مترجمان: دکتر عبدالله ناصری طاهری
سمیهسادات طباطبایی
امام ابوحامد غزالی (1) (و 1111 م) از بزرگان تصوف اسلامی است. وی پس از پشتسر گذاردن تجربهای روحانی که در کتاب «المنقذ من الضلال» آن را شرح داده است به یاری تصوف آمد. (2) اهمیت فعالیت غزالی در آن است که او تصوف را در میان عامه مردم رواج داد. او از متصوفهای که به بهانه برتر بودنشان انجام واجبات دینی روزانه را ترک کرده بودند، به سختی انتقاد کرد. همچنین غزالی توانست بار دیگر دل مسلمانان را با خوف الهی آشنا کند و بدین ترتیب آرزوی قشیری را در آغاز رسالهاش بدان اشاره میکند، محقق سازد. (3) زیرا قشیری از فساد حاکم بر متصوفه زمان خودش به شدت شکوه میکند. افزون بر این غزالی با نوشتن کتاب «تهافت الفلاسفه» ضربه شدیدی به پیکره فلسفه وارد آورد (4) و سبب شد فعالیتهای فلسفی برای همیشه در مشرق اسلامی فروکش کند. بدون تردید با فعالیتهای غزالی تصوف در آن دوره روند رو به رشد یافت. (5) بنابراین نباید تعجب کنیم اگر که یکی از پژوهشگران غزالی را «رهبر جریانی فکری» معرفی کند (6) و دیگران دستاورد او را در زمینه اندیشه صوفی بزرگترین موفقیت و حامی تصوف بدانند. (7) شیخ شهید سهروردی (8) (و 1191 م) نیز از مشاهیر تصوف است. او که از اندیشههای تشیع تأثیر پذیرفته بود به فقها حمله کرد و به همین سبب او را کافر دانستند. از همین رو صلاحالدین ایوبی حکم قتلش را صادر کرد و او در حلب واقع در شمال شام کشته شد. او تألیفاتی چند دارد از جمله الألواح العماریه، حکمه الإشراق و «الغربه و الغریبه». پیروانش پس از قتل او وی را «شهید» لقب دادند و شاگردش شهرزوری (تا سال 1288 م زنده بوده است) در کتاب «نزهة الأرواح» شرح حالی از او آورده است. شایان ذکر است که مستشرق فرانسوی هانری کربن درباره این صوفی بزرگ، منابع تصوف و تأثیرش در متصوفه معاصر با او و کسانی که پس از او آمدند تحقیقات فراوانی نوشته است. محییالدینبن عربی (9) (و 1236 م) از مشایخ تصوف اسلامی است. از او آثاری چند به جا مانده است از جمله: الفتوحات المکیه و ترجمان الاشواق، کنه ما لابد للمرید منه، کتاب الدوائر، کتاب الاخلاق، تحفه السفره و التبریرات الالهیه الانوار فیما یمنح صاحب الخلوه من الاسرار، تنبیهات علی علوم الحقیقه المحمدیه العلیه، التنزیلات اللیلیه فی الاحکام الالهیه، تهذیب الاخلاق، رساله روح القدس فی محاسبه النفس، رساله الخلوه المطلقه، رساله الانتصار، رساله لا یعول علیه، شجره الکون، شطرنج العارفین یا أنیس الخائفین و سمیر العاکفین، لطائف الاسرار، کتاب القربه، کتاب الیاء، کتاب المنزل القطب، کتاب المسائل، کتاب الکتب، کتاب الفناء فی المشاهده، کتاب الشاهده، کتاب الجلال و الجمال، کتاب المیم و الواو و النون، کتاب الجلاله و هو کلمهالله، کتاب التراجم، کتاب التجلیات، کتاب ایام الشأن، کتاب أنشاء الدوائر، العجاله، عقیده فی التوحید یا عقیده أهل الاسلام و ... این تألیفات نشان میدهد که ابنعربی بحق یکی از فعالترین شیوخ تصوف در قرون میانی محسوب میشود. در آثار او اندیشه وحدت وجود متجلی است. وی اندیشههای خود را از مصادر گوناگون وام گرفته است به ویژه اندیشه فلسفی یونان و به خصوص عقاید افلوطین، عقاید حسینبن منصور، نظریات اخوان الصفا، دیدگاه صوفی اندلسی ابن مسره (و 931 م) و دیگران. قابل توجه است که کتاب «الفتوحات المکیه» جنجال بسیار برانگیخت تا آنجا که فقیهان وی را کافر خواندند. حال آنکه عدهای دیگر از او دفاع کردند همانند شعرانی در کتاب «الکبریت الاحمر».
أبوالحسن شاذلی (10) (و ق 13 م) از دیگر متصوفه قرون میانی است. وی از شاذوله در بلاد مغرب است و در محضر صوفی بزرگی، عبدالسلام بن مشیش شاگردی نموده است. شاذلی در حمیثراء واقع در صحرای شرقی مصر (میان قنا و دریای سرخ) دفن شده است. پیروان شاذلی وی را صاحب کرامات میدانند. مولانا جلالالدین [بلخی] رومی (11) (و 1237 م) صاحب اثر ادبی جلیلالقدر «مثنوی» که به زبانهای مختلف ترجمه شده است، از صوفیان برجسته جهان اسلام است. مستشرق آلمانی خانم آنه ماری شیمل (12) تأکید میکند که او بسیار تحت تأثیر آراء مولانا قرار گرفته است. وی پژوهشهای بسیاری درباره او انجام داده و شماری از آثار مولانا را به آلمانی ترجمه کرده است.
شیخ سیداحمد بدوی (13) (و 1276م) از جمله صوفیانی است که از فاس در مغرب الأقصی به مصر آمد و در طندتا (طنطای کنونی) سکونت گزید. پیروان او تا به امروز مقامش را بزرگ میدارند. شعرانی (14) (و 1565 م) صوفی برجستهای است که چندین تألیف از خود به جا نهاده است از جمله: الطبقات الکبری، الانوار القدسیه، الکبریت الاحمر و غیره. شمار متصوفان بزرگ در تمدن اسلامی آنقدر فراوان است که حتی نام بردن تمام آنها امکانپذیر نیست. بنابراین محقق ناچار است برای بررسی این پدیده گسترده که تا به امروز در میان توده مردم رواج دارد، تنها به بررسی نمونههایی برگزیده اکتفا کند. یکی از مهمترین موضوعاتی که در ارتباط با تصوف مطرح میشود طریقتی است که فرقههای این مکتب میپیمایند. (15) در آغاز تصوف بر مجموعهای از آداب و رسوم مذهبی اطلاق میشد که شیوخ آن را به مریدان و پیروان آموزش میدادند. (16) اما با گذر زمان هر یک از فرقههای صوفیه آداب مخصوص خود را دارا شد که با فرقه دیگر متفاوت بود. تاریخ تصوف اسلامی در قرون میانی از فرقههای متعددی یاد میکند؛ فرقههایی مثل کیزانیه (17) که به شیخ ابنثابت کیزانی مصری (و 1166 م)، گیلانیه (18) که به شیخ عبدالقادر گیلانی (و 1166 م)، رفاعیه (19) به شیخ احمد رفاعی (و 1183 م)، شاذلیه (20) به ابنحسن شاذلی (و 1258 م)، مولویه (21) به مولانا جلالالدین رومی (و 1273)، احمدیه (22) به سید احمد بدوی (و 1276 م) منسوب است و فرقههای فراوان دیگر، در این میان برای ترسیم تصویر فرقههای تصوف اسلامی تنها میتوان شمار اندکی از فرقههای موجود را بررسی کرد. به همین سبب در ادامه از چند فرقه مشهور نام برده و توضیح مختصری درباره هر یک ارائه میکنیم.
اکبریه (23) یا حاتمیه (24) یا عربیه (25) همگی نامهای فرقهای از مهمترین فرقههای متصوفه است. این نامها از نام شیخ این فرقه محییالدین بن عربی گرفته شده است؛ اما نام فرقه اکبریه بیش از دیگر نامها رواج دارد. ابنعربی از همان آغاز تأکید میکند که هر فردی نمیتواند در مسیر تصوف قدم بگذارد، بلکه تنها کسی میتواند سالک این راه باشد که به او عنایت شده و ثابت قدم باشد. (26) ابنعربی برای آنکه بتواند دشواری مسیر را به خوبی نشان دهد، میگوید این مسیر سیصد باب دارد و هر باب ده مقام، یعنی در مجموع مسیر تصوف سه هزار مقام دارد! و بنا به گفته او هر یک از این مقامها «رازی است در دل راز دیگر.» (27) با وجود این، ابنعربی معتقد است تصوف بر چهار رکن استوار است: سکوت، گوشهنشینی، گرسنگی و شب زندهداری. یکی از محققان معتقد است که دیدگاه ابن عربی درباره ارکان تصوف با عقیده مشایخ بزرگ تصوف همانند أبوالنجیب سهروردی (و 1167 م) مؤلف کتاب «عوارف المعارف» متشابه است. (28) یکی از بارزترین ویژگیهای پیروان این فرقه گوشهنشینی است. ابنعربی بر گوشهنشینی و عزلت بسیار تأکید میکند و آنانی را که در جستجوی وصال هستند، به عزلت دعوت میکند؛ زیرا خلوت کردن فواید بسیاری برای صوفی به ارمغان میآورد. (29) ابنعربی در این باره میگوید: «بدان که وصال جز با خلوت گزینی و دوری از خلق حاصل نمیشود.» (30) وی برای خلوتگزینی مراتب و شرایطی تعیین کرده است. (31) مقاماتی که صوفیان این فرقه بدان نائل میآیند، متعدد است، همانند: مقام توبه، زهد، صبر، تقوا، مجاهدت، شجاعت، بذل، صدقه، توکل، ادب و مقام تسلیم. (32) مرید این مراحل را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد تا آنکه به مرحله «کشف» میرسد. ابنعربی «کشف» را به سه نوع تقسیم میکند: کشف عقلی، کشف نفسی یا روحی (33) و کشف ربانی. به اعتقاد او کشف ربانی بالاترین مرتبه است؛ زیرا در این مرحله از اسرار پرده برداشته میشود و فرد به مرحله عروج میرسد و حتی مرید تا مرتبه قطب شدن نیز پیش میرود. این مرتبهای است که مؤسس فرقه اکبریه خود بدان رسیده است. قطب از نگاه ابن عربی از صاحبان شناخت و معرفت باطنی است. (34) از نگاه وی آنکه به سلک تصوف در میآید، باید شرایطی داشته باشد؛ از جمله آنکه در برابر حکم خداوند متعال، چه به سود و چه به زیان او تسلیم باشد، به قضای الهی تن دهد، سپاسگزار نعمتهایش باشد، نزدیک شدن به خداوند و شناختن شایسته حضرتش را از او طلب کند، خداوند را تنها برای رفتن به بهشت یا رهایی از عذاب دوزخ عبادت نکند، (35) نفس هواپرست خود را تهذیب کند و با سخت گرفتن بر خود و تحمل انواع ریاضتهای جسمی و روحی شهوتها و لذتهای کشنده را از جانش ریشه کن نماید. (36)
ابنعربی اهمیت فراوانی برای شیخ یا مرشد قائل است. زیرا وجود او سبب میشود فرد سالک راه را از بیراهه تشخیص دهد و در این مسیر گم نشود. وی در این زمینه میگوید: «باید شیخِ راهنمایی برای خود برگزینی.» (37) در کتابی دیگر مجدد بر این اندیشه تأکید کرده و میگوید: «هر مریدی باید تربیت کنندهای که استاد اوست برگزیند. تنها در این صورت است که پیمودن این راه برایش سودمند خواهد بود.» (38) از جمله شرایط شیخ آن است که احوال نفسانی مریدان خود و تغییراتی را که بر آنان عارض میشود، درک کند. (39) ذکر از جمله ریاضتهایی است که در اندیشه ابنعربی جایگاهی بس مهم دارد. او معتقد است که مرید باید به گفتن ذکر خداوند – حال هر ذکری – پایبند باشد؛ هر چند که رفیعترین ذکر در نزد او لفظ جلاله «الله» است. (40) اگرچه منابع تاریخی از پیروان و مریدان این فرقه یاد کردهاند، لکن نباید در میزان نفوذ این فرقه و انتشار آن در مصر یا سرزمین شام مبالغه کنیم. (41) دو دلیل ادعای ما را ثابت میکند:
1)بیشتر اندیشهها و آثار ابنعربی رمز گونه است. علاوه بر این، وی فلسفه را نیز با کلام خود آمیخته میکرد. بنابراین درک و فهم سخنان او تنها برای خواص امکانپذیر بود نه عامه مردم. (42)
2) دشمنانی که حملهای بیسابقه را علیه ابنعربی آغاز کرده بودند، (43) اجازه نمیدادند اندیشهها و عقاید او در میان مردم منتشر شود. مخالفان ابنعربی در صحّت عقاید وی تردید کرده و اندیشههای او را خروج از عقاید صحیح اسلام پنداشتند. همچنین نباید فراموش کنیم که ابنعربی کتاب چندین بُعدی «الفتوحات المکیه» و نیز «فصوص الحکم» را به رشته تحریر درآورد که این دو کتاب اعتراض بسیاری را برانگیخت و فقیهان را سخت برآشفت.
حریریه از دیگر فرقههای صوفی است که در شام رواج داشت. این فرقه که به شیخ علی حریری (44) (و 1256 م) منسوب است، شاخهای از فرقه رفاعیه محسوب میشود. این فرقه نیز همانند فرقه اکبریه مورد اعتراض و هجوم فقیهان قرار گرفت. فرقه یونسیه به شیخ یونس شیبانی منسوب است (و 1222 م) که به بدعت گذاری متهم شده (45) و همانند دو فرقه قبل مورد حمله فقیهان قرار گرفت. قلندریه (46) یا قرندریه نیز از جمله فرقههای تصوف محسوب میشود که به شیخ قلندر (47) یوسف منسوب است. این صوفی بزرگ عرب تبار بوده و مولود اندلس بوده است. عقاید او در قرن سیزدهم میلادی در شام و مصر منتشر شد و در قرن پانزدهم میلادی در منطقه آناتولی (48) رواج یافت.
برخی معتقدند که میان قلندریه و پیروان فرقه ملامتیه ارتباط وجود دارد. ملامتیه افرادی هستند که با تقویت اراده، کنترل آن و نیز محروم کردن نفس از لذایذ و فروتنی (49) و صبر، خود را از لذتهای دنیا محروم میکردند. پیروان فرقه مذکور کلاه باریک دراز به سر گذاشته و برخلاف سنت ریش خود را تراشیده و سبیل را باقی میگذاردند. (50) به همین سبب معاصرانشان و نسلهای بعد آنان را سرزنش کرده و علیه عقایدشان اعتراض کردند. شایان ذکر است که تصوف به عنوان پدیدهای معنوی در میان توده مردم پیروان بسیار داشت. اعتقاد آنان به آنچه که کرامات مشایخ صوفیه مینامیدند روز به روز بیشتر میشد؛ (51) چرا که مردم سخت عقیده داشتند معجزات از آن انبیا و اولیاءالله است. در کتابهای تراجم، طبقات و وفیات به بسیاری از این کرامات اشاره شده است. (52) مردم آن دوره به کرامات عمیقاً اعتقاد داشتند. شیخ علی بن علیم یکی از صوفیان مسلمان در قرن سیزدهم میلادی به عنوان صاحب «برکت و کرامت» شناخته شده بود. (53) یکی از حاکمان صلیبی – منابع عربی زبان، او را فرزند بالیان حاکم ارسوف معرفی کردهاند – پس از مرگ وی با او دشمنی نموده و در کنار مقبره او شراب نوشید. (54) دست وی فلج شد و پس از سه روز از این ماجرا درگذشت. به همین سبب صلیبیان مسیحی نیز او را گرامی میداشتند. (55) از سوی دیگر آرامگاههای مشایخ تصوف در سرتاسر جهان اسلام در قرون میانی منتشر شده بود و مردم عوام که سخت به آنان اعتقاد داشتند به زیارت آرامگاه ایشان میرفتند. برخی از مردم به سبب جهل و نادانی گمان میکردند که اینان بیماران را شفا میدهند بیآنکه بدانند خداوند است که این قدرت را به آنان میدهد. مردم درک نمیکردند که سخنانشان شرک است و از خود نمیپرسیدند صوفی که در ایام حیات اگر بیمار میشد نمیتوانست خود را شفا دهد چگونه میتواند پس از مرگ دیگران را شفا بخشد. زیرا امور این چنین از دایره قدرت محدود بشر خارج است و فقط به ذات اقدسش اختصاص دارد: «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» (56).
اکنون که به پایان بررسی تصوف و متصوفه در تاریخ تمدن اسلامی در قرون میانی رسیدیم، نباید فراموش کنیم که تصوف نیز همانند هر جریان معنوی دیگر از عوامل داخلی و خارجی فراوانی تأثیر پذیرفت؛ به ویژه فرقههای موجود در یکدیگر تأثیر گذاشتند، هر چند که هر یک آداب و مناسب عبادی خاص خود را حفظ نمودند. از سوی دیگر بیطرفی علمی و انصاف اقتضا میکند بپذیریم شماری افراد سودجو به حلقه صوفیان پاک داخل شدند تا از این طریق به منافعی دست یابند؛ زیرا بسیاری از متصوفه مصر و شام در عصر مملوکی با کمکهای مالی سلاطین گذران امور میکردند. از همینرو تنبلی و سستی در صفوف متصوفه راه یافت و به افراد سرباری که هیچ سودی برای جامعه نداشتند تبدیل شدند. متأسفانه توده مردم شیفته صوفیان بودند و به آنان به عنوان الگو اقتدا میکردند. این آفت سبب شد تنبلی در روح مردم نفوذ کند و از ارزش کار کردن در زندگی جامعه اسلامی در قرون میانی کاسته شود. صوفیان فیلسوف که فلسفه یونان و ایران و هند بر آنان تأثیر نهاده بود، اندیشههایی را مطرح میکردند که آنان را از اسلام صحیح دور میساخت؛ به گونهای که فرد محقق نمیتواند اندیشهها و عقایدشان را بپذیرد و حتی گاه به فقیهان حق دهد که برای دفاع از اسلام در برابر اندیشهها و عقایدشان که از حقیقت اسلام به دور است قد علم کنند. بنابراین نمیتوان اقوال حلاج، بایزید بسطامی، شهید سهروردی و ابنعربی را پذیرفت؛ هر چند که عدهای تلاش کردهاند بگویند این اقوال در حالت وجد صوفیانه بر زبان جاری شده است یا اقوالی است که به آنان نسبت داده شده و خود آن را بر زبان جاری نکردهاند و یا به نحو دیگر آن را توجیه کنند.
پینوشتها:
1. درباره غزالی ن.ک: السبکی، طبقات الشافعیه الکبری، قاهره، ب.ت، ج 4، ص 181-101. ابنالقنفذ، کتاب الوفیات، تصحیح عادل نویهض، بیروت، 1983 م، ص 15. الحنبلی، الأنس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل، نجف، 1966 م، ج 1، ص 99. ابنالعماد الحنبلی، شذرات الذهب، ج 4، ص 13-10. کرادیفو، الغزالی، ترجمه عادل زعیتر، بیروت، 1959، أحمد عرقات القاضی، التریبه الاسلامیه عند أبی حامد الغزالی، قاهره، 2000 م، ص 134-27. علی محمد الصلابی، دوله السلاجقه و بروز مشروع اسلامی لمقاومه التغلغل الباطنی و الغزو الصلیبی، بیروت، 2008 م، ص 468 – 401. مجموعه من الباحثین، أبوحامد الغزالی، دراسات فی فکره و عصره و تأثیره. منشورات کلیه الآداب و العلوم الانسانیه، جامعه محمد الخامس، رباط، 1988 م، ص 312-11. عبدالرحمن بدوی، أوهام حول الغزالی، ضمن کتاب پیشین، ص 251- 241. صالح الشامی، الامام الغزالی حجهالاسلام و مجدد المائه الخامسه، دمشق، 1993 م، ص 259-19. فرید جحا، سیره الغزالی، ضمن کتاب الامام أبوحامد الغزالی متصوفا و متکلما و فقیها، بیروت، 2001 م، ص 40-19. أبوبکر خالد باه، الغزالی و مراحل تحصیله، کتاب پیشین، ص 52-41. عبدالهادی بوطالب، الامام الغزالی و إشکالیه العلاقه بین الحکمه و الشریعه، کتاب پیشین، ص 66-55. زکریا بشیر إمام، البعد العقلی لتجربه الإمام الغزالی الصوفیه، کتاب پیشین، ص 95-67. یاسر عبدالحکیم الحورانی، الفکر الاقتصادی عندالامام الغزالی، عمان، 2003 م، ص 68-28. دکتر غلامحسین ابراهیمی، منطق و معرفت در نظر غزالی، تهران، 1370 هـ، ص 553 – 9. این کتاب پژوهشی ممتاز محسوب میشود. تیسیر شیخ الأرض، الغزالی، بیروت، 1960 م. طه عبدالباقی، الغزالی، قاهره، أبوالعطاء البقری، اعترافات الغزالی، قاهره، 1934 م. أنور الزغبی، مسأله المعرفه و منهج البحث عندالغزالی، دمشق، 2000 م، ص 362-69. عبدالأمیر الأعسم، الفیلسوف الغزالی، تونس، 1988 م. زکی مبارک، الأخلاق عند الغزالی، بیروت، 1988 م. سمیح عاطف الزین، الامام الغزالی، بیروت، 1988 م. سلیمان دنیا، الحقیقه فی نظر الغزالی، قاهره، 1965 م. مأمون غریب، حجهالاسلام (الامام الغزالی)، قاهره، 1993م. عبدالامیر شمسالدین، الفکر التربوی عند الغزالی، بیروت، 1990 م. صلاحالدین الناهی، الخوالد من آراء حجهالاسلام، بیروت، 1978 م. محمد بوهلال، الغیب و الشهاده فی فکر الغزالی، سوسه، 2003 م، ص 704-15. تلاش چشمگیر نویسنده شایان تقدیر است. عبدالله محمد الفلاحی، نقدالعمل بین الغزالی و کانط، دراسه تحلیلیه مقارنه بیروت، 2003 م، ص 421-15. فکتور سعدی باسیل، منهج البحث عن المعرفه عند الغزالی، بیروت، 1970 م، ص 273-7. عبده الحلو، الوافی فی تاریخ الفلسفه العربیه، بیروت، 1995 م، ص 378-293. عبدالهادی بوطالب، أبوحامد الغزالی و إشکالیه العلاقه بین الحکمه و الشریعه، ضمن کتاب حلقه وصل بین الشرق و الغرب، أبوحامد الغزالی و موسی بن میمون، أکادیمیه المملکه المغربیه، 1982 م، ص 344-299. صبحی الصالح، إشکالیه العلاقه بین الحکمه و الشریعه عندالغزالی، کتاب مذکور، ص 365-349.
2. تصحیح عبدالحلیم محمود، قاهره.
3. الرساله القشیریه، ص 20، الصادق عرجون، التصوف فی الاسلام، قاهره، 1965 م، ص 39. الأسنوی، طبقات الشافعیه، تصحیح عبدالله الجبوری، بغداد، 1390 هـ، ص 443. ابنالشحنه، روضه المناظر، ص 35. الذهبی، العبر، ج 4، ص 264. ابنالعماد الحنبلی، شذرات الذهب، ج 5، ص 290. صدرالدین الشیرازی، کتاب الأسفار الأربعه، 1282 هـ، ص 583. جمیل صلیبا، المعجم الفلسفی، بیروت، 1971 م، ص 94. مجموعه من الباحثین، الکتاب التذکاری للسهروردی، قاهره، 1974م. عبدالمنعم ماجد، الناصر صلاحالدین، بیروت، 1962 م، ص 191-190. محمد غلاب، التنسک الاسلامی، ص 110. جمالالدین الرمادی، صلاحالدین الایوبی، قاهره، 1958 م، ص 98. أبوالوفا التفتازانی، التصوف الاسلامی، قاهره، 1978 م، ص 247. سلامه موسی، حریه الفکر، بیروت، 1959 م، ص 167. علیأصغر حلبی، تاریخ فلسفه ایران از آغاز تا امروز، چ. تهران، 1951 م، ص 498 به بعد.
4.قابل ذکر است که ابنرشد (و 1198 م)، برجستهترین فیلسوف اندلس در کتاب تهافت التهافه کتاب تهافت الفلاسفه غزالی را نقد کرده است.
5. أبوالوفا التفتازانی، التصوف الاسلامی، قاهره، 1976م، ص 22.
6.منیرالقاضی، الامام أبوحامد الغزالی، مجله المجمع العلمی العراقی، م 9، 1962م، ص 39.
7.درباره تأثیرگذاری غزالی ن.ک: نقولا زیاده، دمشق فی عصر الممالیک، ص 179. حسن أنیس، رأی فی الغزالی، المقتطف، م 98، ج 5، 1941 م، ص 505. عبدالقادر محمود، ابنخلدون و التصوف الاسلامی، مجله کلیه الآداب، جامعه القاهره، م 26، 1964 م، ص 99. عبدالعزیز الدوری، تاریخ الحضاره العربیه، بغداد، 1952 م، ص 195. تیسیر شیخالأرض، الغزالی، ص 249. محمد یوسف موسی، ابن تیمیه، قاهره، 1961 م، ص 48.
8. درباره شیخ شهید سهروردی ن.ک: السهروردی، هیاکل النور، قاهره، 1957 م. حکمهالاشراق، قاهره، ب.ت. مجموعه من الحکمه الالهیه، تصحیح هنری کوربان، استانبول، 1945 م. الشهرزوری، تاریخ الحکماء: نزههالأرواح و روضه الأفراح، تصحیح عبدالکریم أبوشویرب، طرابلس، 1981 م، ص 380. مجموعه من الباحثین، الکتاب التذکاری للسهروردی، قاهره، 1974 م.
9. درباره محییالدین بن عربی ن.ک: ابنعربی، الوصایا، بیروت، 1988 م. کتاب الأخلاق، بیروت، 1946 م. محمد العدلونی الادریسی، مدرسه ابنعربی فیالتصوف، الدار البیضاء، 1998 م. جا دارد که در اینجا از نویسنده کتاب قدردانی کنیم. التصوف الاسلامی أسسه النظریه و أهم مدارسه، الدار البیضاء، 2005 م. مجموعه من الباحثین، الکتاب التذکاری لمحیالدین بن عربی، قاهره، 1969. أبوالعلا عفیفی، «من أین استمدّ ابن عربی فلسفته الصوفیه؟» مجله کلیه الآداب، جامعه القاهره، 1935 م، ص 10-3. منی فراج، کتاب عبرالعاشقین للشیخ روزبهان الشیرازی مع دراسه العشق الصوفی، رساله چاپ نشده دکتری، کلیه الآداب، جامعه عین شمس، 1983 م، ص 206. محمدابراهیم الفیومی، ابنعربی، صاحب الفتوحات المکیه، قاهره، 1998 م، ص 77-9. عبدالعزیز سید الأهل، محییالدین بن عربی من شعره، بیروت، 1970 م. آسین بلاثیوس، ابنعربی حیاته و مذهبه، ترجمه عبدالرحمن بدوی، کویت، 1979 م، ص 81-5. منببرهان غزال و الرفاعی النقشبندی، فلسفه الترقی و الولایه عندالشیخ محییالدین بنالعربی، دمشق، 2006 م، ص 317-37. سامی خمیس، نظریه المعرفه عند ابن عربی، قاهره، 2001 م، ص 414-111. محمود محمود الغراب، الانسان الکامل و القطب الغوث من کلام الشیخ الأکبر محییالدین بنعربی، دمشق، 1990 م. حامد طاهر، ابنعربی و روح القدس، دمشق، ب.ت، ص 137-13. عثمان یحیی، مؤلفات ابنعربی تاریخها و تصنیفها، تصحیح أحمد محمد الطیب، قاهره، 2001 م، ص 646-107.
Knysh, Ibn Arabi in The Islamic Tradition, The making of a polemical image in Medival Islam, New York 1999, p. 25-425.
10. درباره أبوالحسن شاذلی ن.ک: ابنبطوطه، الرحله، قاهره، 1966 م، ص 42. المقریزی، السلوک، ج 1، ق 1، ص 414. عبدالحلیم محمود، أبوالحسن الشاذلی، مجموعه أعلام العرب، قاهره، 1967 م، ص 44-43. علی سالم عمار، أبوالحسن الشاذلی عصره تاریخه – علوه – تصوفه، قاهره، 1952م. صبری موسی، مولد عصری فی جبال عیذاب زیاره للامام الشاذلی فی الصحراء الشرقیه لمصر، العربی، شماره 416، 1993 م، ص 145-132.
11. درباره جلالالدین رومی ن.ک: جلالالدین الرومی، مثنوی، ترجمه عبدالسلام القاضی، بیروت، 1966 م، ج 1، ص 614-70، ج 2، ص 585-18. فکتور الکک، جلالالدین الرومی و الثقافه العربیه فی إشعاع کونی، التسامح، شماره 28، سال 5، بهار 2007 م، ص 145، ت 175. عیسی العاکوب، رباعیات مولانا جلالالدین الرومی، دمشق، 2004 م، ص 517-21. عنایةالله إبلاغ الأفغانی، جلالالدین الرومی بین الصوفیه و علماء الکلام، قاهره، 1987 م.
12. آنه ماری شیمل (Anne Marie Schimel) یکی از بارزترین مستشرقان معاصر آلمان. وی در سال 1922 م در ایرفورت آلمان دیده به جهان گشود. وی تا پانزده سالگی زبان عربی را به صورت کامل فرا گرفت. او علاوه بر زبان عربی با زبانهای دیگر نیز آشنا بود تا آنجا که تعداد زبانهایی که بر آن مسلط بود به سیزده میرسد. شیمل در سال 1941 م در نوزده سالگی دکترای خود را از دانشگاه برلین با راهنمایی مستشرق مشهور آلمانی، هارتمان دریافت کرد. همچنین وی در سال 1951 م دکترای دوم خود را در رشته تاریخ ادیان با نوشتن رسالهای با عنوان «خلیفه و قاضی در مصرِ قرون میانی» دریافت نمود. وی شیفته سفر بود و به همین سبب به بسیاری از کشورها از جمله پاکستان، ترکیه و ایالات متحده آمریکا سفر کرد. وی در دانشکده الهیات ترکیه و دانشگاه هاروارد آمریکا تدریس میکرد. او پس از بیستو پنج سال اقامت در آمریکا به کشور خود، آلمان بازگشت. از این مستشرق بزرگ آثار بسیاری بالغ بر هشتاد تألیف به جا مانده است که به برخی از این آثار اشاره میکنیم: جنبههای صوفیانه اسلام، گل و بلبل، محمدرسولالله، اسلام در هند، پاکستان قصر هزار دروازه، برادرم اسماعیل، هنر اسلامی، هنر خوشنویسی عربی، آفتاب پیروز (جلالالدین رومی)، زندگی و اسطوره (این کتاب درباره حلاج است)، رومی او باد و تو غبار هستی، سفرهایی با یوسف امره، مجموعه حکمتهای صوفی ابنعطاءالله اسکندری، اسلام و باغهای معرفت. زندگی شرقی – غربی من (زندگینامه او). آنه ماری شیمل در سال 2003 م درگذشت. درباره او ن.ک: أنا ماری شیمل، حیاتی الغرب الشرقیه، ترجمه عبدالسلام حیدر، المشروع القومی للترجمه، قاهره، 2004 م، ص 501-105. صلاحالصیفی، هل أنصفت المستشرقه الألمانیه أنا ماری شیمل الاسلام؟، الاتحاد، شماره 9، فوریه 1998 م. محمد عبدالله الشرقاوی، الاتجاهات الحدیثه فی دراسه التصوف الاسلامی مصادره و آثاره تحلیل و نقد، قاهره، 1993، ص 13، پاورقی 2. رضوانالسید، المستشرقون الألمان، النشوء و التأثیر و المصائر، بیروت، 2007 م، ص 51-47.
13. درباره سید أحمد بدوی ن.ک: نورالدین الحلبی، سیره السید أحمد البدوی، قاهره، 1964 م. سلیمان عبدالوهاب، الأرب فی سیره شیخ العرب، قاهره، ب.ت. سعید عاشور، السید أحمد البدوی شیخ و طریقه، قاهره، 1966 م، ص 75-37. السید أحمد طعیمه، حیاه السید البدوی، قاهره، 1966 م، ص 48-5.
14.درباره شعرانی ن.ک: توفیق الطویل، الشعرانی التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، قاهره، 1988 م. عبدالحفیظ فرغلی القرنی، عبدالوهاب الشعرانی إمام القرن العاشر، قاهره، 1985 م. محمد صبری الدالی، الخطاب السیاسی فی مصر قراءه فی خطاب عبدالوهاب الشعرانی للسلطه و المجتمع، قاهره، 2004 م، ص 313-87.
15.درباره اصطلاح طریقت ن.ک: الجرجانی، التعریفات، قاهره، ب.ت، ص 136. القاشانی، اصطلاحات صوفیه، تصحیح محمد کمال ابراهیم جعفر، قاهره، 1981 م، ص 88.
16. محمد مؤنس عوض، التنظیمات الدینیه اسلامیه و المسیحیه فی بلاد الشام عصر الحروب الصلیبیه، پایاننامه کارشناسی ارشد، کلیه الآداب، جامعه عین شمس، 1945 م، ص 88.
17. درباره فرقه کیزانی ن.ک: علی صافی حسین، ابنالکیزانی، الشاعر الصوفی المصری، قاهره، ب.ت. شاکر مصطفی، آل قدامه و الصالحیه، حولیات (سالنامه) کلیه الآداب، جامع الکویت، الحولیه (سالنامه) شماره3، 1982 م، ص 73.
18. درباره فرقه گیلانی ن.ک: دائرة المعارف اسلام، ماده جیلانیه.
19. درباره فرقه رفاعی ن.ک: أبوبکر العیدروسی، النجم الساعی فی مناقب القطب الرفاعی، تصحیح علی حسن العریض، قاهره، 1960 م. الشطنونی، بهجه الاسرار و معدن الأنوار فی مناقب الساده الأخیار من المشایخ الأبرار، نسخه خطی دارالکتب المصریه، به شماره 34، تاریخ سنبنسر تریمنجام، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ترجمه عبدالقادر البحراوی، بیروت، 1997 م، ص 73-72.
20. درباره فرقه شاذلی ن.ک: سنبنسر تریمنجام، منبع پیشین، ص 84. عبدالحلیم محمود، أبوالحسن الشاذلی، بیروت ب.ت، ص 212-13.
21. درباره فرقه مولویه ن.ک: سنبنسر تریمنجام، منبع پیشین، ص 41-40.
22. درباره فرقه احمدیه ن.ک: سنبنسر تریمنجام، منبع پیشین، ص 40.
23. یوسف النبهانی، جامع کرامات الاولیاء، قاهره، ب.ت، ج1، ص 109.
24. أبوالوفا التفتازانی، الطریقه الاکبریه، ضمن الکتاب التذکاری (یادنامه) عن محییالدین بن عربی، قاهره، 1969 م، ص 299.
25. ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج 14، ص 50-49.
26. ابنعربی، التدبیرات الالهیه فی إصلاح المملکه الانسانیه، تصحیح فیبرج، لدن، 1919 م، ص 112.
27.شایان ذکر است که ابنعربی این موضوع را در کتاب مناهج الارتقاء إلی انتقاص أبکار البقاء المتخدرات بخیمات اللقاء شرح داده است.
28. أبوالوفا التفتازانی، الطریقه الأکبریه، ص 410.
29. آسین بالاسیوس، ابنعربی حیاته و مذهبه، ترجمه عبدالرحمن بدوی، کویت، 1979 م، ص 184.
30. ابنعربی، تحفه السفره إلی حضره البر، تصحیح محمد المالح، بیروت، ب.ت، ص 67.
31.خلوت گزینی در نزد ابنعربی بر پایه چندین رکن استوار است؛ اول سکونت در خانهای کوچک و تاریک، دوم دائم الوضو بودن، سوم همواره ذکر «لاإلهإلاالله» را بر زبان جاری کردن، چهارم کنار نهادن تمام دل مشغولیها، پنجم همیشه روزه داشتن، ششم کم سخن گفتن، هفتم استمرار و مداومت در انجام مراقبت، هشتم شکایت نکردن به درگاه الهی، نهم غافل شدن از ما سویالله و دهم شکیبایی بر سختیها. در این رابطه ن.ک: ابن عربی، تحفه السفره، ص 67. کتاب الوصایا، در قسمتهای مختلف.
32. ابنعربی، تحفه السفره، ص 75.
33. ابنعربی، کتاب إنشاء الدوائر، تصحیح فیبرج، لیدن، 1919 م، ص 35.
34. کاشانی قطب را این گونه معرفی میکند: «فردی است که همواره رابطه او با جهان همانند رابطه خداوند با جهان است.» منبع پیشین، ص 145.
35.أبوالوفا التفتازانی، الطریقه الأکبریه، ص 312.
36. ابن عربی، تحفه السفره، ص 78-77.
37.ابنعربی، کنه مالابد للمرید منه، قاهره، ب.ت، ص 42. کتاب الوصایا، ص 303.
38.ابنعربی، الأمر المحکم المربوط، قاهره، ب.ت، ص 225.
39.همان منبع.
40. ابنعربی، الوصایا، ص 17.
41. محمد مؤنس عوض، منبع پیشین، ص 91.
42. أبوالوفا التفتازانی، الطریقه الأکبریه، ص 151. زغلول سلام، الأدب فی العصر المملوکی، ص 218.
43.درباره او ن.ک: الصناعی، منبع پیشین، ص 65. الذهبی، العبر، ج 5، ص 186.
44. ابنقلانسی، ذیل تاریخ دمشق، ص 337. سبطبن جوزی، منبع پیشین، ق 1، ج 8، ص 228. ذهبی، منبع پیشین، ص 145. المنینی، الإعلام بفضائل الشام، تصحیح سامح الخالدی، یافا، ب.ت، ص 135.
45. ابن بطوطه، الرحله، بیروت، 1964 م، ص 34.
46. به نظر میرسد عقیده دکتر ابراهیم مغازی مبنی بر اینکه «قلندریه جماعتی از صوفیان هستند که به فرد معینی منسوب نمیباشند» درست است. ن.ک: ابراهیم المغازی، التستری و مدرسته فی التصوف الاسلامی، رساله دکتری، کلیه الآداب، جامعه عین شمس، 1982 م، ص 170.
47. Koprülü, Turk Fdebiyatinsa lik mutasavviflar, Ankara 1981, p. 337.
48. در این باره ن.ک: السلمی، رساله الملامتیه، تصحیح أبوالعلا عفیفی، ضمن کتاب التصوف الملاقیه و الفتوه، قاهره، 1947م، ص 107 و 111 و 115.
49. در این باره ن.ک: النعیمی، منبع پیشین، ج2، ص 212. حسین مجیب المصری، المعجم الفارسی العربی الجامع، قاهره، ص 309.
50. درباره کرامات ن.ک: الباقلانی، بیان الفرق بین المعجزات و الکرامات، تصحیح ملکانی، قاهره، ص 185. ابنعطاء الله اسکندری، التنویر فی إسقاط التدبیر، تصحیح عبدالحلیم محمود، قاهره، ص 112 – 111. ابنعبدالسلام، حل الرموز و مفاتیح الکنوز، قاهره، ص 40-39. النواوی، بستان العارفین، قاهره، ص 53-52. ابن القنفذ، أنس الفقر، بیروت، ص 10، ص 10، الشعرانی، الکبریت الأحمر، قاهره، ص 127.
51. میتوان نمونههایی از این موضوع را در این کتابها یافت: أسامه بن منقذ، کتاب العصا، تصحیح عبدالسلام هارون فی نوادر المخطوطات، المجموعه الثانیه، قاهره، 1951 م، ص 198 – 197. ابنعبدالظاهر، الروض الظاهر، ص 241. ابنقاضی شهبه، الکواکب الدریه، ص 117 -116. ابنرجب الحنبلی، الذیل علی طبقات الحنابله، قاهره، ج 2، ص 149-133. العدوی، منبع پیشین، ص 30. ابن عماد الحنبلی، منبع پیشین، ج 5، ص 27.
52. ابنعبدالظاهر، منبع پیشین، ص 239.
53. همان منبع.
54. همان منبع.
55. همان منبع.
56. شعراء/80.
عوض، محمد مونس احمد؛ (1393)، گستره تمدن اسلامی در قرون میانی، ترجمه عبدالله ناصری طاهری و سمیهسادات طباطبایی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول.