تحصیل و ازدواج جوانان در آئینه‌ی خاطرات امام خمینی

امام راجع به بچه‏ها بسیار سفارش می‏کردند. نسبت به‏ اینکه فرزندانشان نمازهای خود را در اول وقت به جا بیاورند، بسیار حساس بودند. یکی دیگر از مسائلی که آقا برای آن اهمیت قائل بودند درس و تحصیل بچه‏ها بود و به هیچ وجه
دوشنبه، 21 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تحصیل و ازدواج جوانان در آئینه‌ی خاطرات امام خمینی
 تحصیل و ازدواج جوانان در آئینه‌ی خاطرات امام خمینی

 

گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند




 

تحصیل

وضعیت درسی بچه‏ها را جویا می‏شدند

خانم زهرا اشراقی:

امام راجع به بچه‏ها بسیار سفارش می‏کردند. نسبت به‏ اینکه فرزندانشان نمازهای خود را در اول وقت به جا بیاورند، بسیار حساس بودند. یکی دیگر از مسائلی که آقا برای آن اهمیت قائل بودند درس و تحصیل بچه‏ها بود و به هیچ وجه نمی‏پسندیدند که بچه‏ها در طول سال تحصیلی وقت خود را به بازیگوشی و بطالت بگذرانند. ‏امام همیشه از وضعیت درسی نوه‏ها و نتیجه‏های خود جویا می‏شدند.(1)

باید خوب درس بخوانی

آقای سید عمادالدین طباطبایی:

یک روز که وارد اتاق‏ امام شدم به من فرمودند: «درست را خوب می‌خوانی؟» گفتم: «بله» گفتند: «خوب کاری می‌کنی، چون اگر می‌خواهی وقتی بزرگ شدی کار خوب و زندگی خوبی داشته باشی باید درست را خوب بخوانی. همینطور اگر می‌خواهی در جهان آخرت خوب زندگی کنی باید درس بخوانی و چیزهایی را که‏ یاد نگرفته‏ای یاد بگیری و به آن‏ها عمل کنی».(2)

سعی کن بهتر نمره بیاوری

آقای سید عمادالدین طباطبایی:

وقتی نمرات درسی‏ام را به‏ امام نشان می‌دادم و ایشان از نمرات درسی من مطلع می‌شدند، می‌گفتند: «سعی کن از این بهتر در درس‏هایت نمره بیاوری، تا در آینده بتوانی زندگی بهتری داشته باشی».(3)

اصرار نمی‌کردند چه رشته‏ای بخوانند

خانم فاطمه طباطبایی:

در مورد تحصیل دخترانشان هم وضع به همین منوال بود؛ اصرار نمی‌کردند حتماً فلان رشته را بخوانند. اساساً دخالتی در این‏ امور نمی‌کردند. حداکثر این بود که توصیه به تحصیلی علوم می‌کردند.(4)

خودمان باید تصمیم بگیریم

خانم عاطفه‌ اشراقی:

من بارها از آقا خواسته بودم که برای قبول شدنم در دانشگاه دعا کنند و ایشان همیشه می‌گفتند: «من برای همه دعا می‌کنم و برای تو نیز دعا خواهم کرد».
در مورد انتخاب رشته، ایشان رشته‏ی خاصی را پیشنهاد نمی‌کردند. ‏امام در برخوردها بسیار جدی بودند و گاهی اوقات نیز ما را تسکین می‌دادند، ولی اعتقاد داشتند که تصمیم گیرنده باید خودمان باشیم و فقط ما را راهنمایی می‌کردند.(5)

برو قم و مشغول درس باش

آقای سید رحیم میریان:

سال 65 بود که مسیح (نوه ‏امام) که در قم به درس طلبگی مشغول بود، شنیده بود که حال‏ امام خوب نیست و ایشان در بیمارستان بستری است، به تهران آمد و در بیمارستان حضور یافت. تا کنار‏ امام نشست‏ امام فرمود کجا بودی؟ گفت قم بودم، شنیدم حالتان خوب نیست، آمدم شما را ببینم.‏ امام فرمود: «خوب مرا دیدی، همین الان پاشو برو قم و مشغول درس باش.»(6)

سعی کنید علم را به قلب‏تان بفرستید

خانم فاطمه طباطبایی:

توصیه‏‏ی امام این بود که: اگر علم یاد می‌گیرید، سعی کنید بعد از اینکه با مبانی عقلی هماهنگش کردید، آن را به قلب بدهید؛ وقتی به قلب رفت، کارساز خواهد بود. این علم است که شما را حرکت می‌دهد. شما وقتی علوم را به قلب تفرستید و فقط یاد بگیرید، صندوقچه‏ای می‌شود که محفوظات را مانند یک کتابخانه در آن جمع کرده‌اید و این علم خود حجاب می‌شود.(7)

هر کدام جای خود

خانم عاطفه‌ اشراقی:

به‏ یاد دارم ‏امام همیشه می‌گفتند که در ساعت تفریح درس نخوانید و در ساعت درس خواندن تفریح نکنید، هر کدام در جای خود. هم چنین می‌گفتند که از زمان کودکی به‏ یاد دارند که هیچ وقت ساعت این دو را با هم عوض نکرده‌اند و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.(8)

تفریح داشته باش

خانم زهرا مصطفوی:

امام وقتی می‌بینند من روزهای تعطیل مشغول درس هستم می‌گویند: «به جایی نمی‏رسی، چون باید موقع تفریح، تفریح کنی». این مسئله را به پسر من جدی می‌گویند. این نقل قول از خود‏ امام است که در حضور من مکرر به پسر من می‌گفتند: «من نه ‏یک ساعت تفریحم را گذاشتم برای درس و نه‏ یک ساعت وقت درسم را برای تفریح گذاشتم»؛ یعنی هر وقت را برای چیز خاصی قرار می‌دادند و به پسر من این نصیحت را می‌کنند که تفریح داشته باش، اگر نداشته باشی نمی‌توانی خودت را برای تحصیل آماده کنی.(9)

انتخاب شغل

اگر احمد می‌خواهد طلبه شود

حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی:

امام، فرزندانشان را اعم از زن و مرد در انتخاب هر شیوه و هر مشی که خودشان مصلحت می‌دانستند، آزاد می‌گذاشتند. خود این آزادی انتخاب و حرکت، بیانگر بینش‏ امام نسبت به مسائل اجتماعی در خصوص مرد و زن است.
معروف است بعد از آنکه حاج احمد آقا دیپلم گرفت، می‌توانست وارد مشاغل اجتماعی بشود. ‏امام به دامادشان مرحوم اشراقی گفتند: «به احمد بگوئید اگر مایل است طلبه بشود و در سلک روحانیت باشد، من می‌توانم از وجوه شرعیه و یا ‏امکانات مالی که هست و دارم به او کمک کنم والا او دیگر به حدی رسیده که بتواند برای خودش راهی را انتخاب کند و طبیعتاً درآمدش را نیز کسب کند.
اوایل، داماد‏ امام رویشان نمی‌شد که به فرزند ‏امام این پیغام را برسانند؛ یعنی بگوید شما یا بروید کار بگیرید و یا بیایید روحانی بشوید.‏امام احساس کردند که شاید دامادشان نگوید، این بود که خودشان به صراحت برای احمد آقا نوشتند:
«یکی از دو راه را انتخاب کنید. اگر می‌خواهید روحانی شوید، مشمول کسانی می‌شوید که لیاقت و شایستگی دریافت وجوه را دارند، والا راهی دیگر را انتخاب کنید و ادامه بدهید».(10)

برو آخوند بشو

آقای سیدرضا مصطفوی:

یک روز وارد اتاق‏ امام شدم دیدم آقا مسیح نوه‏ی ‏امام هم پیش ایشان هستند. سلام کردم. ‏امام جواب دادند و فرمودند: «بنشین» نشستم. چند لحظه بعد رو کردند به مسیح و به او فرمودند: «اگر می‌خواهی در آن جهان سعادتمند باشی، برو آخوند بشو که بتوانی همیشه از حق دفاع کنی و جلوی ناحق بایستی و از چیزی نترسی و به حق عمل کنی، حتی اگر برای خودت ناگوار باشد».(11)

زی طلبگی را حفظ کن

حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی (نوه ‏امام):

یک روز قبل از اینکه به دست مبارک‏ امام معمم بشوم، در خدمت ایشان بودم. به من فرمودند: «زی طلبگی را حفظ کن» و بعد ادامه دادند که ‏این زی طلبگی به سه چیز است:
«درس جماعت (درس عمومی)، نماز جماعت، تفریح».(12)

ما انقلاب نکردیم که پست بین خودمان تقسیم کنیم

خانم فاطمه طباطبایی:

امام ما را از تصدی پست‏های حساس منع می‌کردند. مثلاً دوست نداشتند دخترشان نماینده مجلس بشود. چون می‌گفتند دلم نمی‌خواهد این احساس و توهم پیدا شود که به خاطر منسوب بودن به من، دخترم فلان پست را گرفته است. یا می‌گفتند: «ما انقلاب نکردیم که پست بین خودمان تقسیم کنیم و اصلاً برای اینکه‏ این شایعه در ذهن مردم به وجود نیاید دنبال این کارها نروید. هزار جور کار دیگر هست که می‌توانید آن‏ها را انجام دهید.»(13)

ازدواج فرزندان

«معیارهای انتخاب»

خانواده‏ها باید هم مسلک باشند

خانم فریده مصطفوی:

امام در انتخاب همسر، چه برای دخترانشان و چه برای پسرانشان روی خانواده‏هایشان خیلی تکیه می‌کردند.‏امام می‌فرمودند: «خانواده‏ها باید هم مسلک باشند، سنخیت داشته باشند و مؤمن و متعهد باشند.»(14)

با ما مشورت می‌کردند

خانم فریده مصطفوی:

امام به‏ این مسئله معتقد نبودند که دامادهایشان حتماً باید روحانی باشند. ‏اما پس از اینکه خودشان کسی را مناسب می‌دیدند، با ما مشورت می‌کردند و خصوصیات او را ذکر می‌کردند و در صورت عدم مخالفت ما بدون هیچ قید و شرطی می‌پذیرفتند و تصمیم ایشان بستگی به میل و انتخاب ما داشت. بحمدالله تشخیصی ایشان مثل همیشه خیلی خوب بود.(15)

نظر نهایی به عهده‏ی شما فرزندان است

خانم مرضیه حدیده چی:

از جمله آزادی‏هایی که ‏امام در مورد همه و نیز فرزندانشان معتقد بودند، حق انتخاب همسر بود؛ لذا به هنگام ازدواج دخترهایشان می‌فرمودند: «من فلانی را مناسب تشخیص دادم،‏ اما نظر صائب و نهایی به عهده شما فرزندان است». و در صورت عدم تمایل دختران به ازدواج، مسئله منتفی بود.(16)

استخارہ کردند

خانم فاطمه طباطبایی:

یک بار از خانم پرسیدم که آیا‏ امام در مورد انتخاب دامادهایشان استخاره می‌کردند. ایشان گفتند: به‏ این معنا که اگر استخاره خوب آمد قبول کنند و اگر بد آمد رد کنند، نه.‏ امام اعتقادی به‏ این استخاره در این معنی نداشتند. در مورد یکی از دخترهایشان دقیقاً یادم هست که اول وضو گرفتند، بعد سر سجاده نشسته دو رکعت نماز خواندند و از خدا طلب خیر کردند.(17)

«مهریه و مراسم ازدواج»

مهریه در حد متعارف

خانم فرشته اعرابی:

امام در مورد مهریه فرزندانشان حد متعارف را در نظر داشتند ایشان همیشه در ‏امور مربوط به ازدواج سفارش به سادگی می‌کردند.(18)

نگفتم آیینه نخرید

خانم زهرا مصطفوی:

بعد از انقلاب اولین نوه ‏امام که ازدواج کرد دختر من بود. این قدر آقا سفارش کرده بودند که ساده باشد، تجملاتی نباشد، که دو سه روز قبل از اینکه عقد باشد مادرم به من گفت: آخر شما نمی‌خواهید خریدی کنید، آیینه شمعدانی بخرید؟... گفتم: آخه... خانم حرفی نزدند من هم دیگر حرفی نزدم. بعد خانم برادرم که وارد شد، چون خواهر داماد بود، مادرم به او گفتند: شما چه وقت می‌خواهید برای عروسی چیزی بخرید؟ ایشان گفتند که‏ امام گفته‌اند این کار را نکنید . مادرم چیزی جواب ندادند. بعد که سفره پهن شد و همه دور هم بودیم، خانم از آقا پرسیدند که شما سفارش فرموده‌اید آیینه و شمعدان نخرند؟ شگون عروسی به آیینه است.‏امام گفتند: من نگفتم آیینه نخرید ولی می‌گویم ساده باشد؛ یعنی آن قدر سفارش شده بود که خواهر داماد فکر کرده بود حتی باید آیینه نخرند.(19)

مهریه و تشریفات ازدواج

خانم فاطمه طباطبایی:

امام راجع به مهریه دقت داشتند. یعنی اعتقادشان به‏ این بود که دختر باید مهریه داشته باشد. اگر افرادی برای عقد نزد ایشان می‌آمدند و مثلاً مهریه را یک جلد کلام الله مجید ذکر می‌کردند ‏امام قبول نمی‌کردند و می‌گفتند چیزی را به عنوان مهر تعیین کنند ولی در مورد تشریفات دیگر ازدواج اعتقادی نداشتند. زمانی که نوه ‏ایشان با برادرم ازدواج کردند چون زمان جنگ بود، شدیداً از تشریفات نهی کردند و گفتند وقت جشن گرفتن و مهمانی دادن نیست.(20)

مهری تعیین کنید

خانم مرضیه حدیده چی:

امام در رابطه با مهریه عروس، مقدار زیاد را نمی‌پذیرفتند، ولی قانع به‏ این هم نبودند که کسی فقط یک کلام الله مجید را مهر قرار دهد. می‌فرمودند: «مهری تعیین کنید، بگویید دو تا سکه، ده تا سکه، ده هزار تومان پول و...»(21)

پدر دختر راضی است؟

آیت الله حائری شیرازی:

دختری می‌خواست ازدواج کند، آورده بودند خدمت‏ امام که عقد کنند. پدر دختر نبود، مادرش بود، ‏امام از آن واسطه پرسیدند پدرش راضی است؟ گفت بله راضی است. باز‏ امام خطبه را نخواندند. گفتند: «اگر پدر راضی نباشد عقد باطل است.» گفتند نه آقا، هم نوشته، و هم گفته است. باز ‏امام چیزی نگفتند. باز وقتی می‌خواستند عقد بکنند، برای بار سوم گفتند: «اگر رضایت پدر نباشد باطل است.» بعد عقد را انجام دادند.(22)

«بعد از ازدواج»

من این حق را ندارم

خانم زهرا مصطفوی:

وقتی خواهر هیجده ساله‏ام فرزندی هفت ماهه در شکم داشت و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد و اطباء اتفاق نظر کرده بودند که تنها یا مادر و یا طفل را می‌توان نجات داد و حیات هر دو ممکن نیست. یا باید از طفل گذشت تا مادر زنده بماند یا به فوت مادر رضا داد و فرزند را زندگی و حیات بخشید. از‏امام خواسته شد که رضایت دهد برای نجات مادر، طفل را قربانی کنند. با ملامت فرمودند: «من این حق را ندارم که چون به فرزندم علاقه مندم، موجب مرگ موجود دیگری گردم چون هر دو بنده خدا و موجود زنده هستند.»
همین ایمان و اخلاص‏ امام سبب شد خداوند هم مادر و هم فرزند را زنده نگهدارد.(23)

راجع به اسم نوزاد چیزی ننوشتند

خانم فاطمه طباطبایی:

امام در زندگی شخصی و خانوادگی فرزندانشان دخالت نمی‌کردند (غیر از ارشادات و نصایح کلی) و خود فرزندان را در برنامه ریزی‌ها و انجام کارها آزاد می‌گذاشتند؛ مثلاً حتی در اسم گذاری نوه‏ها دخالتی نمی‌کردند. به ‏یاد دارم وقتی پسر بزرگ من به دنیا آمد، حضرت‏ امام در نجف اشرف در تبعید به سر می‌بردند و خانم محترم ایشان در همان دوران به‏ ایران تشریف آوردند و ما در انتخاب اسم فرزندمان تردید داشتیم. چند اسم بود که مردد بودیم کدام را انتخاب کنیم. دو ماهی به همین منوال سپری شده بود. یک روز خانم گفتند وقتی صحبت فرزند شما می‌شد آقا می‌گفتند: «حسن» اسم مناسب و خوبی است که اگر فرزند احمد پسر بود انتخاب کند. ولی به خود ما نگفتند. حتی پس از تولد که نامه تبریک برایمان نوشتند راجع به اسم نوزاد چیزی ننوشته بودند، ولی وقتی ما از میل و نظر حضرت‏ امام مطلع شدیم حسن را انتخاب کردیم، نسبت به فرزندان پسری احساس مسئولیت بیشتری می‌کردند؛ مثلاً چند سال پیش، «علی» ما ضمن بازی صورت نوه عمه‌اش را زخم کرد پس از اینکه ‏امام مطلع شدند، مقداری وجه به عنوان دیه به فرزند زخمی‏شده دادند؛ یعنی پرداخت «دیه» را وظیفه خود می‌دانستند (به عنوان حق جدی).(24)

گفتند علی باشد

خانم زهرا مصطفوی:

امام هیچ گونه دخالتی در نامگذاری بچه‏ها و نوه‏ها که پدرشان کسی دیگری است نمی‌کنند، اگر هم بخواهند یک پیغامی ‏به پدرشان می‌دهند.‏ اما نام بچه‏ها مثل «فاطمه»، «زهرا»، «حسین» اینها را داریم که همه را آقا گذاشتند. «علی» پسر احمد آقا را هم باز آقا اسمش را گذاشتند که اول قرار بود اسم دیگری برایش بگذارند، ولی آقا گفتند: «علی».(25)

توصیه‏هایشان کلی بود

خانم فاطمه طباطبایی:

امام بسیاری از مسایل و مشکلات را به خانه نمی‌آوردند، البته اگر احیاناً فردی از بیرون می‌آمد، نصیحتش می‌کردند. مثلاً می‌گفتند که اگر زنی چنین کاری کرده، بد کرده ‏یا بر عکس اگر مردی چنین کاری کرده، بد بوده است. یا اگر زنی می‌آمد و می‌گفت: «شوهرم گفت از خانه بیرون نرو»‏ امام می‌گفتند: «از خانه بیرون نرو، چون این وظیفه شرعیت است، ولی ببین چرا شوهرت این حرف را زده است. زمینه را برایش جور کن، اگر جاهای خاصی مد نظرش بوده، آنجاها نرو و توصیه‏هایشان کلی بود.(26)

چگونگی رفتار هنگام عصبانیت

خانم زهرا مصطفوی:

تنها یکی دو مورد بوده که‏ ایشان به ما نصیحت‌هایی کرده‌اند. یکی در ازدواج دختر خودم بوده که موقعی که خطبه عقد ایشان را خواندند و ما خصوصی خدمت ایشان بودیم به دختر من نصیحت کردند که: «تو هر وقت شوهرت وارد می‌شود و دیدی خیلی عصبانی است و حتی در آن عصبانیت به تو تهمت زد و یک چیزهای خلاف گفت، تو در آن موقع به ‏ایشان هیچی نگو، بعد از آنکه از عصبانیت افتاد، بعدها بگو این حرفت تهمت بوده» و بعد برگشتند رو به داماد کردند و گفتند: «شما هم همینطور، اگر یک وقتی وارد شدید و دیدید ایشان عصبانی است، آن موقع تذکرات را ندهید».(27)

سعی کنید با هم رفیق باشید

خانم فاطمه طباطبایی:

امام به پسرها و نوه‏هایشان القا می‌کردند که انتظار کار کردن از زنشان را نداشته باشند. اگر کردند محبت کرده‌اند. البته به دخترها هم توصیه می‌کردند که کار بکنند و در ابتدای عقد نصیحت می‌کردند که سعی کنید با هم رفیق باشید.(28)

لزوم آراستگی برای همسر

خانم زهرا مصطفوی:

امام، نصیحتی در عقد دختر خواهرم، دختر آقای اشراقی (که عروس آقای خاتمی ‏است) به‏ ایشان کردند البته داماد نبود. چون داماد نامحرم است و ما جایی که مرد نامحرم است نمی‌رویم، چون‏ امام اجازه نمی‌دهند. ایشان به دختر خواهرم گفتند که: «تو جوری منزل را آماده کن و در منزل مهیا باش که شوهرت وقتی یادش می‌آید که می‌خواهد بیاید منزل، با شوق و ذوق بیاید؛ طوری نباشد که با اکراه بیاید».(29)

با هم بسازید

دکتر محمدباقر کجباف:

سال 60 وقتی‏ امام خطبه‏ی عقد من و همسرم را خواندند، ‏امام رو به ما کرد و فرمودند با هم بسازید. بعد از اتمام فرمایش ایشان به ‏امام عرض کردم نصیحت دیگری هم بفرمائید.‏ امام مجدداً فرمودند با هم بسازید بار سوم که باز خدمتشان عرض کردم آقا نصیحت دیگری بفرمائید نگاه نافذشان را به من دوخته و فرمودند نصیحت همین است با هـم بسازید. بعد دست ایشان را بوسیده و مرخص شدیم.(30)

با هم خوب باشید

حجت الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی:

برادرمان آقای آشتیانی مسؤول وقت عقد بود. هر روز به پنج نفر نوبت می‌داد با اینکه گاهی بعضی از روزها تا پانزده نفر نیز برای اجرای خطبه به ‏امام مراجعه می‌کردند. ‏امام با کمال ملاطفت و مهربانی با آن‏ها برخورد می‌کرد و در پایان به آنان نصیحت می‌فرمود که با هم بسازید با هم خوب باشید.(31)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ج 1، ص 29.
2- همان، ص 61.
3- همان.
4- همان، ص 44.
5- همان، ص 43.
6- همان، ص 55.
7- همان.
8- همان، ص 60.
9- همان.
10- همان، ص 40.
11- همان، ص 60.
12- همان، ص 28.
13- همان، ص 51.
14- همان، ص 52.
15- همان، ص 53.
16- همان، ص 52.
17- همان، ص 53.
18- همان، ص 65.
19- همان، ص 64.
20- همان، ج 2، ص 379.
21- همان، ص 404.
22- همان، ص 405.
23- همان، ج 2، ص 407. از نزدیکان ‏امام نقل شده است که در این هنگام سخت‏ترین حالات روحی را در ‏امام به واسطه‏ی عاطفه شدیدشان شاهد بوده‌اند چون هر لحظه‏ امکان مرگ فرزندشان می‌رفت. و بر همین اساس بود که دستور فرمودند برای سلامت ایشان خاتم «امّن یجیب» گرفته شود.
24- برداشت ‏هایی از سیره‏ی ‏امام خمینی، ج 1، ص 51.
25- همان، ص 52.
26- همان، ص 53.
27- همان، 54.
28- همان، ص 62.
29- همان، ص 54.
30- همان، ص 296.
31- همان.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درس‏هایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط