نویسنده: علی غفوری
قیام بردگان به رهبری اسپارتاکوس
اساس قدرت امپراتوری رُم در بهرهکشی از غلامان، بردگان و گلادیاتورها بود. در 73 پیش از میلاد امپراتوری با تهدید بسیار جدی داخلی به نام قیام بردگان روبه رو شد که اگر تازه نفسیِ نیروهای رُمی نبود، همین شورش سبب پایان عمر امپراتوری میشد.ظهور اسپارتاکوس
اسپارتاکوس یک گلادیاتور بود. مردانی که در اثر مبارزات دائمی با یکدیگر (برای تفریح اشراف رُم) مردانی قوی و جنگاور بودند، اما اسپارتاکوس برخلاف بردگان و گلادیاتورهای عادی مردی بسیار باهوش و دارای قدرت رهبری بود. چنان که گفته میشود، کینه این جنگجوی اسپارت زمانی به اوج میرسد که برای بنبرد با او مردی عظیمالجثه سیاهپوست از میان مردان آفریقایی را برمیگزینند و این مرد علی رغم پیروزی در جنگ تن به تن با اسپارتاکوس از کشتن او امتناع میکند و در آمفی تئاتر بزرگ رُم به دست نگهبانان کشته میشود.در هر صورت اسپارتاکوس در ابتدا با شوراندن غلامان و گلادیاتورها، سیاهچالهای شهر ماپوا را میشکند و پس از کشتن کلیه نگهبانان و قراولان به کوره وزوو فرار میکند. او در آن جا به تدریج قدرت یافت و با حمله به املاک بردهداران رُمی سلاحهای آنها را مصادره کرده و به نفرات خود افزود.
اولین نبرد
اقدامات اسپارتاکوس سبب وحشت شدید اشراف و زمینداران رُمی شد و آنها از سنا خواستند تا نیرویی برای سرکوبی این یاغی بفرستند، سپاه بزرگی از رُم عازم سرکوب شورشیان شد و کوه وزوو و تاکستانهای اطراف آن را محاصره کرد. رُمیان به این تصور بودند که گرسنگی شورشیان را از پای درمیآورد، اما بردگان با استفاده از درختان تاک پلکانی ایجاد کردند و شبانه از شکاف بزرگ و بلند کوه گذشتند و از پشت به نیروهای رُم حمله کردند. نبرد مهیبی درگرفت. بردگان که برای «زندگی» میجنگیدند، از جان خود گذشته و بیمحابا به لژیونهای رُمی حمله میبردند، لژیونها نیز چون نتوانسته بودند آرایش بگیرند، مجبور به جنگ تن به تن شدند و گلادیاتورها که مرکز و قلب واحدهای شورشی بودند، به دلیل مهارت و جسارت در این نوع نبردها به سرعت مردان رُمی را از پای درآورده و لژیون رُمی را به کلی نابود ساختند.پخش این خبر که یک لژیون قدرتمند رُمی توسط بردگان بدون سلاح نابود شده، سبب فرار دهها هزار برده از مزارع و پیوستن آنها به اسپارتاکوس شد. در پاییز 73 قبل از میلاد، اسپارتاکوس 40 هزار نیرو از کشورهای گل، سوریه، مقدونیه، یونان و شمال آفریقا در اختیار داشت که اگرچه زبان یکدیگر را نمیفهمیدند، اما فرمان اسپارتاکوس را به عنوان رهبر اطاعت میکردند. اسپارتاکوس در بین سپاه خود صدها آهنگر زبردست داشت که به آنها دستور داد اسلحه مورد نیاز سپاهش را تهیه کنند. او غارت اموال دهقانان خردهپا را ممنوع کرد، اما حملات متعددی به املاک اشراف و بردهداران کرد و اندک اندک تبدیل به نیرویی مهارنشدنی و مهیب شد.
اوج قدرت
اسپارتاکوس با هوش فراوان خود میدانست با یک سپاه غیرحرفهای 40 هزار نفری نمیتوان با امپراتوری رُم که در آن زمان قدرت اول دنیا بود و حداقل 200 هزار لژیون در اختیار داشت، بجنگد. بنابراین استراتژی او خروج از ایتالیا بود. او سپاهش را به سمت شمال ایتالیا راند. سنای رُم دو سپاه جدید به شمال ایتالیا فرستاد تا مانع خروج سپاهیان بردگان شود.اما اسپارتاکوس با حیله جنگی مناسبی مانع به هم متصل شدن این دو سپاه شد و آنها را جداگانه درهم کوبید. انهدام پی در پی لژیونهای رُمی دو اثر همزمان داشت: اول بسیج کل امپراتوری برای کوبیدن قیام بردگان و دوم مغرور شدن گلادیاتورها و تصمیم آنها برای فتح رُم!
در این زمان شوشیان برای آزادی تنها کوههای آلپ را پیش رو داشتند، ولی آنها به استدلالهای اسپارتاکوس گوش نداده و برای بازگشت به داخل رُم اصرار کردند.
ورود کراسوس و پمپه
کراسوس و پمپه سرداران بزرگ رُم در آن زمان بودند و ورزیدهترین لشکریان را در اختیار داشتند. ورود این دو به عرصه نبرد کار اسپارتاکوس را بسیار سخت کرد. خبر بازگشت ارتش بردگان، بردهداران و سنای رُم را وحشتزده کرد و چنان که فئودور کوروفکینی در کتاب تاریخ رُم باستان مینویسد: از این جا به بعد شمارش معکوس برای سقوط قیامکنندگان آغاز میشود، چرا که دیگر حرف شنوی آنها از اسپارتاکوس به سقوط قیام کنندگان آغاز میشود، چرا که دیگر حرف شنوی آنها از اسپارتاکوس به پایان رسیده بود. آنها از وی خواستند که به رم پایتخت افسانهای امپراتوری حمله کند اما اسپارتاکوس خوب میدانست تسخیر این شهر عظیم با سپاه وی امکان ندارد و حتا سعی کرد گلادیاتورها را وادار به بازگشت به شمال ایتالیا کند اما درخواستهای او با مخالفت بردگان مواجه شد. سپس او ابتدا دو لژیون رُمی را که در نزدیکی شهر موضع گرفته بودند، درهم کوبید و به سمت جنوب ایتالیا به حرکت درآمد. اما سپاه عظیم کراسوس به تعقیب وی پرداخت. کراسوس سعی داشت که بردگان را با گرسنگی از پای درآورد. بنابراین، آنها را به جنوب شبه جزیره اینین (پاشنه چکمه ایتالیا) عقب راند و آنها را به محاصره انداخت. از آن طرف عظمت لژیونهای کراسوس ترس را برای اولین بار در دل گلادیاتورها و بردگان انداخت. آنها که تاکنون تنها با لژیونهای 5 تا 20 هزار نفره جنگیده بودند، اکنون شاهد صفآرایی نیمی از ارتش امپراتوری رُم در جنوب این کشور بودند.سنا برای آن که خیال خود را راحت کند، پمپه، سردار افسانهای رُم، را با سپاهیان بزرگش از اسپانیا و بالکان فراخواند تا شتابان خود را به جنوب غرب ایتالیا برساند.
اکنون اسپارتاکوس و مردانش (و زنان و کودکان همراهشان) باید بین مرگ در اثر گرسنگی و مرگ با شمشیر لژیونها یکی را انتخاب میکردند چرا که کشتیهای دزدان دریایی که به آنها قول داده بود آنها را به سیسیل برساند، خلف وعده کرده و آنها اکنون در مواجه با تمام قدرت جهنمی امپراتوری بودند. اسپارتاکوس در یک شب توفانی زمستان 72 قبل از میلاد به جسارت بسیار به همراه چند هزار نفر از شجاعترین مردانش به ضعیفترین نقطهی خط محاصره کراسوس حمله کرد و موفق شد مردان و زنان خود را از محاصره نجات دهد اما باز هم تفرقه بین مردم فرودست همراه او سبب شد تا او نیمی از سپاهش را که به صورت دستههای کوچک از او جدا شدند، از دست بدهد. این مردان و زنان ظرف چند روز توسط نیروهای کراسوس جداگانه قتل عام شدند بدون آن که بتوانند از خود دفاع کنند. اکنون پمپه نیز رسیده بود.
آخرین نبرد
اسپارتاکوس برای آن که نیروهای کراسوس را قبل از تقویت توسط پمپه از بین ببرد، در 71 قبل از میلاد به آنها حمله کرد اما کوچک شدن سپاه او از یک طرف و ناامیدی مردانش (به دلیل فرارسیدن پمپه با 100 هزار مرد جنگی تازه نفس) از طرف دیگر، نگذاشت از این میدان پیروز درآیند. اسپارتاکوس سعی کرد خود را به کراسوس برساند تا با کشتن او روحیه سپاه رُمی را بشکند اما با وجود کشتن دو فرمانده رُمی به کراسوس نرسیده و نیزهای از پشت به رانش اصابت کرد، اما او با کشیدن نیزه از پای خود یک هسته مقاومت در مرکز میدان تشکیل داد. اکنون لژیونهای ذخیره یکی پس از دیگری وارد میدان جنگ شدند و گلادیاتورهای خسته و غلامان، مرتب ضعیفتر میشدند. اما آنها که میدانستند مرگ در میدان بهتر از مرگ بر روی صلیب است، به مبارزه ادامه دادند. نبرد بیرحمانه ادامه یافت تا آن که پمپه نیز سر رسید و از این زمان به بعد باقی مانده بردگان که 6 هزار نفر بودند، توان خود را پایان یافته دیدند و پمپه نیز آنها را به اسارت نگرفت، بلکه همه آنها را قتل عام کرد و به دستور سنا، آنها را بر روی هزاران صلیب در جاده شهر کوپوآ (محل اولیه آغاز قیام) آویخت.نتیجه قیام بردگان
رُم در دهه 60 و70 قبل از میلاد در اوج قدرت بود. این قدرت عظیم در این زمان به دلیل آن که حکومت اشکانیان در ایران در ابتدای کار بود و کارتاژ نیز نابود شده بود، دشمنی نداشت و با قدرت نظامیگری و سیستم بردهداری در حال توسعه خود بود، قیام بردگان به دلیل آن که قیام داخلی بود، میتوانست خیلی سریع توسعه یابد و امپراتوری را از هم بپاشد.اما وجود مردان بزرگ جنگی در رُم که این کشور را بسیار قدرتمند کرده بود و از طرف دیگر اسپارتاکوس نیز به دلیل عدم برخورداری از نیروهای تربیت شده و فرمانپذیر نتوانست به سان یک سردار نظامی از پیروزیهای خود بهره جوید. البته او اگر اندکی شانس میآورد، میتوانست پیروز شود. مثلاً در اوج جنگهای داخلی سزار با پمپه و یا هنگام گرفتاری رُم در جنگهای گل و ژرمن و یا گرفتاری مرگ کراسوس در نبرد با پارتیان ایرانی قطعاً کسی را یارای مبارزه با او نبود. اما چنانچه بررسی تاریخ نشان میدهد، رُم در برابر دشمنان جدی خود همواره از قدرت بالای بسیج کنندگی برخوردار بوده و مردانی چون هانیبال نیز علی رغم رشادت و دهها بار شکست دادن لژیونهای رُمی عاقبت با مشاهده قدرت مقاومت امپراتوری با نهایت شگفتزدگی شکست و نابودی کامل را پذیرفتهاند.
اسپارتاکوس نیز (اگر همراهانش موافقت میکردند) میتوانست با عبور از آلپ با پیوستن به ژرمنها و گلها با برنامهریزی علیه امپراتوری عمل کند، اما تقدیر چنین بود که رُم 5 قرن دیگر نیز بیرقیب بماند تا آن که از درون بپاشد.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم