ماهیت وحى با تجربه ى عارفانه چه تفاوتى دارد؟

وحى بارش رحمت است بر کویر پژمرده ى زندگى انسان، سپیده ى امید است براى رهایى انسان از زندان طبیعت، عروج انسان است تا آفاق بلند بى کرانگى و رهایى اش از گرداب تکرار و پوچى به ساحل نجات; و پیامبر واسطه ى فیض است تا انسان در پرتو هدایت خداگونه اش این سفر روحانى را آغاز نماید و خود را از فرش حیات خاکى، به عرش اعلاى الهى صعود دهد; و این ارتباط توسط "وحى" سامان مى یابد.
جمعه، 10 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماهیت وحى با تجربه ى عارفانه چه تفاوتى دارد؟
ماهیت وحى با تجربه ى عارفانه چه تفاوتى دارد؟
ماهیت وحى با تجربه ى عارفانه چه تفاوتى دارد؟

نويسنده:سید محمد حسین میرى
وحى بارش رحمت است بر کویر پژمرده ى زندگى انسان، سپیده ى امید است براى رهایى انسان از زندان طبیعت، عروج انسان است تا آفاق بلند بى کرانگى و رهایى اش از گرداب تکرار و پوچى به ساحل نجات; و پیامبر واسطه ى فیض است تا انسان در پرتو هدایت خداگونه اش این سفر روحانى را آغاز نماید و خود را از فرش حیات خاکى، به عرش اعلاى الهى صعود دهد; و این ارتباط توسط "وحى" سامان مى یابد.

واژه شناسى

کلمه ى وحى و مشتقات آن معانى متفاوتى نظیر اشاره، الهام، نوشتن، تفهیم و القاى پنهانى به کار مى روند; و وجه مشترک همه ى این معانى «تفهیم و القاى سریع و پنهانى» است.[1] این کلمه و مشتقات آن در قرآن به معناى ارتباط خداوند با پیامبران و القاى پیام هدایت تشریعى استعال شده، ولى گاهى به بیان ارتباط خداوند با دیگر انسان ها - نه در قالب وحى - یا با دیگر موجودات است; در مجموع کاربردهاى وحى در قرآن شامل موارد زیر است:
1. تقدیر و تدبیر عام آفرینش;
2. تدبیر غریزى حیوان;
3. الهام و در دل افکندن;
4. اشاره;
5. وحى تسدیرى;
6. وحى تشریعى در قالب ارتباط مستقیم یا با واسطه ى خدا با پیامبر;
موضوع سخن، وحى الهى، به معناى ارتباط خدا با انسان در قالب پیام دهى و پیام گیرى است. در تحلیل سرشت وحى، این شعور مرموز، دانشمندان نظرهاى مختلفى بیان داشته اند که هر کدام به نوعى نارسایند که در این مختصر تنها به عناوین آنها اشاره مى کنیم.

1. تحلیل عقلى وحى

این دیدگاه وحى را استکمال و بالندگى عقل نظرى و عملى، و پیامبر را کسى مى داند که تمام مراتب عقل نظرى و عملى وى در پرتو ارتباط با عقل فعال به فعلیّت تام رسیده است. گویا معرفت وحیانى مرتبه اى از معرفت عقلانى است.
دانشمندانى مانند فارابى، غزّالى، ابوعلى سینا، شهاب الدین سهروردى، ملاصدرا و حکیم لاهیجى هر کدام به گونه اى کوشیدند تا از این ارتباط، تحلیلى عقلانى داشته باشند.[2]

2. تحلیل روان شناختى و جامعه شناختى از وحى

برخى از دانشمندان بر اساس مبانى و داده هاى نوین علوم اجتماعى و روان شناسى، به منظور جمع و سازگارى میان علوم مادى جدید و عقیده به نبوت و وحى، گاه وحى را تبلور شخصیت پیامبران و گاه نبوغ اجتماعى آنان مى شمارند. اینان به زعم خویش پیامبران را افرادى مى دانند که در خبردادن از آنچه دیده و شنیده اند راست گویند، اما سرچشمه ى آگاهى هاى آنها تراوش شخصیت باطنى آنهاست، نه ارتباط با عالم غیب و ماوراى طبیعت.[3] این دیدگاه، همان گونه که پیداست، به انکار وحى و نبوت منجر مى شود.

3. وحى، گونه اى از الهام و مکاشفه

اکثر دین پژوهان غربى در عصر حاضر وحى را نوعى الهام و مکاشفه ى درونى و تجربه ى نفسانى مى دانند. برخى از روشن فکران مسلمان، با تأثیر از چنین برداشتى، دیدگاه اهل سلوک و متصوفه از وحى را بر آن تطبیق مى دهند.
این دیدگاه که به نام «تجربه ى دینى» مشهور شده است خود نوعى دور کردن انسان از چشمه ى زلال وحى است که در نهایت به نفى وحى منجر مى شود. شکل گیرى این دیدگاه در غرب عوامل متعددى داشته است; هم چون:
1. شکست الهیات طبیعى;
2. تعارض علم و دین;
3. نقادى کتاب مقدس.
تجربه ى دینى به عنوان راه حلى براى این مسائل مطرح شد، ولى متأسفانه ثمره اش کوتاه شدن دست بشر از ساحت الهى است.[4]
تردیدى نیست که یکى از راه هاى معرفت، «کشف یا شهود باطنى» است و از این طریق انسان حقایقى از جهان غیب را مشاهده مى کند که حقیقت نمایى آن به مراتب بیشتر از محسوسات و معقولات است. همان معرفتى که قرآن انسان را مشتاق آن مى سازد:
(کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ)[5];
به تعبیر علامه طباطبایى این مشاهده و علم در همین دنیاست، نه پس از مرگ.[6] حال سؤال این است که آیا پدیده ى وحى در همان قلمرو مکاشفات عارفانه و الهامات درونى جاى مى گیرد، یا سنخ دیگرى از شهود است که از هر حیث قابل مقایسه با مکاشفات عارفانه یا یافته هاى ریاضت پیشگان نیست؟

فرق مکاشفات عرفانى با وحى نبوى

به دلایل ذیل به اختصار بیان مى گردد که وحى نبوى و تجارب عرفا ماهیت جداگانه اى دارند.
1. الهام و کشف عرفانى در حیات فردى عارف نمود مى یابد و فاقد هرگونه برهان اقناعى و التزام آور براى دیگران است، ولى وحى نبوى در متن خود متضمن برهان اطمینان بخش براى صاحب وحى و مخاطبان خویش است;
(قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصِیرَة أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى)[7]; بگو این راه من است که با بینایى به سوى خدا مى خوانم; من و هرکه از من پیروى کند.
برخلاف کشف عرفانى که فردى است، صاحب وحى به بعثت و کوشش در هدایت همگان وا داشته مى شود.
2. وحى نبوى داراى عنصر «اطمینان بخشى» است، برخلاف مکاشفه ى عرفا که مجمل و گاهى مبهم و فاقد خصیصه ى اطمینان بخشىِ لازم است:
(ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَة مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ)[8]; و نتواند که این قرآن برخاسته ى غیر خداوند باشد; بلکه همخوان با چیزى است که پیشاپیش آن است و روشنگر آن کتاب است که درآن تردیدى نیست و از پروردگار جهانیان است; یا مى گویند که (پیامبر) آن را برساخته است. بگو اگر راست مى گویید سوره اى همانند آن بیاورید و هرکس را که مى توانید در برابر خداوند (به یارى) فراخوانید.
3. مکاشفه محصول تلاش عملى و فکرى طولانى صاحب آن است، ولى وحى آگاهى ناگهانى و پیش بینى نشده و اکتساب ناپذیرى است که از مبدأ غیبى افاضه مى شود و گیرنده ى آن دخالتى در آن ندارد و آن را به طور مطلق مى پذیرد:
(تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ)[9]; این از اخبار غیبى است که بر تو وحى مى کنیم; نه تو و نه قومت پیش از این آنها را نمى دانستید.
4. دریافت هاى متصوفه و اهل طریقت، هم چنان که ممکن است راستین باشند، ممکن است محصول القائات و وسوسه هاى شیطانى باشند; مثلاً به محى الدین بن عربى منسوب است که:
«رجبیون را دریافتى است که از آثار آن، رؤیت رافضیان (شیعیان) به صورت خوک در مکاشفه است.»
در حالى که حریم وحى نبوى مصون از رهیافت جنود شیطانى و پندارهاى باطل است و خداوند حکیم تمام ضمانت هاى لازم را براى صیانت آن تدبیر کرده است:
(عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى کُلَّ شَیْء عَدَداً)[10]; اوست داناى نهان; کسى را در غیب خویش آگاه نمى سازد، مگر آن کس را که به پیامبرى برگزید که پیشاپیش و پشت سر او نگاهبانى مى گمارد تا معلوم بدارد که پیام هاى پروردگارشان را رسانده اند و خداوند بر آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و عدد همه چیز را شمار کرده است.
این آیه و مانند آن[11] تبیین کننده ى صیانت وحى از مبدأ تا انتهاست که بیانگر عصمت پیامبر در مقام دریافت و ابلاغ وحى به مخاطبان است.[12]

وحى از زبان وحى

میزان شناخت ما از وحى تشریعى تنها از طریق آثار و علایم آن است; بنابراین باید از طریق متن وحى و آورنده ى آن به تبیین پرتوى از آن دست یافت.
اعتراف شخص پیامبر به خدایى بودن وحى،[13] غیر ارادى بودن وحى،[14] عدم قدرت پیامبر بر تغییر و تبدیل وحى،[15] هم سطح نبودن معارف قرآن با فرهنگ عصر نزول،[16]سیره ى صادقانه و پایبندى پیامبر به آیین خود،[17] اتقان و خلل ناپذیرى قرآن،[18]هماوردجویى ها و پیش گویى هاى غیرمتعارف متن قرآن،[19] گویاى اشراق و افاضه از یک غیب مطلق بوده، جستوجو براى پیدا کردن مصدر و منشأ انسانى براى وحى محمدى(صلى الله علیه وآله)تلاشى بى ثمر است.
یافته هاى زیر گزارشى است از تبیین ماهیت وحى:
1. وحى از رابطه ى خداوند در ربوبیت سراسر گیتى، اعم از قوانین جارى در طبیعت، هدایت غریزى موجودات و هدایت تشریعى انسان ها حکایت مى کند:
(رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى)[20]; پروردگار ما کسى است که هر موجودى را آفریده و راه رسیدن به مقصود را به او نشان داده است.
2. حقیقت وحىِ تشریعى، تجلّى علم الهى است که ناشى از علوّ عظمت، عزّت و حکمت خداوند است; بنابراین حامل آن حقیقت وزین سینه ى انسان کامل است.
(و إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى قَلْبِکَ)[21]; و این قرآن نازل شده از جانب پروردگار جهان است که آن را روح امین بر قلبت نازل کرد.
وجود مبارک حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)بدون آن که ابزارهاى حسى و یا تفکر عقلانى در آن مداخله داشته باشد گیرنده ى وحى بوده است.[22]
3.وحى نازل شده از مقام علم الهى است و لباس لفظ و کتابت به آن پوشانده شده تا در خور فهم مردم گردد:
(إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ)[23]; ما قرآن را به زبان عربى قرار دادیم تا در آن اندیشه کنید، در حالى که قرآن در لوح محفوظ نزد ما والامرتبه و استوار است.
دریافت حقیقت قرآن و وحى که فراتر از مفاهیم و سطح خرد و اندیشه ى بشرى است و در مرتبه ى «لوح محفوظ» و «ام الکتاب» است، جز با عروج و صعود پیامبر(صلى الله علیه وآله) از عوالم طبیعى و حسى و عقلانى و ترقى به عالم ملکوت میسر نمى گردد.[24]
4. معرفت وحیانى منشأ بعثت پیامبر است و مخاطبان را به برهان و استدلال و همانندآورى فرا مى خواند.
5. راه وحى با تلاش فکرى و ریاضت عملى طى نمى شود، بلکه موهبت و فضل خداست که براى تکمیل امر هدایت انسان به سوى سعادت، افراد شایسته اى را انتخاب مى کند. البته این امر هرگز با خردپذیرى اهداف و نتایج آن منافات ندارد; از این رو قرآن از نظر مطالب، مضامین و اهداف و روش هایى که به مخاطبان خویش القا مى کند امرى قابل سنجش و ارزیابى است و مکرر از انسان ها مى خواهد که در مضامین آن تدبر کنند.
(أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً)[25]; آیا در قرآن نمى اندیشند، که اگر از نزد غیر خدا بود در آن ناسازگارى و ناهمگونى بسیار مى یافتند.
(وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)[26]; و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا براى مردم بیان کنى آن چه را براى ایشان نازل شده است و تا خود آنان نیز تفکر کنند.
آنچه گذشت خلاصه اى است از تبیین ماهیت وحى و فرق آن با تجارب عارفان.[27]
و به عبارت دیگر مى توان گفت: قرآن در مکه مدّت بیست و سه سال، از راه وحى زبانى و ارتباط گفتارى بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نازل شده است.
اساساً وحى بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دو گونه است: یکى القایى و گزاره اى که داراى الفاظ و جمله بندى خاصى نبوده، تنها محتوى و مضمون آن از سوى خدا بر قلب پیامبر نازل مى شد و پیامبر نیز آن را به زبان خود تلفظ مى کرد، مانند حدیث قدسى، حدیث نبوى و... . دیگرى وحى زبانى و گفتارى که تجلى آن در قرآن ظاهر شد.
قرآن مجموعه اى است که افزون بر محتوا، الفاظ و نظم و نثر و جلمه بندى و ترتیب آن نیز از سوى خداوند نازل شده است و اراده و عقل و تفکر بشر در متن آن دخالتى ندارد و در اعجاز آن همین بس که تا به حال کسى نتوانسته است مانند آن را به رشته تحریر در آورد.

پى نوشتها:

[1]. محمد هادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، الجزء الاول، (مؤسسه ى انتشارات اسلامى چ سوّم، سال 1416 ق)، ص 25 - 31.
[2]. ر.ک: محمدباقر سعیدى روشن، تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت، (مؤسسه ى فرهنگى اندیشه، چ اوّل، مهر ماه 1375).
[3]. همان.
[4]. ر.ک: علیرضا قائمى نیا، وحى و افعال گفتارى، (زلال کوثر، چ اوّل، بهار 1381) و رضا حاجى ابراهیم، نگاهى بر بسط تجربه ى نبوى، (زلال کوثر، چ اوّل، زمستان 1381).
[5]. سوره ى تکاثر، آیات 5 - 6.
[6]. علامه طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، (بیروت: منشورات مؤسسة الاعلمى)، ج 20.
[7]. سوره ى یوسف، آیه ى 108.
[8]. سوره ى یونس،آیه ى 37 - 38.
[9]. سوره ى هود، آیه ى 49.
[10]. سوره ى جن، آیات 26 - 28.
[11]. سوره ى نجم، آیات 1 - 4; سوره ى اعلى، آیه ى 6; سوره ى طور، آیه ى 48; سوره ى حجر، آیات 94 - 95; سوره ى شعراء، آیات 210 - 212.
[12]. ر.ک: محمدباقر سعیدى روشن، وحى شناسى، (مؤسسه ى فرهنگى دانش و اندیشه ى معاصر، چ اوّل، بهار 1378)،و همان.
[13]. سوره ى مزمل، آیه ى 5 و سوره ى اعراف، آیه ى 184.
[14]. سوره ى احزاب، آیه ى 37.
[15]. سوره ى الحاقه، آیات 43 - 47.
[16]. سوره ى شورى، آیه ى 52.
[17]. سوره ى اعراف، آیه ى 6 و سوره ى احقاف، آیه ى 9.
[18]. سوره ى نحل، آیه ى 89 و سوره ى بقره، آیه ى 2.
[19]. سوره ى اسراء، آیه ى 88 و سوره ى مائده، آیه ى 67.
[20]. سوره ى طه، آیه ى 50.
[21]. سوره ى شعراء، آیات 192 - 194.
[22]. علامه طباطبایى، همان، ج 15، ص 317.
[23]. سوره ى زخرف، آیات 3 - 4.
[24]. علامه طباطبایى، همان، ج 18، ص 83 و آیت الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى (مرکز نشر اسراء) ج 3، ص 142، 160.
[25]. سوره ى نساء، آیه ى 82.
[26]. سوره ى نحل، آیه ى 44.
[27]. ر.ک: سعیدى روشن، تحلیل وحى.



معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط