مثنوی و عدم امکان فهم حقیقت

«بی‌چون»، همان پروردگار است که ادراک رحمتش ممکن نیست و ما فقط می‌توانیم «اثر» آن را دریابیم. ماهیت و حقیقت رحمت حق را فقط خود او می‌داند. اوصاف کمال، صفات حق است که ما فقط با تمثیل آن را بیان می‌کنیم، نه
يکشنبه، 13 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مثنوی و عدم امکان فهم حقیقت
 مثنوی و عدم امکان فهم حقیقت

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 
رحمت بی‌چون چنین دان‌ای پدر *** ناید اندر وهم از وی جز اثر
ظاهر است آثار و میوه‌ی رحمتش *** لیک کی داند جز او ماهیتش
هیچ ماهیات اوصاف کمال *** کس نداند جز به آثار و مثال
طفل ماهیت نداند طمث را *** جز که گویی هست چون حلوا تو را
کی بود ماهیت ذوق جماع *** مثل ماهیاتِ حلوا‌ای مطاع
لیک نسبت کرد از روی خوشی *** با تو آن عاقل چو تو کودک‌وشی
تا بداند کودک آن را از مثال *** گر نداند ماهیت یا عین حال
پس اگر گویی بدانم دور نیست *** ور ندانم گفت کذب و زور نیست
گر کسی گوید که دانی نوح را *** آن رسول حق و نور روح را
گر بگویی چون ندانم کان قمر *** هست از خورشید و مه مشهورتر
کودکان خُرد در کتاب‌ها *** و آن امامان جمله در محراب‌ها
نام او خوانند در قرآن صریح *** قصه‌اش گویند از ماضی فصیح
راست‌گو دانیش تو از روی وصف *** گرچه ماهیت نشد از نوح کشف
ور بگویی من چه دانم نوح را *** همچو اویی داند او را‌ای فتی
مور لنگم من چه دانم فیل را *** پشه‌ای کی داند اسرافیل را
این سخن هم راست است از روی آن *** که به ماهیت ندانیش‌ای فلان

«بی‌چون»، همان پروردگار است که ادراک رحمتش ممکن نیست و ما فقط می‌توانیم «اثر» آن را دریابیم. ماهیت و حقیقت رحمت حق را فقط خود او می‌داند. اوصاف کمال، صفات حق است که ما فقط با تمثیل آن را بیان می‌کنیم، نه چنان‌که هست. برای مثال، کودک نابالغ لذت هم‌خوابگی را اصلاً درک نمی‌کند، مگر این‌که برای تفهیم مطلب مثالی در حد فهم او بزنی؛ مثلاً بگویی که هم‌خوابگی مانند خوردن شیرینی لذت‌بخش است. خردمندان فرزانه هرگاه بخواهند حقایقی را برای شما انسان‌های کودک‌منش بیان کنند، مثال می‌زنند تا آن حقایق والا برای شما قابل درک شود.
بنابراین ما همه کودکانی هستیم که با تمثیل، یک ادراک ناقص از عوالم غیب پیدا می‌کنیم. ما نمی‌توانیم حقیقت وجود و ماهیت عوالم غیب را بدانیم، اما آثار آن را درک می‌کنیم. پس در این باره اگر بگوییم که می‌دانیم، درست گفته‌ایم و اگر به اعتبار ماهیت بگوییم که نمی‌دانیم، باز هم درست گفته‌ایم. «نوح» را به اعتبار آثار و نتایج معنوی وجودش می‌شناسیم، اما ادراک روح والای او و رابطه او با عالم غیب ممکن نیست. «راست‌گو، دانیش تو»؛ یعنی سخن خود را درست بشمار، تو نوح را می‌شناسی، منتها «از روی وصف» و نشانه‌های ظاهری.

عجز از ادراک ماهیت عمو *** حالت عامه بود مطلق مگو
زآن‌که ماهیات و سرّ سرّ آن *** پیش چشم کاملان باشد عیان
در وجود از سرّ حق و ذات او *** دورتر از فهم و استبصار کو
چون‌که آن مخفی نماند از محرمان *** ذات و وصفی چیست کآن ماند نهان
عقل بحثی گوید این دور است و گو *** بی ز تأویلی محالی کم شنو
قطب گوید مر تو را‌ای سست حال *** آن‌چه فوق حال توست آید محال
واقعاتی که کنونت بر گشود *** نی که اول هم محالت می‌نمود
چون رهاندیت ز ده زندان کرم *** تیه را بر خود مکن حبس از ستم

اما کاملان و واصلان به حق، به درک «ماهیات» و اسرار غیب قادرند. «مگو مطلق»، یعنی این حکم را شامل همه نکن. «سرِّ سرّ ماهیات»، علم ازلی حق یا ذات حق است و به اعتقاد بعضی از مفسران «ماهیتِ» هر چیز همان است که پیش از تحقق در عالم صورت، در علم ازلی حق وجود داشته است. مولانا همان را سرّ هر چیز گفته است. وجود یعنی کل هستی، «استبصار» یعنی به نظر آوردن و با دقت دیدن و «محرمان» همان مردان حق‌اند، که سرّ حق و ذات او را هم ادراک می‌کنند. «عقل بحثی»، عقلی است که مسائل را از طریق استدلال و به کمک مبانی مادی و این جهانی بررسی می‌کند. «عقل بحثی» می‌گوید: «سرّ حق و ذات او» از آن دورتر و عمیق‌تر است که ما بتوانیم بفهمیم. اما این محال شمردن، خود تأویل است یعنی تعریف و توضیح موافق اغراض و منافع خود. مولانا به گروه «عقل بحثی» چنین جواب می‌دهد: آن چه تو نمی‌توانی ادراک کنی، ادراک آن را برای همه محال می‌شماری.
«واقعه» نخستین تابش معرفت در دل سالک است که در روح او تحول پدید می‌آورد و سالک تا هنگامی که آن جلوه‌ی عوالم عیب را ندیده است، آن را باور ندارد. «ده زندان» پنج حس ظاهر و پنج حس باطن است. «واقعیاتِ» روحانی چیزی است که با هیچ یک از این حواس ادراک نمی‌شود و ادراک آن از راه روشنی باطن صورت می‌گیرد. «تیه» به معنای بیابان و در این جا علم اهل ظاهر است که با همه‌ی وسعت خود، به ادارک عوالم غیب کمک نمی‌کند. معنای بیت این است: چون کرم خداوند چیزی بالاتر از علم به تو آموخت، از این علم ظاهر برای خود زندان نساز، یا از این آزادی بهره بگیر و در بیابان زندگی به سوی حق گام بردار و پیش برو.

نفس آن یک چیز و اثباتش رواست *** چون جهت شد مختلف نسبت دوتاست
ما رمیت اذ رمیت از نسبت است *** نفی و اثبات است و هر دو مثبت است
آن تو افکندی چو در دست تو بود *** تو نیفکندی که حق قوّت نمود
زور آدم‌زاده را حدی بود *** مشت خاک اشکست لشکر کی شود
مشت مشت توست و افکندن ز ماست *** زین دو نسبت نفی و اثباتش رواست
یعرفون الانبیا اضدادهم *** مثل ما لا یشتبه اولادهم
همچو فرزندان خود دانندشان *** منکران با صد دلیل و صد نشان
لیک از رشک و حسد پنهان کنند *** خویشتن را بر ندانم می‌زنند
پس چو یعرف گفت چون جای دگر *** گفت لایعرفهم غیری فذر
انهم تحت قبا بی کامنون *** جز که یزدانشان نداند ز آزمون
هم به نسبت گیر این مفتوح را *** که بدانی و ندانی نوح را

مولانا در این ابیات می‌فهماند که چگونه ممکن است در یک مورد هم نفی درست باشد و هم اثبات؟ در این باره به آیه 17 سوره انفال اشاره می‌کند که می‌فرماید: (وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى‏)؛ هنگامی که تو تیر انداختی، تو نینداختی، خدا انداخت. مولانا می‌گوید: هر دو فعل منفی و مثبت در این آیه به جای خود معنا دارد. در ابیات بعد همین معنا را واضح‌تر بیان می‌کند.
«مشت خاک»، تن ناتوان ماست. «افکندن ز ماست» یعنی از حق است. مولانا با استناد به آیه 146 سوره بقره: «دشمنان پیامبران، آنها را خوب می‌شناسند، همان طور که اولاد آنها برای آنها شناخته شده است و اشتباه در آن پیش نمی‌آید»، سؤال دیگری را پیش می‌کشد که خود مثال دیگر برای صحت نسبی نفی و اثبات است. در این آیه خدا فرموده: منکران هم انبیا را می‌شناسند. در حدیثی فرموده: «اولیائی تحت قبایی لایعرفهم غیری؛ اولیای من در زیر آسمان‌های من نهان شده‌اند و جز من کسی آنان را نشناخته است.» چرا این آیه و این حدیث با هم نمی‌خواند؟ مولانا جواب می‌دهد: این که اولیای خدا در زیر آسمان‌های حق نهفته‌اند، یعنی حقیقت وجود آنها را حق می‌داند و می‌آزماید، اما ظاهر اعمال و آثارشان را می‌توان دانست و شناخت. این هم امر نسبی است. آن‌چه برای تو مفتوح و آشکار است به اندازه‌ی فهم و ادراک توست.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط