نویسنده: عزیزالله بیات
یادداشت راسخون: خوانندهی گرامی به یاد داشته باشید که مقالهی زیر، در سال 1367 خورشیدی نوشته شده و شاید بسیاری از دادههای آن به روز نباشد.
گیلان در شمال ایران قرار گرفته است، از شمال به دریای خزر، از جنوب به کوههای البرز، از مشرق به مازندران و از مغرب به آذربایجان شرقی محدود است، گیلان از دو منطقهی پست و کوهستانی تشکیل شده است، قسمت پست و جلگهای آن مجاور دریای خزر و قسمت کوهستانی آن ناحیه طالش است، گیلان به دو ناحیه شرقی و غربی تقسیم شده است، در گیلان غربی تعداد زیادی رودخانه و نهرهای کوتاه جریان دارد که عموماً از دامنههای البرز سرچشمه گرفته به مرداب انزلی میریزند ولی در گیلان شرقی سفیدرود جریان دارد که از کوههای کردستان سرچشمه میگیرد و در حدود منجیل به شعبهی دیگری بنام شاهرود که از طالقان میآید پیوسته و تشکیل سفیدرود را میدهد و در جلگهی گیلان به شعبات متعدد تقسیم میگردد و جلگهی حاصلخیز گیلان را مشروب میکند. شعبهی اصلی آن در بندر حسنکیاده در شمال شرقی رشت به دریا میریزد، آب و هوای گیلان بسیار متغیر است، علت این اختلاف ارتفاع کوهها و مجاورت با دریاست، همیشه جریان سنگینی از دریا به سمت کوهها و از کوهها به طرف دریا در حرکت است و همین عامل باعث بر این شده که هوای گیلان را دائماً مرطوب نگه داشته است.
تاریخ
گیلان از کلمه گیل به اضافه آن (پسوند مکان) ترکیب شده است که به معنی مملکت گیلهاست. در اوستا نام این ناحیه به صورت ورونا (1) آمده، مستشرقین در تعیین محل آن اختلاف نظر دارند، در مآخذ و منابع اسلامی به نام جیلان آمده است، ناحیهای است تاریخی در اطراف دلتای سفیدرود جنوب دریای خزر و شمال سلسله جبال البرز، بطور کلی اسناد و مدارک مهم تاریخی قابل ملاحظه و دقیقی دربارهی چگونگی گیلان در دوران گذشته در دست نیست فقط گاهی بعضی از مورخین یونانی از جمله پلین (2) از آنجا به نام سرزمین کادوسیان نام بردهاند، همین قوم قسمتی از آن را گیل هم مینامیدند که در قید اطاعت دولت هخامنشی نبودهاند و تقریباً همیشه بوسیلهی امرای محلی اداره میشدهاند. در نواحی شرقی گیلان، ماردان یا آماردان سکونت داشتند، سفیدرود از همین قوم نام گرفته است و گذشته از اینها تاپوران بودند که ایرانیها مازندران را به نام همین قوم تاپورستان خواندند، بعدها این کلمه را تحریف کرده طبرستان نامیدند، بنا به عقیدهی بارتولد مستشرق اتحاد جماهیر شوروی تمام این اقوام غیر از هیرکانیان از نژاد غیرآریایی بودهاند (3)، تاپوران تحت تبعیت هخامنشیان درآمدند، ماردان را اسکندر مقدونی و سپس اشکانیان مغلوب کردند و در دوران سلسلهی اخیر در اطراف ری اقامت گزیدند، در دورهی ساسانیان دیگر نامی از کادوسیان در تاریخ مشاهده نمیشود ولیکن به جای آن از دو طایفه به نام گیل و دیلم نام برده شده است که گیلها در نواحی جلگهای سواحل بحر خزر ساکن بودهاند و دیلمیها در ناحیهی کوهستانی در حدود رودبار الموت اقامت داشتهاند، دو طایفهی گیل و دیلم تا حدود قرن هشتم هجری جدا از یکدیگر بسر میبردند اما در مقابل بیگانگان با هم متحد بودند و به تدریج با هم آمیختهاند و ساکنین امروزی گیلان از اختلاط آن دو بوجود آمده است، زبان ساکنین این ناحیه یکی از شعب زبان پهلوی موسوم به گیلک است که با تغییرات زیاد به صورت فعلی درآمده است، به مناسبت کوهستانی بودن مساکن اهالی دیلم و صعوبت دسترسی به مکان آنها این قوم همه وقت مستقل میزیستهاند و دارای معیشت و زندگی خاصی بودهاند که کمتر تحت تأثیر و نفوذ آداب و رسوم اقوام دیگری قرار گرفته بود، نظر به اینکه این جماعت همگی مردمانی دلیر و جنگجو بودند توانستند حملات آماردها را به این منطقه خنثی کنند و آنها را مجبور به عقبنشینی نمایند، گذشته از این اغلب اوقات به نواحی اطراف هم تاخت و تاز میکردند و ساکنین مجاور آنها مانند قزوین، چالوس و طارم برای جلوگیری از حملات ایشان استحکامات و قلاعی بنا کرده بودند، با وجود لشکرکشیهای سرداران اسلام به نواحی شمالی ایران بسهولت به تصرف مساکن دیالمه موفق نشدند و گرایش به دین مقدس اسلام در میان این طوایف توسعهی ناچیزی داشته است و مدتها به همان کیش قدیم و آداب و سنن گذشته باقی ماندند به همین جهت قبل از گرویدن دیالمه به دین مقدس اسلام دیلمستان در نزد مسلمین در حکم دارالحرب بود، از مسلمین تنها کسانی که توانستند در این ناحیه نفوذ کنند سادات علوی بودند که به روزگار خلافت متوکل (232- 247 هـ. ق) و مستعین (248- 252 هـ. ق) خلفای عباسی به علت آزار و اذیت این دو خلیفهی بدسیرت به نواحی کوهستانی دیلم پناه بردند و سرانجام دین مقدس اسلام به توسط اینها در خاک دیلم انتشار یافت، از خاندانهای قدیم دیلم خاندان آل جستان در حدود رودبار و منجیل و قصبه دیلمان امروزی حکومت داشتند و از همان اوایل قیام حسن بن زید داعی کبیر (250- 270 هـ. ق) سر به اطاعت او نهادند گذشته از آل جستان تعداد زیادی از رؤسای گیل و دیلم که در پی کسب شهرت بودند در خدمت داعیان داخل شدند که معروفترین آنها لیلی بن نعمان و حسن بن فیروزان و مرداویج بن زیاری و علی بن بویه ماهیگیر بودند، بعد از انقراض علویان طبرستان آل زیار و آل بویه سپس سلاجقهی بزرگ گیلان را تحت تصرف و نفوذ خود داشتند، در سال 706 هـ. ق اولجایتو با چهار سپاه مجهز از نواحی مختلف یعنی از طریق اردبیل، خلخال، قزوین و سلطانیه و از راه طارم به گیلان هجوم آوردند و سرانجام بعد از تصرف سایر نواحی ایران، گیلان را نیز مسخر خود ساختند. مقارن این ایام گیلان به دوازده حکومتنشین کوچک تقسیم شده بود و شهر مهم آن لاهیجان بود، بعدها در اواخر قرن هشتم و نهم و دهم هـ. ق دو سلسله مهم در گیلان حکومت داشتند، آل کیا در لاهیجان و آل اسحاق در رشت.شاه عباس اول در سال یکهزار هـ. ق گیلان را ضمیمهی قلمرو خود کرد، در نتیجه دست خاندانهای نامبرده از لاهیجان و رشت کوتاه شد، در گذشته گیلان مشتمل بر سه ولایت دیلم، طالش و گیلان (جیلان) بود، در قرون وسطی از طرف جنوب شرقی تا چالوس ممتد بود، نخستین مرکز آن در این زمان دولاب بود که مقدسی از آن به نام یکی از مهمترین شهرهای جیلان که دارای بناهایی از سنگ و گچ بوده و بازاری نیکو و مسجدی بزرگ داشته است یاد کرده، بعدها فومن و سپس لاهیجان جای آن را گرفت، پس از آنکه گیلان به تصرف سلسلهی صفویه درآمد مرکز گیلان به رشت منتقل شد.
پطر کبیر در سال 1142 هـ. ق قسمتی از گیلان را با شهر رشت متصرف شد، مطابق قراردادی که در همین سال در زمان سلطنت شاه طهماسب دوم در پطروگراد بین دولتین ایران و روسیه منعقد گردید ایران مازندران و استرآباد را هم به روسیه واگذار کرد ولیکن این ولایت عملاً تحت اشغال روسها درنیامد، در سال 1148 هـ. ق یعنی زمانی که نادر زمام امور کشور را در دست گرفت روسیه رسماً از تصرف مازندران و استرآباد چشم پوشید و در سال 1151 هـ. ق گیلان و دربند و بادکوبه را به ایران مسترد گردانید ولیکن بادکوبه و دربند در زمان سلطنت فتحعلیشاه طبق مفاد عهدنامهی گلستان بار دیگر به تصرف دولت روسیه درآمد.
همانطور که گفته شد نواحی کوهستانی جنوب گیلان دیلم خوانده میشد و اهالی آنجا غالباً با ساکنین گیلان دشمنی میورزیدند، اهالی ناحیهی گیلان به ویژه دیلم مخصوصاً در قرن چهارم هجری نفوذ زیادی در تاریخ همسایگان خود و حتی در دستگاه خلافت داشتند، در قرن سیزدهم هجری گیلان به چهار ناحیه و بعداً به پنج ناحیه به شرح زیر تقسیم شده بود:
1- رانکوه 2- لاهیجان 3- رشت 4- فومن 5- گسکرات.
لیکن این تقسیمبندی مورد قبول بومیان نیست و آنها تنها تقسیم جغرافیایی گیلان را به دو ناحیه بیهپیش و بیهپس که توسط سفیدرود صورت میگیرد قبول دارند. در اواخر دورهی استبداد صغیر (1324- 1326 هـ. ق) نهضت آزادیخواهان گیلان علیه استبداد محمدعلیشاه شروع شد و عدهی زیادی از مهاجرین ایرانی قفقاز و ارامنه به ریاست یپرم خان و غیره از رشت با محمدولیخان تنکابنی که بعدها سپهدار اعظم لقب یافت متحد شده به عزم فتح تهران و برانداختن شاه خیرهسر مستبد عازم پایتخت شدند، مقارن اواخر جنگ جهانی اول میرزاکوچک خان جنگلی به اتفاق عدهی دیگری از آزادیخواهان گیلان علم مخالفت را علیه دولت برافراشت، سرانجام هم در راه آرمان خود به شهادت رسید، در جنگ جهانی دوم گیلان تحت اشغال نیروی اتحاد جماهیر شوروی درآمد و بعد از پایان جنگ آنجا را تخلیه کرد.
مرکز گیلان شهر رشت است و شهرستانهای تابعهی آن عبارتند از: بندر انزلی، لاهیجان، آستانه، لنگرود، رودسر، طالش (هشتپر)، فومن، صومعهسرا، آستارا و رودبار.
رشت
شهرستان رشت از شمال به بندر انزلی و دریای خزر، از مشرق به لاهیجان، از جنوب به رودبار، از مغرب به فومن و صومعهسرا محدود است، دارای 37 درجه و 15 دقیقه عرض شمالی و 49 درجه و 36 دقیقه طول شرقی است، در جلگه وسیعی در 30 کیلومتری دریای خزر واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 3 متر است، سلسله جبال البرز در قسمت جنوبی شهرستان واقع شده و ارتفاع متوسط آن در حدود سه هزار متر است، مرتفعترین قلهی آن در این شهرستان قله درفک به ارتفاع 3.500 متر است، آب و هوای رشت مرطوب و متغیر است، بادهای دریای خزر از شمال شرقی به جنوب غربی میوزد، باران سالیانهاش نسبتاً زیاد است و گاهی به ارتفاع 150 سانتیمتر میرسد، رودخانههای مهم آن سفیدرود است، سد منجیل در محل تلاقی دو رودخانه سفیدرود و شاهرود بنا گردیده است.حمدالله مستوفی یکی از قدیمترین نویسندگانی است که در قرن هشتم هجری از رشت نام برده و چنین به نظر میرسد که هیچیک از جغرافیانویسان اسلامی نامی از رشت در آثار خود نبردهاند، حمدالله مستوفی چنین گوید: «رشت از اقلیم چهارم است هوایش بغایت گرم و متعفن است حاصلش غله و برنج و پنبه و ابریشم است» (4).
در آغاز سلسلهی صفویه رشت شهرک بینام و نشانی نبود، در زمان شاه اسماعیل اول مؤسس سلسلهی صفوی (907- 930 هـ. ق) گیلان به دو قسمت به نام بیهپس که مرکزش رشت و بیهپیش که مرکز آن لاهیجان بود تقسیم شده بود. در زمان سلطنت شاه طهماسب اول (930- 984 هـ. ق) خان احمد گیلانی به حکومت بیه پیش منصوب شد طولی نکشید که حکومت بیه پس نیز به او محول شد، هنگامی که شاه عباس اول به سلطنت رسید (966-1038 هـ. ق) درصدد تسخیر گیلان و کوتاه کردن دست خاناحمد از آن منطقه برآمد، حاکم گیلان همینکه از تصمیم شاه عباس مطلع شد سفرایی روانهی دربار روسیه کرد و علیه شاه عباس تقاضای کمک کرد، هرچند از زمامداران روسیه قول مساعد شنید لیکن به مرحلهی عمل نرسید. خاناحمد که آخرین فرمانروای مستقل گیلان بود بناچار رهسپار اسلامبول شد و سرانجام در سال یکهزار هجری قمری در بغداد درگذشت، در دوران حکمرانی وی رشت مرکز اداری و اقتصادی گیلان شد ولیکن در واقع اهمیت و اعتبار و آبادی رشت بر اثر توجهات شاه عباس اول بوده است.
در سال 1045 هـ. ق (1636 م.) قزاقهای دن تحت فرماندهی استشکورازبن رشت را به باد تاراج دادند، در پایان سال 1135 هـ. ق (1722 م.) حاکم گیلان نمایندهای به آستارا خان فرستاد و پیشنهاد تسلیم رشت را که مرکز گیلان بود کرد به شرط اینکه امپراتور روسیه او را در طرد افغانها که رشت را در محاصره خود گرفته بودند یاری دهد، پطر کبیر سپاهی به رشت فرستاد و تا سال 1145 هـ. ق (1732م.) رشت و سایر نقاط گیلان تحت اشغال سپاهیان روس بود، به موجب پیمانی که در سال 1145 هـ. ق (1732 م.) در رشت به امضا رسید روسها مازندران و استرآباد را که شاه طهماسب دوم به آنها تسلیم کرده بود به ایران برگرداند و در سال 1147 هـ. ق (1734م.) کاترین ملکهی روسیه به موجب پیمانی که در تفلیس به امضا رسید به قوای روسیه اجازه داد تا با واگذار کردن گیلان به ایران این منطقه را تخلیه کنند، در سال 1220 هـ. ق (1805 م.) روسها در انزلی قوای خود را سوار بر کشتیها کردند با این هدف که از طریق پیر بازار به طرف رشت پیروی کنند لیکن تفنگداران دلیر و از جان گذشته گیلانی پیشروی آنها را متوقف ساختند، بناچار با تحمل تلفات زیاد مجبور به عقبنشینی شدند.
در سال 1247 هـ. ق طاعون خطرناکی در گیلان شیوع یافت، طی چند هفته اکثریت قریب به اتفاق ساکنین رشت را که بالغ بر 60 تا 80 هزار نفر بودند به دیار عدم فرستاد، در سال 1287 هـ. ق (1870 م.) ناصرالدین شاه از گیلان دیدن کرد و نظر به اینکه مردم به علت بدی محصول ابریشم که در اثر شیوع بیماری در کرم ابریشم پیش آمده بود در فقر و تنگدستی بسر میبردند مالیات آنها را تخفیف داد، در سال 1316 هـ. ق (1899 م.) شورش نسبتاً دامنهداری برخاست علت آن این بود که عاملین روس مایل نبودند که به ساکنین دهستانها بدون دریافت حق راهداری اجازهی عبور از راهها را بدهند، در نتیجه این کیفیت، ایستگاه راهداری واقع در نزدیک رشت توسط شورشیان ویران گردید اما شدت عمل و خشونت سپهدار اعظم حاکم وقت به آشوبطلبی عدهای از طالشیها پایان داد، در سال 1320 هـ. ق (1902 م.) هنگامی که مظفرالدین شاه عازم اروپا بود از این شهر گذشت و در مراجعت نیز از رشت دیدن کرد و به علت حریق سال 1899 میلادی که به رشت وارد آمده بود مدت کوتاهی در آن بسر برد.
در انقلاب مشروطیت رشت نقش مؤثری داشت، در موقع جنگ جهانی اول (1914- 1918) شهر رشت در معرض تاخت و تاز سپاهیان روس و بعد قوای انگلیسی و شورشیان محلی قرار گرفت و خرابی زیادی به آن وارد شد، در سال 1920 میلادی رشت بار دیگر صحنهی نهضتهای انقلابی گردید، ارتش سرخ در سال 1331 هـ. ق (1920 م.) باکو را تصرف کرد، ناوگان سرخ در تعقیب ارتش سفید در همین سال بندر انزلی را اشغال کرد و انگلیسیها بسرعت عقبنشینی کردند، ورود ارتش سرخ به بندر انزلی و رشت سبب تشویق انقلابیون گیلان گردید، سرانجام در همین سال حکومتی ضد انگلیسی به ریاست میرزاکوچک خان جنگلی در رشت اعلام شد، انگلیسیها مبادرت به تخلیه رشت کردند و با آتش زدن انبارهای خود و انهدام پل سفیدرود رهسپار بغداد شدند، در این گیرودار قوایی از تهران عازم سرکوبی انقلابیون شد، در همین گیرودار ارتش سرخ بار دیگر در سال 1339 هـ. ق رشت را اشغال کرد، سرانجام به موجب قرارداد 1339 هـ. ق (1921 م.) که بین دولتین ایران و اتحاد جماهیر شوروی منعقد شد گیلان و رشت از قوای روسیه تخلیه گردید.
به هر حال رشت مرکز راههای بازرگانی گیلان و مهمترین بازار تجارت واردات و صادرات با روسیه است، اهمیت رشت از لحاظ بازار تجارتی استان گیلان به اقتضای ترقی و تنزل ابریشم کشی که مهمترین سرچشمهی اقتصادی این استان است تغییر مییافت.
بنا به عقیدهی عدهای از نویسندگان مادهی بنای رشت بنابر معروف و مشهور همان لفظ رشت است که به حساب ابجد 900 میشود.
بندر انزلی
شهرستان بندر انزلی تا تهران 388 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دریای خزر، از جنوب به رشت و صومعهسرا، از مشرق به رشت و از مغرب به طالش محدود است، دارای 38 درجه و 28 دقیقه عرض شمالی و 49 درجه و 28 دقیقه طول شرقی است، دارای آب و هوای معتدل و مرطوب است، رودخانههای چاک رود و ماسال و خمامرود آن را آبیاری میکنند.بندر انزلی دارای چهار قسمت است که به چهار فریضه مشهور است که عبارتند از: کولی، روبشم، سنگچین، کپورچال، این چهار فریضه در شبه جزیره غربی مرداب واقع شده، این شبه جزیره دارای 450 تا 900 متر عرض است و گذشته از قرای چهارگانه مذکور دارای قرای دیگری است، مهمترین نقاط چهار فریضه بندر انزلی و بعد از آن غازیان است که هریک از آنها در یکی از شبهجزیرههای شمالی مرداب قرار گرفتهاند، مرداب انزلی عرض از پیرهبازار تا انزلی ده کیلومتر و طول آن از مغرب به مشرق 30 کیلومتر و عمیقترین نقاط آن 2/80 متر است، در دو دهانهی مرداب دو موجشکن ساخته شده که مرداب را حفظ میکند، موجشکن شرقی به طول599 متر و غربی به طول880 متر است، بندر انزلی از بنادر مهم ایران در ساحل دریای خزر است و به جهت ارتباط با اتحاد جماهیر شوروی دارای موقعیت سیاسی و بازرگانی مهمی است.
گملین در سال 1771 میلادی دربارهی بندر انزلی چنین مینویسد: «شهر انزلی یا به طوری که روسها نوشتهاند سین سیلی (5) به دو قسمت قدیم و جدید تقسیم میشود، در قسمت قدیمی جز ایرانیها و ارامنهی ایرانی کس دیگری سکونت ندارد و در قسمت جدید بازرگانان روسیه و ارامنهی تابع روسیه زندگی میکنند، تمام خانهها بدون استثنا از جگن (نوعی نی) ساخته شده است، به دلایل زیادی که جای شگفتی باقی نمیگذارد به نظر میرسدکه قدمت این بندر بیش از 50 سال نمیباشد، تعداد ساختمانهایش بطور کلی به 300 عدد میرسد...»
خسروخان گرجی در سال 1230 هـ. ق (1815 م.) حکومت گیلان را داشت بناهای زیادی در انزلی ساخت از جمله آنها میتوان پارک توپخانه و قورخانه و چراغ دریایی و چندین بازار را نام برد.
بر اثر تکمیل راههای آهن ارتباطی روسیه و کشتیرانی در دریای خزر و اصلاح راه انزلی به تهران موجب عمران و آبادی آن گردید.
لاهیجان
شهرستان لاهیجان تا تهران 355 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دریای خزر، از مشرق به لنگرود، از جنوب به رودبار و از مغرب به رشت محدود است، دارای 37 درجه و 11 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه طول شرقی است، شهرستان لاهیجان در دامنهی شمالی سبز و خرم البرز قرار گرفته و ارتفاع آن از سطح دریا 19 متر است، آب و هوای لاهیجان مانند سایر نقاط گیلان معتدل و بارندگی آن زیاد است. لاهیجان شهری است قدیمی و بنای آن را به لاهیج بن سام بن نوح نسبت میدهند و همین امر قدمت آن را میرساند، در سابق به نام دارالاماره یا دارالامان معروف بود و بعدها به نام لاهیجان المبارک نامیده شده است، در قرن هشتم هجری به استناد گفتههای حمدالله مستوفی لاهیجان و فومن دارالملک جیلانات بودهاند هم او گوید محصول لاهیجان برنج و ابریشم و مقدار کمی غلات است و در آن مرکبات و میوههای گرمسیری به مقدار زیاد به عمل میآید. (6) در سال 706 هـ. ق به تصرف اولجایتو درآمد و سپس محل اقامت امیرکیائی شد و بعد از انقراض این سلسله مقر حکام صفوی بیه پیش گردید، لاهیجان از زمینلرزهها و کشت و کشتارها و آتش سوزیها و امراض مسری متحمل خسارات جانی و مالی زیادی شده است.آثار تاریخی لاهیجان عبارتند از: بقعه چهارپادشاه، ساختمان قدیمی این بنا به استناد تاریخ سنگهایی که بر روی قبور گذاشتهاند متعلق به قرون قبل از هفتم هجری است، در این بقعه سه تن از سادات کیا در سه آرامگاه جدا از هم به نام آرامگاه سیدخور کیا و سیدرضا و سیدرضی کیا مدفونند، همانطور که از نام بقعه مستفاد میشود باید قبر دیگری هم از خاندان سادات کیا به نام سیدعلی در این بقعه باشد و بقعه شیخ خانور در نزدیکی لاهیجان از آثار اوایل قرن نهم هجری و آرامگاه شیخ زاهد و سیدرضا کیا و غلام شیخ میباشد و بقعه میرشمس الدین که ساختمان آن متعلق به دوران صفویه است، مسجدجامع و مسجد اکبریه.
از بخشهای معروف تابع لاهیجان آستانه است که اخیراً به شهرستان تبدیل شد، بر سر راه رشت به لاهیجان قرار گرفته، دارای 49 درجه و 57 دقیقه طول شرقی و 37 درجه و 120 دقیقه عرض شمالی است، در قدیم کوجان نام داشته است، مقبرهی سیدجلال الدین اشرف در آنجاست که دارای قبه و حرم و رواق و مسجد بزرگی است و زیارتگاه میباشد.
لنگرود
شهرستان لنگرود تا تهران 340 کیلومتر فاصله دارد، از شمال و شمال غربی به لاهیجان، از شمال شرقی به دریای خزر، از مشرق به رودسر، از جنوب به رودبار و از مغرب به لاهیجان محدود است، دارای 37 درجه و 11 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 10 دقیقه طول شرقی است، در دامنهی کوه قرار گرفته و ارتفاع آن از سطح دریا 5 متر است، دارای آب و هوای معتدل و مرطوب است، رود لنگرود آن را به دریا متصل میکند و به وسیله شلمان رود و لنگرود مشروب میشود.طبق قانون تقسیمات کشور ایران سال 1316 هـ. ش بخش شهرستان رشت گردید. در دی ماه 1320 تابع شهسوار شد در خرداد 1324 جزو لاهیجان گردید، سرانجام در خرداد 1338 به شهرستان تبدیل شد.
با نام لنگرود در سال 512 هـ. ق زمان سلطنت سلطان محمدبن ملکشاه فرامرزبن مردانشاه لنگرودی که از زندان خارج شد و به کمک علاءالدوله علی مازندرانی از اصفهان به طبرستان و از آنجا به لنگرود مراجعت کرد آشنا میشویم.
فتحعلیشاه قاجار لنگرود و توابع آن را به یکی از منجمباشیهای دربار خود اعطا کرد و او منجمباشی گیلانی است که اجدادش و اولادان وی همیشه سمت منجمباشی دربار سلطنتی را بعهده داشتهاند.
آثار تاریخی آن عبارتند از: مسجدجامع و بقعهای به نام سیدحسن کیا.
رودسر
شهرستان رودسر تا تهران 326 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دریای خزر، از مشرق به رامسر، از جنوب به سلسله جبال البرز محدود است، دارای 37 درجه و 7 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 18 دقیقه طول شرقی است، در جلگهی سبز و خرمی در جنوب دریای خزر واقع شده ارتفاع آن از سطح دریا 5 متر است، آب و هوای آن معتدل و مرطوب است، رود پلرود از آن میگذرد.بر طبق قانون تقسیمات کشور ایران سال 1316 هـ. ش بخش شهسوار گردید، در دیماه 1320 تابع رشت شد و در خردادماه 1324 جزو لاهیجان بود، سرانجام در خردادماه 1337 به شهرستان تبدیل شد.
این شهرستان سابقاً هوسم نام داشته و بعدها نام آن به رودسر تبدیل شده است. در زمان ظهیرالدین مرعشی مورخ و امیرگیلانی در قرن نهم هـ. ق بدین نام معروف بوده است (7).
طالش
شهرستان طالش تا تهران 451 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به آستارا، از مشرق به دریای خزر، از جنوب به شهرستان صومعهسرا و فومن و از مغرب به خلخال محدود است، مرکز آن شهر هشتپر است که دارای 37 درجه و 48 دقیقه عرض شمالی و 48 درجه و 55 دقیقه طول شرقی است، در مغرب طالش سلسله جبال البرز کشیده شده که حد طبیعی این شهرستان با شهرستانهای اردبیل و خلخال را تشکیل میدهد، سلسله جبال البرز در این شهرستان موازی با ساحل دریا و تقریباً شمالی و جنوبی است، آب و هوای آن مرطوب و معتدل است و باران سالیانهاش نسبتاً زیاد است، رودخانههای این شهرستان عموماً از ارتفاعات البرز سرچشمه گرفته در قسمت جلگهای پس از مشروب کردن شهرستان به دریای خزر منتهی میگردند مهمترین آنها رودخانههای شاندرمن، ماسال، شفارود و گرگانرود و غیره است.ناحیه طالش تا انعقاد عهدنامهی گلستان تماماً جزو ایران بود و لنکران مرکز آن به شمار میرفت اینک رود آستارا طالش ایران را از طالش اتحاد جماهیر شوروی جدا میکند، طالشیها به لهجهی طالشی که یکی از لهجههای اطراف دریای خزر است تکلم میکنند.
فومن
شهرستان فومن تا تهران 371 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به صومعهسرا، از مشرق به رشت، از جنوب به رودبار و از مغرب به خلخال محدود است، دارای 37 درجه و 13 دقیقه عرض شمالی و 49 درجه و 20 دقیقه طول شرقی است، شهر فومن در دشت سرسبز مسطحی واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 54 متر است، دارای آب و هوای معتدل و مرطوب است، نواحی کوهستانی مرتفع جنوب غربی آن خوش آب و هوا و نسبت به نقاط دیگر کنار دریای خزر ییلاقی محسوب میشود، رودخانههای متعددی از جمله پسیخان و ماسوله و گازرودبار و شفت که از سلسله جبال جنوبی سرچشمه گرفته و به مرداب منتهی میشوند، 90 درصد قراء این شهرستان را مشروب میکنند.شهر فومن در قدیم مقر حکومت دابویه بود و پس از آن هم مدتها بزرگترین شهر گیلان به شمار میآمد، به قول حمدالله مستوفی در قرن هشتم هجری لاهیجان و فومن دارالملک جیلانات بود (8)، تا اوایل قرن هشتم هجری مغولان به علت راههای سخت گیلان بر این منطقه دست نیافتند تا سرانجام اولجایتو درصدد تصرف این ناحیه برآمد، مقارن این ایام امرای محلی در نواحی مختلف گیلان حکومت میکردند از جمله در فومن و گسکر و بیهپس امیره دوباج فرمانروایی داشت، امرای این خاندان خود را از اولاد اسحاق پیغمبر میشمردند به همین سبب به سلاطین اسحاقیه معروف بودند، در ابتدای امر امرای محلی گیلان مطیع مغول شدند ولی بزودی دریافتند که اولجایتو مصمم است به جای آنها از امرای خود برای فرمانروایی آن مناطق استفاده کند به همین جهت سر از اطاعت او پیچیدند در نتیجه بین طرفین جنگ درگرفت که به پیروزی سپاهیان اولجایتو منجر شد وی بر گیلان استیلا یافت و امرای آنجا را مطیع و خراجگزار خود گردانید، فتح این مناطق به قیمت تلف شدن عدهی زیادی از سپاهیان او از جمله قتلغشاه سپهسالار لشکر وی تمام شد. در دورهی ایلخانان فومن مرکز ناحیه حاصلخیز اطراف و از مراکز مهم داد و ستد ناحیه دیلم بود و تا سال 980 هـ. ق مرکز بیهپس بود، ساکنان قسمت جلگهای فومن گیلک هستند و به زبان گیلکی تکلم میکنند و ساکنان منطقهی کوهستانی آن گالش یا طالش هستند که به لهجهی طالشی صحبت میکنند.
تپههای واقع در این ناحیه آثاری از محل دهکدههای قدیمی را نشان میدهد، در میان این آثار قلعهای به نام رودخان دیده میشود که دیوارهای آن را از سنگ و آجر بنا کردهاند. به استناد مطالب سنگنبشتهای که در این قلعه وجود دارد نشان میدهد که قلعه به نام قلعه حسامی برای اولین بار در سال 918 هـ. ق به دستور سلطان حسامالدین امیر دوباج مرمت گردیده است.
صومعهسرا
شهرستان صومعهسرا تا تهران369 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به بندر انزلی، از مشرق به رشت، از جنوب به فومن و از مغرب به طالش محدود است، دارای 37 درجه و 20 دقیقه عرض شمالی و 49 درجه و 19 دقیقه طول شرقی است، در دشت واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 50 متر است، آب و هوای آن معتدل و مرطوب است و بوسیله رودخانهی ماسوله مشروب میشود.در بهمن ماه 1323 دهستانهای صومعهسرا و گسکرات تبدیل به بخش صومعهسرا از شهرستان فومن گردید و در آبانماه 1338 به شهرستان تبدیل شد.
در دورهی مغول ناحیهی گسکرات توسط امیرچوپان غارت شد، شاه عباس اول چندین بار به آنجا لشکر کشید، به گفتهی اولئاریوس (9) (1600- 1671 م. ) سیاح آلمانی شهر کوچک گسکر در چهار فرسخی کسما و دو فرسخی دریا قرار داشت و به نام گوراب گسکر خوانده میشد، هنوز آثار این شهر باقی مانده است و ابنیهی تاریخی آن مشتمل است بر منارهی آجری معروف به منارهی بازار که در حدود 20 متر ارتفاع دارد و آن را از آثار دورهی سلجوقیان میدانند و بقعهی سیدزکی فرزند امام موسی کاظم (علیهالسلام). فتحعلیشاه قاجار پس از آنکه گسکرات را تحت تصرف خود درآورد آن را به عنوان ولایتی ضمیمهی گیلان کرد و به پنج بلوک بشرح زیر تقسیم شد:
1. گیل دولاب و طالش دولاب که مرکز آن پونل بود و به استناد گفتههای مقدسی دولاب شهر مهم جیلان است، شهری است پاکیزه بناهایش از سنگ و گچ است، دارای بازاری نیکو و مسجدی در وسط بازار بنا شده است، نویسندهی مذکور دولاب را محلی دانسته که با دیلمان چهار روز فاصله داشته و به گفتهی ابوالفداء شهر کوچکی شبیه یک قریه بوده است.
2. انزلی با چهار بخش فریضه تابع خود (که شرح آن داده شد).
3. شاندرمن.
4. ماسال.
5. گیل گسکر.
یکی از مناطق روستایی تابع شهرستان فومن تولم است که در شمال غربی رشت واقع شده، دشتی است پوشیده از جنگل، حمدالله مستوفی در قرن هشتم هجری از تولم به نام شهری متوسط که محصول عمدهی آن غلات، پنبه و مرکبات بوده است یاد کرده است.
آستارا
شهرستان آستارا در 534 کیلومتری تهران قرار دارد، از شمال به مرز ایران و اتحاد جماهیر شوروی، از مشرق به دریای خزر، از جنوب به طوالش و از مغرب به اردبیل محدود است، دارای 38 درجه و 26 دقیقه عرض شمالی و 48 درجه و 52 دقیقه طول شرقی است، آستارا در ساحل دریای خزر واقع شده و همسطح دریای خزر است چون از یکطرف به دریا و از طرف دیگر به جنگل و کوه محدود است، دارای آب و هوای نسبتاً گرم و مرطوب است، بندر آستارا بوسیله رود کوچک آستارا از آستارای اتحاد جماهیر شوروی جدا میشود، آستارا شمالیترین بنادر ایران و یکی از نقاط مهم مرزی کشور است.آستارا به موجب قانون تقسیمات کشور ایران سال 1316 هـ. ش بخش شهرستان اردبیل بود، در مهرماه 1337 یکی از شهرهای تابعه آذربایجان شرقی شد و در خردادماه 1339 تابع استان گیلان گردید.
رودبار
شهرستان رودبار که معمولاً برای تمیزدادن آن از رودبار قزوین آن را رودبار زیتون نامند در 268 کیلومتری تهران واقع شده، از شمال به سلسله جبال البرز و رشت، از مشرق به لاهیجان و لنگرود، از جنوب به قزوین و از مغرب به زنجان محدود است، دارای 36 درجه و 45 دقیقه عرض شمالی و 49 درجه و 35 دقیقه طول شرقی است. شهرستان رودبار کوهستانی و در دامنهی کوه واقع شده، آب و هوای آن نسبت به وضع پستی و بلندی متغیر است، سفیدرود از آن میگذرد.بر طبق قانون تقسیمات کشور ایران سال 1316 هـ. ش بخش شهرستان رشت قرار گرفت و در آبان ماه 1338 به شهرستان تبدیل شد.
در خلال سالهای 1340 و 1341 هـ. ش بر اثر حفاری در تپههای باستانی رحمتآباد شهرستان رودبار موفق به کشف آرامگاههای زیرزمینی و آثار باستانی و اشیاء زرین و سیمین و ظروف سفالی و لوازم زینتی و غیره شدند که از آثار هزارهی اول قبل از میلاد است، این آثار پرارزش ثابت میکنند که در گیلان و نواحی شرقی آن مانند املش و تماجان گنجینههای زیادی از تمدن باستانی در زیر خاک این منطقه نهفته است.
پینوشتها:
1. Verena
2. Pline
3. تذکره جغرافیای تاریخی ایران، بارتولد، ترجمه حمزه سردادور، ص 234.
4. نزهت القلوب، حمدالله مستوفی، به کوشش دبیرسیاقی، ص 203.
5. Sinsili
6. نزهت القلوب، حمدالله مستوفی، به کوشش دبیرسیاقی، ص 204.
7. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ظهیرالدین مرعشی، به کوشش محمدحسین تسبیحی، ص 99.
8. نزهتالقلوب، به کوشش لسترنج، ص 163.
9. Olearius
بیات، عزیزالله؛ (1393)، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم