قلندريه

اين کتاب از يک مقدمه، منابع، مدخل، سه بخش و خاتمه تشکيل شده است. مولف سبب تاليف کتاب را انجام تحقيقي مستقل درباره قلندريه عنوان کرده و اعتقاد دارد که شناخت طريقت هاي ديگر و صوفيان بزرگ بدون شناخت قلندريه ممکن نخواهد بود. قصد مولف از قلندريه، چنان که در مقدمه مي گويد، نه تنها طريقت نسج يافته در ايران که طريقت هاي بعدي ديگر چون يسويه، حيدريه و وفائيه نيز هست.
دوشنبه، 21 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قلندريه
قلندريه
قلندريه

تاليف احمد ياشار اجاق
(استاد تاريخ دانشگاه حاجت تپه ترکيه)
Kalenderiler, Yuzyillar, Ahmet Yasar Ocak, Turk Tarih Kurumu, 1999
اين کتاب از يک مقدمه، منابع، مدخل، سه بخش و خاتمه تشکيل شده است. مولف سبب تاليف کتاب را انجام تحقيقي مستقل درباره قلندريه عنوان کرده و اعتقاد دارد که شناخت طريقت هاي ديگر و صوفيان بزرگ بدون شناخت قلندريه ممکن نخواهد بود. قصد مولف از قلندريه، چنان که در مقدمه مي گويد، نه تنها طريقت نسج يافته در ايران که طريقت هاي بعدي ديگر چون يسويه، حيدريه و وفائيه نيز هست. اما او در عمل بيشتر به بکتاشيه مي پردازد که در قلمرو دولت عثماني فعاليت مي کردند. او مي کوشد ارتباط بکتاشيه را با قلندريه نشان دهد. مدخل کتاب به تاريخ پيدايش و توسعه قلندريه اختصاص دارد که نزديک به يک پنجم حجم کتاب است. بخش نخست، تاريخ قلندريه در دوره سلجوقيان آناتولي و عثمانيان را نشان مي دهد. در بخش دوم، فلسفه، ارکان، آيين و عبادات قلندريه بررسي مي شود. در بخش سوم و آخر، ارتباط قلندريه با طريقت هاي ديگر جست و جو مي شود.

خلاصه کتاب و نظريات مولف

پيدا شدن قلندريه، ريشه در بحران هاي اجتماعي دوره عباسيان دارد و پايگاه اجتماعي آن، طبقه موالي در جامعه آن روزگار بوده است. يکي از ريشه هاي اختلاف بين موالي و اعراب آن است که موالي، اسلام را به رنگ آيين و مذهب گذشته خود انجام مي دادند و اين رفتار مقابله با اسلام منصوص اعراب بود. نمود اين اختلاف پيدا شدن ملامتيه در دوره عباسي است. ريشه پيدا شدن قلندريه نيز همين ملامتيه است.
قلندريه کساني هستند که در زندگي روزمره و اجتماعي با نظم و قانون و عرف جامعه مخالفت مي ورزيدند. نقطه مشترک شعائر قلندريان، ترک هرگونه تعلق دنيوي است. ايشان محرک عبادات ديني را نيز عشق الهي مي دانند. شمس تبريزي و عثمان بابا دو نمونه لطافت و خشونت قلندري هستند. محل پيدا شدن اين نحله در محدوده ايران و هند است و اصطلاح قلندر نيز مأخوذ است از لغت هندي Kalandar که اصطلاحا به معني کسي است که مخالف قانون عمل مي کند. در واقع راهبان هندي بيشترين نقش را در شکل گرفتن قلندريه داشته اند. قلندريان اساس فقر و تجرد را از ملامتيه گرفته اند. هر چند که سهروردي و جامي ملامتيه را طايفه اي مبارک مي دانند اما اين گروه در دوره عثماني مورد تکفير شيخ الاسلام ها قرار گرفتند؛ البته سهروردي و جامي هم بعضي از فاسقان ملامتيه را ملحد و زنديق دانسته اند. خلاصه اين که قلندريه، شعبه اي از ملاميته است، هر چند شکل تغيير يافته اي از آن مي باشد.
ابو احمد ابدال چشتي، بابا طاهر عريان، و درويش آهوپوش از نخستنين قلندريان هستند. اما در حقيقت جمال الدين صابي موسس اين نحله بود و اساس و نظريه آن توسط جمال الدي بنياد نهاده شد. محمد بلخي، محمد کردي، شمس کرد، ابوبکر نکساري، جلال درگزيني و ابوبکر اصفهاني از جمله خلفاي جمال الدين صابي بودند که طريقت قلندريه را در خاورميانه منتشر ساختند. شهرهاي دمياط و قاهره در مصر، دمشق در سوريه و موصل در عراق از مراکز طريقت قلندريه بود، اما مرکاز عمده اين طريقت در ايران بود. يعني هر چند که ايران منشا اين طريقت بود، اما قلندريان براي توسعه نحله خود در مصر، سوريه و عراق نيز فعاليت داشتند. به هر حال ايران محل فعاليت شعبه هاي مختلف قلندريه در سال هاي بعد بود.
حيدريه طريقتي از جنس قلندريه است که پس از خود طريقت قلندريه، بزرگ ترين طريقت محسوب مي شود. موسس آن شيخ قطب الدين حيدر است که پس از جمال الدين صابي هدايت قلندريان به عهده او بود. پس از او هدايت آن بر عهده شيخ الاسلام احد جام نامقي قرار گرفت. جانشين او شاه نعمت الله ولي بود که سلسله نعمت اللهيه به او مي رسد. نعمت اللهيه به دليل تساهل در اعتقادات و فعاليت زياد مبلغين کثير السفر از هند تا آذربايجان و آناتولي منتشر شد.
قلندريان در آلماليغ و بش باليغ و شرق ترکستان و مرکز دولت اويغور ديده مي شوند. با وجود گسترش اسلام در اين منطقه، مردم به اسلام با رنگ و مذهب پيشين بودايي خود عمل مي کردند. بنابر اين قلندريه تسهيل کننده مناسبي براي عمل به اسلام در عين حفظ آداب کهن بود. قلندريان در هند و در دوره سلاطين دهلي فعاليت چشمگيري داشتند. از جمله شخصيت هاي اين طريقت در دوره مذکور سيد ابوبکر طوسي و شيخ شهاب الدين ملتاني است.#
درباره قلندريان هند بايد توجه داشت که هر سه اصطلاح قلندريه، حيدريه و جولاقيه در اين زمان در هند و تبت استفاده مي شد و مهم ترين شاخصه عبادت هاي قلندريان در منطقه مذکور سماع آتش بود.

بخش اول: قلندريان در امپراتوري عثماني

الف. قلندريان از قرون سيزدهم تا پانزدهم ميلادي
آمدن قلندريان به منطقه آناتولي مربوط به دوره حمله مغول است. در اين دوره سلسله هاي مختلفي از جمله کبرويه، سهروديه، حيدريه، وفائيه و يسويه به منطقه مذکور وارد شدند. ابوبکر نکساري از جمله صوفياني بود که به آناتولي آمده و خانقاهي تأسيس کرد. پيروان او به جولاقيه مشهور شدند. او زمان جلال الدين مولوي را درک کرده و با وي در ارتباط بوده است. وفائيه نيز از سلسله هاي مهم قلندري بودند که در قرن سيزدهم در شورش بابا الياس نقش عمده اي داشتند. موسس اين سلسله تاج العارفين سيد ابوالوفاء بود که در بين ترک ها شهرت زيادي داشت. وفائيه نيز هم چون يسويه ريشه در ملامتيان خراسان داشتند. اين دو سلسله با مذهب سني رسمي جامعه مخالفت مي ورزيدند که در نيجه اين مخالفت مطرود جامعه گشتند. تاثير عمده وفائيه بر دولت عثماني از دو منظر قابل توجه است: نخست اين که شيخ ادب عالي که موسس معنوي سلسله عثماني بود متاثر از وفائيه بود. ديگر اين که موسس سلسله بکتاشيه که پيروان فراواني ميان سربازان عثماني داشت، حاجي بکتاش ولي بود که از خانقاه وفائيه به شمار مي رفت. شيخ عمر گرهي، حاجي مبارک حيدري و خليفه شيخ محمد حيدري از ديگر صوفيان مهم اين دوره هستند. ايبک بابا و بارک بابا دو صوفي مهم ديگري هستند که ابتدا در سلطانيه ايران فعاليت داشتند. اطلاعات مربوط به بارک بابا بيشتر در منابع عربي ضبط شده است زيرا او از دمشق آمده بود. پيروان بارک بابا در ايران با حمايت مغولان به فعاليت خود ادامه مي دادند. البته آداب و عادات ايشان مورد پسند جامعه نبود و به هر مملکت که مي رفتند مطرود جامعه قرار مي گرفتند. تنها کتابي که اطلاعات مفيدي راجع به بارک بابا دارد رساله کلمات بارک بابا است که در آماسيه استنساخ شده است. به هر حال اين گروه در دعوت مردم به اسلام و نيز فعاليت هاي سياسي بين مغولان نقشي آشکار داشتند. نکته مهم درباره ايشان اين است که مردم آن روزگار ايشان را حيدري خطاب مي کردند.
شمس تبريزي، اوحدالدين کرماني و فخر الدين عراقي از صوفيان طبقه عالي محسوب مي شدند که به دليل شرايط نامساعد جامعه در آن روزگار امکان فعاليت و توسعه پيدا نکردند.

قلندريه

در جامعه آناتولي آن روزگار چهار طايفه موجود بودند: قاضيان، اخيان، ابدالان و باجيان. اعتقاد بر اين است که ابدالان روم در سال 1240م و پس از شورش باباييان تشکيل شد و بخشي از يسويه و حيدريه است. هم چنين ايشان را قلندري و بکتاشي نيز دانسته اند. اما در واقع ابدالان، نامي بود که بر مريدان بابا الياس نهاده شد. اين گروه از دنيا بريده، بدنه شجاع دولت جنگجوي در حال تشکيل عثماني بودند و بيشترين اطلاعات از اين گروه امروزه در دست است، به جماعت گيوک لو بابا و مريدانش مربوط مي شود. ابدال نيز شخصيت مهم ديگري از اين گروه است که اطلاعاتي راجع به او در دست است.
قلندريان در قرن پانزدهم ميلادي
خوشبختانه درباره قلندرياندر قرن پانزدهم ميلادي اطلاعات بيشتري در دست است. در اين دوره دو نام ديگر به سلسله هاي قلندريه افزوده مي شود. اين دو نام ايشيک و تورلاق است. کاي گوسوز ابدال شيخ قلندريه پس از موسي ابدال گيوکلو بابا بود. او را درويش عريان مي خواندند. او پس از طي دوره اي از زندگاني در آناتولي، به مصر مراجعت نمود. سيد علي سلطان و سيد رستم از شخصيت هاي قلندري ديگر در اين دوره بودند. حاجيم سلطان نيز از قلندريان حيدري و از طايفه حاجي بکتاش بود. قلندري ديگر، سلطان شجاع الدين بود که نه تنها بين قلندريان معتبر بود بلکه در بين قاضيان عثماني نيز اعبتار زيادي داشت. او امروز نيز بين علويان آناتولي جايگاه مخصوصي دارد. قويون بابا از شخصيت هاي ديگر قلندريان بود که در عصر سلطان محمد فاتح مي زيست. او که از خراسان آمده بود، در عثمانجيک ساکن شده و زندگي صوفيانه اي را مي گذراند. قويون بابا از قلندرياني بود که حيدري نبودند. مزار او را سلطان بايزيد دوم بنا کرد.
بيشترين اطلاعات راجع به قلندريان قرن پانزدهم را مي توان درباره عثمان بابا پيدا کرد. زيرا يکي از مريدان او به نام کوچک ابدال که در طول زندگي با او مي زيست، کتابي در شرح زندگي او تحرير کد که مناقب نامه نام دارد. عثمان بابا در دوره حمله تيمور به آناتولي وارد شده بود. او شمايل و هيأتي خاص داشت و تمامي موهاي سر و صورت و ابروي خود را مي تراشيد. عثمان بابا به همراه مريدانش شهر به شهر مي گشت و مخصوصا در منطقه بالکان فعاليتي گسترده و مسافرت هاي دائمي داشت. با اين که او هميشه با حاکمان مشکل داشت، اما روابطش با سلطان محمد فاتح خوب بود و در فتح بالکان نيز نقشي عمده ايفا نمود. در واقع عثمان بابا بر سلسله قلندريه مهر تثبيت زد. بقعه عثمان بابا در شهر وارنا است.
با بررسي فعاليت هاي صوفيان ذکر شده مي توان اهميت و نقش قلندريان را در قرن پانزدهم دريافت. قلندريان در منابع عثماني در اين دور ايشيک، ابدال و حيدري خوانده مي شدند و در بالکان نام هاي درويش و تورلاق بر ايشان اطلاق مي گرديد. ايشيک اصطلاح عام براي مخاطب ساختن همه طريقت هاي مختلف قلندريه مي بود، اما قلندريان خود را به اين اصطلاح نمي خواندند.
ج. قلندريان در قرن شانزدهم و هفدهم ميلادي
مصداق اصطلاح قلندري، صوفياني بودند که از منطقه ايران به آناتولي مهاجرت مي کردند. تربت بطال غازي و تربت سيد غازي مهم ترين مراکز قلندريان در اين دروه بود. اين گروه که براي تبليغ اسلام به دورترين نقاط شرق و غرب مسافرت مي کردند، مورد اتهام جاسوسي قرار مي گرفتند. هر چند که ظاهرا دولت عثماني نتوانست چنين بهره اي از قلندريان ببرد.
حيدريان که لباس صوفيانه مي پوشيدند و موهاي سر و صورت را مي تراشيدند، بيشتر به همراه مريدان در سفر بودند. ظاهرا در اين سفرها راهزني نيز مي کرده اندکه اخبار آن در دفاتر مهمه ديده مي شود. اين گروه مواد مخدر استعمال مي کردند و در مراسم مذهبي با کارد خود را مي زدند.
جاميه سلسله ديگري از قلندريان در اين دوره بودند که ظاهري زيبا و آراسته داشتند و به سياحت و موسيقي معروف بودند.
قلندريه در قرون شانزده و هفده نتوانست حمايت شايسته اي از دولت عثماني به دست آورد و دولت عثماني سلسله رسمي تصوف يعني بکتاشيه را حمايت مي کرد. بنابر اين قلندريه نيز بکتاشيه را به عنوان نقاب خود قرار دادند و در زمان تاسيس دولت عثماني قلندريان صاحب امتياز شدند و سعي دولت بر اين بود که آنان را جلب کند. از طرفي به ايشان اجازه داده نمي شد که اعمال خلاف عرف جامعه مرتکب شوند. پس از فتح استانبول چندين مرکز قلندر خانه به حمايت دولت تاسيس شد. اين قلندرخانه ها اولين و آخرين نمونه هاي قلندرخانه هايي بود که به دست دولت ساخته مي شد. پس از اين دوره قلندرخانه ها بايسته مي شدند و يا تحت نظارت و اصلاح شديد دولت قرار مي گرفتند. قلندريان به کرات مورد محاکمه قضاوت دولت عثماني قرار مي گرفتند. اتهام ايشان اعتقاد به تناسخ و حلول و عدم پايبندي به عبادات بود. در واقع رفتار دولت عثماني با قلندريان تا دوره سلطان بايزيد دوم مناسب بود. اما پس از آن که يکي از قلندريان به جان سلطان سوء قصد کرد، قلندريان دائما دستگير شده و به آناتولي فرستاده مي شدند. نامه اوزون حسن به بايزيد دوم نشان مي دهد که او نيز رفتار خوبي با قلندريان نداشت، چه به سلطان خبر مي دهدکه قلندريان را از مملکت خود رانده و از شر ايشان خلاص شده است. ده سال پس از اخراج قلندريان از قسمت هاي غربي و مرکزي دولت عثماني، دولتمردان با اشتباه بودن سياست خود دراين باب پي بردند. در حقيقت ايشان باعث شده بودند که صوفيان در منطقه اي خاص جمع شوند. تجمع صوفيان در منطقه شرقي دولت عثماني خواستگاه فعاليت هاي سياسي بعدي صوفيان در دولت صفويان بود.#
سلطان سليمان قانوني نيز دستور تفتيش قلندرخانه ها و زاويه هاي قلندريان را صادر کرد. سبب اصلي اين دستور مشکلات سياسي بين دولت عثماني و دولت صفوي بود. در کل اساس قلندريه مخالفت بود که در نخستين شورش قلندريان به رهبري بابا الياس نمود يافت. شيخ بدر الدين، تورلاق کمال، شاه قلي، شاه ولي و شاه قلندر از ديگر قلندرياني بودند که شورش هايي را رهبري کردند. البته شورش هاي متأخري که قلندريان انجام مي دادند براي جلب نظر صفويان و گرفتن کمک مالي از ايشان بود. در تغيير نظر عثمانيان نسبت به قلندريان بسيار موثر بود. اما در واقع دليل اصلي عصيان قلندريان شرايط بد اقتصادي و اجتماعي در آن دوره و دور شدن از اعتقادات ناب تصوف بود که باعث سقوط اخلاقي و اجتماعي قلندريان شد.

بخش دوم: نظريه، ارکان، آيين، عبادات و تشکيلات قلندريه

قلندريه از آيين هاي بودايي، مانوي، زردشتي، شيعي و حروفي تأثير پذيرفته بودند. فقر و تجرد، ملامت، وحدت وجود و جمال پرستي نظريه قلندري را تشکيل مي داد. ارکان اين سلسله نيز عبارت بود از شيوه لباس، تراشيدن موي سر و صورت، رياضت، سياحت، گدايي و تجرد. آيين و عبادات ايشان نيز شامل سماع آتش، ذکر و سماع و استعمال مواد مخدر بود. زاويه سيد قاضي، زاويه سلطان شجاع الدين، زاويه عريان بابا، زاويه حاجي بکتاش، و زاويه بابا ابدال از مراکز مهم قلندريان بود.

بخش سوم: قلندريان و ديگر طريقت هاي صوفيه

قلندريه بر اهل حق، خاکساريه، خلوتيه و مولويه تأثيري آشکار داشتند. حتي خاکساريه را مي توان شعبه اي از قلندريه دانست. اما بيشترين تأثير قلندريه در بکتاشيه ديده مي شود. چه حاجي بکتاش خود شيخي حيدري بود. در واقع بکتاشيه از دل قلندريه بيرون مي آيد. اما تفاوت بکتاشيه با قلندريه در اين است که در قرن هفدهم و با حمايت دولت عثماني سلسله بکتاشيه توسعه يافته، اما درهمين دوران قلندريان روز به روز محدودتر شده و نهايتا از بين رفتند.
درباره نظر جامعه نسبت به قلندريان بايد اذعان کرد که عالمان و فرهيختگان روزگار پيشين در کل نظر مساعدي نسبت به قلندريان نداشتند، چه در محدوده ايران و چه در محدوده روم. عامه مردم نيز نسبت به آنان خوش نظر نبودند ، هر چند بعضي از مردم ايشان را تکريم و احترام مي کردند. از ديد اروپاييان نيز قلندران مانند ساحراني بودند که از آينده خبر مي دادند. اما جالب است که بقعه هاي مشايخ قلندريه هميشه زيارتگاه مردم بوده است. قلندريان، شاعراني نيز داشتند که صارق ابدال، سحر ابدال، محي الدين ابدال، قويون ابدال، حيرتي و خيالي بيگ از آن جمله هستند.
به نظر نويسنده کتاب قلندريه، اهميت قابل توجه قلندريه در اين است که موجب پيدايش سلسله بکتاشيه شد که مهم ترين نقش را در دولت عثماني بازي کرد. چرا که بيشتر سربازان دولت عثماني از بکتاشيه بودند.

منابع

الف. منابع تصوف
1. قلندرنامه ها: قلندرنامه هاي خواجه عبد الله انصاري، سيد حسين انيسي، مناقب جمال الدين صابي، ولايت نامه عثمان بابا، مناقب حاجي بکتاش، ولايت نامه موسي ابدال، ولايت نامه سيد علي سلطان و ...
2. طبقات الصوفيه: نسايم المحبه از امير عليشير نوايي، عوارف المعارف از سهروردي، نفحات الانس جامي و ...
مناقب نامه ها، مناقب العارفين، مناقب خواجه جهان و ...
ب. منابع تاريخي
1.اسناد و دفاتر مهمه
2. وقايع نامه ها و مسالک و ممالک: تاريخ فيروزشاهي، تواريخ آل عثمان و ...
3.تذکره ها: تذکره دولتشاه سمرقندي، درر الکافيه، روضات الجنات و ...
4.سفرنامه ها: سفر نامه ابن بطوطه، کلاويخو و ...
ج . منابع ادبي
1. دواوين شعرا
2. تذکره شعرا
تحقيقات جديد
مداخل قلندر و قلندري در دايره المعارف اسلام، مدخل قلندريه در دايره المعارف ترک و ...

منبع: www.historylib.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط