مؤلف: محمدرضا افضلی
هیچ کنجی بیدد و بیدام نیست *** جز به خلوتگاه حق آرام نیست
کنج زندان جهان ناگزیر *** نیست بیپا مزد و بیدق الحصیر
والله ار سوراخ موشی در روی *** مبتلای گربه چنگالی شوی
هیچ گوشهای از این جهان، خالی از انسانهای درّندهخو و حیوان صفت نیست. تنها خلوتگاه حضرت حق است که آرامش و فراغت دارد. هر گوشهای از این دنیا که مانند زندان است و هیچ چارهای هم از آن نیست، بدون بار تکلیف و زحمت نمیباشد. تشبیه جهان مادی به زندان میتواند مأخوذ از این حدیث باشد: «الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر».
مولانا میگوید: آمدن به این دنیا (زندان)، ناگزیر است اما بیفایده هم نیست و دق الحصیر و ضیافتی را با خود دارد. در هر حال جهان جای آسایش نیست. به خدا سوگند! اگر فرضاً به سوراخ موشی هم که فرار کنی باز اسیر چنگال گربهای خواهی شد. ظاهراً به این حدیث نظر دارد: «لو کان المؤمن فی حجر ضبّ لقیض الله له من یوذیه؛ اگر مؤمن به سوراخ سوسمار هم بخزد، باز حق تعالی کسی را بر او میگمارد تا آزارش دهد.»
تو مکانی اصل تو در لامکان *** این دکان بر بند و بگشا آن دکان
شش جهت مگریز زیرا در جهات *** شش در است و شش دره مات است مات
حقیقت انسان لامکان است، چون خلیفةالله و مظهر اسماءالله است. مولانا میگوید: تو مانند هر موجود جهان مادی، یک جزء این عالم محدودیت و تعیّن هستی. اما اصل همه این وجودهای مقید و محدود در عالم بینهایت و لامکان است. «بگشا آن دکان»، یعنی بکوش که آن عالم را بشناسی و تا زمانی که اسیر این عالم محدود هستی به حقیقت نمیرسی و از هر سویی که بگریزی به بنبست بر میخوری. «شش دره» اصطلاح نرد است، به این معنا که یک طرف بازی در هر شش خانه نرد راه مهرههای حریف را ببندد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
کنج زندان جهان ناگزیر *** نیست بیپا مزد و بیدق الحصیر
والله ار سوراخ موشی در روی *** مبتلای گربه چنگالی شوی
هیچ گوشهای از این جهان، خالی از انسانهای درّندهخو و حیوان صفت نیست. تنها خلوتگاه حضرت حق است که آرامش و فراغت دارد. هر گوشهای از این دنیا که مانند زندان است و هیچ چارهای هم از آن نیست، بدون بار تکلیف و زحمت نمیباشد. تشبیه جهان مادی به زندان میتواند مأخوذ از این حدیث باشد: «الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر».
مولانا میگوید: آمدن به این دنیا (زندان)، ناگزیر است اما بیفایده هم نیست و دق الحصیر و ضیافتی را با خود دارد. در هر حال جهان جای آسایش نیست. به خدا سوگند! اگر فرضاً به سوراخ موشی هم که فرار کنی باز اسیر چنگال گربهای خواهی شد. ظاهراً به این حدیث نظر دارد: «لو کان المؤمن فی حجر ضبّ لقیض الله له من یوذیه؛ اگر مؤمن به سوراخ سوسمار هم بخزد، باز حق تعالی کسی را بر او میگمارد تا آزارش دهد.»
تو مکانی اصل تو در لامکان *** این دکان بر بند و بگشا آن دکان
شش جهت مگریز زیرا در جهات *** شش در است و شش دره مات است مات
حقیقت انسان لامکان است، چون خلیفةالله و مظهر اسماءالله است. مولانا میگوید: تو مانند هر موجود جهان مادی، یک جزء این عالم محدودیت و تعیّن هستی. اما اصل همه این وجودهای مقید و محدود در عالم بینهایت و لامکان است. «بگشا آن دکان»، یعنی بکوش که آن عالم را بشناسی و تا زمانی که اسیر این عالم محدود هستی به حقیقت نمیرسی و از هر سویی که بگریزی به بنبست بر میخوری. «شش دره» اصطلاح نرد است، به این معنا که یک طرف بازی در هر شش خانه نرد راه مهرههای حریف را ببندد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول