اسلام منهای آخوند یعنی طب بدون طبیب
این حرفهایی که در این قشرهای بیاطلاع نمیگویم که فاسد، بیتوجه به واقعیات این حرفهایی که زده میشود، که در حرفهایشان میبینیم اصلاً کاری دیگر به اسلام ندارند. هیچی! مثل اینکه قضیه راهمین خود جبههها درست کردند و حزبها درست کردند. این نعمت را دارند از دست میدهند از آن طرف، شما در هر جا که بروید، آنکه مردم را راهانداخت برای این چیزها آخوندها بودند.
حالا قیام نکنید بر ضد آخوند بگویید که «اسلام منهای آخوند»! معنایش این است که اسلام هیچ؛ «منهای آخوند» یعنی هیچ؛ مثل (طب به استثنای طبیب»! طب به استثنای طبیب یعنی ما طب نمیخواهیم! و الا نمیشود طب باشد به استثنای طبیب، اسلام به استثنای آخوند و روحانی معنایش این است که اسلام را ما نمیخواهیم. اگر این سد را بشکنید، همه تان هم جمع بشوید، کار ازتان نمیآید. اینهایند که کار ازشان میآید. مطالعه کنید، ببینید؛ در همین نهضت مطالعه کنید، ببینید کی کار را پیش برد؟ کدام قشر از دیگران بیشتر پیش بردند. همه، همه کردند، اما آنکه مردم دنبالشان بود و عامه مردم، میزان کشاورز است؛ میزان بازاری است؛ میزان این خیابان است و این مردم خیابانی هستند، کی اینها را تجهیز کرد برای این کار؟ آخوندها بودند. البته دیگران هم بودند؛ لکن مهم اینها بودند.(1)
روحانی با توطئه مخالف است، نه با آزادی .
این همه تبلیغاتی که میکنند اهل قلم نمیدانم اهل بیان، تبلیغاتی که میکنند که ما از آن دیکتاتوری فارغ شدیم، دیکتاتوری عمامه و کفش آمده است، اینها ضد اسلامند. میدانند که آخوند دیکتاتور نیست، آخوند میخواهد مردم آزاد باشند، آخوند میخواهد استقلال باشد، آخوند با توطئه مخالف است نه با آزادی، اینها میخواهند که روحانیت را کنار بگذارند. مملکت را یک مملکت آنهایی که حسن نیت دارند، حسن نیت به این معنا که نیتشان این است که رژیم سابق نه و خارجیها هم نه؛ اما چه؟ اما اسلام هم نه! اینها آنهایی که به خیال خودشان حسن نیت دارند، نه رژیم سابق را میخواهند با او دشمنند و نه اجانب را میخواهند، با آنها هم دشمنند و نه اسلام و آخوند را؛ اسلام و هرچه وابسته به اسلام است. آخوند یعنی اسلام. روحانیین با اسلام درهم مدغمند. آنکه به روحانیین به طور کلی، نه با یک آخوند، نه با من، هرکس به من هرچه هم بگویند مانعی ندارد آنکه با عنوان روحانی و آخوند مخالف است، این دشمن شماست. این آزادی را برای شما ممکن است تأمین کند، استقلال را هم برای شما ممکن است تأمین کند، اما استقلالی که تو[ی] آن امام زمان نیست، آزادی که تو[ی] آن قرآن نیست، آزادی که در آن پیغمبر اسلام نیست. ملت ما این را میخواهد؟ خونش را داد برای این؟ برای آزادی داد؟ برای خدا داد. ملت ما تبع حضرت سیدالشهدا شد. او خونش را برای کی داد؟ حکومت میخواست؟ استقلال میخواست؟ آزادی میخواست؟ او خدا را میخواست، او اسلام را میخواست، او میخواست که اسلام در خارج تحقق پیدا بکند. روحانی اسلام را میخواهد، روحانی اسلام در پناه اسلام را میخواهد، و آزادی در پناه اسلام را میخواهد.(2)تز «اسلام منهای روحانیت» شعار مخالفان اسلام
بشناسید اشخاصی که مسیرشان مسیر خداست، مسیر اسلام است، مسیر امام زمان است. راه شناختن این معناست. اگر گفتند «جمهوری اسلامی» بدانید راه، راه شماست و اگر از این کلمه احتراز کردند اگر دیدید که با روحانیت شما موافقند، بدانید با قرآن هم موافقند؛ بدانید با اسلام هم موافقند. اگر گفتند اسلام منها[ی] روحانیت، بدانید با اسلام موافق نیستند. این را برای گول زدن میگویند، این را برای اینکه این دژ را بشکنند. دنبالش اسلام رفته است! دیگر محتاج به [کوبیدن] نیست. اسلامی که گوینده اسلامی ندارد این اسلام نیست. اسلام که توی کتاب نیست؛ کتابش را هم فردا از بین میبرند. آنی که روحانیت را میخواهد ببرد، کتاب روحانیت را هم میخواهد بریزد دور، اگر روحانیت رفت، تمام کتب دینی ما به دریا ریخته میشود، آتش زده میشود. این برنامه کوتاه مدت برای ملت ما؛ اللهم قد بلغت، من رساندم به شما ملت مطلب را، گفتم به شما؛ و باید هم گفته بشود. من مسائلی که میدانم و میفهمم وظیفهام این است که بگویم، و گفتم. من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم. این برنامه قلیل المدت شماست که، کوتاه مدت شماست کهباید با تمام اینها مبارزه کنید سخت تر از آن مبارزهای که با شاه کردید.(3)
رسالت مبارزه با روشنفکر مآبها
دشمنی بعضی از این طوایف برای اسلام کمتر از دشمنی او (شاه) نبود. او در عین قدرتش هم باز اسم خدا میآورد، باز زیارت میرفت ولو ریا هم بود؛ اما اینها ریاییاش را هم حاضر نیستند! اینها همچو فرار میکنند از اسلام و از قرآن و از احکام اسلام که حاضر نیستند دروغش را بگویند که توی دلشان خلاف هم باشد! بگویند به لفظ. بعض از این نویسندههای ما حاضر نیستند برای جلو بردن مقصدشان یک کلمه اسلام را تو[ی] کار بیاورند ولو برای اینکه بازی بدهند ما را. با اینها باید ما همان مبارزهای را بکنیم که با محمدرضا کردیم؛ برای اینکه توطئه در کار است نه قضیه آزادی، آزادی لکن توطئه نه. جمع آوری قشرها را درهم و برهم و میتینگ راه انداختن برای هر بهانهای، برای هر استخوانی میتینگ راه انداختن و دنبالش با اسلام مخالفت کردن، قابل تحمل نیست.(4)نگرانی استعمار از دو نیروی الهی
اینها میدیدند که دو تا قوه هست که اگر این دو تا قوه باقی بماند نمیشود. اربابهای اینها منافع ایران را ببرند؛ کارشناسهای اینها فهمیده بودند که این دو تا قوه اگر در ممالک شرق باشد، باید آنها دستشان را از شرق بشویند: یکی قوه اسلام بود؛ اگر اسلام قدرتش در شرق باشد و قدرت اسلام حکومت کند، نمیگذارند که بیایند آنها هر چه ما داریم ببرند و هر چه از نیروهای انسانی و غیرانسانی داریم از بین ببرند؛ یکی هم روحانیت؛ که اگر این طایفه باشند مردم چون با اینها همراه هستند، نمیگذارند که آنها به منافعشان برسند. پس این دو تا قدرت باید شکسته بشود: هم قدرت اسلام، و هم قدرت روحانیون. قدرت اسلام را به اینکه دین افیون جامعه است. حتی نویسندگان خبیث ما هم گاهی این حرفها را میزدند. حتی در امروز هم این حرفهاست. در امروز هم این حرف هست! در عین حالی که دارند با چشمشان میبینند که این قدرت روحانیین بود که مردم را بسیج کرد و بر ضد این رژیم قیام کردند، نمیتوانند اینها ببینند این [را]، این قدرت را میخواهند بشکنند. یعنی اینها عمال همانها هستند که میخواهند این قدرت را بشکنند. اینها مطالعه کردند دیدند که اگر این قدرت هم محفوظ باشد، چون مردم و توده همراه اینها هستند، اگر یکوقت صدایشان درآید دیگران هم بسیج میشوند. چه بکنند در بین خود مردم اینها را بشکنند؟ در زمان رضاخان طوری کردند، طوری کردند که شوفرها - میگفتند - که آخوند را سوار ماشین نمیکردند.(5)حزب سازی و گروه بازی
بیدار باشید برادرها که همان دامهایی که آن وقت بود، و ما را به سیاهروزی رساند و اسلام را از نظر ملت، نه همه البته ملت، بسیاری از روشنفکرها انداخت و روحانیون را از نظر آنها انداخت، همان نقشه الان هست؛ همان نقشه، الآن هم همان مطالبهاست و همان حرفها هست. گروه گروه با هم مینشینند، هی گروه درست میکنند؛ گروه! ما زحمت کشیدیم، روحانیین زحمت کشیدند، این قشرهای مختلف را جوش دادند به هم تا این کار را انجام دادند، تا این سد را شکستند، الآن جمعیتهای زیادی پیدا شدهاند. شما در روزنامهها بخوانید ببینید، هر روز میبینید که گروه کذا، گروه کذا، گروه کذا. هی تکه تکه چیزی نیستند اما خوب، هی تکه تکه میشوند. وقتی گروه گروه کنار رفتند یعنی آنکه اسلام میخواست با هم جوششان بدهد و روحانیون زحمت کشیدند و جوششان دادند به هم، حالا همینهایی که دعاوی این را میکنند که ما ملت را میخواهیم، ما خلق را میخواهیم، همینهایی که دعوی روشنفکری دارند اینقدر، اگر چنانچه خائن باشند که خوب معلوم است که از روی فهم میگویند و اگر نباشند، اینقدر فهم ندارند که این گروهها که به هم متصل شد، این سیل عظیم پیدا شد و این سد بزرگ را شکست، حالا دوباره؛ تا حالا با هم منسجم شده بودند؛ حالا جدیت دارد میشود که گروه گروهشان کنند. هی این گروه برود کنار آن گروه برود کنار، آن گروه برود کنار، همه از هم جدا، تا باز راه باز بشود برای آنهایی که میخواهند استفاده کنند.متوجه باشید گروه گروه نکنید. این مملکت با وحدت کلمه پیش برد، متفرقشان نکنید. (و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا) (6) این آیه قرآن را بپذیرید. همه بچسبید به ریسمانی که بین شما و خداست، و آن اسلام است. متفرق نشوید از هم. جدا جدا نشوید. هی حساب را جدا نکنید. آن حساب جبهه کذا، آن حساب نهضت کذا، آن حساب حزب كذا، آن حساب گروه کذا، آن حساب حزب چه، کذا، جدا نکنید همه را. همه با هم باشید، همه دوست باشید.
حزب سازی دشمن درست کردن است. هی این یکی از آن طرف بکشد؛ آن از آن طرف بکشد، آن از آن طرف بکشد. همه تحت یک رایت باشید. همه تحت یک پرچم باشید؛ همان پرچمی که شما را پیروز کرده است تا حالا از این به بعد هم دنبال همان باشید. و اگر باشید، ان شاء الله پیروز خواهید شد.(7)
انقلاب به رهبری روحانیت
حالا هم که فهمیدند که این قدرت اسلام بود که این سد بزرگ را شکست و این قدرت روحانیون بود که در همه جا مردم را بسیج کرد، هر جا رفتید آخوند آن شهر مردم را بسیج کرد و همه را با هم متحد کردند و همه در منبر و محراب مردم را جمع کردند و جوش دادند به هم تا این سد را شکست، حالا هم باز یک طایفهای، اشخاصی با نغمههای مختلف، زیر پرده و روی پرده، میخواهند همین مسائل را بگویند. یعنی همان مطلبی که آن وقت از حلقوم افرادی که در زمان رضاخان بود در میآمد، حالا هم از حلقوم یک طایفهای حالا در میآید که همان دو مسئله است: «اسلام کهنه شده است، اسلام نمیشود دیگر، روحانیون، آخوندها، باید بروند سراغ کارشان ! باید بروند سراغ چه؛ دیکتاتوری آخوندی میخواهد درست بشود» من نمیدانم این دیکتاتوری آخوندی کجاست؟! آخر کدام آخوند دیکتاتور است که اینها میگویند؟!(8)بزرگترین درد
دردهای حالا هم زیاد است. دردهایی که به واسطه خیانتهایی که به ما کردند و به ملت ما کردند تتمه آن باقی است. خیانتها و تبلیغاتی که بر ضد اسلام و بر ضد قرآن کریم کردند و قشرها را خواستند از قرآن کریم جدا کنند و خواهران و برادران ما را خواستند از اسلام دور کنند، اینها باز یک مقدارشان هست با صورتهای مختلف. شما زحمت کشیدید، زن و مرد زحمت کشید، به خیابانها ریخت، جورها کشید، خونها داد که اسلام را زنده کند؛ برای اسلام خون داد، برای شهادت داوطلب شد. آنکه میخواست ملت ما، آنکه به او رأی داد ملت ما، «جمهوری اسلامی» بود. اسلام مورد نظر بود. الان قشرهایی هستند که میخواهند اسلام را کنار بگذارند با نوشتن، با گفتن، با اجتماعات. این درد بزرگترین دردی است که الان ملت ما به آن مبتلا هست؛ و ما از آن نگران که ملتی که رأی داد بر جمهوری اسلامی، نود و نه و نیم درصد رأی داد بر جمهوری اسلامی، یعنی ما اسلام را میخواهیم، اگر برای صرف جمهوری بود همچو رأیی نبود؛ اگر برای جمهوری دمکراتیک بود همچو رأیی نبود. دیگران هم از این حرفها سابقاً گفتند و شکست خوردند.ملت ما برای اسلام قیام کرد و برای اسلام راه را پیمود و برای اسلام خون داد، الان قشرهایی هستند که میخواهند اسلام را کنار بگذارند. «جمهوری» تنها، از اسلام میترسند! جمهوری تنها، «جمهوری دمکراتیک»! آنها که میخواهند یک قدری در پرده صحبت کنند، «جمهوری دمکراتیک اسلام». اینها همه خدعه است! اینها برای این است که از اسلام میترسند. اسلام را مخالف میدانند با هواهای نفسانی خودشان. بیدار باشید! اگر انحرافی باشد از جمهوری اسلام، هر انحرافی اگر از جمهوری اسلامی هر انحرافی باشد، خلاف مسیر
شماست، خلاف مسیر اسلام است. مسلمین توجه داشته باشند که در حزبهایی که صحبتشان از اسلام نیست، صحبتشان از دمکراتیک است، قشرهایی که به اسلام کار ندارند، گرچه به آزادی کار دارند، آزادی را میخواهند اما آزادی به غیر اسلام، ملت ما توجه کنند که لااقل داخل اینطور حزبها نشوند. شما عزیزان خودتان را برای اسلام دادید؛ حالا که عزیزها را دادید، به ضد اسلام بخواهید وارد بشوید، هدر بدهید خون عزیزان خودتان را؟ توجه بکنید! اینها میخواهند هدر بدهند خون شما را. اجتماعات اینها بر ضد اسلام است. چند روز پیش، این اجتماع زیاد داشتند به بهانه، و حرفهایشان به ضد اسلام بود. با اینها همکاری نکنید مسلمین! با اینها همکاری نکنید، خودتان را از آنها دور نگه دارید، از اینها اجتناب کنید؛ اینها آزادی منهای اسلام را میخواهند. این غیر از طریقه شماست. شما اسلام را میخواهید، ما اسلام را میخواهیم که اسلام آزادی به ما بدهد، نه آزادی منهای اسلام. آنها استقلال منهای قرآن را میخواهند، ما قرآن را میخواهیم.(9)
«اسلام منهای روحانیت» خیانت است
ما اگر تمام آزادیها را به ما بدهند، تمام استقلالها را به ما بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگیرند، نمیخواهیم. ما بیزار هستیم از آزادی منهای قرآن، ما بیزار هستیم از استقلال منهای اسلام، ما بیزار هستیم از اینکه بگویند اسلام منهای روحانیت. اسلام منهای روحانیت خیانت است. میخواهند اسلام را ببرند، اول روحانیت را میبرند؛ اول میگویند اسلام را میخواهیم، روحانیت را نمیخواهیم! روحانیت استثناء بشود، اسلام در کار نیست. اسلام با کوشش روحانیت به اینجا رسیده است.(10)هدف دشمن از تضعیف روحانیت
بیدار باشید! ملت ما بیدار باشد! توجه داشته باشد که هر گویندهای که بخواهد ایجاد اختلاف بکند، هر گویندهای که بخواهد روحانیون را تضعیف بکند، نظر به روحانیون تنها نیست. آنها را تضعیف میکند، دنبالش شما هستید. آنها میخواهند که هجوم به این مملکت بکنند و همه چیز این مملکت را ببرند، و کسی نباشد یک تعرضی بکند، یک مقابلهای بکند.(11)مخالفت با اصل روحانیت و تسلیم کشور به اجانب
من این را یک کلمهای است که میگویم برای زمانهای بعد که شما بعد از من هم توجه به این معنا داشته باشید. هر روزی که دیدید شخصی یا گروهی یا جبههای یا حزبی، هر کس، بر خلاف روحانیت چیزی گفت - یک وقت یک نفر است به خلاف یک کسی با یک کسی دعوا دارد، به خلاف او میگوید، صحبت نیست - به خلاف روحانیت یک چیزی گفت، یا به خلاف کسی که منشأ اثر است در روحانیت، از حالا تا هر وقت که شما بودید و بعد نسلهای آینده هم آمدند، هر وقت کسی بر خلاف اصل روحانیت که گفت روحانیت باید برود منزوی بشود، این معنای اینکه برود در مساجد با اینکه گفتم نمیگذارند این را، لکن برود در مسجد همان مشغول نماز بشود یا به شخصی که در روحانیت مؤثر است، مورد توجه مردم است و مؤثر است در روحانیت، اگر قلمی یا بیانی این را خواست بشکند؛ این نظرش به این شخصی نیست، نظرش به آن گروه هم نیست؛ این نظرش به این است که این قشر که مخالف با اساسی است که آنها دارند، مخالف با این است که مملکت اسلامی تحت سلطه غیر باشد. قرآن امر فرموده است که نباید باشد. و این کلام قرآن را منتشر میکند. اینهایی که با اصل روحانیت ولو به صورت اینکه «نه، ما میخواهیم احترام اینها محفوظ باشد. اگر اینها وارد در سیاست بشوند احترامشان از بین میرود پیش مردم، و ما میل داریم احترامشان محفوظ باشد» با این دوز و کلکها میخواهند روحانیت را از صحنه بیرون کنند و کشور شما را تسلیم کنند یا به طرف شرق، یا به طرف غرب، اساس این است، و الا با چهار ذرع چلواری (12) کسی مخالفت نمیکند.(13)ضربه به اسلام، هدف نهایی دشمن
اینها به روحانی هم کاری ندارند. اینها به اسلام کار دارند. آن که روحانی را تقویت میکند که یک کلمهاش را همه میپذیرند، آن اسلام است. اساس اسلام است. آنها با آن اساس مخالفاند. آنها، آنهایی هستند که دوستشان (14) قرآن کریم را دست گرفت و گفت: تا این - با کلمه فحش قرآن را دستش گرفت - تا این بین مسلمین است، انگلستان نمیتواند سیادت کند. اینها مقلدین آنها هستند. مع الأسف بچهها را، ساده دلها را میروند توی مدارس پیدا میکنند، یک صورتی به آن میدهند. اینها هم بیچارهها خیال میکنند که نه حق همین است. لکن عقلا باید فکر کنند ببینند که اینها اساسشان چی هست. چه میخواهند بگویند.(15)ادامه دارد...
پینوشتها:
1- همان، ص 376-377.
2- همان، ص 461.
3- همان، ص 461-462.
4- همان، ص 462.
5- هما ن، ج 8، ص 295.
6- بخشی از آیه 103 سوره آل عمران.
7- صحیفه امام، ج 8، ص 297-299.
8- همان، ص 297.
9- همان، ج 7، ص 485-486.
10- همان، ص 486.
11- همان، ج 13، ص 393.
12- کنایه از عمامه روحانیون است.
13- صحیفه امام، ج13، ص 360-361.
14- گلادستون، نخست وزیر انگلستان در اواخر قرن نوزدهم میلادی.
15- صحیفه امام، ج 13، ص 360.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم