نقش بسيج در نهضت توليد علم
نويسنده: سيد مهدى ميرباقرى
بحث جنبش نرم افرازي را با طرح چند سوال آغاز مي كنم.آيا اصولا چيزي به نام علم اسلامي وجود دارد؟آيا توليد علم اسلامي يك ضرورت به شمار مي رود؟آيا مي توان علم رابه اسلامي و غير اسلامي تقسيم كرد؟يا اينكه علم،نه اسلامي است ونه ضد اسلامي،بلكه موضوعي است كه ازحوزه دخالت دين خارج است؟
ازآنجا كه ما معتقد به علم اسلامي هستيم يكي ازضرورت هاي بقا وتوسعه انقلاب اسلامي را توليد نرم افزارهاوعلوم ديني براي اداره جامعه مي دانيم. اعتقاد به اداره اسلامي جامعه با انكار علم اسلامي ،سازگاري ندارد وبسيار شگفت انگيزاست كه عده اي به حكومت اسلامي معتقدند اما اعتقادي به علم اسلامي ندارند . برخي اساسا حكومت اسلام را در عرصه زندگي اجتماعي نمي پذيرند ومعتقدند در عرصه حيات اجتماعي، عرصه دينداري ، عبادت و پرستش خدا نيست.
يكي ديگر از ضرورت ها، حركت به سمت توليد علم اسلامي است،.به اينكه اگر در مقياس جهاني آرمان هايي را پديد آورديم و بايد آن را به پذيرش جامعه جهاني هم برسانيم وهويت تمدن اسلامي را در جهان شكل دهيم، درگام بعد بايد به دنبال ايجاد يك هوشمندي متناسب با پذيرش جامعه جهاني،باشيم. بنابراين راهي طولاني پيش روي ما است و ما درنقطه آغازين آن قرار داريم.
درحال حاضر،ميان عقلانيت مذهبي جامعه وعقلانيت تجربي و نظري هماهنگي وجود ندارد و اين دو داراي دو روش محاسبه متفاوت مي باشند.تفاوت هاي موجود در ساختار جامعه ديني،ناشي از همين تفاوت است؟اگر چنين ضرورتي پذيرفته شود پرسش اينجاست كه جايگاه بسيج در توليدعلم اسلامي و تحقق حركت عمومي به سمت توليد علم كجاست؟
بايد به اين نكته توجه داشت كه وقوع يك انقلاب فرهنگي نيازمند تعريف يك نظام برنامه ريزي و سازماندهي شده برنامه است.البته سازمان نيز شامل سطوح مختلفي از فعاليت ها است.به عنوان مثال ،در يك درگيري نظامي،سطوح مختلفي از فعاليت ها وجود دارد كه هر سطح،به ميزان نسبي از توان،كارآمدي و فناوري برخوردار است.در ساز وكار فرهنگي نيز وضعيت مشابهي وجود دارد.
سطوح فعاليت هاي فرهنگي مورد نياز براي ايجاد «نهضت نرم افزاري» متفاوتند و بسيج پيكره گسترده اي است كه همه لايه هاي جامعه را در برمي گيرد . پس مي توان ارتباطي تنگاتنگ بين اين حركت و بسيج تعريف كرد.بسيج فرهنگي در حوزه هاي مختلفي چون دانشگاهها ،تحت عنوان بسيج دانشجويي واساتيد و در مدارس تحت عنوان بسيج دانش آموزي وجود دارد. حركت بسيج بايد متناسب با جايگاه خويش ونيازهاي مرحله اي انقلاب اسلامي باشد.
اگر بسيج دانشجويي،اساتيد و دانش آموزي فعال شوند، فرهنگ سازي وتوليد علم نيز امكان پذير خواهد شد.براي اين كار، تلاش هاي بسياري بايد صورت گيرد.
از جمله اين اقدامات،نقدعلمي (نه سياسي) است.تمدن غرب بايد به صورت جدي مورد نقد علمي قرار گيرد وبا ادبيات علمي،بحران هاي پيش روي اين تمدن وعدم كارآمدي آن در حل اين بحران ها بيان گردد.
اين كار علمي دقيقاً نقطه مقابل اقداماتي است كه دشمن انجام مي دهد وتلاش دارد ثابت كند دين در عرصه تمدن سازي و رفع نيازهاي اجتماعي،كار آمدي ندارد.از اين رودر برابر،بايد اثبات كرد كه تمدن غرب ، توان پاسخگويي به نيازهاي اجتماعي بشر را ندارد .اين كار،نيازمند يك تلاش جديدعلمي است بايد ثابت كرد كه تامين سعادت بشر در گرو هدايت اسلامي است.اما اين اقدام بايد با ادبيات وشيوه هاي كاملا علمي صورت گيرد.اين تلاش علمي نيازمند پژوهش بسيار گسترده اي در عرصه هاي مختلف است.
با اين وصف، نقد علمي غرب در ابعاد گوناگون سياسي ،فرهنگي واقتصادي، امري ضروري وپيش روي ماست و به نظر مي رسد بسيج دانشجويي توان انجام اين مسئوليت را دارد.در حال حاضر،غرب با شيوه هاي گوناگون به نقد علمي اديان الهي ،توحيد، اسلام ناب و كارآمدي آن در حل نيازهاي بشري دست زده است.در دو دهه اخير،انقلاب اسلامي ايران در دوحوزه مورد انتقاد واقع شده است.
حوزه نخست نقد آرمان ها وايده هاي انقلاب اسلامي است كه گاهي به فلسفه سياسي انقلاب تعبير مي شود وايشان با نقدايدئولوژي انقلاب كه مباحث فراواني پيرامون آن صورت گرفته است به طرح سوالاتي از اين قبيل مي پردازد كه آيا اصولا قالبي به نام حكومت اسلامي وجود دارد؟آيا اسلام مي تواند در عرصه حكومت به توفيق دست يابد؟ و مانند آن اين نقد هاي جدي با اشكال گوناگون بر ضد انقلاب اسلامي ايران،در حال انجام است.
حوزه دوم اما عرصه نقد ديگر كه جدي تر است،بحث از كارآمدي انقلاب اسلامي در حل مشكلات اجتماعي بشر است كه با ادبيات علمي از سوي آنها مورد نقادي قرار مي گيرد.متفكران تمدن مادي درصددند از نظر علمي ثابت كنند تحقق اين ايده ها ممكن نيست.آنها انقلاب اسلامي را به ذهن گرايي و ايده پردازي متهم مي سازند. از اين رو چالش پيش روي ما در اين مرحله،نقد علمي انقلاب اسلامي است. پاسخگويي به اين نقد،نيازمند هوشمندي وعقلانيت است واين امر،رسالت عالمان جامعه در دو نهاد حوزه و دانشگاه را دوچندان مي سازد..
گام ديگر كه مهم تر اما دوردست تر است،ايجاد مفاهيم جديد در اداره امور جامعه مي باشد. بنابراين برداشتن اين سه گام ضروري است:
1 - نقد جدي علمي نسبت به بنيان هاي ساخته شده توسط دشمن؛
2 - پاسخ علمي به شبهات دشمن؛
3- ارائه راهكاري هاي جديد با هدف توسعه گسترده ونفوذ اسلام درمقياس جهاني،منطقه اي و ملي؛
براي حركت به سوي اين آرمان،به فرهنگسازي و احياي هويت خودي نياز است.بايد نشان داد كه ما توان پيمودن اين راه را داريم.
در هر حال براي حركت به سوي نهضت نرم افزاري و تحقق علم اسلامي، بايد در وهله اول با تحقيري كه غربيها ايجاد كرده اند مقابله كرد. اين رويارويي هنوز به اندازه كافي در عرصه ادبيات علمي اتفاق نيفتاده است.اين حركت بر عهده بسيج ،به ويژه بسيج حوزه و دانشگاه است كه روزنه هاي نفوذ فرهنگي دشمن را مشاهده و به شيوه اي علمي با آن مقابله كنند.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
ازآنجا كه ما معتقد به علم اسلامي هستيم يكي ازضرورت هاي بقا وتوسعه انقلاب اسلامي را توليد نرم افزارهاوعلوم ديني براي اداره جامعه مي دانيم. اعتقاد به اداره اسلامي جامعه با انكار علم اسلامي ،سازگاري ندارد وبسيار شگفت انگيزاست كه عده اي به حكومت اسلامي معتقدند اما اعتقادي به علم اسلامي ندارند . برخي اساسا حكومت اسلام را در عرصه زندگي اجتماعي نمي پذيرند ومعتقدند در عرصه حيات اجتماعي، عرصه دينداري ، عبادت و پرستش خدا نيست.
يكي ديگر از ضرورت ها، حركت به سمت توليد علم اسلامي است،.به اينكه اگر در مقياس جهاني آرمان هايي را پديد آورديم و بايد آن را به پذيرش جامعه جهاني هم برسانيم وهويت تمدن اسلامي را در جهان شكل دهيم، درگام بعد بايد به دنبال ايجاد يك هوشمندي متناسب با پذيرش جامعه جهاني،باشيم. بنابراين راهي طولاني پيش روي ما است و ما درنقطه آغازين آن قرار داريم.
درحال حاضر،ميان عقلانيت مذهبي جامعه وعقلانيت تجربي و نظري هماهنگي وجود ندارد و اين دو داراي دو روش محاسبه متفاوت مي باشند.تفاوت هاي موجود در ساختار جامعه ديني،ناشي از همين تفاوت است؟اگر چنين ضرورتي پذيرفته شود پرسش اينجاست كه جايگاه بسيج در توليدعلم اسلامي و تحقق حركت عمومي به سمت توليد علم كجاست؟
بايد به اين نكته توجه داشت كه وقوع يك انقلاب فرهنگي نيازمند تعريف يك نظام برنامه ريزي و سازماندهي شده برنامه است.البته سازمان نيز شامل سطوح مختلفي از فعاليت ها است.به عنوان مثال ،در يك درگيري نظامي،سطوح مختلفي از فعاليت ها وجود دارد كه هر سطح،به ميزان نسبي از توان،كارآمدي و فناوري برخوردار است.در ساز وكار فرهنگي نيز وضعيت مشابهي وجود دارد.
سطوح فعاليت هاي فرهنگي مورد نياز براي ايجاد «نهضت نرم افزاري» متفاوتند و بسيج پيكره گسترده اي است كه همه لايه هاي جامعه را در برمي گيرد . پس مي توان ارتباطي تنگاتنگ بين اين حركت و بسيج تعريف كرد.بسيج فرهنگي در حوزه هاي مختلفي چون دانشگاهها ،تحت عنوان بسيج دانشجويي واساتيد و در مدارس تحت عنوان بسيج دانش آموزي وجود دارد. حركت بسيج بايد متناسب با جايگاه خويش ونيازهاي مرحله اي انقلاب اسلامي باشد.
اگر بسيج دانشجويي،اساتيد و دانش آموزي فعال شوند، فرهنگ سازي وتوليد علم نيز امكان پذير خواهد شد.براي اين كار، تلاش هاي بسياري بايد صورت گيرد.
از جمله اين اقدامات،نقدعلمي (نه سياسي) است.تمدن غرب بايد به صورت جدي مورد نقد علمي قرار گيرد وبا ادبيات علمي،بحران هاي پيش روي اين تمدن وعدم كارآمدي آن در حل اين بحران ها بيان گردد.
اين كار علمي دقيقاً نقطه مقابل اقداماتي است كه دشمن انجام مي دهد وتلاش دارد ثابت كند دين در عرصه تمدن سازي و رفع نيازهاي اجتماعي،كار آمدي ندارد.از اين رودر برابر،بايد اثبات كرد كه تمدن غرب ، توان پاسخگويي به نيازهاي اجتماعي بشر را ندارد .اين كار،نيازمند يك تلاش جديدعلمي است بايد ثابت كرد كه تامين سعادت بشر در گرو هدايت اسلامي است.اما اين اقدام بايد با ادبيات وشيوه هاي كاملا علمي صورت گيرد.اين تلاش علمي نيازمند پژوهش بسيار گسترده اي در عرصه هاي مختلف است.
با اين وصف، نقد علمي غرب در ابعاد گوناگون سياسي ،فرهنگي واقتصادي، امري ضروري وپيش روي ماست و به نظر مي رسد بسيج دانشجويي توان انجام اين مسئوليت را دارد.در حال حاضر،غرب با شيوه هاي گوناگون به نقد علمي اديان الهي ،توحيد، اسلام ناب و كارآمدي آن در حل نيازهاي بشري دست زده است.در دو دهه اخير،انقلاب اسلامي ايران در دوحوزه مورد انتقاد واقع شده است.
حوزه نخست نقد آرمان ها وايده هاي انقلاب اسلامي است كه گاهي به فلسفه سياسي انقلاب تعبير مي شود وايشان با نقدايدئولوژي انقلاب كه مباحث فراواني پيرامون آن صورت گرفته است به طرح سوالاتي از اين قبيل مي پردازد كه آيا اصولا قالبي به نام حكومت اسلامي وجود دارد؟آيا اسلام مي تواند در عرصه حكومت به توفيق دست يابد؟ و مانند آن اين نقد هاي جدي با اشكال گوناگون بر ضد انقلاب اسلامي ايران،در حال انجام است.
حوزه دوم اما عرصه نقد ديگر كه جدي تر است،بحث از كارآمدي انقلاب اسلامي در حل مشكلات اجتماعي بشر است كه با ادبيات علمي از سوي آنها مورد نقادي قرار مي گيرد.متفكران تمدن مادي درصددند از نظر علمي ثابت كنند تحقق اين ايده ها ممكن نيست.آنها انقلاب اسلامي را به ذهن گرايي و ايده پردازي متهم مي سازند. از اين رو چالش پيش روي ما در اين مرحله،نقد علمي انقلاب اسلامي است. پاسخگويي به اين نقد،نيازمند هوشمندي وعقلانيت است واين امر،رسالت عالمان جامعه در دو نهاد حوزه و دانشگاه را دوچندان مي سازد..
گام ديگر كه مهم تر اما دوردست تر است،ايجاد مفاهيم جديد در اداره امور جامعه مي باشد. بنابراين برداشتن اين سه گام ضروري است:
1 - نقد جدي علمي نسبت به بنيان هاي ساخته شده توسط دشمن؛
2 - پاسخ علمي به شبهات دشمن؛
3- ارائه راهكاري هاي جديد با هدف توسعه گسترده ونفوذ اسلام درمقياس جهاني،منطقه اي و ملي؛
براي حركت به سوي اين آرمان،به فرهنگسازي و احياي هويت خودي نياز است.بايد نشان داد كه ما توان پيمودن اين راه را داريم.
در هر حال براي حركت به سوي نهضت نرم افزاري و تحقق علم اسلامي، بايد در وهله اول با تحقيري كه غربيها ايجاد كرده اند مقابله كرد. اين رويارويي هنوز به اندازه كافي در عرصه ادبيات علمي اتفاق نيفتاده است.اين حركت بر عهده بسيج ،به ويژه بسيج حوزه و دانشگاه است كه روزنه هاي نفوذ فرهنگي دشمن را مشاهده و به شيوه اي علمي با آن مقابله كنند.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله