سلسه پهلوی
پهلوی نام آخرین سلسله پادشاهی ایران ( ۱۳۰۴- ۱۳۵۷ ش ) است که در ۳۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ در اثر قیام مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت آیت الله العظمی امام خمینی منقرض گردید و رژیم جمهوری اسلامی جانشین آن شد. از این سلسله دو نفر به سلطنت رسیدند به نام های رضا و محمدرضا پهلوی۷، اولی شانزده سال و دومی ۳۷ سال در ایران سلطنت کردند.
پدرش عباسعلی معروف به داداش بیک افسر جزء فوج سواد کوه بود و پدربزرگش مراد علی خان باوند از افراد همین فوج بود که در جنگ هرات کشته شد.
عباسعلی خان ده روز پس از تولد پسرش درمیان سالگی درگذشت و همسرش با فرزندش برای دیدار برادرش که خیاط قزاقخانه بود عازم تهران شد. در سرگدوک فیروزکوه طفل ده روزه از سرما و برف سیاه شده به حال اغما رفت و مادرش پنداشت که نوزاد مرده است ، او را به چاروادار سپرد تا جسد را دفن کند. چاروادار طفل ده روزه مرده را در آخور یکی از طویله ها با قنداق بر جا گذاشت و خود با قافله براه افتادند. ساعتی دیگر قافله تازه ای می رسد و یکی از آنها آواز گریة طفلی را می شنود و می رود کودکی را در آخور می بیند. او را برده گرم می کنند و شیر می دهند و همراه خود می آورند. در فیروزکوه به قافلة قبلی می رسند و ماجرای طفل را بیان می کنند. در همین هنگام مادر طفل از ماجرا مطلع شده و کودک خود را باز می ستاند.
توقف این خانواده بیش از چند ماه در تهران طول نکشید و مجدداً به آلاشت سوادکوه بازگشتند. حضانت و قیمومت بچه را سرهنگ نصرالله خان عمویش که در همان فوج سوادکوه فرمانده دسته پیاده بود عهده دار گردید. رضا تا سن چهارده سالگی هیچ آموزشی ندید و حتی سواد خواندن و نوشتن را یاد نگرفت و از سن ده سالگی آثار گردنفرازی و سرکشی در او پدید آمد. در ۱۳۰۹ ه.ق که تازه به سن پانزده سالگی رسیده بود نصرالله خان عمویش او را به عنوان قزاق پیاده به فوج سوادکوه سپرد و قرار بر این شد هر قزاقی که بیمار یا غائب می شود به جای او رضا وارد صف شود. رضا فقط دو جیره غذا در روز دریافت می داشت و حقوقی به وی پرداخت نمی شد.
دو سال بدین منوال در فوج سوادکوه خدمت کرد. بی باکی و رشادتش مورد توجه واقع شد و بطور رسمی در فوج با ماهی سه تومان استخدام گردید و فوج اسبی درا ختیار او قرار داد. غالباً حفاظت راه ساری و فیروزکوه با او و سه قزاق دیگر بود. در ۱۳۱۳ ه.ق که ناصرالدین شاه در زوایه مقدسه حضرت عبدالعظیم به قتل رسید ، میرزا علی اصغر خان امین السلطان صدراعظم برای حفظ پایتخت تدابیری اتخاذ نمود از جمله فوج سوادکوه را که ابوابجمعی او بود به تهران فرا خواند. فوج سوادکوه پس از سه روز وارد تهران شده و حفاظت سفارتخانه ها و بانکهای خارجی مؤسسات دولتی به این فوج سپرده شد و رضاخان قزاق سرکش و تندرو هر چند مدتی محافظ یکی از سفارتخانه ها بود. قریب سه سال در سفارت هلند و همان مدت در سفارت بلژیک نگهبانی می داد.
در همین موقع به دستور رضاشاه مقرراتی برای انعقاد مجالس ختم و سوگواری ور روضه خوانی وضع گردید و اعلام شد که مجالس ختم موظفاً بایستی در مساجدی که دولت تعیین می کند منعقد شود و حداکثر مدت آن هم نباید از دو ساعت تجاوز کند. برای برپا خواستن مجالس روضه خوانی و سوگواری مردم موظف شدند از پلیس قبلاً کسب اجازه نمایند و وعاظ و منبریها نیز هنگام وعظ در چهارچوب معینی که پلیس معین خواهد کرد باید صحبت نمایند و از طرفی پلیس به آسانی اجازه بر پا ساختن مجالس سوگواری و روضه خوانی را نمی داد و عملاً مجالس ذکر مصیبت ممنوع شد.
محمدولی اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی که از مقربین درگاه و کاملاً مورد اعتماد رضاشاه بود طی گزارش محرمانه ای به دربار یادآوری کرد که مسأله تغییر کلاه و کشف حجاب و محدود ساختن مجالس روضه خوانی در شهر مذهبی مشهد که دارالعلم بزرگ اسلامی است مصلحت نیست و تدبیر آن است که تدریجاً و با تدابیری خاص این مسائل در این استان پیاده شود و ممکن است در اثر اجرای این برنامه در خراسان مخصوصاً مشهد قیامی از طرف مردم مسلمان به وقوع بپیوندد. دفتر مخصوص رضاشاه نظریه نایب التولیه را با چهار مقام مؤثر خراسان در میان می گذارد و نظریه آنها را خواستار می گردد. فتح الله پاکروان استاندار، سرتیپ ایرج مطبوعی فرمانده لشکر و سرهنگ بیات رییس شهربانی گزارش می دهند که اجرای برنامه با مشکل و کوچکترین مقاومتی مواجه نخواهد شد. تنها عبدالعلی لطفی رییس استیناف خراسان نظریه اسدی را تأیید می نماید و بر همین اساس از دفتر مخصوص شاه ابلاغ می شود که تمام دستورات قبلی باید به عمل آید. انتشار اعلامیه های دولت درمورد کلاه و مجالس ختم و روضه خوانی در شهر مشهد با عکس العمل جامعه روحانیت و بازاریان مواجه شد و تدریجاً دکانها تعطیل گردید و از طرف روحانیون و وعاظ سخنانی در این زمینه ایراد گردید و شهر مشهد آماده برای یک قیام عمومی شد. روز ۲۱ تیر ماه ۱۳۱۴ ش تظاهرات مردم علیه تصمیمات دولت شکل گرفت و مردم در مسجد گوهرشاد اجتماع نموده و به عمل دولت اعتراض کردند. شیخ بهلول واعظ در اجتماع چند هزار نفری مسجد گوهرشاد بی پروا سخن گفت و آنها را به پایداری و استقامت در مقابل دولت تشویق کرد. ابتدا مأمورین انتظامی به تیراندازی هوایی پرداختند ولی ثمری نداد و مردم متفرق نشدند. سرانجام لشکر شرق وارد میدان شد. مسجد گوهرشاد و اطراف صحن مطهر از طرف سربازان هنگ پیاده مشهد محاصره گردید و یکباره صدای صفیر گلوله و خمپاره و توپ شهر مشهد را به لرزه درآورد. عده ای از مسجد گوهرشاد به صحن مطهر آمدند که شاید از خطر مصون باشند ولی ناگهان گلوله ها به سمت آنها به غرش درآمد و ظرف مدت کوتاهی چندین نفر کشته و زخمی باقی ماند و نظامیان به جمع آوری اجساد مقتولین و مجروحین پرداختند و همه آنها را در گودالی ریخته زیر خاک پنهان نمودند. به دنبال واقعه اسفناک گوهرشاد عده زیادی از علما و فقهای شهر دستگیر و بازداشت شدند و آیات عظام سید یونس اردبیلی ، آقازاده ، شیخ آقابزرگ شاهرودی ، سید عبدالله شیرازی ، شیخ هاشم قزوینی و دستغیب توقیف و به زندان رفتند. علاوه بر روحانیون ، قریب دویست نفر از اصناف و طلاب علوم دینی دستگیر و در زندانها جای گرفتند و یک هیأت نظامی از تهران برای رسیدگی به قیام گوهرشاد را مورد تحقیق قرار داده و در نتیجه اسدی را مقصر تشخیص دادند و دیوان حرف فوق العاده در مشهد تشکیل شد و سرانجام اسدی محکوم به اعدام گردید و حکم در روز ۲۹ آذرماه ۱۳۱۴ش در خارج شهر مشهد به اجرا درآمد. همان روز فرزندان اسدی توقیف و به زندان افتادند و کلیه اموال منقول و غیر منقول آنها غارت شد و سالها فرزندان او در زندان و یا تبعید به سر بردند.
« بعدازظهر که آسمان صاف ، آفتاب درخشان و هوا در کمال اعتدال بود در دو تالار فوقانی عمارت دانشسرای تهران ( خیابان روزدولت ) مراسم پذیرایی بعمل آمد و رؤسای مدارس عالیه ، خانمهای مدیر دبستانها و دبیرستانها و دختران فارغ التحصیل در سالن شرقی حاضر بودند. در سالن غربی جمعی از رجال و محترمین و هیأت وزرا و مدیرهای دبیرستانها و صاحبمنصبان وزارت معارف قرار گرفتند.
« درست درساعت سه و نیم بعدازظهر اتومبیل شاهنشاه به صحن باغ دانشسرا وارد شد. وزیر معارف خیر مقدم عرض کرد.
« شاهنشاه به اتفاق نخست وزیر و هیأت دولت به سمت سالن غربی راهنمایی شدند و در آنجا برابر میز بزرگ که دیپلمها و جوائز حاضر شده بود قرار گرفتند. وزیر معارف لایحه مختصری در گزارش و عرض سپاس قرائت کرد و بعد از آن شاهنشاه دیپلمها را بدست خود به یکا یک مدیران آموزشگاهها اعطاء کردند و جوائز شاگردان برجسته را مرحمت فرمودند. آنگاه وزیر معارف استدعا کرد که اکنون به تالار دیگر تشریف فرما شوند و در آنجا تمام خانمها لباس متحدالشکل که عبارت بود از جامه بلند سورمه ای رنگ بر تن داشتند و همه شان نشان شش گوشه معارف را بر سینه خود نصب نموده و در صف منظمی ایستاده بودند.
« شاهنشاه پس از توزیع دیپلمها و جوائز به طرف خانمها آمدند. خانم هاجر تربیت که مدیره دانشسرای دختران بود ، لایحه ای عرض کرد و اعلیحضرت در جواب سخنانی دائر بر اهمیت مقام زن در اجتماع و عقب افتادگی زنان ایران و تشویق آنان به برابری و هم شأنی با مربیان بیان فرمودند. »
کشف حجاب روز ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ ش به مرحله اجرا در آمد. در آن روز غیر از فرهنگیان تمام مدعوین با همسران خود بدون حجاب شرکت کرده بودند. رضاشاه پهلوی نیز با همسر و دو دخترش بدون حجاب در مراسم شرکت کردند. از فردای آن روز در کلیه وزارتخانه ها و سازمانهای دولی موظف شدند برای این اقدام مجالس جشن و سرور بر پا کنند و کارمندان بالاجبار با همسران خود بدون حجاب شرکت کردند. حاج محتشم السلطنه اسفندیاری رییس مجلس شورای ملی مقدم بر این کار شد.
در کافه ها و کاباره های تهران عده ای رقاصه که از چندی پیش آماده شده بودند نه تنها بدون حجاب بلکه عریان و لخت به پایکوبی و شادمانی پرداخته و آهنگهایی را که قبلاً برای رفع حجاب ساخته شده بود با صدای خوش و ناخوش می خواندند. پلیس با خشونت تمام مأمور در برگرفتن چادر از سر بانوان بود و در اجرای این دستور مذهب و عاطفه نبایستی مدخلیت داشته باشد. ضرب و شتم و پاره کرده چادر و روسری و اهانت به آنان از وظایف عادی پلیس شده ، تنها به این هم اکتفا نمی شد و شوهران و پدران زنان مکشوفه را به کلانتری جلب می نموده به زندان می بردند و برای آنها پرونده اقدام علیه امنیت کشور می ساختند ولی با تمام این سختگیریها عده زیادی از زنان چادر از سر نکشیدند و خود را در داخل منزل زندانی ساختند.
محمدرضا دوران خردسالی خود را تا دو سالگی با مادر و برادر و خواهرانش در یک خانه استیجاری در محلة سنگلج گذرانید و در سال ۱۳۰۱ به منزل شخصی پدرش که یک سال پس از قدرت گرفتنش احداث شده بود انتقال یافت.
در ۲۲ آذرماه ۱۳۰۴ که مجلس مؤسسات سلطنت دائمی را به رضاخان پهلوی و اعقاب ذکور او سپرد ، محمدرضا طی تشریفاتی و در سن ۶ سالگی به سمت ولیعهد ایران تعیین گردید و از آن روز پدرش او را از خانوادة خود جدا ساخته و مربیانی برای تحصیل و تربیت او تدارک دید. در سال ۱۳۰۵ تحصیلات رسمی خود را در مدرسه نظام تهران که توسط پدرش تأسیس شده بود باتفاق ۲۰ تن از همسالان خود که شناخته و انتخاب شده بودند آغاز کرد. در مدت تحصیل در مدرسه ابتدائی نظام ، علاوه بر دروس رسمی مدرسه ، زبان فرانسه را فرا گرفت و در امور ورزشی نیز تعلیم فراوان دید.
در شهریور ۱۳۱۰ پدرش او را برای تحصیل به کشور سویس فرستاد و دو تن از دوستانش به نامهای حسین فردوست و مهرپور تیمورتاش در این سفر همراه او بودند. محمدرضا در یک پانسیون زندگی تازه خود را آغاز کرد. رضاشاه که به تربیت و تعلیم فرزند و جانشین خود علاقه زیادی داشت با تعیین یکی از رجال دانشمند ایران به نام دکتر علی اصغر مؤدب نفیسی به پیشکاری او ، دستور سختگیری و مراقبت شدید داد و دو معلم زبان و ادبیات فارسی و تعلیم خط همراه ولیعهد به سویس فرستاد تا زبان و خط فارسی را به نحو شایسته بیاموزد.
در نیمه های سال ۱۳۱۵ محمدرضا پهلوی به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد و دورة دو ساله آن را به پایان رساند و با درجه ستوان دومی در بازدیدها و مسافرتهای پدرش ، او را همراهی می کرد تا اصول مملکت داری را فرا گیرد.
محمدرضا در سال ۱۳۱۸ خورشیدی به دستور پدرش با فوزیه دختر ملک فؤاد و خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرد. از آن پس بعضی از بازدیدها و مسافرتها به عهده او قرار گرفت و وی خود را با این گونه مسائل کوچک سرگرم می ساخت. در شهریورماه ۱۳۲۰ که کشور ایران مورد هجوم و حمله نیروی نظامی شوروی و انگلستان قرار گرفت در تمام موارد پدرش از او مشورت می گرفت تا سرانجام پس از ۲۰ روز مذاکره و تعاطی افکار دولتین شوری و انگلیس موافقت کردند تا محمدرضا جانشین پدرش گردد.
رضا شاه روز ۲۵ شهریورماه ۱۳۲۰ استعفا داد و عازم اصفهان شد تا او را به تبعیدگاهی که برایش در نظر گرفته بودند انتقال دهند. محمد علی فروغی نخست وزیر در همان روز تقاضای تشکیل جلسه فوق العادة مجلس شورای ملی را نمود و در آن جلسه ، استعفای رضاشاه و پادشاهی محمدرضا پهلوی ولیعهد و قائم مقام او را اعلام کرد و متذکر شد ، شاه جدید فردا برای تحلیف در مجلس حضور خواهد یافت.
شریف امامی در ۱۴ آبان ماه ۱۳۵۷ که اوضاع آشفته را آشفته تر کرده بود کنار رفت و محمدرضا پهلوی یک دولت نظامی سرکار آورد و خود در صفحه تلویزیون ظاهر شد و نطقی استرحام آمیز ایراد نمود و خطاب به مردم گفت : « صدای انقلاب شما را شنیدم » و از آیا عظام ملتمسانه درخواست کرد که مردم را هدایت نمایند و قول همه گونه آزادی داد. شاه روز اول زمامداری دولت نظامی که به ریاست ارتشبد غلامرضا ازهاری تشکیل شده بود نزدیکترین همکاران خود را در ۱۵ سال اخیر دستگیر و زندانی نمود ولی نه دولت نظامی و نه نطق شاه تأثیری در انقلاب ننمود و شاه متوسل به سران جبهه ملی و رجال سالخورده شد و هیچکس نخست وزیری را نپذیرفت. سرانجام شاپور بختیار از سران درجه دوم جبهه ملی پیشنهاد شاه را پذیرفت و بنا به خواسته او مجلسین ابزار تمایل به نخست وزیری بختیار نمودند و فرمان گرفت و کابینه را به مجلس معرفی کرد. اما دیگر نه عضو جبهه ملی بود و نه دبیر حزب ایران ، زیرا از هر دو سمت برکنار شده بود. شاه پس از اینکه مجلسین به دولت بختیار رأی اعتماد دادند در روز ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ تهران را با چشمانی گریان به سوی مصر ترک کرد.
روز ۱۲ بهمن امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی از طریق فرودگاه مهرآباد با استقبال باشکوه و بی سابقه در تاریخ وارد تهران شد و نطق معروف خود را در بهشت زهرا ایراد نموده و سلطنت پهلوی را غیر قانونی خواند و سرانجام روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ آخرین سلسله سلطنتی و ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران منقرض گردید.
محمدرضا پهلوی چند روزی در مصر بسر برد بعد به مراکش رفت ، آنگا چندی در پاناما به سر برد. مجدداً برای معالجه به مصر بازگشت و در سوم مرداد ماه ۱۳۵۹ شمسی که دیگر جائی در کره عالم برای زیستن درگذشت.
منبع:سازمان آموزش و پرورش استان خراسان
معرفی پایگاههای اینترنتی
● رضا شاه پهلوی
پدرش عباسعلی معروف به داداش بیک افسر جزء فوج سواد کوه بود و پدربزرگش مراد علی خان باوند از افراد همین فوج بود که در جنگ هرات کشته شد.
عباسعلی خان ده روز پس از تولد پسرش درمیان سالگی درگذشت و همسرش با فرزندش برای دیدار برادرش که خیاط قزاقخانه بود عازم تهران شد. در سرگدوک فیروزکوه طفل ده روزه از سرما و برف سیاه شده به حال اغما رفت و مادرش پنداشت که نوزاد مرده است ، او را به چاروادار سپرد تا جسد را دفن کند. چاروادار طفل ده روزه مرده را در آخور یکی از طویله ها با قنداق بر جا گذاشت و خود با قافله براه افتادند. ساعتی دیگر قافله تازه ای می رسد و یکی از آنها آواز گریة طفلی را می شنود و می رود کودکی را در آخور می بیند. او را برده گرم می کنند و شیر می دهند و همراه خود می آورند. در فیروزکوه به قافلة قبلی می رسند و ماجرای طفل را بیان می کنند. در همین هنگام مادر طفل از ماجرا مطلع شده و کودک خود را باز می ستاند.
توقف این خانواده بیش از چند ماه در تهران طول نکشید و مجدداً به آلاشت سوادکوه بازگشتند. حضانت و قیمومت بچه را سرهنگ نصرالله خان عمویش که در همان فوج سوادکوه فرمانده دسته پیاده بود عهده دار گردید. رضا تا سن چهارده سالگی هیچ آموزشی ندید و حتی سواد خواندن و نوشتن را یاد نگرفت و از سن ده سالگی آثار گردنفرازی و سرکشی در او پدید آمد. در ۱۳۰۹ ه.ق که تازه به سن پانزده سالگی رسیده بود نصرالله خان عمویش او را به عنوان قزاق پیاده به فوج سوادکوه سپرد و قرار بر این شد هر قزاقی که بیمار یا غائب می شود به جای او رضا وارد صف شود. رضا فقط دو جیره غذا در روز دریافت می داشت و حقوقی به وی پرداخت نمی شد.
دو سال بدین منوال در فوج سوادکوه خدمت کرد. بی باکی و رشادتش مورد توجه واقع شد و بطور رسمی در فوج با ماهی سه تومان استخدام گردید و فوج اسبی درا ختیار او قرار داد. غالباً حفاظت راه ساری و فیروزکوه با او و سه قزاق دیگر بود. در ۱۳۱۳ ه.ق که ناصرالدین شاه در زوایه مقدسه حضرت عبدالعظیم به قتل رسید ، میرزا علی اصغر خان امین السلطان صدراعظم برای حفظ پایتخت تدابیری اتخاذ نمود از جمله فوج سوادکوه را که ابوابجمعی او بود به تهران فرا خواند. فوج سوادکوه پس از سه روز وارد تهران شده و حفاظت سفارتخانه ها و بانکهای خارجی مؤسسات دولتی به این فوج سپرده شد و رضاخان قزاق سرکش و تندرو هر چند مدتی محافظ یکی از سفارتخانه ها بود. قریب سه سال در سفارت هلند و همان مدت در سفارت بلژیک نگهبانی می داد.
● قیام مسجد گوهرشاد
در همین موقع به دستور رضاشاه مقرراتی برای انعقاد مجالس ختم و سوگواری ور روضه خوانی وضع گردید و اعلام شد که مجالس ختم موظفاً بایستی در مساجدی که دولت تعیین می کند منعقد شود و حداکثر مدت آن هم نباید از دو ساعت تجاوز کند. برای برپا خواستن مجالس روضه خوانی و سوگواری مردم موظف شدند از پلیس قبلاً کسب اجازه نمایند و وعاظ و منبریها نیز هنگام وعظ در چهارچوب معینی که پلیس معین خواهد کرد باید صحبت نمایند و از طرفی پلیس به آسانی اجازه بر پا ساختن مجالس سوگواری و روضه خوانی را نمی داد و عملاً مجالس ذکر مصیبت ممنوع شد.
محمدولی اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی که از مقربین درگاه و کاملاً مورد اعتماد رضاشاه بود طی گزارش محرمانه ای به دربار یادآوری کرد که مسأله تغییر کلاه و کشف حجاب و محدود ساختن مجالس روضه خوانی در شهر مذهبی مشهد که دارالعلم بزرگ اسلامی است مصلحت نیست و تدبیر آن است که تدریجاً و با تدابیری خاص این مسائل در این استان پیاده شود و ممکن است در اثر اجرای این برنامه در خراسان مخصوصاً مشهد قیامی از طرف مردم مسلمان به وقوع بپیوندد. دفتر مخصوص رضاشاه نظریه نایب التولیه را با چهار مقام مؤثر خراسان در میان می گذارد و نظریه آنها را خواستار می گردد. فتح الله پاکروان استاندار، سرتیپ ایرج مطبوعی فرمانده لشکر و سرهنگ بیات رییس شهربانی گزارش می دهند که اجرای برنامه با مشکل و کوچکترین مقاومتی مواجه نخواهد شد. تنها عبدالعلی لطفی رییس استیناف خراسان نظریه اسدی را تأیید می نماید و بر همین اساس از دفتر مخصوص شاه ابلاغ می شود که تمام دستورات قبلی باید به عمل آید. انتشار اعلامیه های دولت درمورد کلاه و مجالس ختم و روضه خوانی در شهر مشهد با عکس العمل جامعه روحانیت و بازاریان مواجه شد و تدریجاً دکانها تعطیل گردید و از طرف روحانیون و وعاظ سخنانی در این زمینه ایراد گردید و شهر مشهد آماده برای یک قیام عمومی شد. روز ۲۱ تیر ماه ۱۳۱۴ ش تظاهرات مردم علیه تصمیمات دولت شکل گرفت و مردم در مسجد گوهرشاد اجتماع نموده و به عمل دولت اعتراض کردند. شیخ بهلول واعظ در اجتماع چند هزار نفری مسجد گوهرشاد بی پروا سخن گفت و آنها را به پایداری و استقامت در مقابل دولت تشویق کرد. ابتدا مأمورین انتظامی به تیراندازی هوایی پرداختند ولی ثمری نداد و مردم متفرق نشدند. سرانجام لشکر شرق وارد میدان شد. مسجد گوهرشاد و اطراف صحن مطهر از طرف سربازان هنگ پیاده مشهد محاصره گردید و یکباره صدای صفیر گلوله و خمپاره و توپ شهر مشهد را به لرزه درآورد. عده ای از مسجد گوهرشاد به صحن مطهر آمدند که شاید از خطر مصون باشند ولی ناگهان گلوله ها به سمت آنها به غرش درآمد و ظرف مدت کوتاهی چندین نفر کشته و زخمی باقی ماند و نظامیان به جمع آوری اجساد مقتولین و مجروحین پرداختند و همه آنها را در گودالی ریخته زیر خاک پنهان نمودند. به دنبال واقعه اسفناک گوهرشاد عده زیادی از علما و فقهای شهر دستگیر و بازداشت شدند و آیات عظام سید یونس اردبیلی ، آقازاده ، شیخ آقابزرگ شاهرودی ، سید عبدالله شیرازی ، شیخ هاشم قزوینی و دستغیب توقیف و به زندان رفتند. علاوه بر روحانیون ، قریب دویست نفر از اصناف و طلاب علوم دینی دستگیر و در زندانها جای گرفتند و یک هیأت نظامی از تهران برای رسیدگی به قیام گوهرشاد را مورد تحقیق قرار داده و در نتیجه اسدی را مقصر تشخیص دادند و دیوان حرف فوق العاده در مشهد تشکیل شد و سرانجام اسدی محکوم به اعدام گردید و حکم در روز ۲۹ آذرماه ۱۳۱۴ش در خارج شهر مشهد به اجرا درآمد. همان روز فرزندان اسدی توقیف و به زندان افتادند و کلیه اموال منقول و غیر منقول آنها غارت شد و سالها فرزندان او در زندان و یا تبعید به سر بردند.
● کشف حجاب
« بعدازظهر که آسمان صاف ، آفتاب درخشان و هوا در کمال اعتدال بود در دو تالار فوقانی عمارت دانشسرای تهران ( خیابان روزدولت ) مراسم پذیرایی بعمل آمد و رؤسای مدارس عالیه ، خانمهای مدیر دبستانها و دبیرستانها و دختران فارغ التحصیل در سالن شرقی حاضر بودند. در سالن غربی جمعی از رجال و محترمین و هیأت وزرا و مدیرهای دبیرستانها و صاحبمنصبان وزارت معارف قرار گرفتند.
« درست درساعت سه و نیم بعدازظهر اتومبیل شاهنشاه به صحن باغ دانشسرا وارد شد. وزیر معارف خیر مقدم عرض کرد.
« شاهنشاه به اتفاق نخست وزیر و هیأت دولت به سمت سالن غربی راهنمایی شدند و در آنجا برابر میز بزرگ که دیپلمها و جوائز حاضر شده بود قرار گرفتند. وزیر معارف لایحه مختصری در گزارش و عرض سپاس قرائت کرد و بعد از آن شاهنشاه دیپلمها را بدست خود به یکا یک مدیران آموزشگاهها اعطاء کردند و جوائز شاگردان برجسته را مرحمت فرمودند. آنگاه وزیر معارف استدعا کرد که اکنون به تالار دیگر تشریف فرما شوند و در آنجا تمام خانمها لباس متحدالشکل که عبارت بود از جامه بلند سورمه ای رنگ بر تن داشتند و همه شان نشان شش گوشه معارف را بر سینه خود نصب نموده و در صف منظمی ایستاده بودند.
« شاهنشاه پس از توزیع دیپلمها و جوائز به طرف خانمها آمدند. خانم هاجر تربیت که مدیره دانشسرای دختران بود ، لایحه ای عرض کرد و اعلیحضرت در جواب سخنانی دائر بر اهمیت مقام زن در اجتماع و عقب افتادگی زنان ایران و تشویق آنان به برابری و هم شأنی با مربیان بیان فرمودند. »
کشف حجاب روز ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ ش به مرحله اجرا در آمد. در آن روز غیر از فرهنگیان تمام مدعوین با همسران خود بدون حجاب شرکت کرده بودند. رضاشاه پهلوی نیز با همسر و دو دخترش بدون حجاب در مراسم شرکت کردند. از فردای آن روز در کلیه وزارتخانه ها و سازمانهای دولی موظف شدند برای این اقدام مجالس جشن و سرور بر پا کنند و کارمندان بالاجبار با همسران خود بدون حجاب شرکت کردند. حاج محتشم السلطنه اسفندیاری رییس مجلس شورای ملی مقدم بر این کار شد.
در کافه ها و کاباره های تهران عده ای رقاصه که از چندی پیش آماده شده بودند نه تنها بدون حجاب بلکه عریان و لخت به پایکوبی و شادمانی پرداخته و آهنگهایی را که قبلاً برای رفع حجاب ساخته شده بود با صدای خوش و ناخوش می خواندند. پلیس با خشونت تمام مأمور در برگرفتن چادر از سر بانوان بود و در اجرای این دستور مذهب و عاطفه نبایستی مدخلیت داشته باشد. ضرب و شتم و پاره کرده چادر و روسری و اهانت به آنان از وظایف عادی پلیس شده ، تنها به این هم اکتفا نمی شد و شوهران و پدران زنان مکشوفه را به کلانتری جلب می نموده به زندان می بردند و برای آنها پرونده اقدام علیه امنیت کشور می ساختند ولی با تمام این سختگیریها عده زیادی از زنان چادر از سر نکشیدند و خود را در داخل منزل زندانی ساختند.
● محمدرضا پهلوی
محمدرضا دوران خردسالی خود را تا دو سالگی با مادر و برادر و خواهرانش در یک خانه استیجاری در محلة سنگلج گذرانید و در سال ۱۳۰۱ به منزل شخصی پدرش که یک سال پس از قدرت گرفتنش احداث شده بود انتقال یافت.
در ۲۲ آذرماه ۱۳۰۴ که مجلس مؤسسات سلطنت دائمی را به رضاخان پهلوی و اعقاب ذکور او سپرد ، محمدرضا طی تشریفاتی و در سن ۶ سالگی به سمت ولیعهد ایران تعیین گردید و از آن روز پدرش او را از خانوادة خود جدا ساخته و مربیانی برای تحصیل و تربیت او تدارک دید. در سال ۱۳۰۵ تحصیلات رسمی خود را در مدرسه نظام تهران که توسط پدرش تأسیس شده بود باتفاق ۲۰ تن از همسالان خود که شناخته و انتخاب شده بودند آغاز کرد. در مدت تحصیل در مدرسه ابتدائی نظام ، علاوه بر دروس رسمی مدرسه ، زبان فرانسه را فرا گرفت و در امور ورزشی نیز تعلیم فراوان دید.
در شهریور ۱۳۱۰ پدرش او را برای تحصیل به کشور سویس فرستاد و دو تن از دوستانش به نامهای حسین فردوست و مهرپور تیمورتاش در این سفر همراه او بودند. محمدرضا در یک پانسیون زندگی تازه خود را آغاز کرد. رضاشاه که به تربیت و تعلیم فرزند و جانشین خود علاقه زیادی داشت با تعیین یکی از رجال دانشمند ایران به نام دکتر علی اصغر مؤدب نفیسی به پیشکاری او ، دستور سختگیری و مراقبت شدید داد و دو معلم زبان و ادبیات فارسی و تعلیم خط همراه ولیعهد به سویس فرستاد تا زبان و خط فارسی را به نحو شایسته بیاموزد.
در نیمه های سال ۱۳۱۵ محمدرضا پهلوی به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد و دورة دو ساله آن را به پایان رساند و با درجه ستوان دومی در بازدیدها و مسافرتهای پدرش ، او را همراهی می کرد تا اصول مملکت داری را فرا گیرد.
محمدرضا در سال ۱۳۱۸ خورشیدی به دستور پدرش با فوزیه دختر ملک فؤاد و خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرد. از آن پس بعضی از بازدیدها و مسافرتها به عهده او قرار گرفت و وی خود را با این گونه مسائل کوچک سرگرم می ساخت. در شهریورماه ۱۳۲۰ که کشور ایران مورد هجوم و حمله نیروی نظامی شوروی و انگلستان قرار گرفت در تمام موارد پدرش از او مشورت می گرفت تا سرانجام پس از ۲۰ روز مذاکره و تعاطی افکار دولتین شوری و انگلیس موافقت کردند تا محمدرضا جانشین پدرش گردد.
رضا شاه روز ۲۵ شهریورماه ۱۳۲۰ استعفا داد و عازم اصفهان شد تا او را به تبعیدگاهی که برایش در نظر گرفته بودند انتقال دهند. محمد علی فروغی نخست وزیر در همان روز تقاضای تشکیل جلسه فوق العادة مجلس شورای ملی را نمود و در آن جلسه ، استعفای رضاشاه و پادشاهی محمدرضا پهلوی ولیعهد و قائم مقام او را اعلام کرد و متذکر شد ، شاه جدید فردا برای تحلیف در مجلس حضور خواهد یافت.
● شدت یافتن فعالیت مخالفین
● حزب واحد
شریف امامی در ۱۴ آبان ماه ۱۳۵۷ که اوضاع آشفته را آشفته تر کرده بود کنار رفت و محمدرضا پهلوی یک دولت نظامی سرکار آورد و خود در صفحه تلویزیون ظاهر شد و نطقی استرحام آمیز ایراد نمود و خطاب به مردم گفت : « صدای انقلاب شما را شنیدم » و از آیا عظام ملتمسانه درخواست کرد که مردم را هدایت نمایند و قول همه گونه آزادی داد. شاه روز اول زمامداری دولت نظامی که به ریاست ارتشبد غلامرضا ازهاری تشکیل شده بود نزدیکترین همکاران خود را در ۱۵ سال اخیر دستگیر و زندانی نمود ولی نه دولت نظامی و نه نطق شاه تأثیری در انقلاب ننمود و شاه متوسل به سران جبهه ملی و رجال سالخورده شد و هیچکس نخست وزیری را نپذیرفت. سرانجام شاپور بختیار از سران درجه دوم جبهه ملی پیشنهاد شاه را پذیرفت و بنا به خواسته او مجلسین ابزار تمایل به نخست وزیری بختیار نمودند و فرمان گرفت و کابینه را به مجلس معرفی کرد. اما دیگر نه عضو جبهه ملی بود و نه دبیر حزب ایران ، زیرا از هر دو سمت برکنار شده بود. شاه پس از اینکه مجلسین به دولت بختیار رأی اعتماد دادند در روز ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ تهران را با چشمانی گریان به سوی مصر ترک کرد.
روز ۱۲ بهمن امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی از طریق فرودگاه مهرآباد با استقبال باشکوه و بی سابقه در تاریخ وارد تهران شد و نطق معروف خود را در بهشت زهرا ایراد نموده و سلطنت پهلوی را غیر قانونی خواند و سرانجام روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ آخرین سلسله سلطنتی و ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران منقرض گردید.
محمدرضا پهلوی چند روزی در مصر بسر برد بعد به مراکش رفت ، آنگا چندی در پاناما به سر برد. مجدداً برای معالجه به مصر بازگشت و در سوم مرداد ماه ۱۳۵۹ شمسی که دیگر جائی در کره عالم برای زیستن درگذشت.
منبع:سازمان آموزش و پرورش استان خراسان
معرفی پایگاههای اینترنتی
تصاوير مينياتور و نقاشي