شاعر: حاج غلامرضا سازگار
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم يار محترم شد
كعبه شده محو و مات و مدهوش
ديوار ز هم گشوده آغوش
هر قطعهی سنگ، كوه طوري است
هر نخلهی خشك، نخل نوري است
در زمزمههاي آب زمزم
آواي علي علي است هر دم
اي هجر، شب وصال تبريك
مجد و شرف و جلال تبريك
هر ريگ روان شده ثناگو
با ذكر علي علي علي هو
سر زد ز صفا صفاي مطلق
اي مرده بگو علي علي حق
حوران همه جان به كف نهادند
در پشت مقام ايستادند
بتهاي حرم به سجده رفتند
با هم، دم يا علي گرفتند
ای كعبه زهي زهي سعادت
ميلاد تو شد از اين ولادت
اي كعبه سعادتت مبارك
اي بيت، ولادتت مبارك
اي دختر شير، شير زادي
بر خلق جهان امير زادي
این شیر خداست روي دستت
شمشير خداست روي دستت
اين جان محمد است، مادر
قرآن محمد است، مادر
تو حامل نور سرمد استي
تو مادر جان احمد استي
بر خويش ببال مام كعبه
طفل تو بُود امام كعبه
نوزاد تو پير كائنات است
طفل تو امير كائنات است
روزی كه نبود نام هستي
ميكرد علي خداپرستي
از صبح ازل علي، علي بود
پيوسته به هر ولي، ولي بود
در بود و نبود مقتدا بود
او بود و محمد و خدا بود
ای نفس رسول و جان قرآن
اي دست خدا، زبان قرآن
خورشيد بلند بام كعبه
از صبح ازل امام كعبه
اي خانهی كعبه زادگاهت
اي صحنهی حشر دادگاهت
تو احمد و احمد است حيدر
يك روح كه ديده در دو پيكر
گفتار همارهی تو تنزيل
شاگرد قديمي تو جبريل
در ليلة قدر، قدر قدري
در صحنه بدر، بدر بدري
ميدان نبرد پاي بستت
شمشير نيازمند دستت
تو قله عرش را اميري
يا همدم كودك صغيري؟
غير از تو که، اي خداي را شير
بخشیده به خصم خويش شمشير؟
در ملك وسیع حق امامي
با پير فقير هم كلامي
با آنكه امام جمع بودي
در بزم فقير، شمع بودي
تو مالك عرش در زميني
حيف است ميان ما نشيني
در عرش امام آفتابي
در فرش چرا ابوترابي؟
اي قلب تو خانهی محمد
جاي تو به شانهی محمد
تو بتشكن و خداپرستي
بر شانه وحي بت شكستي
بتهاي حرم قيام كردند
بر تو همگي سلام كردند
هر بت كه فتاد و بر زمين خفت
فرياد كشيد و يا علي گفت
اي پشت سرت دعاي كعبه
اي بتشكن خداي كعبه
اي مهر تو لطف بينهايت
توحيد و نبوت و ولایت
مهر تو بود تمام دينم
تا كور شود عدو من اینم
روزي كه نه آب و نه گِلم بود
جاي تو به خانهی دلم بود
با مهر تو روي خود نمودم
با مهر تو چشم خود گشودم
دل را به ولات زنده كردم
گه گريه و گاه خنده كردم
اي شهد ولایت تو شيرم
اي كرده به عشق خود اسيرم
مادر که میان گاهواره
میکرد به صورتم نظاره
هر شب كه به گاهواره خفتم
تا صبح علي علي شنفتم
صد شكر خداي را که هر دم
با دوستي تو رُشد كردم
عمري به محبتت اسيرم
تا با تو بمانم و بميرم
اي مهر تو بود و هست ميثم
فردا تو بگیر دست میثم