مؤلف: محمدرضا افضلی
اسپر خود کرده حق آن سنگ را *** بر گشاده آب مینا رنگ را
همچنان کز چشمهی چشم تو نور *** او روان کردست بیبخل و فتور
نه ز پیه آن مایه دارد نه ز پوست *** رویپوشی کرد در ایجاد دوست
در خلای گوش باد جاذبش *** مُدرک صدق کلام و کاذبش
این چه باد است اندر آن خرد استخوان *** کو پذیرد حرف و صوت قصهخوان
استخوان و باد روپوش است و بس *** در دو عالم غیر یزدان نیست کس
مستمع او قائل او بیاحتجاب *** زآنکه الأذنان من الراسای مثاب
حق تعالی آن سنگ را سپر خود کرده و آب آبی رنگ را از آن روان ساخته است. همانطورکه حضرت حق، بیدریغ و بیهیچ سستی، نور بینایی را از چشمهی چشم تو جاری ساخته، نور دیدهی نه از چربی چشم مایه میگیرد و نه از پوست آن؛ یعنی دیدن و ابصار، زاییدهی ساختمان عنصری چشم نیست، بلکه از افعال لطیفهی روح است. حضرت معشوق در پدید آوردن نور بینایی، دستگاه ظاهری چشم را پرده آن کرده است. بدین وسیله منبع اصلی نور چشم (روح لطیف) در حجاب ساختمان ظاهری چشم مخفی مانده است. اما روشنبینان خوب میدانند که «دیدن»، پدیدهای فراحسی است. هم چنین ساختمان گوش انسان که در استخوان کوچک آن، بادی وجود دارد که چگونگی عمل شنوایی را انجام میدهد. استخوان و باد، حجابی بیش نیست و خداوند اندام گوش را که فقط ابزار شنیدن است و نه منشأ شنیدن، به گونهای آفریده که ظاهربینان خیال کنند که ساختمان گوش، منشأ شنیدن است، در حالیکه منبع شنیدار، روح لطیف انسان است.
مولانا با طرح این مسئله که دیدن و شنیدن از فعالیتهای روحی است و دستگاه چشم و گوش، ابزار به شمار میآیند، نقبی میزند به این مطلب که علل و اسباب حاکم بر جهان، خود حجابی بر فعل الهی است. فاعلِ حقیقی در جهان، حضرت حق است و بس: «لا مؤثر فی الوجود الا الله». آنکه بیحجاب و بیواسطه میشنود و میگوید حضرت حق است، زیرا ای به پاداش رسیده! دو گوش هم جزء سر است؛ یعنی شنونده و گوینده و هر عامل یا ابزار ظاهر، جلوههای وجود حقّند و گوش از سر جدا نیست.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
همچنان کز چشمهی چشم تو نور *** او روان کردست بیبخل و فتور
نه ز پیه آن مایه دارد نه ز پوست *** رویپوشی کرد در ایجاد دوست
در خلای گوش باد جاذبش *** مُدرک صدق کلام و کاذبش
این چه باد است اندر آن خرد استخوان *** کو پذیرد حرف و صوت قصهخوان
استخوان و باد روپوش است و بس *** در دو عالم غیر یزدان نیست کس
مستمع او قائل او بیاحتجاب *** زآنکه الأذنان من الراسای مثاب
حق تعالی آن سنگ را سپر خود کرده و آب آبی رنگ را از آن روان ساخته است. همانطورکه حضرت حق، بیدریغ و بیهیچ سستی، نور بینایی را از چشمهی چشم تو جاری ساخته، نور دیدهی نه از چربی چشم مایه میگیرد و نه از پوست آن؛ یعنی دیدن و ابصار، زاییدهی ساختمان عنصری چشم نیست، بلکه از افعال لطیفهی روح است. حضرت معشوق در پدید آوردن نور بینایی، دستگاه ظاهری چشم را پرده آن کرده است. بدین وسیله منبع اصلی نور چشم (روح لطیف) در حجاب ساختمان ظاهری چشم مخفی مانده است. اما روشنبینان خوب میدانند که «دیدن»، پدیدهای فراحسی است. هم چنین ساختمان گوش انسان که در استخوان کوچک آن، بادی وجود دارد که چگونگی عمل شنوایی را انجام میدهد. استخوان و باد، حجابی بیش نیست و خداوند اندام گوش را که فقط ابزار شنیدن است و نه منشأ شنیدن، به گونهای آفریده که ظاهربینان خیال کنند که ساختمان گوش، منشأ شنیدن است، در حالیکه منبع شنیدار، روح لطیف انسان است.
مولانا با طرح این مسئله که دیدن و شنیدن از فعالیتهای روحی است و دستگاه چشم و گوش، ابزار به شمار میآیند، نقبی میزند به این مطلب که علل و اسباب حاکم بر جهان، خود حجابی بر فعل الهی است. فاعلِ حقیقی در جهان، حضرت حق است و بس: «لا مؤثر فی الوجود الا الله». آنکه بیحجاب و بیواسطه میشنود و میگوید حضرت حق است، زیرا ای به پاداش رسیده! دو گوش هم جزء سر است؛ یعنی شنونده و گوینده و هر عامل یا ابزار ظاهر، جلوههای وجود حقّند و گوش از سر جدا نیست.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول