از خدا جوییم توفیق ادب *** بیادب محروم گشت از لطف حق
بیادب تنها نه خود را داشت بد *** بلکه آتش در همه آفاق زد
مائده از آسمان در میرسید *** بیشری و بیع و بیگفت و شنید
در میان قوم موسی چند کس *** بیادب گفتند کو سیر و عدس
منقطع شد خوان و نان از آسمان *** ماند رنج زرع و بیل و داس مان
توجه انسان به خدا و این که بتواند وظیفهی بندگی و ادب را مراعات کند باید با توفیق خداوندی و ایجاد موافقت میان ارادهی بنده و قضای الهی باشد. کسی که ادب بندگی را مراعات نکند از لطف پروردگار محروم میماند و همین لطف الهی، بنده را به طاعت نزدیک و از معصیت دور میکند.
داستان سرگردانیِ قوم موسی که پس از بیرون آمدن از سرزمین مصر چهل سال در بیابان سرگردان بودند. در این مدت خداوند برای آنها غذای آسمانی که شامل: منّ و سلوی (ترنجبین و بلدرچین) بود میفرستاد. اما قوم موسی به مائدهی آسمانی قانع نشده و بیادبانه از خدا تره بار و سیر و عدس خواستند و خداوند آن نعمت را از آنها باز گرفت. (1)
مولانا توجه خود را از قوم موسی به همهی انسانهای ناسپاس گردانیده و میگوید: بر اثر ترک ادب و فزونخواهی، مائده آسمانی را از دست دادیم و ناچار شدیم رنج کشاورزی و به کار بردن بیل و داس را بپذیریم؛ یعنی ترک توجه و ادب نسبت به خدا ما را به خدمت زندگی مادی و حیوانی در آورد.
باز عیسی چون شفاعت کرد حق *** خوان فرستاد و غنیمت بر طبق
باز گستاخان ادب بگذاشتند *** چون گدا یان زلّهها بر داشتند
لابه کرد عیسی ایشان را که این *** دائم است و کم نگردد از زمین
بدگمانی کردن حرص آوری *** کفر باشد پیش خوان مهتری
زآن گدارویان نادیده ز آز *** آن در رحمت بر ایشان شد فراز
مضمون این ابیات یادآور آیات 111 تا 115 سوره مائده است که میفرماید: خداوند به حواریون عیسی وحی میکند که به خدا و پیامبرش ایمان آورند. حواریون ایمان میآورند اما از عیسی میخواهند تا برای آنها از خدا مائدهی آسمانی بخواهد تا دلهای آنها آرام بگیرد و یقین حاصل کنند. خداوند درخواست آنان را میپذیرد، به شرط آن که پس از آن اگر هر یک از آنان کافر شوند به عذابی سخت دچار گردند. اما عافیتطلبان منفعتجو بیادبانه زلّهی خواری و گدارویی آزمندانه پیش گرفتند.
ابر برناید پی منع زکات *** وز زنا افتاد وبا اندر جهات
هرچه بر تو آید از ظلمات و غم *** آن ز بیباکی و گستاخی است هم
هر که بیباکی کند در راه دوست *** رهزن مردان شد و نامرد اوست
از ادب پر نور گشتهست این فلک *** وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بد ز گستاخی کسوف آفتاب *** شد عزازیلی ز جرأت رد باب
با توجه به مطلب پیشین، سخن مولانا این است که بر آمدن ابر و باریدن باران چه مایه افزایش نعمت است، ولی نباید ما را از کمک به نیازمندان باز دارد. سپس اگر ما از روی فزونخواهی و حرص، زکات ندهیم باران حق فرو نمیریزد؛ همچنان که اگر مرتکب زنا شویم در همه جا بیماری شیوع مییابد.
استاد فروزانفر در احادیث مثنوی به دو حدیث اشاره میکند که هر دو دربارهی این مطلب است که اگر مؤمنان زکات مال خود را ندهند، خداوند باران را از آنها دریغ خواهد کرد. در حدیث دوم به این نکته هم بر میخوریم که فحشا و زنا سبب شیوع بیماریهای مرگآور میشود.
تیرگی باطن و افسردگی روحی و درونی، از بیشرمی و گستاخی ما انسانها سرچشمه میگیرد و رفتار ظاهری ما در احوال درونی مؤثر است. هم چنین اگر مرد راه حق هم در برابر ناپختگان و غافلان به حق، گستاخی کند آنان را گمراه میکند و دیگر مرد راه حق نیست.
مولانا هنرمندانه و با ظرافت بسیار زیبا، کروی بودن کرات و حالت خمیدگی فلک و آسمان را نشانهی ادب و تعظیم آنها در برابر حق دانسته است. ادب فرشتگان نیز آن است که در برابر حق نافرمانی نمیکنند. از طرف دیگر حتی یک مردِ راه یافته و مؤمن که چون آفتاب میدرخشد اگر گستاخی کند سیهروی خواهد شد. عزازیل که نام دیگر شیطان است، صرفاً به دلیل بیادبی در محضر ربوبی و گستاخی بیباکانه و نافرمانی، مردود درگاه خداوند گشت.
پینوشتها:
1. بقره، آیات 57-61.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.