجزت له أیضاً روایة جمیع مصنفات النجاشی کالذی صنفه فی الرجال بالطریق الذی لی إلی أبی الصمصام عن النجاشی.»
11. «... و بالاسناد إلی السید فضل‌الله جمیع مصنفات و مرویات السید الاجلّ السعید العالم عماد الدین أبی المصمصام ذی‌الفقار بن معبدالحسن قدس الله روحه. و بالاسناد إلی المعاد أبی الصمصام جمیع مصنفات و مرویات الشیخ السعید العالم النجاشی صاحب کتاب الرجال المشهور عنه.»
12. «و بالاسناد عن ابی شهر آشوب عن السید فضل‌الله بن علی الراوندی و عن‌السید أبی الصمصام ذی الفقار بن معبدالحسنی المروزی مصنفات الشیخ أبی العباس أحمدبن علی‌بن أحمد بن العباس النجاشی، التی من جملتها کتاب الرجال.»
13. همچنین است «ابن‌حجر عسقلانی» که نام او «ابوالفضل احمدبن علی بن محمدبن محمد بن علی بن احمد» است و گاهی به او «ابوالفضل احمدبن علی بن حجر» می‌گویند، در حالی که «حجر» نام یکی از اجداد اعلای او است. نیز مانند «ابوحفص عمربن شاهین» که نام او «عمربن احمدبن عثمان بن احمد بن محمدبن ایوب بن أزداد» است و اتفاقاً به نام جدّ مادری خود، «احمدبن محمدبن یوسف بن شاهین» شهرت علمی دارد.
14. محمدصادق آل‌بحرالعلوم این نسخه را در کتابخانه‌ی مرحوم سید حسن صدر، واقع در کاظمین دیده است. وی در پانویس مقدمه (ص 31) نوشته است: «و توجدنسخة من هذا الکتاب بخط ید مؤلفها العلامة رحمة الله فی مکتبة الامام الحجة المرحوم السیدحسن الصدر فی الکاظمیة ولکنها سقیمة الخط و غیر منقّطة تکاد لاتقرء.»
15. «و تولی غسله ابوالحسین احمدبن العباس النجاشی و معه‌الشریف ابویعلی محمدبن الحسن الجعفری و سلاربن عبدالعزیز الدیلمی.»
16. مثلاً می‌گوید: «ومن العلماء المنجمین الشیخ الفاضل احمدبن محمد بن خالد بن عبدالرحمن البرقی و قد نص علیه شیخنا ابوجعفر الطوسی فی کتاب الفهرست و الشیخ احمدبن العباس النجاشی فقالا : کان ثقة فی نفسه و ذکرا أنه صنّف کتاباً فی علم النجوم.»
17. «و بالاسناد عن الشیخ الطوسی عن جماعة منهم المفید عن ابی محمد هارون‌بن موسی التلّعکبری عن أبی عمرومحمدبن عمر بن عبدالعزیز الکشی بکتابه الرجال و بالاسناد عن عمادالدین أبی الصمصام عن الشیخ التقی احمدبن العباس بن احمد النجاشی قدس الله روح بکتابه الرجال.»
18. مأخذ این نظر گویا همین اجازه علامه حلی باشد که در آخر فصل اجازات خود آورده است: «و أجزت لهم أدام الله أیامهم أن یرووا عن عن والدی و السید رضی‌الدین و جمال‌الدین ابن موسی بن طاووس عن السید صفی‌الدین محمدبن معدالموسوی عن مشایخه المذکورین فی هذه الاجازة متصلا عن الشیخ ابی‌جعفر الطوسی جمیع ما یرویه عن رجال العامة منهم ابوالحسین بن بشران المعدل... و من رجال الخاصة الشیخ ابوعبدالله محمدبن محمدبن النعمان المفید... ابوالحسین جعفربن الحسین بن حسکة القمی ابوالحسین الصفّار (ابوالحسن بن الصفار) ابوالحسین احمدبن علی النجاشی (ابوالحسن بن احمد بن علی النجاشی)... .»
19. «و الطریق الذی لی إلی الشیخ ابی جعفر بن بابویه فانا نروی جمیع مصنفاته و اجازاته عن والدی عن‌السید احمدبن یوسف بن احمدالعریضی العلوی الحسینی عن البرهان محمدبن محمد بن علی الحمدانی القزوینی عن السید فضل‌الله بن علی‌الحسنی الراوندی عن العماد ابی الصمصام بن معبد الحسنی عن الشیخ ابی‌جعفر الطوسی عن الشیخ المفید محمدبن محمدبن النعمان عن ابی‌جعفر محمدبن علی بن الحسین بن بابویه. و بهذا الاسناد عن ابی‌الصمصام عن النجاشی بکتابه». «و بالاسناد عن الشیخ ابی‌جعفر الطوسی عن ابی محمدهارون بن موسی التلعکبری عن ابی‌عمرو محمدبن عمربن عبدالعزیز الکشی بکتابه.»
20. عبارت صفدی که با علامه نیز معاصر است، چنین است: «ابن‌النجاشی: احمدبن علی‌بن احمد بن العباس ابوالحسین الصیرفی الاسدی الکوفی المعروف جده بالنجاشی. حدث عن‌القاضی ابی‌الحسین محمدبن عثمان بن الحسن النصیبی و احمدبن محمدبن عمران بن الجندی و الحسن بن محمد بن یحیی بن الفحام. و روی عنه ولده علی. توفی سنة خمسین و اربعمائة بمطیرآباد.»
21. شیخ منتجب الدین در فهرست خود آورده است: «و قال: عالم دین یروی عن السید الاجل المرتضی و الشیخ أبی جعفر محمدبن الحسن الطوسی. قال: و قد صادفته و کان ابن مائة سنة و خمس عشرة سنة.»
22. این ترجمه ابویعلی را که داماد شیخ مفید بود، به دلیل مقام والا در فقاهت و مهارت وی در علم کلام، جانشین شیخ مفید معرفی می‌کند؛ یعنی ابویعلی به جای شیخ مفید می‌نشست و به سؤال‌هایی که مانند سابق از اقطار اسلامی به خانه‌ی شیخ مفید واصل می‌شد، پاسخ می‌داد؛ اما با وجود این، در حدی نبود که بر نجاشی مقدم باشد؛ نه او و نه سایر شاگردان شیخ مفید. از این‌رو، در فوت سیدمرتضی (436 ق)، ابن‌نجاشی بود که عهده‌دار غسل و کفن و دفن او شد و همین ابویعلی جعفری با ابویعلی سلار دیلمی دستیار او بودند.
23. ابن اثیر در حوادث سال 463 آورده است: «و توفی ایضاً فیها فی شهررمضان ابویعلی محمدبن الحسن بن حمزة الجعفری فقیه الامیة» (1385 ق، ج 10، ص 68). ابن‌حجر عسقلانی (1384 ق، ج 5، ص 135) نیز به نقل از ذیل تاریخ بغداد تألیف ابن‌النجار، فوت او را در سال 463 ثبت و اضافه کرده است که «کان صهرالمفید» و نیز آورده است (همان، ج 5، ص 368): «کان تزوج بنت المفید».
24. «محمدبن الحسن بن علی الطوسی، ابوجعفر. جلیل بن اصحابنا ثقة عین من تلامذه شیخنا ابی‌عبدالله، له کتاب منها کتاب تهذیب الاحکام، و هو کتاب کبیر. و کتاب الاستبصار و کتاب النهایة و کتاب المفصح فی الامامة. مسألة فی الاحوال. کتاب التبیان فی تفسیر القرآن. شرح المقدمة و هو ریاضة العقول...».
25. چنان که اینک با تفحصی که در التبیان کرده‌ام، باید نام چند رساله و کتاب بر آثار شیخ طوسی افزوده شود؛ از جمله کتاب الاستیفاء که در التبیان، (1376 ق، ج 3، ص 554) از آن یاد شده است.
26. رضی‌الدین علی‌بن طاووس نیز در سعدالسعود، نسبت کتاب را تأیید می‌کند. این مسائل از اجازه‌ای که شیخ طوسی در سال 455 در پشت جلدسوم التبیان نوشته است و به جد منتجب‌الدین اجازه‌ی روایت داده است، روشن می‌شود. متن اجازه را در مقدمه چاپ جدید مبسوط یا در خاتمه‌ی جمل و عقود، چاپ دوم آن می‌توان ملاحظه کرد (ر.ک: 1390 ش، ص 65)؛ با تتبعی که در متن التبیان کرده‌ام، به موارد زیادی برخورد کردم که شیخ طوسی تفصیل آن مسائل را به کتاب المبسوط خود حواله می‌دهد؛ از این رو به نظرم التبیان بعد از کتاب المبسوط تدوین شده است (ر.ک: طوسی، 1376 ق، ج 1، ص 196؛ ج 2، ص 104، 137، 248، 362، 377، 380؛ ج 3، ص 137؛ در این موارد شرح مسائل فقهی را به کتاب المبسوط و گاهی المبسوط و النهایة حواله می‌دهد).
27. «ابراهیم‌بن صالح الانماطی. یکنی بابی اسحاق. کوفی ثقة. لابأس به. قال لی ابوالعباس احمدبن علی‌بن نوح: انقرضت کتبه فلیس اعرف منها الاکتاب الغیبة. اخبرنا به عن احمدبن جعفر قال: حدثنا حمیدبن زیاد عن عبیدالله بن احمدبن نهیک عنه.»
28. «ابراهیم بن صالح الانماطی الاسدی، ثقة روی عن ابی‌الحسن و وقف. له کتاب برویه عدة. أخبرنا محمد – یعنی المفید – قال حدثنا جعفربن محمد – یعنی ابن قولویه – قال حدثنا عبیدالله بن احمد قال: حدثنی ابراهیم بن صالح. و ذکره.»
29. «ابراهیم بن صالح له کتاب روّیناه بالاسناد الاول – یعنی احمدبن عبدون عن ابی‌طالب الانباری عن حمیدبن زیاد – عن ابن نهیک عن ابراهیم بن صالح.»
30. غضائری می‌گوید: «ابراهیم بن صالح الانماطی،. کوفی یکنی ابااسحاق ثقة. ذکر أصحابنا أن کتبه انقرضت. والذی أعرف من کتبه کتاب الغیبة. أخبرنا الحسین بن عبیدالله قال حدثنا احمد بن جعفر قال حدثنا حمیدبن زیاد قال حدثنا عبیدالله بن احمد‌بن نهیک عن ابراهیم بن صالح الانماطی.»
31. این به آن سبب است که شیخ طوسی ذیل عنوان سیرافی می‌گوید: «... انه کان بالبصرة و مات عن قریب و لم یتق لقائی ایاه» و درباره کتاب‌های او می‌گوید: «وجدتُ بخط ابن نوح فیما وصّی إلی من کتبه» و با صراحت اعلام می‌کند که سیرافی وصیت کرده بود که تمام نسخه‌های او را بعد از مرگ او به نجاشی تحویل بدهند و در شرح حال او نوشته است که «وهو استاذنا و شیخنا و من استفدنا منه.»
32. با وجود این، شیخ طوسی در کتاب غیبت خود، مکرر از کتاب اخبار الوکلاء سیرافی روایت می‌کند؛ از جمله می‌گوید: «اخبرنا الحسین ابن ابراهیم عن ابی‌العباس احمدبن علی بن نوح عن ابی‌نصر هبةالله بن محمد الکتاب – یعنی این برنیه قال حدثنی...» 1398 ق، ص 178؛ و با همین سیاق احادیث فراوانی روایت می‌کند در ص 187، 197، 215، 220، 222، 223 – 225 و 226؛ او می‌گوید: «اخبرنی جماعة عن ابی‌العباس بن نوح» ص 227؛ سپس توقیعاتی را حکایت می‌کند و باز هم احادیث فراوانی نقل می‌کند در ص 236، 237، 238 و سپس مجدداً می‌گوید: «اخبرنی الحسین بن‌ابراهیم‌عن ابی‌العباس» و سرآخر صفحه‌های متعددی از کتاب غیبت را اشغال می‌کند؛ نگاه کنید به : ص 240، 243، 246، 248، 251، 252، 256؛ و چون تاریخ تألیف کتاب غیبت در حدود سال 447 ق است، معلوم می‌شود که اخبارالوکلاء سیرافی از طریق نسخه‌های شاگردانش در اختیار او بوده است.
33. «الحسن بن محمدبن الفضل بن یعقوب بن‌سعیدبن نوفل‌بن الحارث بن عبدالمطلب، ابومحمد. ثقة جلیل القدر. روی عن الرضا نسخة و عن أبیه عن أبی عبدالله و أبی الحسن موسی و له کتاب کبیر. قال ابن‌عیاش: حدثنا عبدالله بن ابی‌زید قال حدثنا الحسن‌بن محمدبن جمهور عنه به.»
34. کتاب اشتمال، روات شیعه را براساس طبقات عهد أئمه‌اطهار عنوان می‌کند. البته این سبک در همه‌ ادوار متداول بوده است؛ مانند مصابیح شیخ صدوق و مصابیح شیخ مفید و ازجمله رجال شیخ طوسی برقرار مانده و به چاپ رسیده است.
35. نجاشی درباره ابن‌عیاش جوهری آورده است: «رأیت هذا الشیخ و کان صدیقاً لی و لوالدی و سمعت منه کثیراً و رأیت شیوخنا یضعّفونه فلم أرو منه شیئاً و تجنبته. و کان اهل‌العلم و الادب القوی و طیب‌الشعر و حسن‌الخط و رحمةالله و سامحه و مات سنة 401.»
36. نجاشی درباره او می‌گوید: «و کان اصحابنا البغدادیون یرمونه بالارتفاع. قال الحسین‌بن‌عبدالله قدم ابوطالب بغداد و اجتهدت أن یمکّننی أصحابنا من لقائه فأسمع منه فلم یفعلوا ذلک. و مات ابوطالب بواسط سنة 356.»
37. نجاشی درباره‌ی او می‌گوید: «ثقة فی‌نفسه ینسب إلی بنی العمّ من تمیم. روی عن الضعفاء و یعتمد علی المراسیل أخبرنا احمدبن عبدالواحد عن ابی‌طالب الانباری عن‌الحسن بن‌محمدبن جمهور.»
38. «الحسن بن محمدبن سهل‌النوفلی. ضعیف لکن له کتاب حسن کثیرالفوائد. جمعه وقال: ذکرمجالس الرضا مع اهل الادیان. اخبرناه احمدبن عبدالواحد قال حدثنا ابوعبدالله احمدبن – ابراهیم‌بن أبی رافع الصیمری قال حدثنا الحسن بن محمدبن جمهورالعمی عنه به.»
39. «الحسن بن محمدبن الفضل بن یعقوب بن سعیدبن نوفل بین الحارث بن‌عبدالمطلب ابومحمد شیخ من الهاشمیین. ثقة. روی ابوه عن ابی‌عبدالله و ابی‌الحسن. ذکره ابوالعباس. و عمومته که ذلک اسحاق و یعقوب و اسماعیل. و کان ثقة. صنف مجالس الرضا مع اهل الادیان.»
40. این کتاب و شرح مجالس، در توحید صدوق (ابن بابویه، 1387 ق، ص 417 – 454) و عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام) (همو، 1377 ش، ج 1، ص 154 – 191)، با این سند نقل شده است: «حدثنا ابومحمد جعفربن علی بن احمدالفقیه القمی ثم الایلاقی قال أخبرنا ابومحمدالحسن بن محمدبن علی‌بن صدقة القمی قال: حدثنی ابوعمرمحمدبن عمر بن عبدالعزیز الانصاری الکجی قال: حدثنی من سمع الحسن بن محمد النوفلی ثم الهاشمی یقول: لما قدم علی‌بن موسی‌الرضا (علیه‌السلام) إلی المأمون... الحدیث بطوله.» (در این زمینه ر.ک: بهبودی، 1362، ص 131 – 133)
41. برای ملاحظه‌ی نمونه‌های دیگر ر.ک: ترجمه‌ی سعید بن جناح (رقم 481 و مقایسه کنید با رقم 512 و نیز با رقم 378؛ نیز ر.ک: بهبودی، 1362 ش، ص 254)؛ ترجمه ی داودبن ابی‌یزید فرقد العطار الکوفی (رقم 417، مقایسه کنید با رقم 418 که بی‌فاصله تکرار صورت گرفته است و تصور می‌رود داودبن فرقد غیراز داود بن‌ابی‌یزید است؛ و گرنه تکراری به این صورت و بی‌فاصله، ناموجه است، در حالی که غفلت شده است که در تذکره و عنوان دوم، نجاشی صریحاً یاد کرده است که فرقد پدر داود، هب عنوان ابویزید کنیه دارد و پسرانی دارد به نام یزید و عبدالرحمن و عبدالحمید؛ و این طبیعی است که فرقد به نام فرزندش یزید، با عنوان ابویزید مکنی شود. در واقع به سبب همین اتحاد است که برقی نیز او را با این عنوان «داود بن فرقد و فرقد یکنی ابایزید» یاد می‌کند و طوسی (رجال، ص 189) نیز می‌گوید: «داود بن فرقد ابن یزید الاسدی مولی آل ابی‌السمال» و برای دفع همین توهم است که حسن‌بن فضال در یکی از اسناد خود به نقل کلینی (1391 ق، ج 8، ص 327)، به صورت «محمدبن یحیی عن‌احمدبن محمدبن عیسی عن ابی‌فضال عن‌داود بن ابی‌یزید و هو فرقد عن ابی‌یزید الحمار»، اتحاد ابویزید و فرقد را با صراحت اعلام کرده است؛ (نیز ر.ک: طوسی، 1397 ق، در سند ج 2، ص 25 و 28؛ ج 1، ص 317) که با قید کلمه العطار همراه است و عنوان اول نجاشی را با عنوان دوم وی متحد می‌کند)؛ ترجمه‌ی محمدبن سالم بن ابی‌سلمة الکندی سیستانی (رقم 877، مقایسه کنید با رقم 974 و 178 و 509 و 673 که توضیح موسعی دارد و منجر به اطاله‌ی کلام در مقاله می‌شود)؛ ترجمه‌ی ابوالقاسم عبدالله بن احمدبن عامر طائی (رقم 606، مقایسه با رقم 250 و نیز ر.ک: خطیب بغدادی، بی‌تا، ج 9، ص 386/ بهبودی، 1362ش ، ص 81)
42. این فرد خواهرزاده‌ی ابوجعفر شیخ صدوق است و نسب او چنین است؛ اوعبدالله الحسین بن الحسن بن محمدبن موسی‌بن بابویه؛ او برای مرویات و مسموعات خود، چنان‌که مرسوم تمام مشایخ حدیثی بوده، فهرستی به کتابت درآورده است. طوسی او را چنین معرفی می‌کند: «الحسین‌بن الحسن بن محمدبن موسی‌بن بابویه. کان فقیها عالماً روی عن خاله علی بن الحسین بن موسی بن بابویه و محمدبن الحسن بن الولید و علی‌بن محمد ماجیلویه و غیرهم روی عنه محمدبن علی‌بن‌الحسین بن بابویه؛ (ر.ک: طوسی، 1380ق، ص 219؛ خویی، 1390 ق، ج 6، ص 276) و جعفربن علی‌بن احمدالقمی و محمدبن احمد بن سنان و محمدبنعلی ملبیة»؛ (طوسی، باب من لم یرو عن واحد من الائمة، رقم 47). این عبارت نشان می‌دهد که حسن‌بن محمدبن موسی بن بابویه با دختر عموی خود، حسین بن موسی بن‌بابویه ازدواج کرده است و در نتیجه، ابوالحسن علی‌بن بن الحسین بن موسی‌بن بابویه (د. 329) برادر همسر او بوده است؛ از این‌رو علی‌بن‌الحسین بن موسی‌بن بابویه دایی فرزند او، حسین‌بن حسن‌بن محمدبن موسی‌بن بابویه است و شیخ صدوق پسردایی اوست که از او روایت می‌کند.
43. نجاشی ذیل ترجمه‌ی طاهربن حاتم‌بن ماهویه قزوینی (رقم 551) یک نوبت دیگر از فهرست مزبور چنین یاد می‌کند: «طاهربن حاتم بن ماهویه القزوینی اخوفارس بن حاتم. کان صحیحاً ثم خلط. له کتاب ذکره الحسن‌بن الحسین قال : حدثنا خالی الحسین بن الحسن و ابن‌الولیدعن الحمیری عن محمدبن عیسی بن عبیدعن طاهر». این عبارت نشان می‌دهد که ابوعبدالله حسین‌بن علی بن الحسین بن‌موسی بن بابویه، یعنی برادر شیخ صدوق، با دختر عموی خود بنت‌حسن بن محمدبن موسی‌بن بابویه ازدواج کرده و در نتیجه، حسین‌بن حسن بن‌محمدبن موسی بن بابویه برادر همسر او بوده است؛ و لذا دایی فرزند او حسن‌بن حسین بن علی‌بن الحسین بن موسی‌بن بابویه است.
44. برای نمونه‌های دیگر ر.ک: ابوالربیع شامی خلیدبن اوفی که با نام و نسب طی رقم 403 آمده و سند کتاب او از طریق ابن‌الصلت اهوازی به عبدالله بن مسکان عن ابی‌الربیع شامی می‌رسد و با عنوان ابوالربیع شامی طی رقم 1233 بدون معرفی از طریق ابن‌نوح سیرافی عن‌الحسن بن محبوب عن خالد بن جریر عن ابی‌الربیع، فقط به روایت کتاب پرداخته است؛ نیز ر.ک: ترجمه منبه بن عبدالله ابوالجوزاء التمیمی، رقم 1129 و مقایسه در باب کنی طی رقم 12525؛ نقص طریق در رقم اخیر، قطعی است و ابن‌نجاشی در صدد برطرف کردن این نقصان بوده و موفق نشده است. نقص این طریق، قابل تکمیل است (استاد فقید محمدباقر بهبودی برخی از طرق ناقص را تکمیل کرده که امید است در مقاله‌ای مجزا چاپ شود)

منابع :
1.آل بحرالعلوم، محمدصادق، مقدمه و تحقیق رجال طوسی و رجال علامه حلی و فهرست طوسی.
2. ابن‌اثیر، ابوالحسن، عزّالدین علی‌بن محمد شیبانی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385 ق.
3. ابن‌بابویه صدوق، محمدبن علی، التوحید، بی‌جا: مکتبة الصدوق، 1387 ق.
4. ـــــ ، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، چاپ مهدی حسینی لاجوردی، قم: دارالعلم، 1377 ش.
5. ابن‌جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ حیدرآباد، 1357 ق.
6. ـــــ ، تهذیب التهذیب، چاپ حیدرآباد، 14 ج، 1325 ق.
7. ـــــ ، لسان المیزان، چاپ حیدرآباد، 1384 ق.
8. ابن‌طاووس، رضی‌الدین ابوالقاسم، فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، نجف: مطبعة الحیدریة، 1368 ق.
9. بهبودی، محمدباقر، معرفة الحدیث، تهران: علمی فرهنگی، 1362 ش.
10. ترمذی، ابوعیسی محمدبن عیسی، السنن، چاپ عبدالوهاب عبداللطیف، مدینة: مکتبة السلفیة، بی‌تا.
11. حلّی، جمال‌الدین حسن‌بن یوسف، خلاصة الاقوال، مقدمه و چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف: مطبعة الحیدریة، 1381 ق.
12. حموی، شهاب‌الدین، معجم البلدان، بیروت: 1399 ق/ 1979 م.
13. خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتاب العربی، بی‌تا.
14. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، نجف: مطبعة الآداب، 1390 – 1398 ق.
15. رافعی، التدوین فی‌اخبار قزوین، بی‌جا: بی‌نا، 1376 ش.
16. شبیری زنجانی، موسی، «معرفی فهرست منتجب الدین»، یادنامه علامه امینی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1390 ش.
17. صفدی، صلاح‌الدین خلیل‌بن ایبک، الوافی بالوفیات، چ 2، هلموت رویتر، دارالنشر فرانز شنایر، 1381 ق (افست انتشارات جهان ایران).
18. طوسی، محمدبن حسن، الامالی و المجالس، چاپ محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف: مطبعة نعمان، 1382 ق.
19. ــــــ ، التبیان فی تفسیرالقرآن (الجامع لعلوم القرآن)، چاپ احمد حبیب قصیر العاملی، نجف، بی‌تا، 1376 ق.
20. ــــــ ، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسی خرسان، نجف: دارالکتب الاسلامیة، 1397 ق.
21. ــــــ ، الرجال ( = الابواب)، چاپ محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف: مطبعة الحیدریة، 1380 ق.
22. ـــــ ، الفهرست، چاپ محمد رامیار، مشهد، بی‌نا، 1351 ش.
23. ـــــ ، کتاب الغیبة، نجف: مکتبة نینوی، 1398 ق.
24. عسقلانی، ابن حجر، تبصیرالمنتبه بتحریر المشتبه، چاپ محمدعلی نجار و علی‌محمد بجاوی، المؤسسة المصریة للطباعة و النشر، بی‌تا.
25. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمظ الاطهار، بی‌جا: چاپ اسلامیة کتابچی، 1391 ق.
26. نجاشی، احمد بن علی، الفهرست، چاپ موسی شبیری، قم: جامعه مدرسین، 1407 ق.
27. ـــــ ، فهرست أسماء مصنفی الشیعة، بی‌جا، چاپ مصطفوی، بی‌تا.

منبع مقاله :
دو فصلنامه علمی - پژوهشی حدیث‌پژوهی، سال ششم، شماره‌ی دوازدهم، پاییز و زمستان 1393، صفحه 189 - 214



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط