مترجم: حبیب الله علیخانی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
توصیف داده ها
به دلیل در دسترس بودن داده ها، نمونه های تحت آنالیز شامل نسبت BTM برای شرکت هایی است که بین سال های 1990 تا 2010 مورد آنالیز قرار گرفته اند. اولین داده ها در سال 1990 بدست آمده است که دارای اطلاعات کافی در مورد وجوه در گردش است و بوسیله ی آنها می توان متغیر تراکمی لگاریتمی را محاسبه کنیم. داده های مربوط به شرکت، از فایل های اولیه ی Compustat ، اطلاعات قیمت گذاری نیز به طور ماهانه از CRSP بدست آمده است. مطابق مطالعات قبلی (Burgstahler and Dichev 1997 )، نسبت BTM بوسیله ی تقسیم ارزش دفتری سه ماهه ی اولیه بر ارزش بازاری این دوره، بدست می آید.برای آگاهی یافتن از مفهوم مقدار و گذشته ی تعداد شرکت های با نسبت BTM بزرگتر از 1 و ویژگی های آنها، من ابتدابرخی آمارهای توصیفی ارائه کرده ام. از سال 1990 تا 2010، 97700 از 520056 شرکت (تقریبا 19 %) دارای نسبت BTM بزرگتر از 1 است.
بر اساس متوسط گیری، 4885 مشاهده در سال وجود داشت که در آن نسبت BTM بزرگتر از 1 است. بزرگترین این مشاهده در سال 2009 دیده شده است. این مشاهده برابر با 6299 بوده است (32.8 % از کل مشاهده) و کوچکترین مشاهده در سال 2006 بوده است که تعداد آن برابر با 1216 بوده است. در کل، یک رویه ی کلی در تعداد مشاهدات نبوده است اما از سال 2004 تا 2007، این مشاهدات کمتر بوده است.
جدول 1 بخش اول این مقاله، آمار توصیفی درمورد تمام نمونه های تحت مشاهده قرار گرفته شده است. به طور متوسط، مشاهدات مربوط به BTM بزرگتر از 1 به سمت فروش های کمتر(1057 میلیون در برابر 2117 میلیون)، درآمد خالص کمتر (0.25 میلیون در برابر 135 میلیون)دارایی های کل کمتر (5474 میلیون در برابر 5629 میلیون)، وجوه در گردش کمتر (144 میلیون نسبت به 269 میلیون) و امتیاز Altman- Z کمتر (4.8 نسبت به 6.5) حرکت می کند. در کل، مشاهدات با نسبت BTM بزرگتر از 1، کوچکتر است و این مشاهدات نسبت به سایر مشاهدات، به ورشکستگی نزدیک تر است. AAC همانگونه است که پیش بینی شده است. در واقع مشاهداتی که در آنها نسبت BTM بزرگتر از 1 است، دارای سطح بالاتری از نتایج تراکمی هستند.
از 97700 مشاهده ی انجام شده که در آنها نسبت BTM بالاتر از 1 است، 45285 مشاهده برای 4 دوره ی سه ماهه ی متوالی، دارای نسبت BTM بالاتر از 1 بودند. مشاهدات بر اساس تعداد دوره های سه ماهه ی متوالی که در آنها نسبت BTM بالاتر از 1 بود، طبقه بندی شدند. با این کار 17941 مشاهده ی منحصربفرد از لحاظ تراکم، شناسایی گردید. بر اساس متغیر COUNT، گروه بندی های تا 55 گروه نیز افزایش می یافت.
شکل 2 بخش قبل این مقاله، بخشی از مشاهدات را نشان می دهد که در آنها نسبت BTM بزرگتر از 1 است. میله های توپر نشاندهنده ی مشاهدات بر اساس مشاهدات کل می باشد و میله های نقطه دار نشاندهنده ی مشاهدات بر اساس سال می باشد. با نگاه به شکل، آگاهی بهتری از رابطه ی میان کارایی بازار و بالا بودن یا پایین بودن نسبت BTM نسبت به مقدار 1، حاصل می شود. این رابطه یک الگوی قابل تشخیص یا رابطه میان دو نوع میله را نشان نمی دهد و ضریب ارتباط میان نمونه ها به طور قابل توجهی ناچیز است، اگر چه لگاریتم بازگشت ها به طور قابل توجهی بالاست (-0.41,p=0.07 ). پیکان ها بیان کننده ی دوره ی رکود در طی دوره ی زمانی است. اگر چه کسر شرکت های با BTM بالاتر از 1 به کل شرکت ها، در دوره های رکود، بیشتر است، این مسئله به طور کامل مشاهده نمی شود. برای مثال، اگر چه یک رکود در سال 1991 وجود دارد، این نسبت در سال 1990 بالاتر است.
انتخاب نمونه با محدود کردن مشاهدات به آن دسته از مشاهداتی شروع شده است که در آنها COUNT بزرگتر از 4 باشد. این مسئله موجب می شود تا تعداد شرکت موجود در نمونه به 5400 شرکت محدود شود. برش های زمانی 4 گانه (دوره های زمانی سه ماهه) این اطمینان را حاصل می کند که نمونه ی من بعد از زمانی انتخاب شده است که شرکت یک سال را با نسبت BTM بزرگتر از 1 ، کار کرده است و بنابراین، از ورود اطلاعات نامناسب به داده ها جلوگیری می شود. برای مثال، یک شرکت نیازمند انجام یک آزمون بررسی ارزش تحت SFAS 142 بر اساس دوره ی سالانه، می باشد. این مشکل است که استدلال کنیم که حسابرسی در صورتی پرمخاطره است که من شرکت هایی را در نظر بگیرم که هنوز زمانی برای خارج کردن دارایی های خود از دفتر را نداشته اند. در حقیقت، فردی می تواند این استدلال را انجام دهد که برای این شرکت ها که در ارائه ی دارایی ها صادق نبوده اند، سیستم حسابرسی دقیقا مشابه همان سیستمی عمل می کند که باید عمل می کرد. اگر چه یک بازار شبه قدرتمند در نظر گرفته شده است، شواهدی وجود دارد که بر اساس آن، با استفاده از برش های با طول حداقل 1 سال، نابهنجاری های بازار به احتمال کمتر موجب پدید آمدن این نتایج می شود.
به دلیل گم شدن برخی از آیتم های اطلاعاتی در مورد وجوه در گردش و سختی در ارائه ی گزارشات و نبود انگیزه، من از سازمان های و تأسیسات مالی استفاده کردم و بدین صورت مشاهدات موجود در نمونه را به 1616 عدد کاهش دادم. تعداد مشاهدات موجود در نمونه همچنین به دلیل نبود اطلاعات کاهش یافت و در کل 1712 مشاهده بیان کننده ی 1380 شرکت بود.
شکل 1 دیاگرامی در مورد مشاهدات تراکمی دوره ای نشان داده است. توجه کنید که یکنواختی با افزایش COUNT ، کاهش می یابد. این مسئله با افت تعداد مشاهدات، قابل پیش بینی بود. نمونه که از 359 مشاهده تشکیل شده است، دارای COUNT بین 5 تا 1 است.
جدول 1 آمار توصیفی در مورد نمونه ی نهایی آورده است. این داده ها مربوط به دوره های زمانی 1 ساله، 2 ساله، 3 ساله، 4 ساله و یا بیشتر است. COUNT متوسط که در واقع تعداد دوره های سه ماهه ی متوالی است که در آن شرکت دارای نسبت BTM بزرگتر از 1 است، برابر با 9.4 می باشد. این مقدار در حدود 2 سال ادامه داشته است. متوسط نسبت BT M برابر با 1.61 است. به طور متوسط، این شرکت ها سود ده نبوده اند، اگر چه حد میانه ی آنها(median) اندکی بالاتر از صفر است. یک یافته ی غیر منتظره این است که متوسط وجوه در گردش حاصل از عملیات، مثبت است. می توان انتظار داشت که شرکت هایی که در حالت اضطرار هستند، دارای وجوه در گردش منفی هستند. یک توضیح امتحان پذیر، این است که این مسئله نتیجه ای از تورش (bias) باقیمانده است. شرکت هایی که دارای وجوه در گردش منفی هستند، قادر به ادامه ی حیات نیستند و قبل از زمانی کمتر از یک سال، تعطیل می شوند در حالی که آنهایی که دارای وجوه در گردش مثبت هستند، قادر به ادامه ی کار هستند. یک ضریب مثبت بر روی ACFO با این پیش بینی تطابق دارد.
بخش B یک بخش از نمونه را بررسی کرده و می گوید که که آیا نسبت BTM در بین سال های 1 و 2 (گروه 1) و سال های بیشتر (گروه 2) بالاتر از 1 بوده است یا نه! این بخش برای کمک کردن به آنهایی که می خواهند تفاوت های موجود در ویژگی های شرکت و اثر آن بر روی نسبت BTM بالاتر از 1 را شناسایی کنند.
دارایی های کل برابر است با دارایی های کل خالص. درآمدهای خالص برابر است با درآمدهای خالصی که شامل آیتم های فوق العاده می شوند. بدهی های کل برابر است با بدهی های کلی شرکت. BTM نسبت ارزش دفتری به ارزش بازاری است.
بخش پانل B مشاهدات در طی زمان را نشان می دهد مخصوصا مشاهدات مربوط به زمانی که در آن BTM بزرگتر از 1، برای زمانی بین 1 و 2 سال و بیش از 2 سال مشاهده گردد. این دو ستون پایانی در پانل B نتایجی را مهیا می کنند که در آنها تفاوت متوسط و میانه ی میان دو گروه *،** و *** ( در سطوح 10، 5 و 1 %) نشان داده شده است.
AAC متوسط در بین دو گروه (p<0.01) ، به طور قابل توجهی افزایش می یابد. مشاهدات گروه اول تمایل دارند تا PP&E مدرج پایین تری داشته باشد، دارایی های ناملموس مدرج بیشتری داشته باشد، میزان وجوه در گردش آن پایین تر، فروش مدرج کمتر، دارایی های کل بیشتر، درآمدهای خالص پایین تر و میزان بدهی های کل بالاتری داشته باشند. همچنین کارایی ابتدایی بازار به طور قابل ملاحظه ای برای شرکت های که در آنها نسبت BTM برای مدت کمتر از 2 سال، بزرگتر از 1 است، نسبت به آنهایی که BTM در آنها برای مدتی بیش از 2 سال بالاتر از 1 است، وخیم تر است.
به دلیل تفاوت بزرگ میان مقادیر متوسط و مقادیر میانه، من همچنین یک آزمون برای بررسی تفاوت های میانه در نظر گرفتم. تفاوت های میان دو آزمون اندک است. تنها ACFO، بدهی های کل و BTM تفاوت های اندکی نسبت به آزمون تفاوت متوسط، ایجاد می کنند.
یک نتیجه ی جالب این است که مشاهدات گروه 1 تمایل دارد تا سطح بالاتری از دارایی های غیر ملموس نسبت به گروه 2 ایجاد شود. مسئله ی جالب توجه، این است که اگرچه گروه 2 به طور متوسط، دارای دارایی های غیر ملموس کمتری هستند، مشاهدات آن به مدتی بیش از 2 سال، نسبت BTM بالاتر از 1 را حفظ می کنند. این مسئله با دارایی های ناملموس ایجاد شده از ارزش های دفتری بالاتر، تطابق ندارد.
شکل 2 یک نمودار را نشان می دهد که در آن ارزش متوسط دفتری مایملک را نسبت به ارزش بازار نشان داده است. هر دوی این عوامل بر اساس شاخص میزان معوقات سهام نشان داده شده است. این داده ها مربوط به آخرین سالی است که در آن BTM بزرگتر از 1 بوده است. بر محور عمودی این نمودار دوره ی سه ماهه ای را نشان داده است که اطلاعات جمع آوری شده است. هدف از ارائه ی این نمودار ارائه ی اطلاعات در مورد رابطه ی میان تغییر در ارزش های دفتری و باراری در زمانی است که نسبت BTM بزرگتر از 1 است. نمودار نشان دهنده ی ان است که شرکت ها تمایل دارند تا هم بوسیله ی کاهش ارزش های دفتری و هم افزایش ارزش های بازاری خود، خود را بازیابی کنند، اگر چه تغییر در ارزش های بازاری بزرگتر بوده است. در نتایج خارج جدول، این فهمیده می شود که به طور متوسط، یک شرکت 13.3 % از ارزش دقتری خود را از زمانی که نسبت BTM آن به زیر 1 افت می کند، از دست می دهد، این در حالی است که وقتی این نسبت به زیر 1 افت می کند، 9.1 % از ارزش بازاری خود را از دست می دهد. عمده ی تغییرات در دوره ی سه ماهه، دقیقا قبل از بازیابی ایجاد می شود. در این حالت، ارزش بازاری 31.5 % افزایش می یابد و ارزش های دفتری به میزان 8.8 % کاهش می یابد.
نتایج
پانل A-C در جدول 5 نتایج مربوط به همبستگی میان مشخصه های شرکت و طول زمانی است که در آن نسبت BTM بزرگتر از 1 است. مشخصه های شرکت عبارتند از: حسابرسی پر مخاطره (AAC)، PP&E (BEGPPE) و دارایی های ناملموس (BEGINTAN)، نسبت بدهی به دارایی خالص (DEBTEQUITY) و وجوه در گردش (ACFO). اقدامات یا عملکرد شرکت نیز عبارتست از: سازمان دهی مجدد (INTERNALADAPT) ، انحلال (LIQUIDATED) و ادغام یا تغییر اندازه ی شرکت (MERG) و تغییرات در استانداردهای حسابرسی، اولین ستون از پانل A شامل موارد اصلی است که در آن نسبت BTM برای 4 دوره ی زمانی سه ماهه، بالاتر از 1 مانده است. من همچنین نتایج مربوط به موارد ماکزینن را نیز آورده ام. در این نتایج نسبت BTM بالاتر از 1.5 و 2 است. در پانل B، من نتایج را در یک دیمانسیون دیگر آورده ام (عملیاتی و غیر عملیاتی، هم قبل از افت بها و هم بعد از آن). در نهایت، پانل C شامل نتایج مربوط به تمام مشاهدات است. این بخش شامل مشاهداتی است که در ان BTM برای کمتر از 1 سال، بالاتر از 1 بوده است.در پانل A، ضریب مربوط به AAC (0.200,P<0.01) مثبت و قابل توجه است، این مسئله با فرضیه ای که در آن شرکت های با درجه ی پایین تر محافظه کاری، تمایل دارند تا یک نسبت BTM بزرگتر از 1 را در دوره ی زمانی طولانی تر داشته باشند. این نتیجه وقتی حفظ می شود که سطح برش نسبت BTM از 1 به 1.5 افزایش یابد اما این مسئله در شرکت هایی که دارای نسبت BTM بزرگتر از 2، قابل توجه نمی باشد. این حقیقت که ضریب تأثیر در هنگامی که نسبت BTM بزرگتر از 2 می شود، ناچیز می شود، پیشنهاد می دهد که رابطه ی میان سطح محافظه کاری و زمانی که شرکت دارای نسبت BTM بالاتر از 1 است، رابطه ای غیر خطی است. استفاده از درآمدها قبل از استهلاک، به جای درآمدهای خام در اندازه گیری نتایج تراکمی، موجب می شود تا نتایج به طور قابل ملاحظه ای بدون تغییر بماند.
با توجه به پانل B در جدول 3، تنها ضریب تأثیر مربوط به نتایج غیر عملیاتی قابل توجه است و نتایج عملیاتی غیر قابل توجه است. این نتیجه، با مقالات افرادی مانند Marquardt and Wiedman 2004; Krull 2004; Petroni 1992, و دیگران، تطابق دارد. در این مقالات فهمیده شده است که نتایج عملیاتی و غیر عملیاتی اغلب برای مدیریت درآمدها استفاده می شود. استهلاک و پرداخت بدهی یک امر منفی است. این مسئله شگفت آور نیست که استهلاک و پرداخت بدهی همواره مایملک کل شرکا را کاهش می دهد و بنابراین، طول زمانی را که در آن نسبت BTM بالاتر از 1 است را کاهش می دهد.
BEGINTAN در خصوصیت های موجود در پانل B، قابل توجه نیست اما در پانل C قابل توجه است.
ضریب DEBTEQUITY منفی است و در تمام ویژگی ها، قابل توجه است. این نتایج با نتایج Watts (2003) و تخمین های Nikolaev (2010) در مورد محافظه کاری، تطابق دارد. به هر حال، یک توضیح دیگر، این است که این شرکت ها مجبور می شوند تا از حسابرسی محافظه کاری استفاده کنند تا بدین وسیله، اطمینان وام دهندگان را حفظ کنند. تفاوت ایت دو توضیح، قابل توجه است و می تواند در تحقیقات آینده، مورد بررسی قرار گیرد.
ACFO (متوسط وجوه در گردش حاصل از عملیات)، عموما با این پیش بینی تطابق دارد که شرکت هایی که دارای وجوه در گردش بالاتری هستند، قادرند تا نسبت BTM بالاتر از 1 را برای مدت طولانی تر حفظ کنند. این پیش بینی تنها در هنگامی درست است که برش نسبت BTM به 1.5 افزایش یابد.
ضریب تأثیر INTERNALADAPT تحت بیشتر خصوصیت های شرکت، قابل توجه نمی باشد. این مسئله با فرضیه ی من تطابق ندارد. به دلیل اینکه من قبل از در نظر گرفتن نمونه، نیازمند شرکتی هستم که دارای نسبت BTM بالاتر از 1 برای مدت زمان بیش از یک سال، هستم، شرکت هایی که به به سرعت سازمان دهی مجدد می کنند، از این نمونه جدا می شوند. وقتی از تمام مشاهدات دارای BTM بزرگتر از 1 استفاده می شود، INTERNALADAPT همانگونه که پیش بینی می شود، منفی است و با فرضیه ی بالا تطابق دارد.
LIQUIDATED تحت بیشتر مشخصه های شرکت، به طور مثبت با COUNT در ارتباط است اما MERG دارای این ارتباط مثبت نیست. این مسئله در شرکت هایی سازگار است که در آن مدیران نقدینگی را به عنوان آخرین حربه استفاده می کنند. این مسئله همچنین نشانه ای از نظارت حقوقی است زیرا مدیران می توانند به دلایل شخصی، ایده های خود را پیش بیندازندد. این نظر بوسیله ی Oler (2011) نیز گزارش شده است.
با توجه به سه شاخصه ی D121، D106 و D142، تنها D142 است که به طور قابل توجه منفی است و این مسئله با تلاش های FASB در زمینه ی اعمال فشار بر روی محافظه کاری، سازگار است. ضریب تأثیر D106 تنها قابل توجه است و تحت معیارهایی که در آنها از برش های BTM 1.5 استفاده می شود، منفی است. D121 مثبت است و تحت معیارهای پانل A و B، قابل توجه هستند. این مسئله پیشنهاد می کند که این شرکت ها به احتمال کمتر دارایی های خود را کمتر ثبت می کند. این نتیجه با نتایج Riedl (2004) تطابق دارد.
BEGSALESکه برای کنترل اندازه ی شرکت مورد استفاده قرار می گیرد، تحت هیچ معیاری، مثبت نیست و در بیشتر معیارها، منفی است. برخلاف پیش بینی من، CAGR منفی است و تحت بیشتر معیارها، قابل توجه است (همانگونه که پیش بینی شد). استثنا وقتی بوجود می آید که BTM بالاتر از 2 رود و همه ی مشاهدات را در نظر بگیریم. WRITEDOWN نیز تحت معیارهای مختلف، منفی است.
بازگشت های بازار (BEGQTREWER، AQTREWR و BEGQTREWR) نیز در زمانی که یک مشاهده دارای نسبت BTM بالاتر از 1 است، تماما مثبت است اما AQTREWR در زمانی که BTM بزرگتر از 1.5 است، قابل توجه نیست و AQTREWR و ENDQTREWR وقتی نسبت BTM بزرگتر از 2 است، قابل توجه نمی باشد. وقتی AQTREWR قابل توجه است، سایر ضرایب تأثیر اثر قابل توجهی ندارد (برای مثال در ستون اول پانل A،3.83,p<0.01است). درنهایت، ABOVE2 تحت BTM بزرگتر از یک و نیم، (پانل A) و وقتی از تمام مشاهدات (پانل C) استفاده می کنیم، مثبت است.
آزمون های حساسیت سنجی اضافی (مثلا تغییر در ارزش دفتری، نسبت BTM و رشد متوسط (در زمانی که نسبت BTM بزرگتر از 1 است)، وقتی BTM به زیر 1 افت می کند، به طور قابل توجهی برروی نتایج اثر ندارند. در نهایت، من همچنین آنالیز را به صورت ماهانه انجام دادم تا بدین وسیله متغیر وابسته ی COUNTرا بسازم و از دوره ی زمانی 3 ماهه استفاده نکردم. نتایج این تغییر را نشان نمی دهد.
خلاصه
در خاتمه، هدف از این مطالعه، بررسی این مسئله است که کدام مشخصه های شرکت، عملکرد های شرکت و قوانین حسابرسی، موجب می شود تا BTM شرکت بزرگتر از 1 باشد. اگر شرکت محافظه کار باشد، پس نسبت BTM بزرگتر از 1، باید به ندرت رخ دهد، زیرا مدیران این شرکت می توانند از ایده ی انطباقی استفاده کنند. به هر حال، از سال 1990 تا 2010، به طور متوسط 19 % از شرکت های تحت مشاهده قرار گرفته، دارای نسبت BTM بالاتر از 1 بودند. نتایج به طور قابل توجهی با این فرضیه تطابق داشت که شرکت هایی که از لحاظ حسابرسی پر مخاطره هستند، با غلو در زمینه ی ارزش دفتری رفتار می کنند. در حقیقت، در این حالت، نسبت BTM به طور اغراق آمیز، بالا گزارش شده است. علاوه بر این، نتایج مربوط به تخصصی شدن دارایی ها موجب افزایش طول زمانی که در آن نسبت BTM یک شرکت بالاتر از 1 است، می شود اما نسبت بدهی به دارایی موجب کاهش طول زمانی می شود که در آن نسبت BTM بزرگتر از 1 است. وجود در گردش نیز به طور مثبت با نسبت BTM بالاتر از 1، در ارتباط است.نتایج به طور قابل توجهی با مشاهداتی که در آنها از ایده ی انطباق خارجی (مخصوصا نقدینگی) استفاده شده است، با افزایش طول زمانی که در ان نسبت BTM شرکت بالاتر از 1 است، در ارتباط است. نتایج همچنین نشاندهنده ی این است که سازمان دهی مجدد مربوط به دوره های کوتاه تر می شود که در آن BTM برای یک کمتر از یک سال، بزرگتر از 1 است. این مسئله در صورتی با سازمان دهی مجدد سازگار است که از آن به سرعت استفاده شود اما وقتی زمان این استفاده از یک سال بگذرد، این مسئله بوجود نمی آید.
با توجه به نتایج مربوط به قوانین،این فهمیده شده است که افزایش محافظه کاری (تنهاSFAS 142 )، به طور واقعی با کاهش در طول زمانی که در آن BTM شرکت بالاتر از 1 است، در ارتباط است. این مسئله با این موضوع سازگار است که این قانون وقتی مؤثر است که یک میزان بالاتری از محافظه کاری، اعمال شود. SFAS 121 تحت برخی مشخصه ها، با افزایش در طول زمانی که در آن BTM شرکت بالاتر از 1 است، در ارتباط است و SFAS 106 به طور قابل توجهی ناچیز است.
به دلیل اینکه، این مقاله، اولین مقاله ای است که نشان می دهد شرکت ها تمایل دارند تا نسبت BTM خود را بالاتر از 1 حفظ کنند، بررسی من مطمئنا کامل نبوده و چندین راه برای گسترش تحقیق در آینده، وجود دارد. پیش بینی اصلی این مطالعه، این است که مدیران از ایده ی انطباقی استفاده نمی کنند زیرا نسبت BTM واقعی کمتر از 1 است. به هرحال، این ممکن است که مدیران از ایده ی انطباقی استفاده نکنند زیرا آنها امیداوار به انجام آن نیستند. برای مثال، اگر نتیجه ی بدست آمده بوسیله ی مدیران در حالتی که بدون انطباق به کار ادامه می دهند، بالاتر باشد، آنها انگیزه دارند تا از این ایده استفاده نکنند. این سوال تحقیقی بوسیله ی Older (2011) مورد بررسی قرار گرفت. Older این کار را با مقایسه ی اندازه گیری های بدست آمده از طول زمانی که یک شرکت دارای نسبت خروج به بازار (exit-to market)بزرگتر از 1، انجام داده است.
اگر چه این مطالعه فاکتورهایی را در نظر گرفته است که به شرکت اجازه می دهد تا BTM خود را برای دوره ی زمانی طولانی، بالاتر از 1 نگه دارد، این تحقیق به طور کامل در مورد دلایل این موضوع صحبت نکرده است که چرا یک شرکت، نمی تواند به طور سریع نسبت BTM خود را تصحیح کند؟! شواهد نشان می دهد که این اصلاح تدریجی نیست. برای مثال، تغییر متوسط در ارزش دفتری برابر قبل از اینکه نسبت BTM دوباره به زیر 1 افت کند، برابر منفی 8.8 % (در دوره ی زمانی سه ماهه) است. سوال ساده این است که چرا این تغییر ناگهانی است؟ تحقیقات دیگر در زمینه ی بررسی و کشف دلایل این تغییر، می تواند در بخش های مالی و مدیریتی، انجام شود.
یکی دیگر از راه های تحقیقاتی دیگر این است که این مسئله در نظر گرفته شود که آیا دلایل رفتاری وجود دارد که مدیران دارایی های را از دفتر خارج می کنند تا بدین نحو نسبت BTM به زیر 1 افت کند یا نه! این مسئله معلوم شده است که بازار ظاهرا به طور مناسب ارزیابی نمی شود. این به نظر می رسد که این مسئله با وضعیتی که در ان مدیران درآمدها را افزایش می دهد، تطابق ندارد. به هرحال، شاید مدیران به قابلیت های خود در استفاده از دارایی ها (به منظور افزایش سود بیشتر)بیش از حد اطمینان دارند. این سطح از غرور می تواند همچنین بر روی ارزش تخمین زده شده ای مؤثر باشد که بوسیله ی مدیریت بکار گرفته می شود. این مسئله همچنین بر روی درخواست های حسابرسین غیروابسته نیز اثرگذار است زیرا آنها این تخمین ها را مورد ارزیابی قرار می دهند.
در نهایت، مفهوم یک شرکت با BTM بالاتر از 1، چیست؟ برای مثال، آیا درآمدهای نسبت داده شده به شرکت های با BTM بالتر از 1، نسبت به نمونه های معمولی، متفاوت است؟ اگر به نتایج بدست آمده بوسیله ی Hayn (1995) دقت کنید، این فهمیده می شود که ضریب پاسخ گویی درآمدها کوچک است زیرا درآمدها در زمانی که ایده های انطباقی به عمل نزدیک است، اهمیت خود را از دست می دهد. پس این شرکت ها نباید یک چنین افتی را مشاهده کنند. در نتیجه، شناسایی مثال های ممتاز، چندین مثال را مطرح می کند که برای تحقیقات آینده باید به آنها پاسخ داد.
استفاده از مطالب این مقاله، با ذکر منبع راسخون، بلامانع می باشد.