دخالت انبیا در مسائل حاد سیاسی

خیال می‌کنند که انبیا آمده‌اند مسئله بگویند، تمام. شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعی، به آنطور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟ موسی (علیه السلام) یک شبان با عصایش راه می‌افتد می‌رود سراغ
دوشنبه، 10 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دخالت انبیا در مسائل حاد سیاسی
 دخالت انبیا در مسائل حاد سیاسی

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 
خیال می‌کنند که انبیا آمده‌اند مسئله بگویند، تمام. شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعی، به آنطور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟ موسی (علیه السلام) یک شبان با عصایش راه می‌افتد می‌رود سراغ فرعون؛ نمی آید توی بازار مسئله بگوید. این هم هست البته، اما می‌رود سراغ فرعون، خدا هم او را می‌فرستد دنبال فرعون؛ بروید او را دعوت کنید، دعوتش کنید؛ به قول لین هم دعوتش کنید و امثال ذلک. وقتی که قول لَیِّن (1) نشد، خوب، آن وقت قیام می‌خواهد. پیغمبراکرم کدام روز نشست همین طوری فقط مسئله بگوید، کاری به کار جامعه نداشته باشد؟ اینهایی که می‌گویند «آخوند چه کار دارد به امور سیاسی»، پیغمبراکرم کدام روزش از مسائل سیاسی خارج بود؟ دولت تشکیل می‌داد، با اشخاصی که به ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه می‌کرد، جنگ می‌کرد.
ما را آنطور می‌خواستند منزوی کنند که لباس جندی را می‌گفتند با عدالت منافات دارد. حضرت امیر لباس جندی داشت، با عدالت منافات داشت؟! حضرت سیدالشهدا نداشت لباس جندی؟ اینها با آن تبلیغات بسیار وسیعشان ما را منزوی کرده بودند؛ یعنی، خود ما را، به مغزهای ما آنقدر خوانده بودند که خودمان باور کرده بودیم که نباید ما در سیاست دخالت کنیم. نخیر، مسئله این نیست. مسئله دخالت در سیاست در رأس تعلیمات انبیاست. مسئله جنگ مسلحانه با اشخاصی که آدم نمی‌شوند و می‌خواهند ملت را تباه کنند، در رأس برنامه‌های انبیا بوده است. ما همه تعلیمات انبیا را کنار گذاشتیم، فقط به آن تعلیماتی که با عرض می‌کنم دخالت نکردن در سیاست و دخالت نکردن در جامعه و اینها [مرتبط است ] فقط همینش را گرفته ایم. نمازش را گرفته ایم، باقی را رها کردیم. مگر امکان دارد که انسان مسلمان باشد به فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن و امثال ذلک و در امر مسلمین دخالت نکردن؟ اگر اهتمام به امر مسلمین کسی نکند مسلم نیست، به حسب روایت منسوب الی رسول الله. (2)
ملت ما باید همان طور که بیدار شده است و هوشیار و توجه به مسائل پیدا کرده و فهمیده است که اینهایی که با روحانیون مخالفند با ملت مخالفند، نه با روحانیون. اگر روحانیون کاری به کار دولتها نداشتند خیلی هم محترم بودند و خیلی هم معزز؛ اما یک احترام میان تهی آبرو پیش خدا رفته و این که مثلاً حاکم شهر به آدم احترام می‌گذارد. امروز همه فهمیده‌اند این را مگر آنهایی که خودشان را به نفهمی می‌زنند و آنهایی که مغزهایشان خشک است که نمی‌فهمند هیچ چیز را که این مسئله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیا برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد کردن مگر می‌شود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملتها، کسی بدون اینکه دخالت کند، قیام به قسط باشد؟ «لیقوم النّاس بالقسط) باشد؟ مگر می‌شد ما و شما با محمدرضا بسازیم که بیا، دیگر ما کاری به شما نداریم؟ آمد گفت دیگر که‌ای مراجع اسلام،‌ای چه،‌ای چه، من دیگر از آن کارها دست برداشتم. همانی که مراجع اسلام را می‌گفت که «این سیاه روزها» و این کذا و کذا؛ بدگویی می‌کرد به آنها، همان آمد گفت. (3) چرا آمد گفت؟ برای اینکه دوباره بازی بدهد. خیال می‌کرد حالا دوباره می‌شود بازی داد.
یک وقت بازی نخورید! یک وقت این شیاطین نیایند بگویند که به شما چه دخالت در اسلام، دخالت در سیاست؛ شما بروید سراغ مسئله گفتنتان! خیلی هم معزز هستید و چنانچه مسئله می‌گفتید، دیگر شهادتی) واقع نمی‌شد؛ برای دخالت در سیاست بود که چندین هزار معلول و [شهید] دارید. این اشکال اولش به نبی اکرم وارد است. اگر ایشان هم به سرمایه دارهای مکه و حجاز کاری نداشت و تو مسجد می‌نشست و مسئله می‌گفت، جنگ پیش نمی‌آمد، کشتار نمی‌شد، عموی معظمش کشته نمی‌شد. و به سیدالشهداء وارد است. اگر سیدالشهداء می‌رفت پیش یزید و بیعت می‌کرد و مسئله گو، مسئله می‌گفت، با او می‌ساخت و مسئله می‌گفت، یزید خیلی هم احترام می‌کرد، دستش [را ] هم می‌بوسید. ولی تکلیف این بود؟ ما وحشت داریم از اینکه چند هزار آدم از ما کشته شده است؟ اگر ما وحشت داریم، باید ما اصلاً طریقه انبیا را کنار بگذاریم. باید آن چیزی که انبیا آوردند، آن چیزی را که خدا امر کرده به آنها که بروید این سردمدارها را دعوت کنید، [رها کنیم.] دعوت همین نبود که بروند بگویند: آقا، مسلمان شو؛ چنانچه نشد، دیگر بروند سراغ کارشان. نخیر، دعوت می‌کردند، با شمشیر توی سرشان می‌زدند تا آدم بشوند، کشته می‌دادند و می‌کشتند. مگر شهادت یک امری است که انسان برای آن عقب نشینی بکند؟ هی ‌گفته بشود به اینکه خوب اگر اینطور مسائل نبود اگر ما با شاه کنار می‌آمدیم، دیگر اینقدر کشتار واقع نمی‌شد. پیغمبر هم اگر با ابوسفیان کنار می‌آمد، نمی‌شد. سیدالشهدا هم اگر با یزید، حضرت امیر هم اگر با مخالفینش، که مخالف اسلام بودند، کنار می‌آمد، دیگر کشتاری نمی‌شد، دیگر جنگ صفینی در کار نمی‌آمد، جنگ جملی در کار نمی‌آمد. چشمها را هم می‌گذارند و خودشان را یا به نفهمی می‌زنند یا نفهماند و نمی‌بینند که انبیا چه کردند و چه زحمتهایی و چه جانفشانی‌هایی برای مقاصد خودشان کردند، و اسلام از صدر اسلام تا آخر اولیای خدا چه کردند و چه جانفشانی‌هایی کردند و چه فداکاریهایی کردند.
اگر الان به شما ملت مسلمان و به شما روحانیون معظم اشکال بکنند که آقا، چنانچه نشسته بودید سر جایتان، خوب، چی تان لنگ بود؟! خوب، محمدرضا کارها را انجام داده بود؛ حالا امریکا هم یک قدرش را ببرد، خوب به ما چه؟ مال دنیا که اینقدر ارزش ندارد؛ نفت هم یک چیز بوگندی است که ارزشی ندارد، خواب، ببردشان جان ما را فارغ کند از نفت؛ اگر شما با آنها ساخته بودید، حالا دیگر این اجتماعات نبود و این راهپیماییها نبود و این زحمتها نبود و این تعطیلات نبود و این کشتارها نبود و این گرانیها مثلاً نبود و امثال ذلک، همه این حرفها به انبیا وارد است. اگر شما خودتان را دنباله رو انبیا می‌دانید و ملت ما خودش را دنباله رو پیغمبر اکرم می‌داند، باید این مسائل را با کمال جدیت [ادامه دهد با] همان طوری که پیغمبر اکرم در همان وقتی که زمان رحلتش بود، همان وقت یک جیشی را فرستاده بود بیرون مدینه، مهیا بودند که بروند به جنگ. کدام روز پیغمبر خالی از این مسائل سیاسی و اجتماعی بود؛ از جنگ بود؟ پیغمبر نمی‌دانست مگر در احد اینقدر کشته می‌شود و در فلان، این همه عزیزان از بین می‌روند؟ لکن تکلیف بود؛ خدا گفته بود این را پیغمبر هم نمی‌توانست تخلف کند؛ امر خدا بود. خدا بینات فرستاده و میزان فرستاده و حدید فرستاده: لیقوم الناس بالقسط. اگر شد با بینات، با میزان موازین هر چه هست اگر نشد، حدید است. تو سر مردم با حدید زد تا اینکه اینها را آدم کرد، تا جامعه را جامعه صحیح کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1- اشاره به آیات 43 و 44 سوره طه: (اذهبا الی فرعون انه طغی. فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی) بروید [تو؛ موسی و برادرت،‌هارون] به سوی فرعون که او به راه کفر و طغیان شتافته است و با او در کمال آرامی و نرمی سخن گویید. باشد که متذکر شود و یا بترسد.
2- اصول کافی، ج 2، ص 164، ح 4 و 5.
3- اشاره به نطق معروف محمدرضا پهلوی، یک روز قبل از انتصاب ازهاری به نخست وزیری است. شاه در این نطق، که به «توبه نامه» معروف شد، از علمای اعلام و حجاج اسلام استمداد کرد.

منبع مقاله :
صحیفه امام، جلد 15.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط