نویسنده: رسول سعادتمند
احکام همه جانبه اسلام در خدمت تکامل انسان
قانون الهی غیر از این قوانین دنیایی است؛ در این قوانین دنیایی یک جهت، دو جهت ملاحظه شده است و فقط مربوط به همین زندگی این عالم است؛ این همین است، محدود به همین است. این هم تمام حدودش را معلوم نیست که بتوانند همه حدود را تفتیش کنند و آنطوری که باید، قانون برایش بگذارند. اما قوانین الهی از قبل از اینکه شما، انسان نطفهاش بیاید در این عالم؛ آن وقتی که وقت ازدواج دو نفر است، شما حالا یک آدم را به نظر بیاورید قبل از اینکه ازدواج بکند پدر و مادر، برای کیفیتش چه تهیه بشود که این بچهای که میآید بچه سالم بیاید، بچه صحیح بیاید، دستور هست؛ دستور شرعی هست که چه جور اشخاصی باید انتخاب بشود، برای زن چه شوهر[ی] انتخاب بشود، برای شوهر چه جور زنی انتخاب بشود. و بعد هم که ازدواج واقع شد، در حال ازدواج هم تکالیف هست؛ و اینها همه برای رشد آن ثمرهای است که باید بیاید. آن وقتی که بناست انعقاد نطفه بشود آداب دارد، چیزهایی در آن هست. همه برای اینکه رشد پیدا بشود. آن وقتی که وقت حمل مادر است، که آبستن است مادر به بچه، این هم آدابی دارد. آن وقتی که بچه میآید به دنیا، تربیت همان بچه کوچولویی که تازه متولد شده، کیفیت معاشرت مادر با آن بچه و تکالیف این مادر نسبت به آن بچه، باز یک چیزی دارد. هر چه بچه بزرگ میشود، تکالیف پدر و مادر نسبت به او زیادتر میشود؛ و تا آن اندازه که پدر و مادر میتوانند تربیت کنند، اینها مکلفند بر تربیتش، بعد به یک جایی میرسد که تربیت از تربیت پدر و مادری میگذرد و تربیت معلمی میشود؛ آنها هم همهاش آداب الهی دارد. تا آن وقتی که خود انسان مستقل بشود، باز دارد، باز قوانین هست. قدم به قدم، اسلام قانون دارد، تا آن وقتی که میخواهد بمیرد، قوانین هست؛ برای بعد از موت قوانین هست، اینجا که هستیم، برای بعد از موتمان هم قوانین تهیه آنجا را هم همین جا قوانین اسلام، دیده است؛ مثل قوانین اینجا و بشر نیست که نتواند جز همین پرده مادی را ببیند. آنها پرده معنوی را هم دیدند، و قوانین از برای آن هست؛ و همه پیغمبرها که تشریف آوردند، برای تربیت این بشر به همه ابعادش، غیر انبیا نمیتوانند به همه ابعاد تربیت بکنند. اگر چنانچه تربیت مرد صالحی هم باشد، یک اشخاص صالحی هم باشند، آنقدری که میتوانند تربیت کنند، تربیت برای همین زندگی دنیاست. این زندگی دنیا را اداره کند و خوب اداره کند و چه بکند؛ اما از اینکه گذشت، ورق دوم را که بعد از این است، دیگر بشر دستش به او نمیرسد تا اینکه بچهاش را بخواهد تربیت کند برای آن طرف؛ این دیگر به عهده انبیاست، و غیر انبیا از آنها نمیآید این، انبیا هم راجع به جنبه دنیایی که آمدند، تربیتهایی میکنند، دستورهایی میدهند، قوانینی دارند؛ و هم نسبت به جنبههای معنوی و اخروی، یک دستورهای زیادی و یک راههایی به بشر آموختهاند. (1)توأم بودن علم و عمل و تجسم اعمال
عمل برای نفع جامعه است؛ عمل برای رشد جوانها و جامعه است؛ و این عمل یک عمل روحانی است، یک عمل الهی است که همین صورتش در آن عالم هست و شما به آن صورتها میرسید در آن عالم که فوق تصور ماهاست، آن عالم همه چیزهایی که در اینجاست، مثل این صوتی که انسان این را یک جایی منعکس میشود و پس میدهد، تمام این اعمالی که ما در اینجا انجام میدهیم این مثال آن صوت انعکاس دارد. و بعد که ما از اینجا رفتیم به آن عمل میرسیم، میبینیم. در آیه قرآن هست که (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ)؛ (2) هرکس عمل خیری بکند همان عمل خیر را میبیند، خودش را میبیند. این عمل در آنجا به صورتهای خوب درمی آید، به صورتهای مناسب در میآید، و از بعد از مرگ انسان همراه آدم است تا آخر (وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ)؛ (3) هرکس هر مقدار، هر ذرهای که عمل شر به جا بیاورد، آن هم در آن عالم میبیند؛ خود او را در آن عالم میبیند. جهنم و بهشت از عمل من و شما موجود میشود؛ عمل ما ابزار کار است برای آنجا. بنابراین هدر ندهید این عمر را؛ این عمر شریفی که خدای تبارک و تعالی به شما داده است که در اینجا کسب کنید و کارهای خوب بکنید و هدایت کرده شما را برای کارهای خوب، کارهای مفید برای جامعه، کارهای مفید برای خودتان. این برای این است که خدای تبارک و تعالی علم داشته است، مطلع بوده است بر واقعیات که هر کسی هر کاری بکند اینجا، همین کار [را] در آنجا خواهد دید. نظیر دواهایی که انسان اینجا میخورد، یا سمهایی که انسان میخورد در اینجا آثارش را میبیند، این هم در آنجا خود عمل را میبیند. آنجا دیگر انسان خودش را میبیند. بنابراین، عقل انسان اقتضا میکند که این چند روزی که در اینجا هست، این عمرش را به هدر ندهد که از بین برود؛ بالاتر اینکه در راه شر و در راه بد خرج نکند که وبال گردنش بشود آنجا، اینجا هر چه کار خوب بکنید برای خودتان، برای جامعه تان، این [را] در آنجا ان شاءالله میبینید. (4)هدف بعثت، تزکیه نفوس و نجات از طغیانگری
اول آیهای که به رسول اکرم، به حسب روایات و تواریخ، وارد شده است، آیه (اقراً باسم ربک) (5) است. این آیه اولین آیهای است که، به حسب نقل جبرئیل بر رسول اکرم خوانده است و از اول به «قرائت» و به تعلم دعوت شده است. اقراً باسم ربک الذی خلق و در همین سوره است که (کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى). (6) این سوره اولین مورد وحی [است] و در اولین نزول وحی این آیه در این سوره وارد شده است که (کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى)، معلوم میشود که طغیان و طاغوت بودن از اموری است که در رأس امور است و برای طاغوت زدایی باید تعلیم «کتاب» و «حکمت» و تعلم «کتاب» و «حکمت» کرد و «تزکیه» کرد. انسان این طوری است، وضع روحی همه انسانها این طور است که تا یک استغنایی پیدا میکند طغیان میکند؛ استغنای مالی پیدا میکند، به حسب همان مقدار طغیان پیدا میکند، استغنای علمی پیدا میکند، به همان مقدار طغیان پیدا میکند، مقام پیدا میکند، به مقداری که مقام پیدا کرده است طغیان میکند. فرعون را که خدای تبارک و تعالی «طاغی» میگوید هست برای همین است که مقام پیدا کرده بود و انگیزه الهی در او نبود و این مقام او را به طغیان کشیده بود. کسانی که چیزهایی که مربوط به دنیاست و آنها را بدون تزکیه نفس پیدا میکنند، هرچه پیدا بکنند، طغیانشان زیادتر خواهد شد و وبال این مال و این منال و این مقام و این جاه و این مسند از چیزهایی است که موجب گرفتاریهای انسان است در اینجا و بیشتر در آنجا، انگیزه بعثت این است که ما را از این طغیانها نجات دهد و ما تزکیه کنیم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا کنیم و نفوس خودمان را از این ظلمات نجات بدهیم. اگر این توفیق برای همگان حاصل شد، دنیا یک نوری میشود نظیر نور قرآن و جلوه نور حق. تمام اختلافاتی که بین بشر هست، اختلافاتی که بین سلاطین هست، اختلافاتی که بین قدرتمندان هست، ریشهاش همان طغیانی است که در نفس هست. ریشه این است که انسان دیده است که خودش یک مقام دارد طغیان کرده است و چون قانع نمیشود به آن مقام، این طغیان اسباب تجاوز میشود، تجاوز که شد، اختلاف حاصل میشود و این فرق نمیکند، از آن مرتبه نازلش طغیان است تا آن مرتبه عالی آن. از مرتبه نازلی که در یک روستا بین افراد اختلاف حاصل میشود ریشه آن همین طغیان است، تا مرتبه بالاتر و هرچه بالاتر برود طغیان زیادتر میشود. فرعونی که طغیان کرد (أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى) (7) گفت، این انگیزه در همه است، فقط در فرعون نیست. اگر انسان را سر خود بگذارند، انا ربکم الاعلی خواهد گفت. انگیزه بعثت این است که این نفوس سرکش را و این نفوس طاغی را و یاغی را از آن سرکشی و از آن طغیان و از آن یاغیگری کنترل کند و تزکیه کند نفوس را... .غایت بعثت این تزکیه است، غایت آمدن انبیا این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم. اگر نفوسی تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحید، در صحنه معارف الهی، در صحنه فلسفه، در صحنه فقه و فقاهت، در صحنه سیاست، در هر صحنهای که وارد بشوند، اشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطر اینها بر بشر خطرهای بزرگ است. و باید کسانی که میخواهند در این عالم تربیت کنند دیگران را، قبلاً خودشان تزکیه شده باشند، تربیت شده باشند و کسانی که در بشر میخواهند زمامداری کنند اگر بخواهند که طغیان نکنند و کارهای شیطانی نکنند، باید تزکیه کنند خودشان را و بعثت برای همین است که همگان را تزکیه کند. (8)
ضرورت و اهمیت تزکیه برای دولتمردان
تزکیه برای دولتمردان، برای سلاطین، برای رؤسای جمهور، برای دولتها و برای سردمداران بیشتر لازم است تا برای مردم عادی. اگر افراد عادی تزکیه نشوند و طغیان پیدا کنند، یک طغیان بسیار محدود است. یک نفر در بازار یا یک نفر در روستا اگر طغیان بکند، یک نقطه محدودی را به فساد ممکن است بکشد، لکن اگر طغیان در کسی شد که مردم او را پذیرفتهاند، در عالمی شد که مردم آن عالم را پذیرفتهاند، در سلطانی شد که مردم آن سلطان را پذیرفتهاند، در رؤسایی شد که مردم آنها را پذیرفتهاند، این گاهی یک کشور را به فساد میکشد و گاهی کشورها را به فساد میکشد. این طغیانها که موجب این است که کشورهایی به تباهی کشیده بشود برای این است که تزکیه نشده است کسی که زمام امور به دستش است. شما مقایسه کنید صدام را با یک نفر آدم عادی؛ یک نفر آدم عادی هرچه طغیان بکند و هر چه فرعونیت داشته باشد جز اینکه یک افراد معدودی را به تباهی بکشد یا خانواده خودش را به تباهی بکشد کار دیگری از او نمیآید، اما صدام را ببینید که طغیان کرده است و طاغی است و این طغیان موجب به فساد کشیدن یک مملکت، دو مملکت، بلکه منطقه ممکن است بشود و اگر این طغیان در رئیسهای جمهور بزرگ دنیا باشد، اگر رئیس جمهور امریکا طغیان بکند طغیان او یک کشورهای بسیار را به فساد کشد. جنگهای بزرگی که در دنیا واقع شد، مثل جنگ اول و جنگ دوم، برای همین بود که طغیان در آن طبقه بالا بود. آن طبقه بالا که مهذب نبودند طغیان کردند و کشورهای بزرگ را به فساد کشاندند. اگر رئیس حزب جمهوری سوسیالیستی شوروی طغیان کند، طغیان او محدود نیست به این حدود معین، طغیان او کشورهایی را به فساد میکشد.کسانی که در یک مقامی هستند، چه مقامهای پایین و چه مقامهای بالا، اگر بخواهند مملکت اصلاح بشود، اگر بخواهند این کشور آرامش پیدا بکند، آنها باید آرامش را از بالا شروع کنند؛ از پایین آرامش نمیشود حاصل بشود. باید اشخاصی که زمامدار امور هستند، هر نحو زمامداری، باید از آنجا آرامش را شروع کنند. آرامش آنها کشور را به آرامش میکشد و اگر خدای نخواسته طغیان کنند، طغیان آنها کشور را به هلاکت میکشاند. آنهایی که برای این کشور دلسوزند، آنهایی که برای اسلام دلسوزند، آنهایی که اسلام را نجات دهنده همه بشر میدانند، باید به تعلیمات اسلام، لااقل به یکی از تعلیمات اسلام توجه کنند و آن اینکه (إن الإنسان لیطغی، أن رآه استغنی). آنهایی که بعثت را
بعثت الهی میدانند و انگیزه بعثت را هدایت همه خلق میدانند، باید به غایت بعثت توجه کنند، به انگیزه بعثت توجه کنند که خود خدا انگیزه بعثت را فرموده است، فرموده است: (یتلوا علیهم آیته ویزکیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمه). تزکیه برای این است که نور هدایت در انسان واقع بشود. تا تزکیه نشدید، طغیان برای شما حاصل خواهد شد. تا تزکیه نشدهاید، علم برای شما خطرناک است، خطرناکتر از هر چیزی، تا تزکیه نشدهاید، مقام برای شما خطرناک است و شما را به هلاکت دنیایی و اخروی میکشاند. کوشش کنید که از این روزی که بعثت شروع شده است، از آن وقتی که بعثت شروع شده است و امروز سالروز این بعثت بزرگ است و این نعمت عظیم الهی است، توجه کنید که بعثت برای چه بوده، انگیزه بعثت چه بوده است و اگر کسی تخلف کند از انگیزه بعثت چه خواهد شد. انگیزه بعثت تزکیه نفوس بوده است و تزکیه نفوس به این است که خودخواهیها برود از بین، خودبینیها برود از بین، ریاست طلبیها برود از بین، دنیاطلبیها برود از بین، و به جای همه، خدای تبارک و تعالی و هوای برای خدا بنشیند. انگیزه بعثت این است که حکومت خدا در دلهای بشر حکومت کند تا اینکه در جامعههای بشر هم حکومت کند. تا تزکیه در ردههای بالا حاصل نشود و تصفیه در ردههای بالا حاصل نشود، این مملکت و همه ممالکی که هستند اصلاح نخواهند شد. آنهایی که این انقلاب را مفید میدانند و این انقلاب را پشتیبانی میکنند و این انقلاب را از ملت میدانند و این انقلاب را میخواهند به نتیجه برسد باید آرامش را به هر نحو که هست در کشور ایجاد کنند و این آرامش از رده بالا باید شروع بشود. مادامی که در رده بالا آرامش نیست، پایینها آرامش پیدا نمیکنند. مادامی که تزکیه در رده بالا نباشد و تصفیه در رده بالا نباشد و خدا خواهی در رده بالا نباشد و فرار از خود در رده بالا واقع نشود، تزکیه نباشد و خودبینیها به جای این تزکیهها باشند و خودخواهیها به جای تصفیهها باشند، در رده بالا آرامش حاصل نخواهد شد و هرچه فریاد بزنید که آتش بس، نخواهد شد. (9)
خودسازی مسئولان، زمینه ساز برقراری حکومت عدل
جمهوری اسلامی محتاج به تربیت و تزکیه است. تمام قشرهای ملت ما و همه ملتها احتیاج به تربیت و تزکیه دارند، احتیاج به تعلیماتی که از ناحیه انبیا آمده است دارند. مجرد اینکه ما ادعا بکنیم که جمهوری ما اسلامی است این ادعا پذیرفته نیست. آن وقت جمهوری ما اسلامی میشود و به کمال خودش میرسد که خدای تبارک و تعالی در این ملت و در این کشور حاکم باشد؛ یعنی از آن نقطه اولی تا آن آخر حکومت، حکومت الهی باشد. سردمداران، همه الهی باشند. کسانی که در رأس حکومت هستند، کسانی که در رأس امور هستند الهی باشند، از نفسانیت خارج شده باشند، خود را نبینند، شخصیت خود را نبینند، چون نه خودی دارند و نه شخصیتی، هرچه هست از خداست. اگر انسان الهی بشود و ادراک بکند که این بندگان راه خدا، اینها بندگان خدا هستند و باید با آنها آن کرد که خدا راضی است، اگر ما بیدار بشویم و بفهمیم که ما از خدا هستیم و به او رجوع میکنیم (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ) (10) اگر این دو کلمه را ما در زندگی بفهمیم که ما از او هستیم و همه از اوست و ما هیچ هستیم و هیچ نداریم و هرچه داریم از اوست و ما به سوی او برگشت میکنیم و از ما حساب میبرند، ما را در حساب واقع میکنند، این دو کلمه را اگر ما بفهمیم، با بندگان خدا آن طور که خدا راضی است و آن طور که امر خداست عمل میکنیم. در همه ارگانهای دولتی، در همه بازارهای اسلامی، در همه کوچه و خیابانهای ممالک اسلامی و در همه جا اگر این کلمه الهى وارد بشود، در کارخانهها وارد بشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانهها وارد بشود، در مجالس شورا و شوراها این دو کلمه اگر وارد شد و ایمان به او آمد، و انسان ادراک کرد این را و ایمان به او آورد؛ یعنی در قلبش واقع شد که ما و همه از خدا هستیم و به او رجوع میکنیم، همه موجودات از خداست و باید با عدل الهی با آنها رفتار کرد و همه ما برمی گردیم به خدای تبارک و تعالی، و اگر با عدل الهی رفتار کردیم خدای تبارک و تعالی به ما رحمت بزرگ را وارد میکند، و اگر با عدل الهی رفتار نکردیم، آنجا خدا با ما با عدل رفتار میکند که هیچ کس نمیتواند از زیر آن بار بیرون برود. (11)پینوشتها:
1- صحیفه امام، ج 4، ص 30-32.
2- سوره زلزال، آیه 7.
3- سوره زلزال، آیه 8.
4- صحیفه امام، ج 44، ص 29-30.
5- سوره علق، آیه 1: بخوان به نام پروردگارت.
6- سوره علق، آیه 6-7 حقاً که آدمی نافرمانی میکند، هرگاه که خویشتن را بی نیاز بیند.
7- سوره نازعات، آیه 24: من پروردگار برتر شما هستم.
8- صحیفه امام، ج 14 ص 389 تا 391.
9- همان، ج 14، ص 391-393.
10- سوره بقره، آیه 156: ما از خداییم، و به سوی او باز میگردیم.
11- صحیفه امام، ج13، 508-509.