مؤلف: محمدرضا افضلی
آنچنان معمور و باقی داشتت *** تا که دهری از ازل پنداشتت
شکر دانستیم آغاز تو را *** انبیا گفتند آن راز تو را
آدمی داند که خانه حادث است *** عنکبوتی نی که در وی عابث است
پشه کی داند که این باغ از کی است *** کو بهاران زاد و مرگش در دی است
کرم کاندر چوب زاید سست حال *** کی بداند چو را وقت نهال
ور بداند کرم از ماهیتش *** عقل باشد کرم باشد صورتش
مولانا به بررسی اعتقاد گروهی از حکمای مادی میپردازد که میپنداشتند عالم از ازل بوده و حادث نیست (دهر به معنای زمان یا زمان طولانی است). مردم دوران جاهلیت حوادث و بلاها را به دهر نسبت میدادهاند. دهری کسی است که به قدیم بودن زمان معتقد است. در سورهی جاثیه آیهی 24 به این دسته از مردم اشاره شده است: (وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ)؛ و گفتند زندگانی نیست مگر همین زندگانی دنیا میمیریم و میزییم و هلاک نمیکند ما را مگر روزگار.
مولانا میگوید شکر خدا را که حادث بودن فلک را به استناد سخنان انبیا شناختیم. بنابراین دهریون که دهر و روزگار را ازلی و سرمدی میدانند و افعال و حوادث را بدو نسبت میدهند در اشتباهند، زیرا فقط حق تعالی قدیم است. انسانِ کامل و عارف میداند که خانهی دنیا حادث است، ولی عنکبوت که در این خانه به بازی و کارهای بیهوده سرگرم است، این حقیقت را نمیداند. انسان ژرفاندیش وقتی به ساختمانی نگاه میکند، قطعاً پیش خود میگوید این بنا را بنّایی ساخته است و هرگز به این خیال نمیافتد که آن ساختمان از ازل بوده است. ولی افراد سطحی اندیش و عنکبوتی، که بر دیوارهای آن خانه تار تنیدهاند این مطلب را درک نمیکنند و نمیدانند این خانه را کی ساختهاند. همچنین کرم از زمانی که درخت، نهال بوده است خبر ندارد و اگر خبر داشته باشد «صورت کرم» دارد ولی کرم نیست.
عقل خود را مینماید رنگها *** چون پری دورست از آن فرسنگها
از ملک بالاست چه جای پری *** تو مگس پرّی به پستی میپری
گرچه عقلت سوی بالا میپرد *** مرغ تقلیدت به پستی میچرد
علم تقلیدی وبال جان ماست *** عاریه است و ما نشسته کان ماست
زین خرد جاهل همی باید شدن *** دست در دیوانگی باید زدن
هرچه بینی سود خود زآن میگریز رزهر نوش و آب حیوان را بریز
هرکه بستاید تو را دشنام ده *** سود و سرمایه به مفلس وام ده
ایمنی بگذار و جای خوف باش *** بگذر از ناموس و رسوا باش فاش
آزمودم عقل دور اندیش را *** بعد ازین دیوانه سازم خویش را
مولانا میگوید: عقل خداجو خود را پشت صورتهای گوناگون پنهان میکند. خودش از این صورتها بسیار دور است؛ مانند پری و جن، که هر تصویری از آن در ذهن بیاوریم پری نیست. تو که مادی و دنیایی هستی نمیتوانی به آن مرتبهی بالا پرواز کنی. عقل حقیقتجو به عقل کل یا عقل اول میپیوندد که اولین صادر از وجود مطلق الهی است. انسان مادی و کسی که آگاهی و علم او به این جهان خاکی محدود باشد، آنچه میداند علم تقلیدی است و همین تقلید، جلوی پرواز عقل او را میگیرد. این علم تقلیدی دست و پای روح را میبندد و ما بیهوده به آن فخر میکنیم. «خرد»، عقل حسابگر و مادی است که باید آن را رها کرد. «سود خود»، یعنی آنچه مطلوب نفس باشد. «آب حیات» در این جا چیزی است که به زندگی این جهانی مایه و نیرو میدهد. «سود و سرمایه»، یعنی تمام هستی این جهانی. «ناموس»، یعنی خوشنامی و قبول عام که انسان را از پیوستن و اتّکای به حق باز میدارد. «عقل دوراندیش»، همان عقل حسابگر است که راهی به خدا نمییابد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
شکر دانستیم آغاز تو را *** انبیا گفتند آن راز تو را
آدمی داند که خانه حادث است *** عنکبوتی نی که در وی عابث است
پشه کی داند که این باغ از کی است *** کو بهاران زاد و مرگش در دی است
کرم کاندر چوب زاید سست حال *** کی بداند چو را وقت نهال
ور بداند کرم از ماهیتش *** عقل باشد کرم باشد صورتش
مولانا به بررسی اعتقاد گروهی از حکمای مادی میپردازد که میپنداشتند عالم از ازل بوده و حادث نیست (دهر به معنای زمان یا زمان طولانی است). مردم دوران جاهلیت حوادث و بلاها را به دهر نسبت میدادهاند. دهری کسی است که به قدیم بودن زمان معتقد است. در سورهی جاثیه آیهی 24 به این دسته از مردم اشاره شده است: (وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ)؛ و گفتند زندگانی نیست مگر همین زندگانی دنیا میمیریم و میزییم و هلاک نمیکند ما را مگر روزگار.
مولانا میگوید شکر خدا را که حادث بودن فلک را به استناد سخنان انبیا شناختیم. بنابراین دهریون که دهر و روزگار را ازلی و سرمدی میدانند و افعال و حوادث را بدو نسبت میدهند در اشتباهند، زیرا فقط حق تعالی قدیم است. انسانِ کامل و عارف میداند که خانهی دنیا حادث است، ولی عنکبوت که در این خانه به بازی و کارهای بیهوده سرگرم است، این حقیقت را نمیداند. انسان ژرفاندیش وقتی به ساختمانی نگاه میکند، قطعاً پیش خود میگوید این بنا را بنّایی ساخته است و هرگز به این خیال نمیافتد که آن ساختمان از ازل بوده است. ولی افراد سطحی اندیش و عنکبوتی، که بر دیوارهای آن خانه تار تنیدهاند این مطلب را درک نمیکنند و نمیدانند این خانه را کی ساختهاند. همچنین کرم از زمانی که درخت، نهال بوده است خبر ندارد و اگر خبر داشته باشد «صورت کرم» دارد ولی کرم نیست.
عقل خود را مینماید رنگها *** چون پری دورست از آن فرسنگها
از ملک بالاست چه جای پری *** تو مگس پرّی به پستی میپری
گرچه عقلت سوی بالا میپرد *** مرغ تقلیدت به پستی میچرد
علم تقلیدی وبال جان ماست *** عاریه است و ما نشسته کان ماست
زین خرد جاهل همی باید شدن *** دست در دیوانگی باید زدن
هرچه بینی سود خود زآن میگریز رزهر نوش و آب حیوان را بریز
هرکه بستاید تو را دشنام ده *** سود و سرمایه به مفلس وام ده
ایمنی بگذار و جای خوف باش *** بگذر از ناموس و رسوا باش فاش
آزمودم عقل دور اندیش را *** بعد ازین دیوانه سازم خویش را
مولانا میگوید: عقل خداجو خود را پشت صورتهای گوناگون پنهان میکند. خودش از این صورتها بسیار دور است؛ مانند پری و جن، که هر تصویری از آن در ذهن بیاوریم پری نیست. تو که مادی و دنیایی هستی نمیتوانی به آن مرتبهی بالا پرواز کنی. عقل حقیقتجو به عقل کل یا عقل اول میپیوندد که اولین صادر از وجود مطلق الهی است. انسان مادی و کسی که آگاهی و علم او به این جهان خاکی محدود باشد، آنچه میداند علم تقلیدی است و همین تقلید، جلوی پرواز عقل او را میگیرد. این علم تقلیدی دست و پای روح را میبندد و ما بیهوده به آن فخر میکنیم. «خرد»، عقل حسابگر و مادی است که باید آن را رها کرد. «سود خود»، یعنی آنچه مطلوب نفس باشد. «آب حیات» در این جا چیزی است که به زندگی این جهانی مایه و نیرو میدهد. «سود و سرمایه»، یعنی تمام هستی این جهانی. «ناموس»، یعنی خوشنامی و قبول عام که انسان را از پیوستن و اتّکای به حق باز میدارد. «عقل دوراندیش»، همان عقل حسابگر است که راهی به خدا نمییابد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول