ایجاد افسانه‌ی مرزبندی بین تمدن و توحش

رولند بارت، نویسنده و منتقد فرانسوی، معتقد است که «افسانه، به سبب از میان رفتن کیفیت تاریخی پدیده‌ها به وجود می‌آید». ریچرد اسلاتکین، توضیح داده است که افسانه، علاوه بر آنکه مفهوم را از بافت تاریخی خود،
جمعه، 24 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه: 20 دقیقه
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ایجاد افسانه‌ی مرزبندی بین تمدن و توحش
 ایجاد افسانه‌ی مرزبندی بین تمدن و توحش

 

نویسنده: نیل اسمیث
برگردان: حسام زندحسامی



 

رولند بارت (1)، نویسنده و منتقد فرانسوی، معتقد است که «افسانه، به سبب از میان رفتن کیفیت تاریخی پدیده‌ها به وجود می‌آید» (2). ریچرد اسلاتکین (3)، توضیح داده است که افسانه، علاوه بر آنکه مفهوم را از بافت تاریخی خود، منحرف می‌کند، تاریخ را وارونه می‌کند و به این ترتیب، «تاریخ، به حرفی قالبی و تکراری تبدیل می‌شود» (4). باید این نکته را افزود که یکی دیگر از نتایج بی‌واسطه‌ی تحریف تاریخ در شکل‌گیری افسانه، آن است که کیفیت جغرافیایی پدیده‌ها نیز از میان می‌رود. در افسانه‌سازی، از میان بردن محدوده‌ی جغرافیایی (5) نیز به اندازه‌ی حذف خصوصیات تاریخی، اهمیت دارد. هرچه رویدادها، از محدوده‌ی جغرافیایی خود بیشتر فاصله بگیرند، افسانه‌ای قدرتمندتر به وجود می‌آید و به این ترتیب، در شکل‌گیری افسانه، جغرافیا نیز به حرفی قالبی و تکراری تبدیل می‌شود.
مفهوم اجتماعی بهسازی، از راه کلمات بکار رفته در افسانه‌ی مرزبندی شکل می‌گیرد و شاید در نگاه نخست، استفاده‌ی دوباره از این واژگان، طنزآمیز و بی‌ضرر به نظر برسد. به طور معمول روزنامه‌ها، شهامت «ساکنان شهری زمین‌های واگذاری»، روحیه‌ی ماجراجو و فردگرایی قاطعانه‌ی ساکنان جدید و نیز، شجاعت «پیشگامان شهری» را می‌ستایند، یعنی کسی که به تعبیر مجموعه‌ی تلویزیونی پیشتازان فضا (6)، چه بسا به جایی روند که پیش از آن هیچ کس بدانجا پای ننهاده باشد. یکی از زوج‌های حاشیه‌نشین، در صفحه‌ای از هفته نامه‌ی اشراف مآبانه‌ی نیویورکر (7)، اذعان داشته‌اند:
«جایی را در محله‌ی ایست‌ساید جنوبی پیدا کرده‌ایم که خیابان لادلو نام دارد. هیچ یک از ساکنانی که در این خیابان می‌شناسیم، فکرش را هم نمی‌کردند روزی در اینجا زندگی کنند. آشنایان ما هیچکدام اسم این خیابان را هم نشنیده بودند. شاید روزی این محله هم همان طوری بشود که دهکده‌ای به نیویورک تبدیل شد. به نظر ما نقل مکان به اینجا، نوعی از پیشگامی در شهر است و به [مادر] می‌گوییم باید به ما افتخار کند. عبورمان از خیابان هوستن را به عبور پیشگامان از رشته کوه راکی (8) شبیه می‌دانیم». (9)
روزنامه‌ی نیویورک تایمز (27 مارس 1983)، در قسمت املاک و مستغلات، خبری با عنوان «رام کردن غرب وحشی وحشی» در نتیجه‌ی احداث «مجتمع ساختمانی آرمری» به فاصله‌ی دو بلوک از میدان تایمز، آورده است:
پیشگامان، کار خود را انجام رسانده‌اند: خیابان چهل و دوم غربی، رام و اهلی شده و به یکی از هیجان‌انگیزترین، تازه‌ترین و پرتحرک‌ترین محله‌های جدید در سراسر شهر نیویورک تبدیل شده است. این خیابان، مکان مناسبی برای خریداران به حساب می‌آید و قیمت زمین‌ها در جهت غربی خیابان چهل و دوم به سرعت بالا می‌رود (به هر حال، اگر خبرگان املاک و مستغلات ندانند که چه زمان محله‌ای ورشکست شده و فروخواهد پاشید، چه کس دیگری ممکن است این امر را بداند؟).
از دهه‌ی 1980 نیویورک طرفدار بهسازی را مرزی جدید بین تمدن و توحش دانسته‌اند و در قبال آینده‌ی این شهر، پیوسته ادعای خوش‌بینی کرده‌اند. در نیویورک، چشم‌اندازهای نامطلوب و ناخوشایند شهری را بازسازی و پاکسازی کرده‌اند و با حضور طبقه‌ی متوسط، به این چشم‌اندازها جان دوباره‌ای بخشیده‌اند و بر این اساس بهای املاک و مستغلات بسیار افزایش یافته است؛ جوانان تازه به دوران رسیده، کالاهای مصرفی را به کار می‌برند و نبوغ اشراف‌مآبانه، به سبک‌های متعدد و متمایز، شکل مردم سالارانه‌ای یافته است. پس مشکل کجاست؟ تناقض‌هایی که در این مرزبندی وجود دارد، اگرچه به طور کامل از میان نرفته، اما به گونه‌ای تعدیل شده است که شکلی قابل قبول و مورد پسند پیدا کند. هنوز هم مانند دوران غرب وحشی قدیم، مرز بین تمدن و توحش، هم مطلوب است و هم خطرناک؛ و هم رویایی است و هم بی‌رحمانه. فیلم‌های سینمایی خوش‌تیپ تمساح صفت (10)، نورهای درخشان (11) و شهر بزرگ (12) نوعی از فیلم‌های سینمایی را ایجاد کرده که زندگی شهری را به قصه بزن بهادری و آکنده از خطرات محیطی، بومیان ستیزه‌جو و خودشناسی در حاشیه‌ی تمدن تبدیل می‌کند. در این نوع سینمایی، گاوچران، با رام کردن آشفته بازار شهری، نه تنها به دختر مورد علاقه خود می‌رسد، بلکه خود را نیز می‌شناسد و نفس خود را نیز رام می‌کند. در آخرین صحنه‌ی فیلم خوش‌تیپ تمساح صفت، پال هوگان (13)، پذیرای شهر نیویورک شده و نیویورک نیز او را می‌پذیرد و در ادامه او، مانند سگ گله‌ی استرالیایی، از سر و کله جمعیت داخل مترو بالا می‌رود. بعید بود که مایکل جی. فاکس (14) بتواند در انتهای این قصه، صحنه‌ای از یک گاوباز بیاورد که به سمت غروب خورشید بتازد و احساس اطمینان خاطر کند، زیرا در نیویورک بزرگ، همیشه چراغ‌ها روشن است. با این حال، در پایان قصه‌ی او، روزی درخشان و نو می‌بینیم که رود هادسن (15) و منطقه‌ی مالی بازسازی شده‌ی منهتن را روشن می‌سازد. سرنوشت آشکار مرزبندی در غرب وحشی قدیم، موجب پیدایش مدینه‌ی فاضله و افسانه‌ای در کلان شهر نیویورک شده است.
افسانه‌ی مرزبندی بین تمدن و توحش در نیویورک، بسیار تکراری شده و ویژگی‌های جغرافیایی و تاریخی در این افسانه، از میان رفته است به حدی که حتی تلفیق واقعیت و افسانه را در منظر شهر نمی‌توان دید. این امر، گواهی بر قدرت این افسانه است. البته، وضعیت همیشه بدین منوال نبوده است. تشبیه تظاهرکنندگان میدان تامپکینز در سال 1874 به قبیله‌ی سرخپوستان سو، تشبیهی موقتی، آزمایشی و مبهم محسوب می‌شده و افسانه‌ی مرزبندی، چنان ناپخته بوده که توان ارائه کافی برای یکی دانستن دو جهان به طور کامل متمایز را نداشته است. با این حال، تفاوت واقعی و مفهومی بین نیویورک و غرب وحشی را به تدریج از میان برده‌اند. شاید سنت شکنانه‌ترین نوع مرزبندی در شهری نوظهور، درست چند سال بعد از عملیات سرهنگ کاستر در رشته کوه تپه‌های سیاه شکل گرفته باشد، یعنی هنگامی که ساختمانی مسکونی، ساده و باشکوه و در عین حال، منفرد در منطقه‌ی روستایی غرب بوستان مرکزی نیویورک (16) احداث شد و «آپارتمان داکوتا» نام گرفت. مجتمع‌های ساختمانی که یک سده بعد، منطقه‌ی منهتن نیویورک را در برگرفتند و مونتانا، کلرادو، ساوانا و نیووست (17) نام داشتند، محیطی را به وجود آوردند که در آن هیچ‌گونه ارتباط اجتماعی، کالبدی و یا جغرافیایی با مرزبندی قدیم بین تمدن و توحش وجود نداشت. این مجتمع‌های ساختمانی، به زور و بدون آنکه نظری درباره‌ی ناهماهنگی آنها با نمادهای سنتی ابراز شود، ضمیمه‌ی زمین‌هایی شدند که پیش از آن نیز ساخت‌وساز افراطی در آنها انجام شده بود. در گذر زمان، همچنان که تاریخ و جغرافیا، درباره‌ی غرب وحشی نگاشته می‌شد، در بخش تمدن یافته‌ی شرق آمریکا، افسانه‌ی مرزبندی بین تمدن و توحش شکل می‌گرفت. با این حال، مدتی به طول انجامید تا این افسانه، با محیط شهری مطابقت یابد.
درونمایه‌ی مرزبندی جدید شهری، نه تنها نمادی برای تبدیل کالبدی محیط احداث شده و ایجاد بافتی جدید در فضای شهری براساس طبقات اجتماعی و نژادها است، بلکه نمادهایی فراگیر را نیز به وجود می‌آورد. مرزبندی بین تمدن و توحش، علاوه بر آنکه مرزی را به وجود آورده، سبکی را نیز ایجاد کرده است. در دهه‌ی 1980 رواج رستوران‌های مکزیکی - تگزاسی، فراگیر شدن دکوراسیون بیابانی (18) و همه‌گیر شدن لباس‌های گاوبازی، بخشی از منظر شهری شد. در یکی از آگهی‌های تبلیغاتی در مجله‌ی نیویورک تایمز (شنبه 6 اوت 1989) آمده است:

برای گاوبازهای شهری، مرز کوچک بین تمدن و توحش نیز مدتی مدید دوام دارد. از دستمال گردن گرفته تا پوتین، آنچه از همه چیز مهم‌تر به شمار می‌آید، رواج هر محصول است... امروزه، تأثیر غرب در مد روز، همانند داغی است که به گله حیوانات به عنوان علامت مشخصه‌ی آنها می‌زنند، مد روز، آن قدر متفاوت نیست که مغایر با ذوق سلیم باشد، ولی در عین حال، آن قدر آشکار است که جلب توجه کند. به نظر افراد شیک‌پوش و خوش لباس، مد روز نشانه‌ی تمایز و تفاخر است: کت سرخپوستی با گتر سیاه؛ پالتوی پشم گوسفند با کت و شلوار راه راه و پوتین پوست سوسمار که به هر لباسی می‌آید. اگر نمی‌دانید دو لباس به هم می‌آید یا نه، فقط کافی است تا جلوی آینه بروید. اگر بگویید «حالا شد!» معنایش آن است که خوش لباس هستید.

بوتیک‌های لوکس نیویورک که عرضه کننده‌ی لباس‌های طرح قدیمی و دوباره مدشده‌ی مرز بین تمدن و توحش هستند، در محله‌ی سوهو تمرکز یافته‌اند. در اواخر دهه‌ی 1960 و در دهه‌ی 1970، اتاق‌های زیرشیروانی هنرمندان و نگارخانه‌های بی‌رونق، در این منطقه قرار داشت. این منطقه، در دهه‌ی 1980، رونق بی‌سابقه‌ای یافت. محله‌ی سوهو، در محدوده‌ی غرب و جنوب غرب محله‌ی ایست‌ساید جنوبی قرار دارد. در محله‌ی سوهو، گهگاه می‌کوشند فلسفه‌ای برای مرزبندی بین تمدن و توحش بیابند. فروشگاه زونا (19)، که در خیابان گرین (20) قرار دارد، فروشنده‌ی گلیم‌های قبیله‌ی سرخپوستان ناوا (21)؛ اسکناس‌های طبیعی سرخپوستان اتمی (22) از پوست درخت؛ جواهرات ساخت شهر سانتافه (23)، مرکز ایالت نیومکزیکو (24)؛ ظروف سفالی سرامیکی؛ سبدهای لومباک (25) با رنگ‌های به طور کامل طبیعی و کمند مخصوص گاوبازی است. همه چیز در فروشگاه زونا، اصالت دارد. همه‌ی اقلام کالا، شناسنامه و کد مشخص داشت و دفترچه‌ای از مجموعه محصولات این فروشگاه چاپ شده است. فلسفه‌ی وجودی این فروشگاه، روی تابلویی کوچک و ساده با نوشته‌های برجسته روی کاغذ طلایی نوشته شده است، این نوشته با حسی سرشار از حمایت و طرفداری از صنایع دستی در فرهنگ غرب است.
در این دوران که ابزارهای الکترونیک و فناوری پیشرفته، به طور گسترده فراگیر شده‌اند، برای ایجاد موازنه در زندگی ضروری است از محصولاتی استفاده کنیم که یادآور بافت و بستر تاریخی روزگار گذشته باشند. به نظر ما، مشتریان ما نه تنها مشتری، که منبعی برای الهام هستند. راهنمای ما، این باور است که اطلاعات، منبع انرژی و قدرت است و تغییرات دائمی و همیشگی.
فروشگاه آثار فرهنگی امریکانه (26)، که در خیابان ووستر (27) قرار دارد، تلاش بسیاری داشته تا دکور و طراحی بیابانی و بکری داشته باشد. در پیاده‌روی جلوی در ورودی این فروشگاه، رییس قبیله‌ی سرخپوست با تبر سرخپوستی و سرپوش پردار، مانند نگهبان ایستاده است. داخل ویترین، یک جمجمه‌ی سفید شده‌ی گاومیش به قیمت 500 دلار قرار دارد و داخل فروشگاه، کاناپه‌ها و صندلی‌هایی از پوست بوفالو و گاو معمولی وجود دارد. در فروشگاه آثار فرهنگی امریکانه، که در نوع خود هم فروشگاه و هم نگارخانه است، تصاویر متنوعی از وحشیان باوقار، صحنه‌هایی از بیابان به سبک نقاشی جرجیا اکیف (28)، نوشته‌ها و نقاشی‌های روی سنگ و انواع شلاق و مهمیز عرضه می‌شود. همه جا پر از کاکتوس و گرگ چمنزار (مصنوعی) است. لامپ نئونی به شکل گیاه انجیر تیغی، 350 دلار قیمت دارد. در نوشته‌های ویترین جلویی این فروشگاه آمده است که فلسفه‌ی وجودی این مکان،‌ ایجاد پیوندی بین جغرافیای فرهنگی شهر و بیابان است: «چهره‌ی در حال تطور جنوب غربی ایالات متحده. طراحان، به شما خوشامد می‌گویند... این فروشگاه فقط به بچه شهری‌ها تعلق ندارد».
مرزبندی بین تمدن و توحش، نه فقط آمریکایی است و نه مختص مردان. درونمایه‌ی فروشگاه خیابان رویاها (29)، ترکیبی از مناظر و طبیعت است. کاپشن پوست پلنگ، پالتوی زنانه از پوست آنتلپ و بلوز پوست بز، چنان طبیعی به نظر می‌رسند که انگار خودشان راه را از چوب لباسی تا صندوق برای خرید طی می‌کنند. لوازم مد روز، مانند پیچک‌هایی استوایی از شاخه‌های درختان معلق‌اند. یک گوریل تاکسیدرمی شده و چند طوطی زنده، محیط اطراف را کامل می‌کنند. شاید فروشگاه خیابان رؤیاها، به طور مبالغه‌آمیزی طراحی شده باشد و به دور از سلیقه‌ی همه مردم باشد. این فروشگاه در سقوط بازار سهام و بحران اقتصادی اواخر دهه‌ی 1980، ورشکست شد، با این حال شاکله و درونمایه‌ی آن، در فروشگاه‌های زنجیره‌ای و بوتیک‌ها باقی ماند. در فروشگاه جمهوری پوست موز (30)، خریدهای مشتریان برای سفر و شکار در آفریقا، درون پاکت‌های قهوه‌ای با عکس بزرگ یک کرگدن بسته‌بندی می‌شود. در همین زمان، بر پرده‌ی سینما، فیلم‌هایی از قبیل خروج از آفریقا (31) و گوریل‌ها در مه (32) این دیدگاه را تقویت می‌کند که سفیدپوست‌ها پیشگام کشف دورافتاده‌ترین نقاط آفریقا هستند و در این اکتشاف، زنانی نیز این پهلوانان را همراهی می‌کنند. هنگامی که زنان سفیدپوست نقش مهمی در بهسازی یافتند، تاریخ مرزبندی بین تمدن و توحش نیز به شکلی جدید، کشف و اختراع شد. از همین رو، طراحی به نام رلف لارن (33)، در دهه‌ی 1990، مجموعه‌ای را ایجاد کرد که متمرکز بر «زن مسافر و شکارچی در آفریقا» بود. وی دلیل این طراحی را طبیعی‌گرایی خیال‌انگیز و خاطره برانگیز بیان می‌کند: «به گمان من، چیزهای شگفت‌انگیز فراوانی، در حال نابودی است و باید آنها را حفظ کنیم.» تخت خوابی با چهار ستون بلند، از جنس چوب ماهون و با پشه‌بند گلدوزی شده، شلوار سوارکاری، عاج مصنوعی و سرویس اتاق خواب زنزبار (34)، جزیره‌ای در شرق آفریقا، با راه‌راه‌های پوست گورخر، دربرگیرنده‌ی محیط زندگی «زن مسافر و شکارچی در آفریقا» است. البته باید چنین زنی را جزو گونه‌های در حال انقراض بدانیم! رلف لارن، که در اصل، رلف لیفشیتس (35) نام دارد، در محله‌ی برانکس نیویورک متولد شده است و در حال حاضر، در مزرعه‌ای بزرگ در ایالت کلرادو زندگی می‌کند که مساحت آن، به اندازه‌ی نیمی از مساحت محله‌ی برانکس است. وی هرگز به آفریقا سفر نکرده است و می‌گوید: «بعضی وقت‌ها بهتر است به هیچ‌وجه به آفریقا نرفته باشید». با این حال، خود را به طور کامل قادر می‌داند که آفریقا را به تصویر بکشد و رؤیاهایی شهری به وجود آورد. «سعی می‌کنم یادآور جهانی باشم که در آن بتوانیم لذت را لمس کنیم. دیگر لازم نیست کسی به گذشته فکر کند، چون من آن را دوباره ساخته‌ام. اگر کسی بخواهد فیلمی را که دیده است، به شکل واقعی ببیند باید به این فروشگاه بیاید». (36)
اگرچه سرمایه‌های جهانی، آفریقا را چندان توسعه نداده و اگرچه این قاره، گرفتار قحطی و جنگ است، ولی بازاری جدید در رؤیاهای مشتریان غربی به وجود آورده است و البته این بازار، برای سفیدپوستان مرفهی است که به خطر افتاده‌اند. به قول یک منتقد، مجموعه‌ی سفر و شکار در آفریقا «بوی ارباب‌ها را می‌دهد و انسان را بیشتر به یاد آفریقای سفیدپوستان می‌اندازد تا آفریقای سیاه پوستان.» (37) آفریقایی که لارن به تصویر می‌کشد، پناهگاهی روستایی برای گریز از شهرهای بهسازی شده است. در آفریقای او، وسایلی تزئینی وجود دارد که با آنها، آشفته بازار را به شهر تبدیل کرده‌اند و به شکلی مطابق با میل و انتظار ساکنان سفیدپوست مرفه‌تر جامعه درآورده‌اند، یعنی سفیدپوستانی که آرزو دارند جهان را دوباره تصاحب کنند و مستعمراتی جدید در محله‌های قدیم به وجود آورند.
در مرزبندی شهری بین تمدن و توحش، طبیعت را نیز به گونه‌ای دیگر تعریف می‌کنند. افسانه‌ی مرزبندی بین تمدن و توحش که در اصل برای ثبت تاریخی طبیعت شکل گرفته است، در حال حاضر برای طبیعی جلوه دادن تاریخ شهری به کار می‌رود. اگرچه توسعه‌ی حریصانه‌ی اقتصاد، بیابان‌ها و جنگل‌های استوایی را از میان می‌برد، لیکن در افسانه‌ی مرزبندی جدید شهری، همه چیز سازگار با طبیعت است: «همه‌ی درختان به کار رفته در مجموعه‌ی [سفر و شکار به آفریقای لارن]، در فیلیپین پرورش یافته‌اند و جزو درختان در حال انقراض نیستند» (38). شرکت طبیعت (39)، که مجموعه‌ای از فروشگاه‌های زنجیره‌ای است و شعبه‌ای در اسکله‌ی ساوث استریت، در انتهای جنوبی محله‌ی ایست‌ساید جنوبی دارد، نمونه‌ای عالی از تاریخ شهری است که آن را طبیعی جلوه داده‌اند. این شرکت، فروشنده‌ی نقشه و کره‌ی جغرافیایی، مجموعه کتب ماجراهای شکار وال، تلسکوپ، کتاب‌هایی درباره‌ی خزندگان خطرناک و قصه‌هایی درباره‌ی کاوش و فتح سرزمین‌ها است. طبیعت‌پرستی بی‌محابا در این فروشگاه‌های زنجیره‌ای و پرهیز عمدی و مدبرانه از هر پدیده‌ی شهری، آیینه‌ای کامل برای شعبده‌بازی و غیب کردن واقعیت است، یعنی، برای ناگفته گذاردن تاریخچه‌های شهری (40). در مرزبندی جدید شهری، با تأکید بر ارتباط بهسازی با طبیعت، تاریخچه‌های اجتماعی، کشمکش‌ها و نام مکان‌های جغرافیایی مربوط به این مرزبندی از میان می‌رود.
به گفته‌ی اسلاتکین، سده نوزدهم و ایدئولوژی و آرمان مربوط به آن، «از راه کشمکش‌های اجتماعی شکل گرفت که نتیجه‌ی «امروزی سازی» کشورهای غربی بود». این کشمکش‌ها بر این مبنا بودند که «باید تبعات خطرآفرین توسعه‌ی سرمایه‌داری را در ایالات متحده کاذب دانست و از همین رو، مسیر مناقشات اجتماعی را تغییر داده یا منحرف کردند تا این مناقشات، در جهان افسانه‌ها جای گیرد» (41). مرزبندی، شهر را به مثابه سوپاپ اطمینان برای مناقشه‌ی بین طبقات جامعه جلوه دادند، یعنی مناقشه‌ای که موجب بروز رویدادهایی از قبیل شورش نیویورک به علت اعزام ارتش (1863)، اعتصاب کارکنان راه آهن (1877) و شورش میدان تامپکینز (1874) شد. اسلاتکین، به این نتیجه می‌رسد که «خشونت غیرعادی و حیرت‌آور»، شهرها را از خطری رهانیده است. این خطر، «جانشین جنگ بین طبقات مدنی است و اگر اجازه دهیم در یک کلان شهر وقوع یابد، ممکن است سبب برافتادن حکومت غیرمذهبی شود» (42). در مقاله‌های نوشته شده در مطبوعات، چنین شورش‌هایی را به مثابه‌ی انواع افراطی و در عین حال، قیاس‌پذیر از رویدادهای شهری، بزرگ‌نمایی کرده‌اند و آنچه را نماد ناگوارترین محرومیت توده‌های مردم شهری است، به منزله‌ی خطری عظیم جلوه داده‌اند. در گزارش‌هایی درباره‌ی مرزبندی بین تمدن و توحش، شهرهای شرقی ایالات متحده را الگوی وحدت و هماهنگی اجتماعی دانسته‌اند که خطری خارجی آنها را تهدید می‌کند. به بیان دیگر، در عوض آنکه مناقشات اجتماعی شهری را انکار کنند، آن را به ایادی خارجی مربوط ساخته‌اند و هر کس را که هماهنگی شهری غالب را بر هم زند، مرتکب گناهی دانسته‌اند که می‌توان آن را شبیه به اقدامات دشمنان خارجی دانست.
امروزه هنوز ایدئولوژی مرزبندی بین تمدن و توحش، منجر به مناقشاتی اجتماعی در قلمرو افسانه‌ها می‌شود و همچنین بر مجموعه‌ای از هنجارهای خاص طبقات اجتماعی و نژادها صحه‌گذاری می‌کند. یکی از استادان معتبر دانشگاه که ناآگاهانه به توسعه و بازسازی دیدگاه ترنر پرداخته است (به منظور عدم مخالفت سیاسی با دولت) چنین اظهار می‌کند: باید بهسازی محله‌ها از راه اسکان جمعیت مرفه‌تر را ایجاد تلفیقی بین «طبقه‌ای مدنی و غیرمدنی» قلمداد کرد. منظور از طبقه مدنی طبقه‌ای است که در آن بهسازی محله، با پیروی از هنجارهای اجتماعی صورت می‌گیرد و منظور از طبقه غیرمدنی، طبقه‌ای است که رفتار و نگرش‌هایشان، نشانگر عدم پذیرش هنجارهایی است که در قوانین مدنی و کیفری به قدر کافی مندرج نیستند بنابراین در چنین شرایطی می‌توان محله‌ها را براساس میزان دستیابی به رفتار مدنی یا غیرمدنی طبقه‌بندی کرد.
از اینرو تصورها درباره‌ی مرزبندی بین تمدن و توحش، نه فقط برای زیبانمایی و نه بی‌ضرر است، بلکه اعتبار ایدئولوژیکی چشم‌گیری دارد. مادامی که بهسازی، مایه‌ی آزار جوامع محلی طبقه‌ی کارگر باشد، خانوارهای فقیر را بی‌خانمان کند و تمامی یک محله را به ناحیه‌ای برای طبقه‌ی متوسط تبدیل نماید، باید ایدئولوژی مرزبندی را وسیله‌ای برای توجیه ناگزیر و طبیعی جلوه دادن تبعیض و مطرودسازی اجتماعی دانست. براساس این ایدئولوژی، می‌توان فقرا و کارگران را به راحتی «غیرمدنی» نامید که وحشی و کمونیست بوده و در برابر قهرمانان درستکار قرار گرفته‌اند. درونمایه و نتیجه‌ی این تصورها درباره‌ی مرز بین تمدن و توحش، عبارت است از رام کردن شهر وحشی و جامعه‌پذیر کردن مجموعه‌ای جدید و چالش برانگیز از فرایندهایی که معطوف بر حفظ ایدئولوژی مرزبندی بین تمدن و توحش است. به این ترتیب، ایدئولوژی مرزبندی بین تمدن و توحش، توجیه کننده‌ی نقض شدید رفتار مدنی در قلب شهر [به منظور مطیع کردن توده‌های محروم] است.

پی‌نوشت‌:

1. Roland Barthes
2. Barthes 1972:129
3. Richard Slotkin
4. Slotkin 1985:16, 21-32
5. Deterritorialization
6. Star Trek
7. New Yorker
8. Rockies
9. "Ludlow Street" 1988
10. Crocodile Dundee
11. Bright Lights
12. Big City
13. Paul Hogan
14. Michael J.Fox
15. Hudson River
16. Central Park West
17. "Montasna," "Colorado," "Savannah" and "New West"
18. Desert decor
19. Zona
20. Greene Street
21. Navajo
22. Otomi
23. Santa Fe
24. New Mexico
25. Lombak
26. Americana West
27. Wooster Street
28. Georgia O"Keeffe (1887-1986)
29. La Rue des Rêves
30. Banana Republic
31. Out of Africa
32. Gorillas in the Mist
33. Ralph Lauren
34. Zanzibar
35. Ralph Lifschitz
36. Brown 1990
37. Brown 1990
38. Brown 1990
39. The Nature Company
40. N.Smith 1996b
41. Slotkin 1985:33, 47
42. Slotkin 1985:375

منبع مقاله :
اسمیث، نیل؛ (1390)، مرزبندی نوین شهری بهسازی بافت شهری از راه اسکان جمعیت مرفه در شهرهای کینه‌توز، ترجمه حسام زندحسامی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط