تقسيم بندى معارف قرآن کریم
نويسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی( دامت برکاته
طرح دسته بندى آيه ها
اين عنوانها را مى توان تحت عنوانهاى كلى ترى مندرج كرد. مثلاً، نماز، روزه، خمس، زكات و... را تحت عنوان عبادات; و بيع، اجاره، قرض و... را تحت عنوان معاملات، و همچنين ساير عنوانها. حالا خود اين عنوانهاى كلى را چگونه تنظيم كنيم؟ و چه رابطه اى بين آنها در نظر بگيريم؟
طرحها
1. شايد ذهن با اين تقسيم بندى بيشتر آشنا باشد; كه محتواى دين به سه قسم تقسيم مى شود: (1. عقايد، 2. اخلاق، 3. احكام). در تفسير الميزان هم در بسيارى از موارد اين روش يادآورى شده است. پس يك نحو تقسيم بندى اين است كه تمام معارف قرآن را به سه قسم تقسيم كنيم، يك دسته در باب اصول عقايد (توحيد، نبوّت، معاد، عدل و امامت)، و جزئيات اين اصول، مثلاً جزئيات عالم برزخ. دسته ديگر در باب اخلاق و دسته سوم، در باب احكام; كه البته فقهاى ما در باب احكام اين كار را كرده و (آيات الاحكام هايى) نوشته اند; مانند (كنز العرفان) و (زبدة البيان).
اين طرح شايد به نظر خيلى خوب بيايد ـ و طرح خوبى هم هست ـ ولى مى شود فى الجمله در اطرافش خرده گيرى كرد: يكى اين كه گنجانيدن همه مفاهيم قرآن در اين سه بخش مشكل است. مثلاً يك بخش مهم از آيات قرآن درباره تاريخ انبيا و داستانهاى پيامبران است. درست است كه در ضمن داستان نكته هاى توحيدى و تشريعى و اخلاقى هم هست. ولى مجموعه داستان نه اين است و نه آن. بلكه يك بخش خاصى است كه اگر جمله جمله كنيم، ديگر داستان نخواهد بود و اگر كسى بخواهد نظر قرآن را درباره اصحاب كهف بداند، معلوم نيست به كدام باب بايد رجوع كند. و بابى روشن و گويا كه انسان بتواند داستانها را مشخصاً پيدا كند وجود نخواهد داشت.
يك اشكال جزئى ديگر هم وجود دارد و آن اين كه خود اين سه قسم رابطه روشنى با يكديگر ندارند و مى بايست با سختى رابطه اى بين آنها برقرار كرد. البته اين اشكالات خيلى جزئى است و اگر طرح بهترى پيدا نكرديم، مى توانيم اين طرح را اتخاذ كنيم.
2ـ طرح دوم اين است كه بگوييم قرآن براى هدايت انسانهاست; «هدى للناس» است، و انسان، داراى ابعاد گوناگون مادّى، معنوى، فردى، اجتماعى، دنيوى و اخروى است و لذا معارف قرآن را بر حسب ابعاد وجودى انسان دسته بندى كنيم، و به اين ترتيب محور تقسيم بندى را خود «انسان» قرار دهيم.
البته اين كار شدنى است و اشكال اساسى هم ندارد. ولى به نظر مى رسد كه اشكال فنى اش از طرح اوّل بيشتر است. چرا كه وقتى با دقائق مفاهيم قرآن آشنا مى شويم، مى بينيم كه خود انسان را محور قرار دادن، از نظر قرآن، خيلى مورد قبول نيست و اين يك نوع گرايش اومانيستى است كه اصل را انسان قرار دهيم و همه چيز را در رابطه با انسان بسنجيم! قرآن با اين نوع گرايش موافق نيست، و ما بخوبى مى بينيم كه تمام مفاهيم قرآن در هر بابى كه باشد، از عقايد گرفته تا اخلاق، مواعظ، داستانها، تشريعات، احكام فردى و اجتماعى و... همه يك محور دارد، و آن «اللّه» تبارك و تعالى است. و وقتى قانونى و حكمى را بيان مى كند، مى گويد: خدا اين حكم را بر شما نازل فرموده; وقتى، «اخلاقى» را بيان مى كند مى گويد: اين خلقى است كه خدا مى پسندد: «انّ اللّه يحب المقسطين»، «واللّه يحبّ الصابرين» و «انّ الله لا يحبّ المفسدين.» و بنابراين محور اخلاق هم «اللّه» تبارك و تعالى است. به اصطلاح مكتب قرآن مكتب الللهيسم است و نه او مانيسم. پس محور را انسان قرار دادن يك نوع انحراف است و بايد محور را در معارف قرآن «اللّه» قرار داد. و آن را حفظ كنيم.
اشكال ديگر اين است كه ابعاد وجودى انسان مبهم بوده و مشخص نيست كه انسان داراى چند بُعد است تا ما بگوييم كه بر اساس يك تقسيم بندى روشنى كه در ابعاد وجودى انسان سراغ داريم، آيات را تقسيم بندى مى كنيم. از طرفى، به حسب نظر ابتدائى، بين ابعاد وجود انسانى هم ارتباط روشنى وجود ندارد[1].
اشكال سوم اين كه، تقسيم بندى معارف قرآن، بر طبق ابعاد وجودى انسان نيز كار نازايى است چرا كه مى بينيم، گاهى يك حكم الهى و يك خلقى كه در انسان مدح شده، مربوط به بُعد خاصى از وجود انسان نيست، بلكه بسيارى از ابعاد وجود انسان با اين حكم و قانون و اخلاق ارتباط دارند، بطورى كه نمى شود گفت كه اين بيان قرآنى دقيقاً مربوط به آن بعد خاص وجود انسان است.
3ـ طرح ديگر آن كه، محور را «اللّه» قرار دهيم و تقسيمها را نه در عرض هم، بلكه در طول يكديگر انجام دهيم; يعنى معارف قرآن را مثل يك رودخانه جارى و آبشارى كه از منبع فيض الهى سرازير است و بهر بخشى و مرحله اى كه مى رسد، آن جا را سيراب مى كند، در نظر بگيريم: اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِيَه بِقَدَرَها...[2]; آبى را كه خدا از آسمان نازل فرموده، هر وادى به اندازه ظرفيتش از اين آب استفاده كرده و سيراب مى شود. بايد معارف قرآن را مثل يك چشمه جارى ببينيم كه از مرحله اى مى گذرد و وارد مرحله ديگرى مى شود كه اين مرجله ها تقسيماتشان طولى است. اوّل، نقطه معينى دارد كه از آن جا شروع مى شود و از آن جا كه لبريز شد به مرحله دوم سرازير مى شود، كه مرحله دوم فرعى از مرحله اول است. نه اين كه در كنار آن و قسيم آن باشد. گو اين كه تقسيمات طولى كم كم بجايى مى رسد كه پخش مى شود و شاخه هايى هم پيدا مى كند، اما اساس بر اين است كه معارف قرآنى را بر حسب مراتب طولى در نظر بگيريم. اين طرح به چند دليل در نظر ما رجحان دارد:
اولاً: محور آن «اللّه» تبارك و تعالى است و در كنار او چيزى را معرفى نمى كنيم; هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن) ـ برخلاف تقسيمات ديگر كه بايد يار محور را اصلاً چيز ديگر مثل انسان قرار دهيم، يا اگر بحث توحيد و عقائد را هم داريم مى بايست در كنارش، اخلاق و احكام را به عنوان قسيم اعتقادات مطرح كنيم ـ ولى در اين جا اول يك بحث بيشتر نداريم و جاى هيچ بحثى هم در كنار آن بحث نخواهد بود و تا اين بحث حل نشود و از آن فارغ نشويم، به بحث دوم نخواهيم رسيد.
پس اولين امتيازش اين است كه بر اساس «اللّه محورى» اين تقسيمات انجام مى شود. و دوم اين كه ترتيب منطقى بين مسائل و تقسيمات حاصل مى شود. چون وقتى اين بحثهاى مختلف سلسلهوار بهم مربوط بودند. طبعاً بحث قبلى يك نوع تقدّمى بر بحث بعدى خواهد داشت كه تقدمى روشن و قابل فهم است، بر خلاف تقسيمهايى كه در عرض يكديگر داشته باشيم. كه مقدّم بودن يكى بر ديگرى احتياج به روشن ساختن و گاهى سختى دارد. فرض كنيد شئون فردى و اجتماعى انسان، دو بعد وجودى اوست، حال، اول، فردى را بگوييم يا اجتماعى را؟ و آيا اين هر دو را مقدّم بداريم يا تقسيم ديگرى را بر اساس شئون مادى و معنوى در نظر بگيريم؟ ولى اگر يك ترتيب طبيعى بين عنوانهاباشد و دسته بندى بر اساس همان ترتيب طبيعى و منطقى انجام گيرد دليل روشنى براى تقديم و تأخير وجود خواهد داشت و نظام منسجم ترى به وجود مى آيد كه اشكالات طرحهاى قبلى را نخواهد داشت.
بنابر اين، بهتر است محور همه معارف قرآنى را «اللّه» قرار دهيم كه كاملاً با روح تعاليم قرآن، سازگار است و نخست به مسائل خداشناسى بپردازيم آنگاه از راه بحث در افعال الهى به مسائل جهان شناسى و انسان شناسى وارد شويم سپس ساير مسائل انسانى را از راه تدبير و تربيت الهى نسبت به انسان مورد بحث قرار دهيم. بدين ترتيب، سيستم منسجمى از معارف به دست مى آيد كه هم محور اصلى آنها اصالت حقيقى دارد و هم حلقات آن داراى پيوند و ترتيب روشنى مى باشد.
بر اين اساس مى توانيم نظام معارف قرآنى را به صورت زير در نظر بگيريم:
1. خداشناسى، كه شامل مباحث شناخت خدا و توحيد و صفات و كليات افعال الهى مى شود.
2. جهان شناسى، كه شامل مباحث آفرينش جهان (زمين و آسمان و ستارگان) و پديده هاى جوّى (رعد، برق، باد، باران و...) و پديده هاى زمينى (كوهها، درياها و...) مى شود و ضمناً عرش و كرسى و فرشتگان و جنّ و شيطان نيز مورد بحث قرار مى گيرند.
روشن است كه بعد از بحث از كليات افعال الهى ـ كه در بخش اول انجام مى گيرد ـ نوبت به تفاصيل افعال (خلق و تدبير) مى رسد و طبيعى است كه بحث از آفرينش جهان مقدم بر آفرينش انسان است.
3. انسان شناسى، كه شامل مباحث آفرينش انسان، ويژگيهاى روح، كرامت و شرافت انسان، مسئوليت و شرايط آن (آگاهى ـ قدرت عمل ـ اختيار)، ابعاد مختلف وجود انسان، سنتهاى الهى در تدبيرات فردى و اجتماعى، معاد و سرنوشت نهايى بشر مى شود.
در اين بخش روشن مى شود كه زندگى دنيا مقدمه اى است براى آخرت و مرحله اى است كه مى بايست انسان با انتخاب خود راه سعادت را برگزيند و سرنوشت نهايى خود را بسازد و تدبيرهاى خداوند در اين جهان بر محور تأمين مقدمات انتخاب (ابتلاء و آزمايش) دور مى زند.
4. راه شناسى، كه شامل مباحث شناختهاى عادى (انواع علم حضورى و حصولى متعارف) و غير عادى (الهام و وحى) مى شود و مسأله «نبوت» و ضرورت بعثت انبيا، و هدف آن، و نيز مقام هاى ايشان (نبوّت، رسالت، امامت) و همچنين مسائل اعجاز و عصمت مطرح مى گردد و سرانجام مسأله جانشينى انبيا (امامت به معناى خاص) مورد بحث قرار مى گيرد.
ارتباط اين بخش با بخش قبلى روشن است، زيرا بعد از آن كه معلوم شد كه انسان موجودى است انتخاب گر كه مى بايست راه خود را آزادانه برگزيند نياز به شناختن «راه»، مطرح مى شود كه موضوع اين بخش است.
5. راهنماشناسى، كه شامل مباحث تاريخ انبيا و ويژگيهاى هر يك و كتاب هايى كه بر، ايشان نازل شده و محتويات آنها مى شود و به تاريخ پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله) و حادثه هايى كه در زمان زندگى آن حضرت اتفاق افتاده مى انجامد و ضمناً تاريخ اقوام و ملت ها و ساير داستانهاى قرآن، مطرح مى گردد.
مترتب بودن اين بخش بر بخش پيشين نيز روشن است، زيرا پس از آن كه دانستيم كه وحى و نبوتى در كار است نوبت مى رسد به شناختن كسانى كه گيرنده وحى و رساننده آن به مردم بوده اند.
6. قرآن شناسى، كه شامل مباحث كلّى درباره قرآن و ويژگيهاى آن، هدف نزول، كيفيت نزول، اعجاز، جهانى بودن، ابدى بودن، اسلوب بيان (استدلال عقلى، موعظه، جدل، تمثيل، قصص و...) و مباحث محكم و متشابه و تأويل، مى شود.
مترتب بودن اين بخش بر بخش سابق نيز روشن است زيرا پس از آن كه از كتابهاى آسمانى پيشين بحث شد نوبت مى رسد به شناختن آخرين كتابى كه نازل شده و جاودانه باقى خواهد ماند.
7ـ اخلاق يا انسان سازى قرآن، كه شامل مباحث خودشناسى و خودسازى، خير و شرّ در افعال اختيارى و رابطه آنها با كمال و سعادت نهايى، روش تربيت و تزكيه قرآن (بيدار كردن انگيزه هاى خيرجويى بوسيله ترساندن و بشارت دادن) نقش ايمان و عمل و بيان رابطه آنها با يكديگر و رابطه هر دو يا علم و بالاخره تفاصيل اخلاق خوب و بد، مى شود.
اين بخش به اين مناسبت بعد از «قرآن شناسى» مطرح مى شود كه در آن جا به اين نتيجه مى رسيم كه هدف قرآن، تزكيه و تعليم است. تزكيه: بحث اخلاق و خودسازى را ايجاب مى كند و تعليم بحثهاى آينده را.
8ـ برنامه هاى عبادى قرآن كه شامل مباحث نماز و روزه و حج و قربانى و دعا و ذكر مى شود; يعنى اعمالى كه ركن اساسى آن را تقويت رابطه انسان با خدا تشكيل مى دهد هر چند مصالح اجتماعى زيادى نيز در آنها منظور شده است.
9ـ احكام فردى قرآن، كه شامل مباحثى مانند: حلال و حرام در خوردنيها و نوشيدنيها; (اطعمه و اشربه و صيد و ذباحه) و تجمّل و زينت مى شود.
10ـ احكام اجتماعى قرآن، كه شامل مباحث اجتماعى و حقوقى و سياسى و اقتصادى مى شود و به بخشهاى فرعى زير منقسم مى گردد:
الف) احكام مدنى
ب) احكام اقتصادى
ج) احكام قضائى
د) احكام جزائى
ه) احكام سياسى
و) احكام بين المللى
و در مقدمه اين بخش، جامعه از نظر قرآن مورد بحث قرار مى گيرد.
در اين سه بخش اخير، برنامه هاى عملى قرآن در رابطه با خدا، و با خود، و با ديگر انسانها مطرح مى شود و آموزشهاى اين كتاب آسمانى درباره هر يك جداگانه مورد بررسى قرار مى گيرد.
بدين ترتيب معارف قرآن از نقطه آغاز هستى شروع و به ترتيب، مراحل خلق و تدبير الهى مورد بحث، واقع مى شود و به بيان ويژگى هاى جامعه ايده آل انسانى ختم مى گردد و در همه مراحل ارتباط با محور اصلى «اللّه» كاملاً محفوظ است.
پي نوشت :
[1]. ممكن است بعداً از قرآن بفهميم و ارتباطى را بيابيم، اما در نظر ابتدائى ارتباط روشنى را بين ابعاد وجود انسان نمى شود ادعا كرد.
[2]. رعد، 17.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله