مترجم: محمّد جعفر پوینده
1. پیش داوریها
تاریخ انباشته از ضرب المثلها و عبارات باسمهای و حاضر و آمادهای است که پیشداوریهای زمانه را دربارهی زبانها بیان میکنند. میگویند که شارل کن (یا شارل پنجم) با آدمها به فرانسوی، با اسبها به آلمانی و با خدا به اسپانیایی حرف میزده است. تولیو دو مورو ضربالمثلی را از قرن هفدهم نقل میکند که میگوید: «آلمانی زوزه میکشد، انگلیسی میگراید، فرانسوی آواز میخواند، ایتالیایی ادا درمیآورد و اسپانیایی حرف میزند». او سپس میافزاید: «در اینجا آشکارا در مرزی هستیم که در آنجا کلیشههای زبانی و ملیگرایانه در هم میآمیزند.» (1) همچنین میتوان از اصطلاح فرانسوی «Parler francais commeune vache espagnol» (حرف زدن به فرانسوی مثل گاو اسپانیایی) یاد کرد که در اصل «حرف زدن به فرانسوی مثل باسکهای اسپانیایی» بوده است و نشان میدهد که در اینجا نیز داوری دربارهی زبان هدف دیگری دارد و گوینده را نشانه میگیرد.
این کلیشهها نه فقط زبانهای متفاوت بلکه تنوعات جغرافیایی زبانها را نیز دربرمیگیرند که غالباً عرف عام به رده بندی ارزشی آنها میپردازد. به همین سبب تقسیم صورتهای زبانی به زبانها، گویشها و لهجههای محلی به نحوی تحقیرآمیز به مثابهی همتای تقسیمهای اجتماعی در نظر گرفته شده که آنها نیز بر نگرشی تحقیرآمیز استوارند: زبان با جامعهای «متمدن» انطباق دارد، گویشها و لهجههای محلی با جوامع «غیرمتمدن» منطبقاند؛ جامعههای «متمدن» در قالب خلقها و ملتها گرد آمدهاند و جوامع «غیرمتمدن» در قالب قبیلهها (2) ... و برای نشان دادن تمام بدیهایی که برای نحوهی گفتار خاصی قایل هستند، مجموعهای از کلمات وصفی مانند گویش، زبان زرگری، زبان یأجوج و مأجوج و لهجهی محلی را به کار میبرند.
کلیشههای دیگری هم هستند که به «گفتار فصیح» مربوط میشوند. در همه کشورها گفته میشود که منطقهای وجود دارد که جایگاه زبان ناب ملی است (در مورد فرانسه از منطقهی آنژو سخن به میان میآید)، و اینکه بعضی از لهجهها بد آهنگ و بعضی دیگر خوش آهنگ هستند و... و در پس این کلیشهها، مفهوم کاربرد درست نمایان است، اینکه برای کاربرد زبان شیوههایی وجود دارند که درست به حساب میآیند و شیوههای دیگر باید محکوم شمرده شوند. بدین ترتیب در گفتار تمام گویندگان نوعی هنجار خود انگیخته یافت میشود که بر حسب آن باید فلان شکل مجاز و بهمان شکل ممنوع باشد: اینطور نمیگوییم، آنطور میگوییم، و مانند آنها.
اگر کاربردها از نظر جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی تغییر مییابند، هنجار خود انگیخته نیز به همان ترتیب دگرگون میشود: برخوردهای زبانی در بورژوازی و طبقهی کارگر، در لندن و اسکاتلند، امروز و یک قرن پیش، یکسان نیستند.
آنچه در اینجا برای زبان شناسی اجتماعی اهمیت دارد، رفتار اجتماعیای است که ممکن است چنین هنجاری در پی داشته باشد. این هنجار در واقع ممکن است دو نوع تأثیر داشته باشد: نوع اول به نحوهی ارزیابی گویندگان از گفتار خودشان مربوط میشود و نوع دوم به واکنشهای گویندگان به گفتار دیگران. در یک مورد افراد عادت و عمل زبانی خود را برتر میشمرند یا برعکس میکوشند آن را تغییر دهند و از الگوی معتبر پیروی کنند؛ در مورد دیگر دربارهی آدمها بر اساس نحوهی گفتارشان به داوری میپردازند.
2. امنیت / ناامنی
این مبحث را با مثالی ساده آغاز میکنیم، مثال رابطهای که ممکن است گویندگان با بعضی از تلفظهای زبانشان داشته باشند.پیتر ترادگیل پژوهش مفصلی را در شهر ناریج در انگلستان انجام داده که ما فقط به یک نکته از آن اشاره میکنیم: تلفظ کلمههایی مانند student و musicو tune که برای آنها دوگونه تلفظ در ناریج وجود دارد: u//ju/. به عنوان مثال tune هم به صورت /tju;n/ تلفظ میشود و هم به صورت /tu:n/ واولی معتبرتر از دومی به حساب میآید. دراین پژوهش پس از ثبت این نکته که آیا پاسخ دهندگان گونهی ۱ یا ۲ را تلفظ میکنند، از آنان خواسته میشود که بگویند این واژه را چگونه تلفظ میکنند، یعنی در واقع بگویند که به نظر خودشان کدام یک از آن دوگونه را تلفظ میکنند. نتیجهی این مقایسه به طور خلاصه در جدول زیر آمده است:
پاسخ دهندگانی که میگویند تلفظ شان /tju;n/ است |
پاسخ دهندگانی که میگویند |
|
تلفظ گران به /tju:n/ |
60% |
40% |
تلفظ گران به / txu:n/ |
16% |
84% |
جمع کل |
مردان |
زنان |
|
کسانی که بر ارزش تلفظ خود میافزایند |
13% |
0% |
29% |
کسانی که از ارزش تلفظ خود میکاهند |
7% |
6% |
7% |
کسانی که ارزیابی درست دارند |
80% |
94% |
64% |
البته این دادهها را باید تفسیر کرد. متغیر جنسیت در اینجا برخوردهای متفاوت مردان و زنان را به زبان به مثابهی رفتار اجتماعی نشان میدهد - مگر زبان همواره یکی از رفتارهای اجتماعی نبوده است؟ اما معنای این تفاوت چیست؟ در کتاب معنای سخن گفتن، اثر جامعه شناس معاصر فرانسوی پیر بوردیو، بند روشنگری وجود دارد: «بدین ترتیب در مییابیم که همان گونه که زبان شناسان اجتماعی غالباً مشاهده کردهاند، زنان زبان مواجه (یا تلفظ موجه) را سریعتر میپذیرند. زیرا آنان در برابر عادات مسلط محکوم به اطاعت هستند و بر اثر تقسیم کار میان جنسها که نقشهای خاصی را در عرصهی مصرف به آنها اختصاص میدهد، و بر اثر منطق ازدواج که برای زن یگانه راه یا راه اصلی ارتقای اجتماعی است، و زنان در مسیرش از پایین به بالا میروند، برای پذیرش الزامات جدید بازار کالاهای نمادین آمادگی بیشتری دارند و این پذیرش در درجه اول در مدرسه صورت میگیرد.» (4) او به مسئلهی برخوردهای زبانی به شیوهی مورد نظر ما در اینجا توجه بسیار کمی دارد، اما میبینیم که رفتار زبانی در اینجا به رفتار اجتماعی گستردهتری پیوند داده شده است. شاید همچنین بتوان گفت که برعکس، مردان نیازی احساس نمیکنند که نحوهی گفتارشان را به پرسش بگیرند زیرا آن را موجه میدانند. این دو تفسیر مکمل ما را به زوج امنیت/ ناامنی زبانی میرسانند. هنگامی از امنیت زبانی سخن میگوییم که گویندگان، به علل اجتماعی متفاوت، احساس نمیکنند که نحوهی گفتارشان به پرسش گرفته شده است، چرا که هنجار خودشان را هنجار عام میدانند. در مقابل، هنگامی ناامنی زبانی وجود دارد که گویندگان نحوهی گفتارشان را کم ارزش میشمارند و الگوی دیگری در سر دارند که معتبرتر است اما آن را به کار نمیبرند.
در فصل بعد از پژوهشی لباو دربارهی نیویورک به تفصیل ذکر خواهیم کرد که از جمله نشان داده است که گویندگان بعضی از تلفظها را نشانهی اعتبار میدانستند، اما آنها را به کار نمیبردند. بدین ترتیب در جامعه عاملی وجود دارد که میتوانیم آن را نگاههایی به زبان، تصویرهایی از زبان و در یک کلام هنجارهایی بنامیم که ممکن است میان همگان مشترک باشند؛ یا بر اساس بعضی از متغیرهای اجتماعی (مانند جنسیت در مثال پیش گفته از ناریج) تفاوت یابند و احساسات، برخوردها و رفتارهایی را برانگیزند که آنها نیز تفاوت یافتهاند. مثال خوبی از این امر را لباو در مورد خرده بورژوازی نیویورک ارائه میدهد و خاطرنشان میکند که «نوسانهای سبکی، حساسیت افراطی نسبت به طرز بیانهای محکوم شدهای که خودشان به کار میبرند، نادرست دانستن سخنهای خودشان، تمام این پدیدهها نشانهی ناامنی زبانی عمیق در میان خرده بورژوازی هستند». سپس میافزاید: «به طور کلی اهالی نیویورک از «لهجهی» شهر خودشان خیلی بدشان میآید. بیشتر آنان میکوشند نحوهی گفتارشان را عوض کنند و برایشان تعارف دلچسبی است که از کسی بشنوند در این کار موفق شدهاند. و با این همه، به محض آنکه پایشان را از جمع بیرون میگذارند، تقریباً همگی شناخته میشوند. به علاوه همه متقاعد شدهاند که خارجیها نیز به هر دلیل از نحوهی گفتار نیویورکیها بدشان میآید. و سرانجام یقین دارند که زبانی «درست» وجود دارد و میکوشند با دقت در گفتار خود به آن برسند.» (5)
3. برخوردهای مثبت و منفی
در بخش بعدی (تصحیح افراطی) تأثیرات احتمالی این برخوردها را بر رفتارهای زبانی ملاحظه خواهیم کرد. اما در برابر گوناگونی زبانی، شاهد برخوردهای نفی کننده یا تأییدآمیزی هستیم که در نحوهی گفتار گویندگان تأثیری ندارند، اما بیتردید بر شیوهی نگرش آنان به سخن دیگران اثر میگذارند.لوپس مورالس (6) دربارهی نحوهی برداشت رایج از تلفظ نرم کامی شده /r/ در زبان اسپانیایی در جزیرهی پورتوریکو پژوهشی انجام داده است (موضوع پژوهش در اینجا اهمیت چندانی ندارد و ممکن است به هر پدیدهی زبانی دیگری مربوط شود). به طور کلی 6/ 66% از پاسخگویان در برابر این تلفظ برخوردی منفی داشته و 4/ 33% آن را پذیرفتهاند. اما این برخورد با توجه به خاستگاه جغرافیایی افراد پاسخگو تفاوت مییابد:
خاستگاه |
برخورد مثبت |
برخورد منفی |
پایتخت |
6/29 |
4/70 |
شرق |
9/37 |
62 |
شمال |
4/38 |
6/61 |
مرکز |
1/42 |
3/58 |
غرب |
3/46 |
6/53 |
جنوب |
8/56 |
1/43 |
- این تلفظ اسپانیایی نیست، بلکه نوعی تلفظ منطقهای است (9/59% از پاسخها)؛
- این تلفظ خاصی مناطق روستایی و تلفظی دهاتی است (4/72% از پاسخها)؛
- این تلفظ نشان دهندهی سطح اجتماعی - فرهنگی نازل و عامیانه است (6/35% از پاسخها)؛
- این تلفظ زادهی یک نارسایی کالبدشناختی و به علت وجود نوعی غشاء زیرزبانی است (6/25% از پاسخها)؛
- این تلفظ زشت است (9/7% از پاسخها)؛
چنان که میبینیم، هر نوع پاسخی داده شده و این مشتی است نمونهای از خروار، و سرشت نمای برخوردهای زبانی در جامعه است.
اولین پاسخ («این نوعی تلفظ منطقهای است») بر واقعیتی استوار است (تلفظ نرم کامی شدهی /r / خاص پورتوریکو است) اما به طور ضمنی معتقد است که در جای دیگری، در بیرون از آن منطقه، یک شیوهی تلفظ درست و متفاوت با تلفظ محلی وجود دارد، یعنی نوعی شیوهی معتبر حرف زدن به اسپانیایی یافت میشود که /r/ها را نرم کامی نمیکند) و نحوهی گفتار محلی در این جا بیارزش شمرده شده است.
دومین پاسخ («این تلفظی دهاتی است») نشان دهندهی تحقیر اجتماعی نسبت به روستاییان است، اما بیدرنگ باید خاطرنشان کرد که ممکن است با پدیدهای دقیقاً برعکس نیز روبه رو شویم. در موقعیتهایی که شهر گستری خطری برای افراد به حساب میآید، شاهد بالا رفتن ارزش شیوهی گفتار دهقانان هستیم که گویی به زبان «حقیقی» نزدیکتر است. این واکنش را در چندین کشور آفریقایی مشاهده کردهام: در باماکو (مالی) میگویند که زبان بامبارای پایتخت ناب نیست و بامبارای «راستین» درسگو (شهر کوچکی در 200 کیلومتری باماکو) رواج دارد؛ در سنگال گفته میشود که زبان ولوف دهقانان نابتر از ولوف شهر است که از زبان فرانسوی بسیار تأثیر پذیرفته است، و مانند آنها، سومین پاسخ («تلفظ عامیانه») نیز به همین ترتیب است و بر همین نوع تحقیر استوار است، تحقیری که دیگر تفاوت جغرافیایی (شهر/ روستا) را در برنمیگیرد، بلکه تفاوت اجتماعی را شامل میشود.
چهارمین پاسخ («نارسایی کالبدشناختی») البته موهوم، اما با نژادپرستی بالقوه همراه است.
و سرانجام آخرین پاسخ («تلفظ زشت») صرفاً احساساتی است، ولی این برخورد هم در برابر شکلهای محلی گفتارها و هم در برابر زبانهای بیگانه رواج بسیار دارد.
کسانی که به این تلفظ برخورد مثبتی داشتند، دیدگاه خود را به دو شیوه توجیه میکردند:
- این تلفظ خاص پورتوریکو است (2/82% از پاسخها)؛
- همهی تلفظها پذیرفتنی هستند.
بدین ترتیب پاسخگویان در ارزیابی خود از این تلفظ بر پایهی چند تفاوت عمده از هم جدا میشوند: نخستین جدایی میان مدافعان تلفظ محلی و دیگران صورت میگیرد: در اینجا موضوع پیش گفتهی امنیت و ناامنی زبانی را باز مییابیم. گویندگان انگلیسی نیز به رد تلفظ آمریکایی زبان انگلیسی گرایش دارند، یعنی تلفظ خودشان را درست میپندارند. جدایی دیگر میان کسانی صورت میگیرد که زبان اسپانیایی دهقانان و کارگران را نامناسب میدانند و کسانی که آن را میپذیرند. در این جا با رفتار اجتماعی ویژهی دیگری روبه رو میشویم. در تمام این موارد به مفهومی زائد برمیخوریم که آن را - همراه با پیر بوردیو- در فصل بعد بسط میدهیم: مفهوم صورت مواجه یا مشروع زبان. در واقع رفتارهایی که به توصیفشان پرداختیم، در عین حال زبانی و اجتماعی هستند: در پس آنها تناسب قوایی موجود است که در قالب احکامی دربارهی زبان بیان میگردد، اما در واقع به گویندگان آن زبان مربوط میشود. و تمام صورتهای محکوم و رد شده، با استناد به صورتی که مشروع به حساب میآید، در ردیف صورتهای نامشروع رده بندی شدهاند (به بهانهی معیارهای اعتبار، طبقات اجتماعی، غیرعادی بودن موروثی و...). نحوهی شکل گیری این مشروعیت، همانگونه که خواهیم دید، در مرکز توجه بوردیو قرار دارد.
4. تصحیح افراطی
این تصور که برای سخن گفتن به زبان مادری نحوهی معتبری وجود دارد، کسی را که فکر میکند. این شیوهی گفتار را بلد نیست وا میدارد که برای یادگیری آن بکوشد. مثال خوبی از این امر در نمایشنامهی پوگمالیون اثر جورج برنارد شا دیده میشود (بر اساس همین نمایش نامه فیلمی به نام بانوی زیبای من ساخته شده است). در این نمایش نامه دختر گلفروش جوانی به نام الیزا دولیتل برای یادگیری نحوهی معتبر گفتار انگلیسی نزد یک استاد آواشناسی به نام هنری هیگینز میرود. اما انگیزههای او زبانی نیستند، بلکه اجتماعی هستند: «میخواهم به جای آن که کنار خیابان گل بفروشم، بانویی در مغازه گل فروشی باشم.» میدانیم که این ماجرا به خوبی و خوشی پایان میگیرد، اما برناردشا در اینجا احساسات زبانی انگلیسیها را در برابر لهجهی بسیار بیاعتبار کاکنی [لهجهی طبقات فقیر و تحصیل نکردهی بومی لندن] به خوبی تمام نشان داده است؛ این لهجه به ویژه با فقدان دمش در آغاز کلمه (به عنوان مثال airy و hairy یک سان تلفظ میشوند) و با تغییراتی در واکههای مرکب مشخص میشود (به عنوان مثال late به جای آن که /leit/ تلفظ گردد، مانند lait/light/ تلفظ میشود).این گرایش به سمت هنجار معتبر ممکن است به بازسازی گزافه آمیز صورتهای معتبر یا تصحیح افراطی بینجامد. چنین گرایشی غالباً در صورت نوشتاری جلوهگر شده است: به عنوان مثال بر پایهی الگوی لاتین noctem، شاهد پیدایش صورت nuict بودهایم که گویی c محو شده را بازسازی کرده است، در حالی که درست همین /k/ است که کامی شده تا /i/ واژهی nuit را تولید کند. اما این گرایش به ویژه در تمایل بعضی از گویندگان به تقلید از صورت معتبر و «افراط در آن» نمایان میشود. چنین عملی ممکن است با راهکارهای متفاوتی انطباق داشته باشد: وانمود ساختن به تسلط بر زبان مشروع و معتبر، یا از یاد بردن زبان مادری، ویلیام لباو به عنوان مثال گویندگان مهاجر نسل اول زبان یدیش را ذکر میکند که در زبان انگلیسی میان واکهی کوتاه پسین گرد و غیرگرد فرقی نمیگذاشتند (یعنی Cup و coffee را با واکهی یکسان تلفظ میکردند): در اینجا نوعی تداخل آوایی با زبان مادریشان روی میداد. اما فرزندان آنان برای اجتناب ازاین تلفظ به هر کاری دست میزنند، «در نسل دوم واکنشی بر ضد این گرایش روی میدهد که بر اثر تصحیح افراطی به اغراق در تمایز میانجامد، به نحوی که (oh) بلند، کشیده و بسیار گرد میشود».(7)
این تصحیح افراطی البته نشان دهندهی نوعی ناامنی زبانی است: فرد چون نحوهی گفتار خود را کم اعتبار میداند، میکوشد به نحوی اغراق آمیز از صورتهای معتبر تقلید کند. و این رفتار ممکن است رفتارهای دیگری را در پی داشته باشد که به آن گره میخورند: کسانی که بر صورت «مشروع» زبان تسلط دارند ممکن است تصحیح افراطی را تمسخرآمیز بدانند و در نتیجه کسانی را که از تلفظ معتبر تقلید میکنند با نظر تحقیر بنگرند. این به هم پیوستگی ممکن است تا بینهایت ادامه یابد و ریشهی اجتماعی عمیق برخوردهای زبانی را نشان دهد. پیر بوردیو با نگاهی جامعه شناسانه به این مسئله مینویسد: «تصحیح افراطی خرده بورژوایی که الگوها و ابزارهای اصلاحش را در میان پروپا قرصترین داوران کاربرد مشروع زبان (فرهنگستانیها، دستوردانان، استادان) مییابد، در پیوند ذهنی و عینی با «بی فرهنگی»، عامیانه و «تشخص» بورژوایی تعریف میشود» و کمی بعد خاطرنشان میکند که در عوض «پرهیزآگاهانه یا ناآگاهانه از مشهودترین نشانههای تنش و درگیری زبانی خرده بورژواها (به عنوان مثال، در زبان فرانسوی، ماضی مطلق که «یادآور آموزگار پیر است»)، ممکن است بورژواها یا روشنفکران را به تصحیح تفریطی مهار شدهای بکشاند که کاهلی مسلم بیخبری مطلق از قواعد خشک و دقیق را به نمایش آسایش و راحتی در مخاطره آمیزترین عرصهها پیوند میدهد». (8)
در هر حال تصحیح افراطی و تصحیح تفریطی راهکارهایی هستند که در سخن جلوهگر میشوند، اما نقشی دیگر، نقشی اجتماعی دارند. موضوعات و درگیریهای مربوط به یادگیری این یا آن صورت زبانی و تسلط بر این یا آن تلفظ فقط در ظاهر زبانی هستند: توانش نهفته در پس این یادگیری و تسلط، توانشی اجتماعی است، همانگونه که امتیازهای ناشی از آن نیز اجتماعی هستند. پیامدهای این تحلیل که بیدرنگ به چشم میآیند عبارتند از: امکان ناپذیری جداسازی نظری موضوع زبانی از موضوع اجتماعی، و به طور عامتر، دشواری در جدا کردن عامل اجتماعی از عامل زبانی در نظریه و نیز در تشریح مسائل.
5. برخوردها و تغییر زبانی
برخوردها و احساساتی که به آنها اشاره شد (امنیت، ناامنی، تصحیح افراطی، تصحیح تفریطی)، همان گونه که دیدیم، ممکن است کار افراد (مانند الیزا دولیتل در پوگمالیون) یا گروههای اجتماعی (مانند خرده بورژوازی نیویورک) باشند. در مورد دوم اگر از تحلیل همزمانی به تحلیل در زمانی گذر کنیم، مسئلهی نقش این برخوردها در تغییر زبانی مطرح میشود. زبانها چگونه تغییر میکنند؟ چرا تحول مییابند؟ این پرسشها عمری به قدمت زبان شناسی دارند و بعضی از پاسخها نقش برجستهای در تحول این علم داشتهاند، به ویژه از رهگذر قوانین آوایی که به عنوان مثال بازسازی یک زبان را، در واقع هیچ ردپایی از آن وجود نداشته (زبان هند و اروپایی)، امکان پذیر ساختهاند. اما بیشتر این پاسخها در چهارچوب زبان شناسی درونی باقی ماندهاند که به چیزی توجه نداشته است مگر به ساختار، یا بنا به عبارت پایانی کتاب فردینان دوسوسور، درسهای زبان شناسی همگانی، به «زبان به خودی خود و برای خود». ما بر عکس در این بخش نشان میدهیم که برخوردهای زبانی (که البته هیچ ربطی به زبان شناسی درونی ندارند) از عوامل مهم تحول هستند. در آغاز به مثالی در مورد اتصال دو صدا در زبان فرانسوی اشاره میکنیم که دامنهاش محدود است اما از جهت نظری اهمیت دارد. با ماجرای آن سیاست مداری آشنا هستیم که سخن خود را با Je Suis e mu آغاز میکند و میبیند که جمعیت شادمانه در واکنش به او فریاد میکشد: Vive Zemu [او با اتصال s به e، عبارتی را بیان میکند که تلفظ آن ایهام انگیز است و دو معنا میدهد: (1) من هیجان زدهام؛ (2) من زمو هستم. حاضران شوخطبع نیز در پاسخ وی فریاد برمیکشند: زنده باد زمو!]. البته برای اجتناب از چنین بدبیاریهایی کافی است با پرهیز از اتصال دو صدا، این عبارت را به صورت «Je/Syi Emy» تلفظ کرد و یا اتصال را بدون پیوند دادن حرف صامت اتصال به مصوت بعدی انجام داد، که در این صورت با یک انسداد چاکنایی همراه خواهد بود: «Je/ syiz?Emy».پیرانکروه این پدیده را اتصال بییا با پیوستگی نامیده و به بررسی آن پرداخته است. او در تحلیل مجموعهای از سخنان رهبران سیاسی فرانسه، در آغاز خاطرنشان میکند که در مدتی کوتاه، در فاصلهی 1978 و 1981 میزان ناپیوستگی رو به افزایش داشته است. به عنوان مثال رمون بار در 1978، 8% از اتصالهای ممکن، و در 1981، 5/15% از آنها را بیپیوستگی بیان کرده است؛ این میزان در مورد دیگر رهبران سیاسی به ترتیب عبارت اند از: 6/ 11 و 6/ 17 برای ژاک شیراک؛ 9/10% و 1/13% برای والری ژیسکار دستن؛ 4/11 و 7/25% برای ژرژ مارشه؛ 9/6% و 6/15% برای فرانسوا میتران. از آنجا که نمونه گیری این پژوهش محدودیت زمانی داشته، انکروه به کمک اسناد بایگانی شده مجموعههای دیگری را نیز برای بررسی فراهم آورده است. به عنوان مثال با تحلیل سخنان فرانسوا میتران در طول چهار دورهی مختلف، و سخنان والری ژیسکار دستن در طول سه دوره، به نتایج زیر میرسد:
میتران
درصد اتصال های ممکنی که بی پیوستگی بیان شده اند
ژیسکار دستن
درصد اتصال های ممکنی که بی پیوستگی بیان شده اند
اما این پدیده فقط در سخنان رهبران دولت پدیدار نمیشود: «به ویژه نباید از اثبات واقعیت زبانی اتصال بیپیوستگی در گفتار عمومی سیاستمداران به این نتیجه رسید که این صفت فقط خاص آنان است. بی تردید اینطور نیست (...). این پدیده به نسبتهای مشابه در بیشتر گویندگان تمام گروههای متخصص سخن عمومی یافت میشود: خبرنگاران رادیو و تلویزیون، روشنفکران (و به ویژه اعضای آموزش عالی)، واعظان، وکیلان و مانند آنها».(10)
در این گروه اجتماعی عمل مورد بحث را میتوان به سادگی بسیار توجیه کرد: اتصال صورت میپذیرد (زیرا هنجار محافل ممتاز نیز مانند هنجار آموزشی آن را ضروری میسازد؛ ترس از التقای مصوتها نیز علت دیگر آن است)، اما اتصال بیپیوستگی و برای جدا کردن دقیق کلمهها. انکروه چنین نتیجه میگیرد: «جداسازی دقیق کلمهها، همراه با تلفظ حرف صامت اتصال، به ناگزیر به اتصال بیپیوستگی میانجامد.»
خوانندگان چه بسا با خود بگویند این نیز هیاهوی بسیار برای هیچ است. پدیدهی پیش گفتهی البته محدود است، و گویندگان عملاً به آن آگاهی ندارند. در اینجا از مجموعهی جملههای مورد بررسی انکروه مثالی میآوریم که در آن گوینده (یکی از نخست وزیران سابق) حرف خود را تکرار و اصلاح میکند: Quand mensieur Mitterand e'tait ministre, et Dieu sait qu’il a beaucoup e'te , euh beaucoup e'te, euh beaucoup e'te'…
او در آغاز /bokupete/ و سپس /bokup?ete/ تلفظ میکند. در اینجا چه میگذرد؟ به لحاظ فنی میتوان گفت که در مورد اوّل هجابندی در سمت راست صورت گرفته است (P پایانی beaucoup به اولین هجای e' te' وصل شده) و در مورد دوم هجابندی در سمت چپ بوده است (baucoup ،p خود را حفظ میکند...). در اینجا گوینده به علت ابهام ناشی از هجابندی در سمت راست («il
a beaucoup pe' te') آگاهانه پیوستگی و ناپیوستگی را به تناوب به کار برده است. ولی این گونه آگاهی از چنین پدیدهای بسیار نادر است.
هر چند این پدیده به تحولی بسیار ظریف در نحوهی بیان متخصصان سخن عمومی محدود میشود، با این همه، پرسش زبانی - اجتماعی مهمی را مطرح میکند: آیا زبان رسانهها و سیاست ممکن است در گویندگانی تأثیر بگذارد که در برابر آن فقط گیرنده و شنوندهاند؟ به عبارت دیگر: «شنوندگان چه رابطهی زبانیای با صورتی از زبان برقرار میکنند که آن را گوش میدهند، اما به کار نمیبرند؟».(11)
در واقع راه یابی رادیو و تلویزیون به تمام خانهها باعث شده که امروزه همهجا «زبان مشروع» به گوش برسد و میتوان پرسید که آیا در همین چارچوب محدود خانواده، این زبان بر پایهی الگوی پیش گفتهی تصحیح افراطی مورد تقلید قرار نمیگیرد؟
انکروه کتاب خود را با نتیجهگیری دور از انتظاری به پایان میرساند: اتصال بیپیوستگی که پیامد آن افزایش هجاهای بسته (با صامت پایانی) است به این عمل میانجامد که «همان گونه تلفظ کنیم که مینویسیم، زیرا منتفی مینماید که اصلاً بتوانیم آن گونه که تلفظ میکنیم به درستی بنویسیم. کاملاً منطقی است که چنین گرایشی در آغاز در گفتار متخصصان سخن عمومی جلوهگر شود که در عین حال متخصصان متن نوشتاری نیز هستند». (12) خوانندگانی که گوشی حساس به آواها دارند، در سالهای آینده شاهد پیشرفت احتمالی اتصال بیپیوستگی در زبان فرانسوی خواهند بود. ما حالا در اینجا به سراغ مسئلهی عام رابطهی برخوردهای زبانی و تغییر زبانی میرویم که پرتوی تازه بر پدیدهی خاص اتصال با یا بیپیوستگی میافکند.
ویلیام لباو نحوهی رخداد این تحول را به اجمال بیان کرده است: «میتوان گفت که فرایند تغییر زبانی در سه مرحله روی میدهد. در آغاز این تغییر به یک دگرگونی، از میان هزاران دگرگونی دیگر، در سخن چندین نفر محدود میشود. سپس این دگرگونی گسترش مییابد و چنان با استقبال گویندگان روبه رو میشود که از آن پس رویاروی صورت قدیمی میایستد. سرانجام، تثبیت میشود و با حذف صورتهای رقیب خود به قاعده بدل میگردد.» (13) این خلاصه البته بسیار مجمل است. در جای دیگری از کتاب همین نویسنده توصیف دقیقتری از این پدیده آمده است:
«1. یک ویژگی زبانی که گروه الف آن را به کار برده، در مقابل یک گویش معیار دیگر مشخص میشود.
«2. گروه به گروه الف را مرجع و الگو قرار میدهد، و در واکنش به فشارهای بیرونی، به نشانهی نوعی هویت اجتماعی، آن ویژگی را میپذیرد و در کاربردش اغراق میکند.
«3. تصحیح افراطی زادهی فشار فزاینده، همراه با نیروهای تقارن فعال در ساختار گروه ب، نوعی تعمیم آن ویژگی را در میان دیگر واحدهای زبانی آن گروه موجب میشوند.
«4. همزمان با فرایند تعمیم آن صفت، هنجار جدیدی مستقر میشود.
«5. این هنجار جدید را گروه مجاور و گروههای بعدی، که گروه ب را قرار میدهند، میپذیرند.» (14)
در اینجا میبینیم که اتصال بیپیوستگی که دربارهی آن توضیح مفصلی ارائه کردیم، در نقطهی 1 این طرح باقی میماند. اما نمونه پیشرفتهتر آن را در تلفظ فرانسوی گروههای جوانان مراکشی تبارزادهی فرانسه در حومههای پاریس، لیون و مارسی، و در نحوهی رواج این تلفظ مییابیم، با این تفاوت که در این مورد، تصحیح تفریطی، و نه صحیح افراطی، در کار است و این حرکت به همان اندازه که حاکی از تظاهر تلفظ مراکشی است، دوری از قواعد آوایی فرانسوی معیار را نیز نشان میدهد.
بدین ترتیب میبینیم که رهیافت زبان شناسی اجتماعی ممکن است توضیح و درک تغییر زبانی را غنی سازد و حتی به آنها جان تازهای بدهد (بررسی ساختار درونی زبان، در نهایت توضیح ناقصی از این تغییر ارائه میدهد).
پینوشتها:
1. Tullio de Mauro, Une introduction aŬ la se ‘mantique, Paris, Payot, 1969 P.
48.
2. Louis-Jean Calvet, Linguistique et colonialisme, Paris, Payot, 1974.
3. Peter Trudgill, Sociolinguistics, Harmondsworth, Middlesex, Penguin Books, 1974, P. 97.
4. Pierre Bourdieu, Ce que parler veut dire, Paris, Fayard, 1982, P. 35.
5. William Labov, Sociolinguistique, Paris, Ed. de Minuit, 1976, P. 200-201.
6. Humberto Lopez Morales, Sociolinguistica, Madrid, Gredos, P. 236-240.
7. William Labov, Sociolinguistique, Paris, Ed. de Minuit, 1976, P. 251.
8. Pierre Bourdieu, Ce que Parler veut dire, Paris, Fayard, 1982, P. 55.
9. Pierre Encreve“, La liaison avec et sans enchai nement, Paris, Ed. du Seuil, 1988, P. 71.
10. Ibid, P. 269.
11. Ibid, P. 279.
12. Ibid, P. 284.
13. William Labov, Sociolinguistique, Paris, Ed. de Minuit, 1976, P. 190.
14. Ibid, P. 90.
منبع مقاله: ژان کالوه، لویی؛ (1379)، درآمدی بر زبان شناسی اجتماعی، محمدجعفر پوینده، تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول.