شاعر : يعقوب حيدري
اي علي! باران رحمت بر كوير سينهاي
آسماني عشق، يعني شهري از آيينهاي
وسعتي نوري كه دنيا دائماً محتاج توست
سرزميني ناتمامي، آسمانها تاج توست
آبروي آدميزادي، بشر مديون توست
آفتاب صبح يلدايي، سحر مديون توست
در كوير روزهاي تشنگي و اشك و آه
دستهايت سايبان كودكان بي پناه
اسم پاكت قوتي در كوره راه بي كسي
ياد تو آرامشي در لحظه دلواپسي
ذوالفقارت رهگشاي قله آزادگي
واژههايت مشعلي تا قريه آيينگي
بوي قرآن، بوي پاكي، بوي مردم ميدهي
بوي دريا، بوي باران، بوي زمزم ميدهي
بوي پرواز كبوتر، بوي آيه ميدهي
بوي لالايي مادر زير سايه ميدهي
ميشود با عشق تو آيينهها را فتح كرد
خيبر فولاد وار سينهها را فتح كرد
ميشود همراه با انديشهات پرواز كرد
درب آبي شهر آسمان را باز كرد
اي بشر! اي مبتلاي نان و فولاد و دغل
آري آري «از علي آموز اخلاص عمل»
گه كنار خاك و خون ذوالفقار و خيبر است
گه انيس لحظههاي روشن پيغمبر است
از علي دائم مددجو گر تو را هر مشكلي است
هر چه باشد حيدر است، هر چه باشد او علي است
با علي همدم بشو تا با خدا مونس شوي
در هجوم موجها آسوده چون يونس شوي
اي علي! اي ابر رحمت بر تن پاييز ما
اي اميد دست و بال از دعا لبريز ما
گر تهي دستيم و آلوده دليم و رو سياه
زمزم عشق تو ما را ميكند پاك از گناه