مست شراب ربانی

رفتن ما رفتن جسم و قدم نهادن و برداشتن نیست. لذت این سیر هم جنبه‌ی صوری ندارد، زیرا سیر و سلوک عرفانی، روحانی است و حرکت با پای روح است و هر چند جام، سر می‌کشیم، ولی جامی در آن جا نیست. آنان مست شراب
شنبه، 19 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مست شراب ربانی
 مست شراب ربانی

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 
گام اندازیم و آن جا گام نی *** جام پردازیم و آن جا جام نی
زآن‌که آن جا جمله اشیا جانی است *** معنی اندر معنی اندر معنی است
هست صورت سایه معنا آفتاب *** نور بی‌سایه بود اندر خراب
چون‌که آن‌جا خشت بر خشتی نماند *** نور مه را سایه‌ی زشتی نماند
خشت اگر زرین بود بر کند نیست *** چون بهای خشت وحی و روشنی است
کوه بهر دفع سایه مندک است *** پاره گشتن بهر این نور اندک است
بر برون که چو زد نور صمد *** پاره شد تا در درونش هم زند
گرسنه چون بر کفش زد قرص نان *** وا شکافد از هوس چشم و دهان
صد هزاران پاره گشتن ارزد این *** از میان چرخ برخیز‌ای زمین
تا که نور چرخ گردد سایه‌سوز *** شب ز سایه‌ی توست‌ای باغی روز
این زمین چون گاهواره طفلکان *** بالغان را تنگ می‌دارد مکان
بهر طفلان حق زمین را مهد خواند *** شیر در گهواره بر طفلان فشاند
خانه تنگ آمد ازین گهواره‌ها *** طفلکان را زود بالغ کن شها
خانه‌ای گواره‌رو ضیّق مدار *** تا تواند کرد بالغ انتشار

رفتن ما رفتن جسم و قدم نهادن و برداشتن نیست. لذت این سیر هم جنبه‌ی صوری ندارد، زیرا سیر و سلوک عرفانی، روحانی است و حرکت با پای روح است و هر چند جام، سر می‌کشیم، ولی جامی در آن جا نیست. آنان مست شراب ربانی‌اند و باده کبرای سبحانی‌اند. در آن مرتبه همه چیز روحانی است و معنا اندر معنا اندر معناست؛ یعنی در مرتبه‌ی الهی معنویتِ صرف حاکم است و لاغیر. تا وقتی که جسم و نور، قرین هم باشند، سایه و نور توأمان وجود دارد اما همین که جسم از میان رفت نور محض همه جا را فرا می‌گیرد.
مولانا می‌گوید: زمانی تجرید محضِ روح، حاصل می‌گردد که روح از مقتضیات جسمانی برهد. چون در خرابه‌ی خشتی روی خشتی نماند، سایه زشت ماه نیز بر جای نمی‌ماند. اگر خشت از طلا هم باشد باید آن را کند، چون زیر آب‌های آن خشت، وحی و روشنایی است. هر خشتی که از برابر شمس حقیقت از خود واکنی، حضرت حق به تو اشراق و الهام می‌دهد. پس اشراقات قلبی منوط به رهیدن از مقتضیات جسمانی است. اگر وجهه‌ی مادی زندگی نبود، هستی همه نور حق بود. مولانا تعبیر تازه‌ای از پاشیده شدن کوه طور ارائه می‌دهد و آن این‌که با تجلی حضرت حق، کوه از هم پاشید تا جلوه‌ی او را بر تمام ذرات آن و درون آن ذرات هم بتابد. اگر دنیای ظاهر محو شود نور عالم غیب، در روح آزادِ از جسم می‌تابد تا نور آسمان، سایه را محو کند.
ای گریزپای، ستمگر! سیاهی شب از سایه‌ی توست. حضرت حق زمین را برای آدمیان که به منزله‌ی اطفالند گهواره نامید و در آن گهواره به اطفال شیر (رزق و روزی) داد. ‌ای گهواره! تو خانه را تنگ مکن تا افراد بالغ بتوانند در پهنه‌ی آن ببالند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط