دست پنهان سياست خارجي آمريكا
نويسنده:جعفر هادی
(اسرائيل نمي تواند منافع امريكا را در منطقه خاور ميانه حفظ كند). اين جمله معنا و مفهوم اصلي مقاله دو استاد پر آوازه، جان مارشايمر ازدانشگاه شيكاگو و استيفان ولت از دانشگاه هاروارد است كه طي آن نظرات جسورانه اي را درباره تأثير گروه فشار صهيونيست بر سياست خارجي ايالات متحده ابراز داشته اند. صراحت اين مقاله، ميان مقالات استادان دانشگاه هاي امريكا كم نظير است و شايد بي نظير هم باشد. اين مقاله چندي پيش در بسياري مجلات غربي منتشر شد و واكنش تند شماري نويسندگان يهودي الاصل را در پي داشت. آنان نويسندگان اين مقاله را به سامي ستيزي متهم كردند.
نويسندگان در اين مقاله نقش مؤثر لابي صهيونيست را در تنظيم سياست خارجي، به ويژه جنگ عراق و تأثير آنها بر دانشگاه ها، دانشگاهيان، رسانه ها و ترغيب مسئولان امريكايي به مقابله با ايران وسوريه به خوبي توضيح داده اند. از اين مقاله بر مي آيد كه سياست امريكادر فشار بر سوريه، ايران، حماس و حزب الله، عاملي اساسي به نام لابي صهيونيست فعال در امريكا دارد.
از چند دهه پيش و به طور خاص از جنگ 1967 عرب ها و اسرائيل، رابطه با اسرائيل به مسئله اساسي سياست ايالات متحده در خاور ميانه تبديل شد كه خشم جهان عرب و اسلام را برانگيخت و نه تنها بر امنيت ايالات متحده كه بر امنيت همه جهان تأثير گذاشت.
چنين حالتي در تاريخ ايالات متحده بي نظير است؛ اما چرا ايالات متحده مي خواهد، بر منافع خود و بسياري هم پيمانان خود، به بهاي بهبود منافع كشوري ديگر آسيب برساند؟!
بسياري معتقدند كه منافع راهبردي مشترك يا ضرورت اخلاقي، موجب اين امر شده است؛ اما هيچ يك از اين دو نمي تواند توجيه گرسطح بالاي كمك هاي مالي و ديپلماتيك ايالات متحده به اسرائيل باشد.
گروه فشار صهيونيست، چنان تأثيري بر سياست خارجي ايالات متحده دارد كه هيچ گروه فشار ديگري با آن برابري نمي كند، زيراتوانسته است سياستمداران اين كشور را به اين نكته اقناع كند كه منافع دو كشور، يكي است. كمك هاي مالي امريكا به اسرائيل، از سال 1973تاكنون فراتر از حجم تمام كمك مالي خارجي اين كشور به همه كشورهابوده است. اين كمك ها تا سال 2004 به ده ميليون دلار مي رسد. امريكاسالانه به هر يك از ساكنان اسرائيل پانصد دلار مي پردازد و اين مبلغ رابر خلاف كمك هايش به ديگر كشورها، به صورت يكجا تحويل مي دهد. دولت اسرائيل حق دارد اين مبلغ را هرگونه كه خواست ـ بي هيچ شرطي ـ استفاده كند و گاه از اين كمك ها در جهتي مخالف با منافع ايالات متحده بهره مي گيرد. امريكا از مسئله هسته اي اسرائيل چشم پوشي كرده و مي كند و به اين كشور اجازه آگاهي از پرونده هاي امنيتي اي رامي دهد كه هم پيمانانش در ناتو از آن اطلاع ندارند.
امريكا همواره اسرائيل را از حمايت ديپلماتيك خود در برابرقطعنامه هاي شوراي امنيت مبني بر محكوميت اسرائيل بهره مندساخته و از سال 1980 م تاكنون بيش از سي و دو قطعنامه اين شورا را درمحكوميت اين رژيم وتو كرده است؛ البته اين رقم بيش از همه دفعاتي است كه كشورهاي عضو شوراي امنيت به طور اجمالي رأي داده اند. ايالات متحده تاكنون در برابر همه تلاش هاي كشورهاي عرب، براي طرح قضيه سلاح هاي هسته اي اسرائيل، به آژانس بين المللي انرژي هسته اي ايستادگي كرده است. در جريان جنگ 1973 نيز طرف اصلي گفت و گوي عرب ها براي توقف جنگ، ايالات متحده بود و همين وضع در توافقنامه اوسلو نيز جريان داشت و امريكايي ها در طول اين گفت وگوها، همواره جانب اسرائيل را گرفته اند؛ حتي برخي امريكايي ها اعتراف كرده اند كه در مذاكرات كمپ ديويد در سال 2000، امريكا وظيفه وكيل مدافع اسرائيل را بر عهده داشته است.
اسرائيل نمي تواند منافع ايالات متحده را در منطقه حفظ كند؛ براي مثال واشنگتن براي جلوگيري از انقلاب اسلامي ايران، اسرائيل را نقطه قابل اتكايي نيافت. جنگ اول خليج فارس (جنگ نفت) نيز نشان داد كه اسرائيل بار استراتژيك سنگيني است، زيرا ايالات متحده با استفاده ازپايگاه هاي نظامي اسرائيل، واكنش منفي كشورهاي هم پيمان درجنگ با عراق را برانگيخت و ناچار شد، به جاي استفاده از پايگاه هاي اسرائيل، موشك هاي پاتريوت را نصب كند. تا اسرائيل را كه مايل به مشاركت در آن جنگ ـ و نيز در اشغال عراق در سال 2003 ـ بود، مشاركت ندهد.
ايالات متحده كمك هايش را به اسرائيل چنين توجيه مي كند كه اين كشور در مبارزه با تروريسم كه خاستگاهش در كشورهاي عربي واسلامي است و نيز در مقابله با كشورهاي سركشي كه به اين جماعت هاكمك مي كنند وسعي در دست يابي به سلاح هاي كشتار جمعي دارند، همراه ايالات متحده است. در چنين اوضاعي، اسرائيل آزادي گسترده اي در رفتار با فلسطيني ها دارد و براي امضاي معاهده صلح، هيچ فشاري احساس نمي كند و به كشتار فلسطيني ها ادامه مي دهد و هركه را بخواهد دستگير ـ و صحنه را به گونه اي تصوير مي كند كه خودشان و امريكايي ها دشمن مشترك دارند؛ اما واقعيت اين است كه اسرائيل به بارگراني تبديل شده است.
(تروريسم) جماعت واحدي نيست، بلكه جماعت هايي با گرايش هاي سياسي متعدد و متفاوت را شامل مي شود؛ براي مثال تروريسمي كه اسرائيل را تهديد مي كند، ايالات متحده را تهديد نمي كند، مگر زماني كه اين كشور به مقابله با آن برخيزد (مانند حزب الله لبنان در سال 1982).
وانگهي اقدامات فلسطيني ها، خشونت بي هدف ضد اسرائيل يا غرب نيست، بلكه واكنشي به اقدامات اسرائيل است كه باريكه غربي و غزه رابه اشغال خود در آورده است و يكي از عوامل مهم اقدامات خشونت باري كه ايالات متحده با آن رويا رو مي شود، رابطه اين كشور با اسرائيل است؛ همين امر پيروزي بر تروريسم را با مشكلي دو چندان مواجه ساخته است.
كشورهاي سركش خاور ميانه، بر منافع ايالات متحده تأثيري ندارند، بلكه بر منافع اسرائيل تأثير منفي دارند، چنان كه حتي اگر اين كشورهابه سلاح هسته اي دست يابند و جنگي درگيرد، با پاسخي پرهزينه مواجه مي شوند و دستيابي به اين سلاح از سوي گروه هاي تروريستي احتمالي بسيار بعيد است، زيرا شناختن منشأ آن دشوار نيست.
وجود سلاح هسته اي در اسرائيل، بسياري دولت ها را به تلاش براي دست يابي به اين توان وا داشته است.
اسرائيل در مقابل همه حمايت هاي ايالات متحده، رفتار يك هم پيمان را از خود نشان نمي دهد و همواره خواسته ها و توافقنامه هاي بين المللي (مانند توقف شهرك سازي ها و ترور رهبران فلسطيني) را نقض مي كند؛ فن آوري هاي حساس نظامي را در اختيار رقباي ايالات متحده قرار داده است؛ حتي اقدام به كارهاي جاسوسي بر ضد ايالات متحده مي كند كه ميان هيچ هم پيماناني اتفاق نمي افتد، مانند جان بولارد كه اسرار زيادي از پرونده هاي سري دهه هشتاد قرن گذشته را به اسرائيل منتقل كرد يا لاري فرانكلين، كارمند پنتاگون كه اسرار نظامي وديپلماتيك فراواني را از طريق ايپاك به اسرائيل منتقل كرد؛ اماطرفداران اسرائيل دلائل ديگري را هم براي تأييد كمك به اسرائيل ذكرمي كنند؛ براي مثال مي گويند: اسرائيل كشوري ضعيف است كه در ميان دولت هاي قوي محاصره شده است يا اين كه اسرائيل دولتي دموكراتيك است يا اين بهانه كه يهوديان از جرايم تاريخي اي كه در حقشان رواداشته شده، رنجها ديده اند؛ از اين رو مستحق تعامل ويژه اي هستند ونيز معتقدند كه رفتار اسرائيل اخلاقي تر از رفتار دشمنانش است؛ اما هيچ يك از اين دلائل و بهانه ها، در يك نگاه ژرف اقناع كننده به نظرنمي رسند.
اگر اسرائيل دولتي دموكراتيك دارد، بسياري كشورهاي ديگر هم نظام هاي دموكراتيك دارند؛ ولي از كمك هاي ايالات متحده بهره اي ندارند؛ وانگهي ايالات متحده در گذشته برخي دولت هاي دموكراتيك راساقط كرده، ديكتاتورهايي را به حكومت بر آنها گمارده است كه منافع ايالات متحده را تأمين مي كنند.
از اين گذشته، برخي ابعاد دموكراسي اسرائيل، با ارزش هاي امريكايي كه براساس آن همه شهروندان، با صرف نظر از دين، نژاد و رنگ برابرشمرده مي شوند، تضاد دارد، زيرا اسرائيل به عنوان دولتي يهودي شكل گرفته و شهروندي قانوني در آن، تنها براساس رابطه نسب و خون تعريف شده، از اين رو يك ميليون و سي صد هزار عرب ساكن در آن به عنوان شهروند درجه دوم نگريسته مي شوند.
بارها رهبران اسرائيل، زبان به انكار موجوديت فلسطيني ها گشوده اند. اسحاق رابين هم پيشنهاد تشكيل دولتي با حاكميت مستقل را به آنان نداد و حتي پيشنهاد ايهود باراك كه گفته مي شود، پيشنهادي كريمانه است، در صورت تحقق، تنها اجازه شكل گيري اردوگاه هايي را تحت سيطره اسرائيل صادر مي كرد به هر روي تاريخ مصيبت بار يهوديان برايالات متحده ايجاب نمي كند در هر كاري به اسرائيل كمك كند.
در جريان انتفاضه اول، اسرائيل عصايي را ميان ارتشيان خود توزيع كرد تا استخوان تظاهر كنندگان فلسطيني را با آن بشكنند. برخي سازمان ها بر آورد كرده اند كه حدود هفت هزار كودك فلسطيني كه 13 آنهازير ده سال هستند، براي مداواي زخم هايي كه در طي انتفاضه ديده اند، نيازمند درمان پزشكي هستند.
درباره انتفاضه دوم، حتي هاآرتص هم نوشت كه اسرائيل در طي انتفاضه دوم، كشتارهاي وحشتناكي به راه انداخت و ديگر براي فلسطيني ها راه ديگري براي واداشتن اسرائيل، به تن دادن به خواسته هايش جز استفاده از خشونت باقي نمانده بود و حتي خود ايهودباراك گفته است: (اگر من فلسطيني زاده شده بودم، به سازماني تروريستي مي پيوستم). اگر همگامي ايالات متحده با اسرائيل، نه انگيزه راهبردي دارد و نه انگيزه اخلاقي، پس حمايت و پشتيباني اش ازاين كشور را چگونه مي تواند تفسير كرد؟ تفسيرش ممكن نيست؛ جز باگروه فشار (لابي) بي نظير (صهيونيستي) در ايالات متحده.
منظور از گروه فشار (لابي) در اينجا مجموعه گروه ها، افراد و سازمان هاهستند كه فعالانه مي كوشند، سياست هاي ايالات متحده را به سوي منافع اسرائيل جهت دهند. منظور اين نيست كه اين لابي، مركز و رهبرمشخصي دارد و منظور همه يهوديان ساكن ايالات متحده نيست.
يهوديان ساكن ايالات متحده، چندين سازمان مهم را تأسيس كرده اند كه بخشي از گروه هاي فشار هستند؛ مانند شوراي امور عمومي امريكايي اسرائيلي يا ايپاك و نيز كنگره رؤساي سازمان هاي بزرگ يهودي. اين دو سازمان، حامي حزب ليكود و سياست هاي توسعه طلبانه آن هستند.
گروه فشار صهيونيست، به يهوديان محدود نمي شود و از مسيحيان صهيونيست و نو محافظه كاران نيز عضوگيري كرده است. اين گروه فشار، همانند هر گروه فشار ديگري است؛ اما دو راهبرد متمايز دارد: يكي اينكه فشاري مؤثر و فوق العاده بر مسئولان اجرايي دولت و كنگره وارد مي آورد و دوم اينكه تلاش هاي طاقت فرسايي را براي مثبت نشان دادن چهره اسرائيل در افكار عمومي از خود نشان مي دهد.
تأثير گروه فشار بر كنگره به اندازه اي است كه اجازه هيچ گونه انتقادي را به سياست اسرائيل نمي دهد؛ حتي متن بسياري نطق هاي اعضاي كنگره را اعضاي ايپاك مي نويسند و به تدوين قوانين كمك مي كنند. بعدديگر تأثير اين گروه، آرا و كمك هاي يهوديان است. با اينكه يهوديان يك درصد ساكنان ايالات متحده را تشكيل مي دهند، كمك هاي مالي هنگفتي به نامزدهاي حزبي مي كنند.
گروه فشار صهيونيست مي كوشد، سيطره خود را بر رسانه ها هم بگستراند. اريك الترمان روزنامه نگار امريكايي مي گويد: حدود شصت روزنامه نگار و تحليل گر برجسته را مي شناسد كه در حمايت از اسرائيل، هيچ ترديدي به خود راه نمي دهند و تنها پنج روزنامه نگار هستند كه جرأت انتقاد از اسرائيل را دارند.
از اقدامات اين گروه، نظارت بر محتواي دروس استادان ونوشته هايشان است. در سال 2002 دو تن از نو محافظه كاران، به نام هاي مارتين كرامر و دانيال لبيس، پايگاهي را در اينترنت ايجاد كردند كه درآن، پرونده استاداني را كه نسبت به حمايتشان از اسرائيل شك داشتند، قرار داده بودند و از دانشجويان مي خواستند كه گزارش هايي از اظهار نظراستادان و رفتارشان در ارتباط با اسرائيل بنويسند. اين اقدام واكنش استادان دانشگاه ها را بر انگيخت و آنان، مجبور به حذف پرونده هاشدند؛ ولي اين پايگاه همچنان برقرار است.
تأثير اين گروه چندان رعب آور است كه حتي اگر شخصي بگويد، گروه فشار (لابي)اسرائيلي در امريكا وجود دارد، خود را د رمعرض خطر و اتهام به سامي ستيزي قرارداده است؛ هر چند رسانه هاي اسرائيلي اشاره مي كنند كه خود ايالات متحده، لابي اسرائيل است.
گروه فشار صهيونيستي و رژيم اسرائيل، از عوامل اصلي جنگ ايالات متحده با عراق بوده اند. بسياري معتقدند كه اين جنگ، جنگ نفت بوده است؛ ولي اين ادعا دليلي واقعي ندارد، زيرا يكي از انگيزه هاي اين جنگ، تأمين امنيت بيشتر اسرائيل بوده است. طبق گفته فيليپ زليكو، عضوسابق شوراي مشورتي اطلاعات خارجي و مدير اجرايي كميسيون يازدهم سپتامبر ومشاور كنوني كاندوليزارايس، تهديد حقيقي از سوي عراق، نه متوجه ايالات متحده كه متوجه اسرائيل بود.
ايهود باراك نيز در نيويورك تايمز نوشت كه خطر اين است كه اقدامي نكنيم. نتانياهو نيز در وال استريت ژورنال، مقاله اي زير عنوان (براي ازبين بردن صدام) نوشت و طي آن گفت: (من از جانب اكثريت مردم اسرائيل سخن مي گويم كه حامي ضربه پيشگيرانه ضد صدام وفروپاشي نظام او هستند و چيزي كمتر از اين پذيرفته نيست).
روزنامه هاآرتص هم نوشت: رهبران سياسي و فرماندهان نظامي دراسرائيل، مشتاق جنگي عليه عراق هستند. تصريحات مقامات رسمي اسرائيل به اندازه اي بود كه هم پيمانانشان در ايالات متحده از آنان خواستند، كمتر به اين موضوع بپردازند تا چنان تلقي نشود كه امريكا به نيابت از اسرائيل، اقدام به اين جنگ كرده است.
اما چنين اتفاقي به اين زودي ها نخواهد افتاد، زيرا ايپاك و هم پيمانان امريكايي اشان مخالفان و رقباي جدي اي ميان گروه هاي فشار ندارند وسياستمداران امريكايي هم به منابع مالي اين گروه چشم دارند و خود رااز فشارشان در امان مي دارند و رسانه ها هم كه با آنان همدل اند.
اما خطرهايي كه لابي صهيونيست براي ايالات متحده دارد: يكي اينكه خطر هجوم هاي تروريستي به امريكا و اروپا را بيشتر مي كند؛ تحقق صلح ميان فلسطين و اسرائيل را ناممكن مي كند و از اين طريق به گسترش اسلام گرايي افراطي در اروپا و آسيا كمك مي كند؛ سر و صدا وهياهوي لابي صهيونيست براي تغيير نظام در سوريه و ايران، ايالات متحده را در موضع تهاجمي نسبت به اين دو كشور قرار مي دهد و اين خود مصيبتي است؛ مگر آنكه به عراق ديگري نياز داشته باشيم. زيان ديگر لابي صهيونيست اين است كه اين دو كشور (ايران وسوريه) از مبارزه با القاعده و ستيزه جويان در عراق امتناع مي ورزند.
گذشته از اينها، قضيه اخلاقي اي هم مطرح است كه كمك ايالات متحده به اسرائيل در سركوب فلسطيني ها، اين كشور را شريك جنايات اسرائيل قرار داده و صدق دعوت به ترويج دموكراسي از سوي امريكا را باشك و ترديد مواجه مي كند و دعوت به رعايت حقوق بشر را از سوي امريكا منافقانه جلوه مي دهد تأثير منفي لابي صهيونيست بر اسرائيل نيز از آن رو است كه موافقت واشنگتن با اشغال اراضي فلسطيني، فرصت هاي صلح و نجات جان بسياري اسرائيلي ها و پيشگيري از تندروي را از اسرائيل گرفته است.
انكار حق مشروع فلسطيني ها، بر امنيت اسرائيل نيفزوده است؛ چه بسا اگر لابي صهيونيست ضعيف تر و ايالات متحده دور انديش تر بود، وضع اسرائيل بهتر از اين بود.
نويسندگان در اين مقاله نقش مؤثر لابي صهيونيست را در تنظيم سياست خارجي، به ويژه جنگ عراق و تأثير آنها بر دانشگاه ها، دانشگاهيان، رسانه ها و ترغيب مسئولان امريكايي به مقابله با ايران وسوريه به خوبي توضيح داده اند. از اين مقاله بر مي آيد كه سياست امريكادر فشار بر سوريه، ايران، حماس و حزب الله، عاملي اساسي به نام لابي صهيونيست فعال در امريكا دارد.
از چند دهه پيش و به طور خاص از جنگ 1967 عرب ها و اسرائيل، رابطه با اسرائيل به مسئله اساسي سياست ايالات متحده در خاور ميانه تبديل شد كه خشم جهان عرب و اسلام را برانگيخت و نه تنها بر امنيت ايالات متحده كه بر امنيت همه جهان تأثير گذاشت.
چنين حالتي در تاريخ ايالات متحده بي نظير است؛ اما چرا ايالات متحده مي خواهد، بر منافع خود و بسياري هم پيمانان خود، به بهاي بهبود منافع كشوري ديگر آسيب برساند؟!
بسياري معتقدند كه منافع راهبردي مشترك يا ضرورت اخلاقي، موجب اين امر شده است؛ اما هيچ يك از اين دو نمي تواند توجيه گرسطح بالاي كمك هاي مالي و ديپلماتيك ايالات متحده به اسرائيل باشد.
گروه فشار صهيونيست، چنان تأثيري بر سياست خارجي ايالات متحده دارد كه هيچ گروه فشار ديگري با آن برابري نمي كند، زيراتوانسته است سياستمداران اين كشور را به اين نكته اقناع كند كه منافع دو كشور، يكي است. كمك هاي مالي امريكا به اسرائيل، از سال 1973تاكنون فراتر از حجم تمام كمك مالي خارجي اين كشور به همه كشورهابوده است. اين كمك ها تا سال 2004 به ده ميليون دلار مي رسد. امريكاسالانه به هر يك از ساكنان اسرائيل پانصد دلار مي پردازد و اين مبلغ رابر خلاف كمك هايش به ديگر كشورها، به صورت يكجا تحويل مي دهد. دولت اسرائيل حق دارد اين مبلغ را هرگونه كه خواست ـ بي هيچ شرطي ـ استفاده كند و گاه از اين كمك ها در جهتي مخالف با منافع ايالات متحده بهره مي گيرد. امريكا از مسئله هسته اي اسرائيل چشم پوشي كرده و مي كند و به اين كشور اجازه آگاهي از پرونده هاي امنيتي اي رامي دهد كه هم پيمانانش در ناتو از آن اطلاع ندارند.
امريكا همواره اسرائيل را از حمايت ديپلماتيك خود در برابرقطعنامه هاي شوراي امنيت مبني بر محكوميت اسرائيل بهره مندساخته و از سال 1980 م تاكنون بيش از سي و دو قطعنامه اين شورا را درمحكوميت اين رژيم وتو كرده است؛ البته اين رقم بيش از همه دفعاتي است كه كشورهاي عضو شوراي امنيت به طور اجمالي رأي داده اند. ايالات متحده تاكنون در برابر همه تلاش هاي كشورهاي عرب، براي طرح قضيه سلاح هاي هسته اي اسرائيل، به آژانس بين المللي انرژي هسته اي ايستادگي كرده است. در جريان جنگ 1973 نيز طرف اصلي گفت و گوي عرب ها براي توقف جنگ، ايالات متحده بود و همين وضع در توافقنامه اوسلو نيز جريان داشت و امريكايي ها در طول اين گفت وگوها، همواره جانب اسرائيل را گرفته اند؛ حتي برخي امريكايي ها اعتراف كرده اند كه در مذاكرات كمپ ديويد در سال 2000، امريكا وظيفه وكيل مدافع اسرائيل را بر عهده داشته است.
بار سنگين حمايت از اسرائيل
اسرائيل نمي تواند منافع ايالات متحده را در منطقه حفظ كند؛ براي مثال واشنگتن براي جلوگيري از انقلاب اسلامي ايران، اسرائيل را نقطه قابل اتكايي نيافت. جنگ اول خليج فارس (جنگ نفت) نيز نشان داد كه اسرائيل بار استراتژيك سنگيني است، زيرا ايالات متحده با استفاده ازپايگاه هاي نظامي اسرائيل، واكنش منفي كشورهاي هم پيمان درجنگ با عراق را برانگيخت و ناچار شد، به جاي استفاده از پايگاه هاي اسرائيل، موشك هاي پاتريوت را نصب كند. تا اسرائيل را كه مايل به مشاركت در آن جنگ ـ و نيز در اشغال عراق در سال 2003 ـ بود، مشاركت ندهد.
ايالات متحده كمك هايش را به اسرائيل چنين توجيه مي كند كه اين كشور در مبارزه با تروريسم كه خاستگاهش در كشورهاي عربي واسلامي است و نيز در مقابله با كشورهاي سركشي كه به اين جماعت هاكمك مي كنند وسعي در دست يابي به سلاح هاي كشتار جمعي دارند، همراه ايالات متحده است. در چنين اوضاعي، اسرائيل آزادي گسترده اي در رفتار با فلسطيني ها دارد و براي امضاي معاهده صلح، هيچ فشاري احساس نمي كند و به كشتار فلسطيني ها ادامه مي دهد و هركه را بخواهد دستگير ـ و صحنه را به گونه اي تصوير مي كند كه خودشان و امريكايي ها دشمن مشترك دارند؛ اما واقعيت اين است كه اسرائيل به بارگراني تبديل شده است.
(تروريسم) جماعت واحدي نيست، بلكه جماعت هايي با گرايش هاي سياسي متعدد و متفاوت را شامل مي شود؛ براي مثال تروريسمي كه اسرائيل را تهديد مي كند، ايالات متحده را تهديد نمي كند، مگر زماني كه اين كشور به مقابله با آن برخيزد (مانند حزب الله لبنان در سال 1982).
وانگهي اقدامات فلسطيني ها، خشونت بي هدف ضد اسرائيل يا غرب نيست، بلكه واكنشي به اقدامات اسرائيل است كه باريكه غربي و غزه رابه اشغال خود در آورده است و يكي از عوامل مهم اقدامات خشونت باري كه ايالات متحده با آن رويا رو مي شود، رابطه اين كشور با اسرائيل است؛ همين امر پيروزي بر تروريسم را با مشكلي دو چندان مواجه ساخته است.
كشورهاي سركش خاور ميانه، بر منافع ايالات متحده تأثيري ندارند، بلكه بر منافع اسرائيل تأثير منفي دارند، چنان كه حتي اگر اين كشورهابه سلاح هسته اي دست يابند و جنگي درگيرد، با پاسخي پرهزينه مواجه مي شوند و دستيابي به اين سلاح از سوي گروه هاي تروريستي احتمالي بسيار بعيد است، زيرا شناختن منشأ آن دشوار نيست.
وجود سلاح هسته اي در اسرائيل، بسياري دولت ها را به تلاش براي دست يابي به اين توان وا داشته است.
اسرائيل در مقابل همه حمايت هاي ايالات متحده، رفتار يك هم پيمان را از خود نشان نمي دهد و همواره خواسته ها و توافقنامه هاي بين المللي (مانند توقف شهرك سازي ها و ترور رهبران فلسطيني) را نقض مي كند؛ فن آوري هاي حساس نظامي را در اختيار رقباي ايالات متحده قرار داده است؛ حتي اقدام به كارهاي جاسوسي بر ضد ايالات متحده مي كند كه ميان هيچ هم پيماناني اتفاق نمي افتد، مانند جان بولارد كه اسرار زيادي از پرونده هاي سري دهه هشتاد قرن گذشته را به اسرائيل منتقل كرد يا لاري فرانكلين، كارمند پنتاگون كه اسرار نظامي وديپلماتيك فراواني را از طريق ايپاك به اسرائيل منتقل كرد؛ اماطرفداران اسرائيل دلائل ديگري را هم براي تأييد كمك به اسرائيل ذكرمي كنند؛ براي مثال مي گويند: اسرائيل كشوري ضعيف است كه در ميان دولت هاي قوي محاصره شده است يا اين كه اسرائيل دولتي دموكراتيك است يا اين بهانه كه يهوديان از جرايم تاريخي اي كه در حقشان رواداشته شده، رنجها ديده اند؛ از اين رو مستحق تعامل ويژه اي هستند ونيز معتقدند كه رفتار اسرائيل اخلاقي تر از رفتار دشمنانش است؛ اما هيچ يك از اين دلائل و بهانه ها، در يك نگاه ژرف اقناع كننده به نظرنمي رسند.
اسرائيل در خطر نيست
اگر اسرائيل دولتي دموكراتيك دارد، بسياري كشورهاي ديگر هم نظام هاي دموكراتيك دارند؛ ولي از كمك هاي ايالات متحده بهره اي ندارند؛ وانگهي ايالات متحده در گذشته برخي دولت هاي دموكراتيك راساقط كرده، ديكتاتورهايي را به حكومت بر آنها گمارده است كه منافع ايالات متحده را تأمين مي كنند.
از اين گذشته، برخي ابعاد دموكراسي اسرائيل، با ارزش هاي امريكايي كه براساس آن همه شهروندان، با صرف نظر از دين، نژاد و رنگ برابرشمرده مي شوند، تضاد دارد، زيرا اسرائيل به عنوان دولتي يهودي شكل گرفته و شهروندي قانوني در آن، تنها براساس رابطه نسب و خون تعريف شده، از اين رو يك ميليون و سي صد هزار عرب ساكن در آن به عنوان شهروند درجه دوم نگريسته مي شوند.
ستمديدگي يهوديان
بارها رهبران اسرائيل، زبان به انكار موجوديت فلسطيني ها گشوده اند. اسحاق رابين هم پيشنهاد تشكيل دولتي با حاكميت مستقل را به آنان نداد و حتي پيشنهاد ايهود باراك كه گفته مي شود، پيشنهادي كريمانه است، در صورت تحقق، تنها اجازه شكل گيري اردوگاه هايي را تحت سيطره اسرائيل صادر مي كرد به هر روي تاريخ مصيبت بار يهوديان برايالات متحده ايجاب نمي كند در هر كاري به اسرائيل كمك كند.
شكستن استخوان فلسطيني ها
در جريان انتفاضه اول، اسرائيل عصايي را ميان ارتشيان خود توزيع كرد تا استخوان تظاهر كنندگان فلسطيني را با آن بشكنند. برخي سازمان ها بر آورد كرده اند كه حدود هفت هزار كودك فلسطيني كه 13 آنهازير ده سال هستند، براي مداواي زخم هايي كه در طي انتفاضه ديده اند، نيازمند درمان پزشكي هستند.
درباره انتفاضه دوم، حتي هاآرتص هم نوشت كه اسرائيل در طي انتفاضه دوم، كشتارهاي وحشتناكي به راه انداخت و ديگر براي فلسطيني ها راه ديگري براي واداشتن اسرائيل، به تن دادن به خواسته هايش جز استفاده از خشونت باقي نمانده بود و حتي خود ايهودباراك گفته است: (اگر من فلسطيني زاده شده بودم، به سازماني تروريستي مي پيوستم). اگر همگامي ايالات متحده با اسرائيل، نه انگيزه راهبردي دارد و نه انگيزه اخلاقي، پس حمايت و پشتيباني اش ازاين كشور را چگونه مي تواند تفسير كرد؟ تفسيرش ممكن نيست؛ جز باگروه فشار (لابي) بي نظير (صهيونيستي) در ايالات متحده.
منظور از گروه فشار (لابي) در اينجا مجموعه گروه ها، افراد و سازمان هاهستند كه فعالانه مي كوشند، سياست هاي ايالات متحده را به سوي منافع اسرائيل جهت دهند. منظور اين نيست كه اين لابي، مركز و رهبرمشخصي دارد و منظور همه يهوديان ساكن ايالات متحده نيست.
يهوديان ساكن ايالات متحده، چندين سازمان مهم را تأسيس كرده اند كه بخشي از گروه هاي فشار هستند؛ مانند شوراي امور عمومي امريكايي اسرائيلي يا ايپاك و نيز كنگره رؤساي سازمان هاي بزرگ يهودي. اين دو سازمان، حامي حزب ليكود و سياست هاي توسعه طلبانه آن هستند.
نو مسيحي هاي (مسيحي هاي صهيونيست)
گروه فشار صهيونيست، به يهوديان محدود نمي شود و از مسيحيان صهيونيست و نو محافظه كاران نيز عضوگيري كرده است. اين گروه فشار، همانند هر گروه فشار ديگري است؛ اما دو راهبرد متمايز دارد: يكي اينكه فشاري مؤثر و فوق العاده بر مسئولان اجرايي دولت و كنگره وارد مي آورد و دوم اينكه تلاش هاي طاقت فرسايي را براي مثبت نشان دادن چهره اسرائيل در افكار عمومي از خود نشان مي دهد.
تأثير گروه فشار بر كنگره به اندازه اي است كه اجازه هيچ گونه انتقادي را به سياست اسرائيل نمي دهد؛ حتي متن بسياري نطق هاي اعضاي كنگره را اعضاي ايپاك مي نويسند و به تدوين قوانين كمك مي كنند. بعدديگر تأثير اين گروه، آرا و كمك هاي يهوديان است. با اينكه يهوديان يك درصد ساكنان ايالات متحده را تشكيل مي دهند، كمك هاي مالي هنگفتي به نامزدهاي حزبي مي كنند.
نفوذ گروه فشار يهودي
گروه فشار صهيونيست مي كوشد، سيطره خود را بر رسانه ها هم بگستراند. اريك الترمان روزنامه نگار امريكايي مي گويد: حدود شصت روزنامه نگار و تحليل گر برجسته را مي شناسد كه در حمايت از اسرائيل، هيچ ترديدي به خود راه نمي دهند و تنها پنج روزنامه نگار هستند كه جرأت انتقاد از اسرائيل را دارند.
بلند پروازي هاي گروه فشار
از اقدامات اين گروه، نظارت بر محتواي دروس استادان ونوشته هايشان است. در سال 2002 دو تن از نو محافظه كاران، به نام هاي مارتين كرامر و دانيال لبيس، پايگاهي را در اينترنت ايجاد كردند كه درآن، پرونده استاداني را كه نسبت به حمايتشان از اسرائيل شك داشتند، قرار داده بودند و از دانشجويان مي خواستند كه گزارش هايي از اظهار نظراستادان و رفتارشان در ارتباط با اسرائيل بنويسند. اين اقدام واكنش استادان دانشگاه ها را بر انگيخت و آنان، مجبور به حذف پرونده هاشدند؛ ولي اين پايگاه همچنان برقرار است.
تأثير اين گروه چندان رعب آور است كه حتي اگر شخصي بگويد، گروه فشار (لابي)اسرائيلي در امريكا وجود دارد، خود را د رمعرض خطر و اتهام به سامي ستيزي قرارداده است؛ هر چند رسانه هاي اسرائيلي اشاره مي كنند كه خود ايالات متحده، لابي اسرائيل است.
گروه فشار صهيونيستي و رژيم اسرائيل، از عوامل اصلي جنگ ايالات متحده با عراق بوده اند. بسياري معتقدند كه اين جنگ، جنگ نفت بوده است؛ ولي اين ادعا دليلي واقعي ندارد، زيرا يكي از انگيزه هاي اين جنگ، تأمين امنيت بيشتر اسرائيل بوده است. طبق گفته فيليپ زليكو، عضوسابق شوراي مشورتي اطلاعات خارجي و مدير اجرايي كميسيون يازدهم سپتامبر ومشاور كنوني كاندوليزارايس، تهديد حقيقي از سوي عراق، نه متوجه ايالات متحده كه متوجه اسرائيل بود.
اسرائيل، محرك امريكا
ايهود باراك نيز در نيويورك تايمز نوشت كه خطر اين است كه اقدامي نكنيم. نتانياهو نيز در وال استريت ژورنال، مقاله اي زير عنوان (براي ازبين بردن صدام) نوشت و طي آن گفت: (من از جانب اكثريت مردم اسرائيل سخن مي گويم كه حامي ضربه پيشگيرانه ضد صدام وفروپاشي نظام او هستند و چيزي كمتر از اين پذيرفته نيست).
روزنامه هاآرتص هم نوشت: رهبران سياسي و فرماندهان نظامي دراسرائيل، مشتاق جنگي عليه عراق هستند. تصريحات مقامات رسمي اسرائيل به اندازه اي بود كه هم پيمانانشان در ايالات متحده از آنان خواستند، كمتر به اين موضوع بپردازند تا چنان تلقي نشود كه امريكا به نيابت از اسرائيل، اقدام به اين جنگ كرده است.
گروه فشار و سوريه و ايران
آينده لابي صهيونيست
اما چنين اتفاقي به اين زودي ها نخواهد افتاد، زيرا ايپاك و هم پيمانان امريكايي اشان مخالفان و رقباي جدي اي ميان گروه هاي فشار ندارند وسياستمداران امريكايي هم به منابع مالي اين گروه چشم دارند و خود رااز فشارشان در امان مي دارند و رسانه ها هم كه با آنان همدل اند.
اما خطرهايي كه لابي صهيونيست براي ايالات متحده دارد: يكي اينكه خطر هجوم هاي تروريستي به امريكا و اروپا را بيشتر مي كند؛ تحقق صلح ميان فلسطين و اسرائيل را ناممكن مي كند و از اين طريق به گسترش اسلام گرايي افراطي در اروپا و آسيا كمك مي كند؛ سر و صدا وهياهوي لابي صهيونيست براي تغيير نظام در سوريه و ايران، ايالات متحده را در موضع تهاجمي نسبت به اين دو كشور قرار مي دهد و اين خود مصيبتي است؛ مگر آنكه به عراق ديگري نياز داشته باشيم. زيان ديگر لابي صهيونيست اين است كه اين دو كشور (ايران وسوريه) از مبارزه با القاعده و ستيزه جويان در عراق امتناع مي ورزند.
گذشته از اينها، قضيه اخلاقي اي هم مطرح است كه كمك ايالات متحده به اسرائيل در سركوب فلسطيني ها، اين كشور را شريك جنايات اسرائيل قرار داده و صدق دعوت به ترويج دموكراسي از سوي امريكا را باشك و ترديد مواجه مي كند و دعوت به رعايت حقوق بشر را از سوي امريكا منافقانه جلوه مي دهد تأثير منفي لابي صهيونيست بر اسرائيل نيز از آن رو است كه موافقت واشنگتن با اشغال اراضي فلسطيني، فرصت هاي صلح و نجات جان بسياري اسرائيلي ها و پيشگيري از تندروي را از اسرائيل گرفته است.
انكار حق مشروع فلسطيني ها، بر امنيت اسرائيل نيفزوده است؛ چه بسا اگر لابي صهيونيست ضعيف تر و ايالات متحده دور انديش تر بود، وضع اسرائيل بهتر از اين بود.