ويژگيهاي بيان معارف در قرآن(3)
6ـ خروج از نظم رايج در كتب علمي
قرآن نميخواهد ادبيات رايج عصر جاهلي يا غير جاهلي را تماماً به رسميّت بشناسد و به همان سبك سخن بگويد و از آن عدول نكند بلكه قصد دارد ادبيات عصر بت پرستي را رنگ الهي دهد و آن را متعالي سازد و لذا در قرآن عدم هماهنگي «مستثني» و «مستثني منه» و مُعرّف» و «تعريف» مكرر ديده ميشود مثلاً خداي سبحان در تعريف «بِرّ» (به كسر) به معناي نيكي ميفرمايد « لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ اَلْمَغْرِبِ وَ الْمَشْرِقِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ و ...»[1] «بِرّ» و نيكي آن نيست كه چهرههاي خود را به طرف شرق و غرب برگردانيد وليكن «برّ»، كسي است كه ايمان به خدا آورد و ... . در اين آيه سخن از تعريف «بِرّ» (به كسر) است ولي خداي سبحان با خروج از نظم رايج در تعريفات، «بارّ» يعني كسي كه داراي «بِرّ» است را معرّفي ميكند. به دليل اين شيوهي بيان قرآن، گروهي از مفسّران از ظاهر آيه عدول كردهاند و برخي گفتهاند: تلفّظ آيه «لكن البَرّ» (به فتح) است و برخي گفتهند: كلمه «ذو» را بايد در تقدير بگيريم «ولكن ذو البّر ...». اينها به دليل آن است كه روش قرآن در بيان معارف شناخته شده نيست.
نمونه ديگر آن است كه فرمود: « يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ* إِلاَّ مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[2] اقتضاي نظم رايج آن است كه بفرمايد «إلا سلامة القلب» يعني در آن روز مال و فرزند نفعي براي انسان ندارد مگر سلامت قلب ولي «مستثني» را مطابق «مستثني منه» نياورده و از كسي كه داراي قلب سليم است سخن ميگويد، نه سلامت دل.
قرآن كريم در شمارش صفتها آنگاه كه به جاي حساس ميرسد، از موصوفين سخن ميگويد تا بفهماند كه هدف علم بايد به عمل منتهي شود و صفتها بايد به موصوفين برسد و تئوري و علم تنها، كاري را از پيش نميبرد بلكه بايد در كنار اخلاق و عمل باشد. اين ويژگي براي آن است كه قرآن كتاب هدايت و اخلاق و نور است نه كتاب علمي و تعليمي محض، و از طرف ديگر، وصف در تحقق عيني خود به مبدأ قريب كه همان موصوف باشد متّكي است و بيان موصوف راجع به علّت وجودي آن وصف خواهد بود كه ذكر علّت وجودْ همانند ذكر علّتِ قوام در تحليل عميق تعريف چيزي مؤثر است.
7ـ جلب توجّه و ايجاد سؤال
افزون بر اين، در اين نوع از تعبيرهاي كنايي لطايف علمي و ظرافتكاريهاي تربيتي نيز وجود دارد، پس گذشته از ظرافتكاريهاي پوشيده سه نكتهي محوري بايد مورد نظر باشد: اول اينكه وعدهي خدا تصريحي است و تهديد آن با اشاره. دوّم آنكه تهديد الهي بر فرض تصريحي باشد قابل تخلّف است چون خلاف وعده مخالف حكمت است نه خلاف وعيد بلكه خلاف تهديد مطابق با وسعت رحمت خداست. سوّم آنكه چون تهديد، انشاء است نه اِخبار، لذا تخلّف آن مستلزم كذب نخواهد بود.
در تبليغات امروزي همين روش بزرگ نمايي با ايجاد سؤال كه قرآن كريم در چهارده قرن پيش با ادبيات ويژهي خود آن را اختراع نموده، رايج است مثلاً در پلاكاردها، همهي جملات را با يك رنگ مينويسند، ولي كلمهي شهيد را با رنگ سرخ يا با خط درشت مينويسند. در سخنرانيها سخنرانان گاهي به بعضي از كلمات كه ميرسند آن را با صداي بلندتر و شدّت بيشتري ادا ميكنند تا اهميّت آن را به مخاطبين گوشزد كنند.
قرآن كريم گاهي در ميان جملهأي كه همهي كلماتش را مرفوع آورده است، يكباره نظم را بر هم ميزند و كلمهأي را منصوب ميآورد تا انسان توقّف كند و به نكتهي لطيف و ظريف آن آيه پي برد. همگي اينها از اعجاز قرآن سرچشمه ميگيرد كه در هزار و چهارصد سال پيش مردي امّي و درس نخوانده كتابي جاودانه را به ارمغان بياورد كه مملوّ از ابتكارات و دقايق علمي و هنري باشد، مانند آيهي، «لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً»[4] در اين آيهي كريمه همهي عنوانهاي وصفي، به صورت رفع، ذكر شده و فقط وصف «مقيمين» به صورت نصب آمده است تا اهميّت برپايي نماز، كه ستون دين است روشن شود.
8ـ كامل پروري در بيان معارف
قرآن مانند كتابهاي تخصّصي فلسفه و اخلاق و فقه و سياست نيست كه فقط در يك زمينه سخن بگويد و بس. قرآن به دليل آنكه نور است و براي هدايت جامعه با همهي ابعادش مايهي سعادتْ شده، همراه تعليم مطلبي فقهي نكتههاي اخلاقي و معارف ديگر را كه ضامن اجراي حكم فقهي است بيان ميكند. اگر مطيع بودن را نشان ميدهد، تعقل و تحليل را كنارش ميآموزد. سراسر قرآن مملوّ از اين ويژگي قرآني است.
براي نمونه ميتوان به سورهي مباركهي «نساء» اشاره كرد؛ آنجا كه قانون ارث را به عنوان حكمي فقهي بيان فرموده، مسائل عاطفي و اخلاقي را براي پشتوانهي اجرايي احكام و قوانين آن بيان ميفرمايد: «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً * وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً * إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً»[5] يعني اگر بستگان نزديك مُتَوفّي و يتيمان و درماندگان در زمان تقسيم ارث حاضر بودند، چيزي از ارث هم به آنها بدهيد و با آنها به گفتار نيكو سخن بگوييد و بايد بترسند كساني كه براي آيندهي فرزندانشان بيمناكند (كه اگر به خردسالان افراد فوت كرده بيمهري كردهاند، يتيمان آنان پس از مرگشان مورد بيمهري ديگران قرار ميگيرند)، و دربارهي يتيمان ديگران سخن درست و حق بگويند و آنان كه اموال يتيمان را به ستم ميخورند بيشك در شكمهاي خود آتش ميخورند و تحقيقاً در آتش سوزان انداخته خواهند شد.
9ـ بيان اجماليِ علوم طبيعي
قرآن كريم براي انديشه و كاوشهاي علمي بشر ارزش فراواني قايل است و جامعهي انساني را بدان ترغيب ميكند. آن زمان كه برخي از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميخواستند تا با اعجاز، كاري كند كه كوههاي مكّه كنار بروند و دشت وسيعي براي كشاورزي در اختيار آنان قرار گيرد، آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ نميپذيرفتند؛ يكي از دلايل اين عدم پذيرش عنايت وحي الهي و دين خدا به ترغيب امت اسلامي به رشد و تكامل عقلي بشر در امور زندگي و طبيعي آنان بوده است.
البتّه در رواياتي نيز كه از امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ رسيده و در كتابهايي مانند «علل الشرايع» نقل شده كه اهل بيت ـ سلام الله عليهم ـ به سؤالاتي دربارهي اسرار عالم، پاسخ ميدادند امّا كار اصلي قرآن و عترت ـ عليهم السّلام ـ تربيت انسانهاست نه بازگويي مسائل طبيعي و علمي، بلكه در آنها به ذكر ضابطهها و اصول جامع اكتفا ميشد و تفصيل و تحليل و استنباط از آنها به عهدهي احساس، تجربه و انديشهي بشري واگذار شده كه محصول برهان عقلي ميتواند به جاي خود جزء علوم اسلامي قرار گيرد؛ زيرا عقل در مقابل نقل است نه در برابر دين.
10ـ شيوهي قرآن در بيان اسرار
يكي از روشهاي قرآن كريم آن است كه پس از نشان دادن مطالب قابل گفتن، اشارهأي ميكند كه مطلب ديگري هم در اينجا هست كه ما نگفتيم. به عنوان مثال دربارهي ابراهيم خليل ـ سلام الله عليه ـ كه به او ملكوت آسمانها و زمين نشان داده شد چنين آمده است: « وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»[15] يعني ما اين چنين به ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم و براي اينكه از يقين داران باشد.
بيان عادي مسئله اين بود كه بفرمايد ملكوت را به او نشان داديم تا از يقينداران باشد ولي قرآن كريم با آوردن «واو» پيش از « لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» ميفهماند كه مقصودها و هدفهاي ديگري هم در نشان دادن ملكوت وجود دارد كه خداوند آن را بازگو نكرده است و از اين طريقْ محقّقِ جستجوگر را براي كشف آن هدفها و فهم معارف ترغيب ميكند.
غرض آنكه: حذف آغاز كلام كه «معطوف عليه» است و مطلب را از وسط بازگو كردن، براي تشويق به پي بردن به نكات اسرار آميز آن قسمت حذف شده است.
پی نوشت:
[1] ـ سورة بقره، آية 177.
[2] ـ سورة شعراء، آيات 88 و 89.
[3] ـ سورة ابراهيم، آية 7؛ اگر شكرگذاري كنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسي كنيد مجازاتم شديد است.
[4] ـ سورة نساء، آية 162؛ ولي راسخان در علم از آنها، و مؤمنان (از امت اسلام) به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان ميآورند. (همچنين) نمازگذاران و زكات دهندگان و ايمان آورندگان به خدا و روز قيامت، بزودي به همة آنان پاداش عظيمي خواهيم داد.
[5] ـ سورة نساء، آيات 8 تا 10.
[6] ـ سورة مؤمنون، آيات 12ـ14؛ و ما انسان را از عصارهاي از گل آفريديم، پس او را نطفهاي در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار داديم؛ پس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مغضه (چيزي شبيه گوشت جويده شده)، و مضغه را به صورت استخوانهايي درآورديم؛ و بر استخوانها گوشت پوشانديم، پس آن را آفرينش تازهاي داديم؛ پس بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است.
[7] ـ سورة حجر، آية 16؛ ما در آسمان برجهايي قرار داديم؛ و آن را براي بينندگان آراستيم.
[8] ـ سورة حجر، آية 19؛ و زمين را گسترديم؛ و در آن كوههاي ثابتي افكنديم.
[9] ـ سورة مؤمنون، آية 18؛ و از آسمان، آبي به اندازة معين نازل كرديم؛ و آن را در زمين (در جايگاه مخصوص) ساكن نموديم.
[10] ـ سورة مؤمنون، آية 19؛ پس به وسيلة آن باغهايي از درختان نخل و انگور براي شما ايجاد كرديم؛ باغهايي كه در آن ميوههاي بسيار است، و از آن ميخوريد.
[11] ـ سورة حجر، آية 22؛ ما بادها را براي بارور ساختن (ابرها و گياهان) فرستاديم.
[12] ـ سورة حديد، آية 3؛ اول و آخر و پيدا و پنهان اوست.
[13] ـ سورة حديد، آية 4؛ و هر جا باشيد او با شماست.
[14] ـ بحار، ج 77، ص 283؛ خداوند داخل در اشياء است ولي نه به صورت مخلوط بودن.
[15] ـ سورة انعام، آية 75.