وقف در قرآن
مقدمه
وقف در اصطلاح فقهي عبارت است از اين که شخصي عين مال را حبس دائم کند و منافع آن را شرعا و به رايگان در اختيار تأسيسات يا شخص يا اشخاص مخصوص بگذارد. مرحوم محقق حلي در تعريف آن گفته: «الوقف عقد ثمرته تحبيس الاصل و اطلاق المنفعة»؛(4) يعني وقف عقدي است که ثمرهي آن حبس کردن اصل و رها کردن منفعت است. اين تعريف از روايت «حبس الاصل و سبل الثمرة» (5) مستفاد شده است. امام خميني (قدس سره) در تعريف وقف فرموده است: «تحبيس العين و تسبيل المنفعة»؛ (6) يعني وقف، عبارت از حبس کردن عين و رها گذاشتن منفعت آن است.
يکي از معاصران در تعريف وقف گفته: «وقف صدقهي جاريه يا حبس کردن عين (عين ملک) و تسبيل، اطلاع و رها کردن منفعت و مباح کردن آن و في سبيل الله قرار دادن آن است. حبس به اين معناست که ديگر نتوان آن را معامله کرد و در معرض نقض و انتقال قرار داد» و تسبيل يا اطلاق منفعت آن يعني رها کردن منفعت آن، به عبارت ديگر، يعني بهره آن را في سبيل الله و صدقهي جاريه قرار دادن است. (7) برخي عالمان از جمله مرحوم بجنوردي در تعريف وقف لفظ تسبيل را بهتر از لفظ اطلاق دانسته است؛ زيرا از يک سو در لفظ تسبيل، راه خدا منظور شده
که در نتيجه بر اين اساس، لفظ وقف از عبادات خواهد شد و از سويي، اين تعريف با سخن پيامبر (ص) که فرموده: «حبس الاصل و سبل المنفعة» (8) هماهنگي دارد. (9)
در مادهي 55 قانون مدني در تعريف وقف گفته شده: «وقف عبارت است از اين که عين مال حبس و منافع آن تسبيل شود. در اين تعريف نيز لفظ تسبيل بر لفظ اطلاع ترجيح داده شده» همچنين در حديث ديگري در خصوص وقف آمده: «احبس الاصل و سبل الثمرة»؛ (10) به همين دليل برخي از فقيهان همچون شيخ طوسي در کتاب نهايه و سلار در کتاب مراسم، وقف را جزو عبادات برشمردهاند. شهيد اول در کتاب دروس، وقف را صدقهي جاريه معنا کرده. و سلار گفته: «وقف و صدقه يک چيز است». (11)
مرحوم صاحب جواهر هيچ يک از تعاريف مربوط به وقف را تعريف حقيقي ندانسته؛ زيرا معتقد است که هيچ يک از تعاريف وقف جامع افراد و مانع اغيار نيست. (12) بسياري از فقيهان وقف را عبادت نميدانند؛ گر چه معتقدند که اگر وقف با قصد همراه باشد، ثواب عبادت را نيز خواهد داشت. (13)
همهي اديان و شرايع براي وقف اهميت قائل شدهاند. هزينهي نگاهداري معابد و آثار مقدسهي ديني از منابع موقوفات تأمين شده که نشان دهندهي اعتقادات متدينان بوده است؛ به همين دليل، در کتاب شرايع، حکم فقيهي وقف بر معبد يهود و نصارا و نيز وقف بر نوشتن تورات و انجيل بيان شده و گفته شده که چنان چه وقف به وسيلهي خود يهود و نصارا صورت گيرد، اشکال ندارد. (14)
از آنجا که واقف، اغلب با موقوف عليهم رو به رو نيست، وقف وي صدقهاي شمرده مي شود که از منت و آزار مبطل صدقه، خالي است؛ بدين سبب باطل نميشود؛ (15) چون در قرآن مجيد منت و آزار، باعث بطلان صدقه دانسته شده؛ چنان که خداوند فرموده: (يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذي کالذي ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤمن بالله و اليوم الاخر فمثله کمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا يقدرون علي شيء مما کسبوا و الله لا يهدي القوم الکافرين) (16) «اي مؤمنان! صدقات خود را با منت گذاشتن و آزار باطل نکنيد همانند کسي که مالش را براي نمايش دادن به مردم انفاق ميکند و به خداوند و روز باز پسين ايمان ندارد. آري، داستان او مثل سنگي است که بر آن خاکي باشد و باران سنگيني بر آن ببارد و آن را همچون سترون وا گذارد. آنان از کار و کردار خويش حاصلي نبرند و خداوند خدا نشناسان را هدايت نميکند.»
همهي مذاهب فقهي اسلامي (حنفي، شافعي، مالکي، حنبلي، زيدي و ظاهري) وقف را جايز دانستهاند؛ البته برخي از مذاهب اسلامي، وقف را مشروع ندانسته و آن را منافي اصول اسلامي ميدانند، مگر در خصوص مسجد. اين قول نزد مذاهب اسلامي متروک است. (17) مذاهب فقهي اسلامي به طور کلي وقف خانه، زمين، باغ، سلاح، قاطر، لباس و قرآن و نظاير اينها را جايز ميدانند. برخي هم وقف را فقط در اسلحه و اسب و قاطر و الاغ جايز دانستهاند و در غير اينها جايز نشمردهاند. (18) در مادهي 58 قانون مدني گفته شده: فقط مالي جايز است که بقاي عين بتوان از آن منتفع شد اعم از اين که منقول باشد يا غير منقول، مشاع باشد يا مفروز.
امام خميني (قدس سره) فرموده است: آن چه وقف ميشود، بايد عين مملوک باشد که مدتي قابل توجه باقي بماند، به گونهاي که امکان انتفاع منفعت محلله از آن و نيز امکان قبض آن باشد؛ بنابراين، وقف منافع و ديون و وقوف چيزهايي که به ملکيت در نميآيند، مثل خمر و خنزير و نيز وقف خوردنيها و ميوهها صحيح نيست. (19)
يکي از نويسندگان معاصر ميگويد: «وقف نه تنها جايز است، بلکه در موارد و حالاتي راجح و مستحب نيز ميباشد و در موقعيت ويژهاي براي «حق دماء» (20) و مبارزه با مال پرستي و مال اندوزي و جهت کاهش اختلاف طبقاتي فاحش (21) واجب ميشود. (22) در روايات معصومان (ع) به صور گوناگون تشويق به وقف شده؛ از جمله پيامبر (ص) فرموده است: «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جارية او علم ينتفع به او ولد صالح يستغفر له؛ (23) وقتي آدم بميرد، پروندهي عمل وي مسدود ميشود، مگر در سه مورد: صدقهي جاريه، علمي که از آن نفع برده شود و فرزند صالحي که برايش دعا کند.»
همچنين امام صادق (ع) فرموده است: «ليس يتبع الرجل بعد موته من الاجر الا ثلاث خصال: صدقة موقوفة لا تورث او سنة هدي سنها و کان يعمل بها و عمل بها من بعده او ولد صالح يستغفر له؛ (24) پس از مرگ آدمي، پاداشي به دنبال فرد نميآيد، مگر در سه خصلت: صدقهاي که فرد در زمان حياتش جاري و برقرار ساخته که پس از مرگش تا قيامت جاري و برقرار ميماند؛ صدقهاي که وقف کرده و به ارث گذاشته نميشود، و نيز سنتي که برقرار نموده و در زمان حياتش به آن عمل ميشده و پس از وفاتش به آن عمل ميشود و فرزند صالحي که برايش طلب آمرزش کند.»
همچنين امام صادق (ع) فرموده است: «ست خصال ينتفع المؤمن بعد موته: ولد صالح يستغفر له و مصحف يقرأ منه و قليب يحفره و غرس يغرسه و صدقة ماء يجريه و سنة يؤخذ بها بعده؛ (25) شش خصلت است که پس از مرگ مؤمن به مؤمن نفع ميرسانند: فرزند صالحي که برايش طلب آمرزش کند و قرآني که از روي آن خوانده ميشود و چاهي که حفر ميکند و درختي که غرس ميکند و صدقهي آبي که جاري و مستمر ميسازد و سنت خوبي که پس از وي از پيروي شود.»
چنان که از روايات ياد شده و نظاير آنها بر ميآيد، از وقف به صدقه جاريه تعبير شده؛ چون استمرار دارد و از همين جاست که گفته شده: از جمله شرايط وقف استمرار و دوام آن است؛ يعني وقف بايد براي هميشه باشد و وقف موقت درست نيست. (26) هر چند که مالکيه، ابدي بودن وقف را شرط صحت آن ندانسته و گفتهاند: «صحيح است که وقف براي مدت محدودي مثل يک سال معين صورت گيرد. پس از اين مدت، ملک به صاحبش بر ميگردد». (27) بيشتر فقيهان اماميه معتقدند که اگر قصد موقت شود، وقف صحيح نيست؛ ولي اگر مالک قصد حبس کرده باشد، حبس صحيح است و اگر قصد وقف کرده باشد، وقف و حبس هر دو باطل است؛ چه آن که وقف و حبس با هم تفاوت دارند؛ زيرا با وقف، ملک کاملا از ملکيت واقف خارج ميشود؛ بدين سبب مالک از تصرف در آن منع ميشود و آن مال به صورت ارث به ورثهي واقف منتقل نميشود، بر خلاف حبس که عين ملک حبس شده بر
حبس کنندهي آن باقي است و امکان فروش و انتقال آن از طريق ارث وجود دارد. (28)
با وجود اين برخي از فقيهان اماميه همچون صاحب عروه با تمسک به حديث «الوقف علي حسب ما يقفه الواقف» وقف موقت را صحيح دانستهاند. (29)
لزوم استمرار وقف و دائم بودن آن از مادهي 61 قانون مدني نيز استفاده ميشود که در آن گفته شده: «وقف بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض لازم است و واقف نميتواند از آن رجوع کند يا در آن تغييري بدهد يا از موقوف عليهم کسي را خارج کند يا کسي را داخل در موقوف عليهم کند.
در پارهاي از روايات، هر نوع کار خوبي صدقه دانسته شده؛ چنان که امام صادق (ع) فرموده است: «کل معروف صدقه و اهل المعروف في الدنيا اهل المعروف في الاخرة و اهل المنکر في الدنيا اهل المنکر في الاخرة». (30) اما وقتي که صدقه فقط به معناي وقف به کار رود، با قرايني همچون جاريه و مشابه آن همراه است.
افزون بر اين که معصومان (ع) از طريق گفتار، وقف را تشويق کردهاند، به صورت عملي هم آن را تشويق کردهاند؛ يعني عملا سنت وقف را انجام ميدادند؛ چنان که علي (ع) تمام زميني را که از تقسيم فيء به وي رسيده بود وقف زوار بيت الله الحرام و سالکان راه حج کرد و فرمود: «به فروش نميرسد و ارث گذاشته نميشود و هر که آن را بفروشد يا آن را هبه کند، لعنت خدا و ملائکه و همهي مردم بر او خواهد بود». (31) همچنين پيامبر (ص) زميني را وقف کرد و منافع آن را براي ابن السبيل صدقه قرار داد و تشويقهاي حضرت در خصوص وقف اموال چنان مؤثر واقع شد که بسياري از مسلمانان، پس از جنگ خيبر ميخواستند اموال خود را وقف کنند؛ اما حضرت اجازه وقف بيش از يک سوم اموالشان را به ايشان نداد. همچنين برخي از اصحات برخي از اصحاب رسول خدا، اموالي را وقف کردند و حضرت کار ايشان را تنفيذ و تحسين کرد.(32)
وقف در قرآن
1 - «لکل وجهه هو موليها فاستبقوا الخيرات اينما تکونوا يأت بکم الله جميعا؛ (34) هر کس را راهي است به سوي حق [يا قبلهاي است در دين خود] که بدان راه يابد و به آن قبله روي آورد؛ پس بشتابيد به سوي خيرات که هر کجا باشيد، همه شما را خداوند به عرصهي محشر خواهد آورد».
در خصوص قسمت اول آيه در کتب تفاسير نظريات چندي بيان شده؛ از جمله اين که هر کس مطابق نيست و انديشهي خود کار ميکند يا هر امتي قبلهاي دارد يا براي هر طايفهاي از مسلمانان جهتي است در استقبال کعبه که به آن جهت توجه کند (35) و نظاير اين وجوه.
در خصوص جملهي «فاستبقو الخيرات» ميتوان گفت: برخي از مفسران معتقدند که خيرات
جمع خير بر وزن صعب به معناي چيزي است که انتخاب شده و برتر باشد. اين معنا اعم است از هر عمل صالح و هر قدم خوب و عبادت و طاعتي که سبب پيشرفت و سعادت انسان شود. (36)
در کتاب کافي از امام باقر (ع) روايت شده است: «خيرات به معناي ولايت اهل بيت (ع) است». (37)
زجاج گفته: يعني به قبول آن چه خداوند امر ميکند، بشتابيد. ابن عباس گفته: در انجام اموري که به آن ترغيب ميشويد، بر يک ديگر پيشي بگيريد که خداوند، ثواب هر يک از افرادي را که در اين امور بر يک ديگر سبقت بگيرند عنايت خواهد کرد. (38)
در مصحف ابي آمده: يعني پيشي بگيرد به خيرات از قبله و غير آن و پيشي بگيريد به فاضلترين و نيکوترين جهات که آن قبله است؛ چون شريفترين جهات، جهت کعبه است. (39)
شأن نزول آيه در خصوص قبله است که به سبب آن پس از آن که قبله از بيتالمقدس به سوي کعبه تغيير يافت، مشاجره بالا گرفت و يهود اعتراض کردند. آيه در پاسخ به يهود نازل شد و خداوند فرمود: به جاي مشاجره در اين باره به انجام کارهاي خوب شتاب کنيد؛ ولي الخيرات جمع، و اعم از عمل صالح و «بر» است. اين کلمه حدود 180 بار در قرآن استعمال شده. از مجموع آياتي که واژهي خير در آنها به کار رفته، استفاد ميشود که هر چه انسان را به خداوند تعالي نزديک سازد و در دنيا و آخرت براي انسان صالح باشد، خير است، و چنان که از سنت شريفه ظاهر ميشود، جامع بين خيرات، رضاي خداوند است. (40)
با توجه به اين که الخيرات، جمع محلا به الف و لام است و از سويي جمع محلا به الف و لام، افاده عمومي ميکند، کلمهي الخيرات شامل همه خوبيها از واجبات و مستحبات ميشود و امر استبقوا ارشادي است، نه مولوي؛ يعني به حکم عقل بر انسان لازم است که هر قدر ميتواند به سوي خيرات بشتابد. (41)
از آن جا که کلمهي الخيرات جمع است و معناي جمع ميدهد، هر نوع کار خوبي را شامل ميشود. بديهي است که با توجه به تشويق روايات به سنت وقف و با توجه به انجام وقف به وسيلهي معصومان (ع)، وقف ميتواند که يکي از مصاديق خير باشد. به همين سبب است که آقاي دکتر خزايلي در کتاب احکام القرآن ضمن بيان اين آيه گفته: «اين آيه ارشاد ميفرمايد که بايد نظر و نيات واقفان پيوسته مورد نظر باشدو با مال وقف چنان عمل کنند که اگر واقف خود زنده ميبود، همان گونه عمل ميکرد و در مصارفي که زمانه، مقتضي آن بود، مصروف ميداشت؛ از اين جهت بايد منافع وقف بر حسب نيت واقف صرف شود و اگر مصرف آن ممتنع يا متعذر باشد، بايد مصرفي براي آن تعيين کنند که هر چه بيشتر با نيت و مقصود واقف سازگار باشد». (42)
با توجه به اين که برخي از مفسران در تفسير قسمت اول آيهي (لکل وجهه هو موليها) گفتهاند: در برخي روايات به نيت تفسير شده؛ يعني هر کس مطابق نيت و انديشهي خود کار ميکند؛ چنان که در خير وارد شده که «انما الاعمال بالنيات» (43) به نظر ميرسد برداشت حکم فقهي ياد شده با توجه به اين تفسير باشد.
2 -) لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شيء فان الله به عليم) (44) «هرگز به نيکوکاري يا مقام عالي نخواهيد رسيد، مگر آن که قسمتي از آن چه را دوست ميداريد انفاق کنيد و
هر آنچه ببخشيد، خداوند از آن آگاه است».
ز مخشري گفته: گذشتگان هر چيز را دوست ميداشتند، خاص خداوند ميکردند و در راه او ميبخشيدند. (45)
مفسران در تفسير معناي کلمهي «بر» نظريات گوناگوني بيان کردهاند؛ از جمله برخي گفتهاند: تفاوت «بر» و احسان، اعم از احسان مالي و جاه و غير آنها ست؛ ولي «بر» اعطاي چيزي است به غير از مال و جاه و مقام، چنان چه الف و لام جنس بر سر کلمهي «بر» در بيايد، شامل همهي مثوبات دنيايي و آخرتي ميشود.(46)
در قاموس قرآن و مفردات راغب گفته شده: معناي اصلي کلمه «بر» به فتح باء، خشکي است و چون خشکي نوعا توأم با وسعت است، به نيکيهاي وسيع «بر» به کسر باء، و به بسيار نيکي کننده، «بر» به فتح باء گفته ميشود و جميع اين کلمه، ابرار و برره است و «بر» به کسر باء به معناي نيکي و خوبي است؛ هر چند که در برخي از آيات به معناي همبستگي و پيوستن و فرمانبرداري و اطاعت کردن و نيز تقوا و پرهيزکاري نيز به کار رفته است.(47)
ابن عباس و مجاهد گفتهاند: منظور از «بر» بهشت است. مقاتل و عطا آن را به معناي طاعت و تقوا دانستهاند. حسن بصري گفته: يعني از صالحان و اتقيا نخواهيد بود. برخي مفسران منظور از آن را پاداش نيک گرفتهاند و برخي گفتهاند. «بر» معناي گستردهاي دارد که شامل همهي نيکيها اعم از ايمان و اعمال ميشود. (48)
برخي مفسران گفتهاند: منظور از «بر» زکات واجب و واجبات مالي ديگر است. (49)
حسن بصري گفته: معناي «بر» عام است براي همهي صدقات اندک و بسيار تا اگر خرمايي دهد، در اين آيه داخل باشد. (50)
تفاوت «بر» و «خير» چنين ميشود: «بر» نفعي است که به غير برساني اگر به قصد نفع اين کار را انجام دهي؛ ولي «خير» به هر حال خير است و نفع هر چند که سهوا انجام شود. ضد «بر»، عقوق، و ضد «خير»، شر است. (51)
ابن عباس گفته: منظور از «بر» همهي چيزهايي است که انسان از اموال خود در راه خيرات انفاق ميکند. (52)
برخي مفسران معتقدند که «بر» هر کاري است که خير باشد؛ خواه فعل قلبي باشد، مثل اعتقاد حق و نيت پاکيزه، يا فعل اعضا و جوارح باشد، مثل عبادت کردن براي خدا و انفاق در راه خدا؛ چنان که آيهي 177 سورهي بقره (ليس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق...) هر دو را در بر دارد؛ از همين روي نظر کساني که گفتهاند: «بر» به معناي انفاق از آن چه که دوست ميداريد است، مردود و غير قابل قبول است. (53)
با توجه به معناي اخيري که براي «بر» بيان شد، بديهي است که وقف ميتواند يکي از مصاديق «بر» باشد؛ به ويژه با توجه به اين که در تفسير آيه به مواردي اشاره شده که افرادي مالشان را انفاق يا وقف کردهاند و احيانا تشويق شدهاند؛ از جمله گفته شده که شخصي به نام ابوطلحه انصاري در مدينه نخلستان و باغي زيبا و مصفا داشته که همه در مدينه از آن سخن ميگفتند و در آن، چشمهي آب صافي بوده و هر وقت پيامبر (ص) به آن باغ ميرفتند، از آن آب ميل ميفرمودند و وضو ميگرفتند. پس از نزول آيهي
شريفهي ياد شده، ابوطلحه خدمت پيامبر آمد و عرض کرد: ميدانيد که محبوبترين اموال من همين باغ است و ميخواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخيرهاي براي آخرتم باشد. پيامبر فرمود: «بخ بخ ذلک مال رابح؛ آفرين بر تو، آفرين بر تو! اين ثروتي است که براي تو سودمند خواهد بود؛» سپس فرمود:«من صلاح ميدانم که آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهي.» ابوطلحه دستور پيامبر را عمل، و آن را ميان بستگان خود تقسيم کرد. (54)
در تفسير ابو الفتوح رازي در پايان ماجراي ياد شده گفته شده «پيامبر (ص)فرمود: اين که گفتي شنيدم و مصلحت در آن دانم که بر خويشان خود وقف کني. گفت يا رسول الله آن چنان که بايد کردن ميفرمايي. رسول بر ايشان وقف کرد. (55)
همچنين گفته شده: زبيد، همسر هارونالرشيد، قرآني بسيار گران قيمت داشت که آن را با زر و زيور و جواهرات تزيين کرده بود و علاقهي بسياري به آن داشت. يک روز هنگامي که از همان قرآن تلاوت ميکرد، به آيهي (لن تنالو البر حتي تنفقوا مما تحبون) رسيد. با خواندن آيه در فکر فرو رفت و با خود گفت: هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق کنم و کسي به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهاي آن را در بيابانهاي حجاز براي تهيهي آب مورد نياز باديه نشينان مصرف کرد که مي گويند امروز هم بقاياي آن چاهها وجود دارد و به نام وي ناميده ميشود. (56)
همچنين گفته شده: وقتي اين آيه نازل شد، برخي از اصحاب پيامبر (ص) عزيزترين ملک و مال خود را به پيامبر تقديم و به ارشاد ايشان در وجه مطلوب صدقه و انفاق کردند. (57)
با توجه به وسعت معناي کلمهي «بر» که شامل هر کار خوبي اعم از قلبي و غير قلبي است و با توجه به اين که وقف ميتواند يکي از مصاديق «بر» باشد، دکتر خزايلي در ذيل آيه ياد شده گفته: «اين آيه بر آن دلالت دارد که همهي صدقات و من جمله موقوفات، بايد از اموالي باشد که مورد رغبت و علاقهي صاحب آن باشد». (58)
3 -) ليس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبيين و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوة و آتي الزکاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين في البأساء و الضراء و حين البأس اولئک الذين صدقوا و اولئک هم المتقون)؛ (59)
نيکي فقط به اين نيست که صورت خود را سوي مشرق و مغرب کنيد؛ بلکه نيکوکار کسي است که به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و کتاب آسماني و پيامبران ايمان آورده و مال خود را با تمام علاقهاي که به آن دارد، به خويشان و يتيمان و مسکينان و در راه ماندگان و سائلان و بردگان انفاق ميکند و نماز را بر پا ميدارد و زکات ميدهد و به عهد خود در وقتي که عهدي بستند وفا ميکنند و در برابر محروميتها و بيماريها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج ميدهند. اينان کساني هستند که راست ميگويند و اينان هستند پرهيزگاران».
اين آيه پس از تغيير قبله از بيت المقدس به سوي مسجدالحرام در پاسخ اعتراض يهود و نصارا به اين تغيير قبله نازل شد؛ چه آن نصارا به سوي مشرق، و يهود به سوي مغرب عبادات خود را انجام ميدادند و کعبه که قبلهي مسلمانان قرار داده شد ميان آن دو قرار داشت.
اين آيه از حيث جامعيت صفات نيکوکاران، مهم است و به تمام اصول اعتقادي و عبادي و اجتماعي اشاره کرده؛ چون به شش موضوع اساسي، يعني ايمان، انفاق، نماز، زکات، وفاداري به عهد و صبر و بردباري اشاره دارد. (60)
همان گونه که پيشتر اشاره شد، در اين آيه «بر» به همهي خوبيها اعم از فعل قلبي، مثل نيت پاکيزه، يا فعل اعضا و جوارح، مثل انفاق کردن در راه خدا و عبادت کردن دلالت دارد و چنان که پيش تر نيز اشاره شد، با توجه به مطلوبيت وقف، وقف نيز ميتواند يکي از مصاديق «بر» باشد و از همين روي، آقاي دکتر خزايلي، ذيل اين آيه گفته: «برخي از فقها ضمير در «علي حبه» را راجع به خدا دانستهاند و از اين جهت، قصد قربت را شرط صحت وقف گرفتهاند.(61)
در اين که آيا قصد قربت در وقف شرط است يا نه، بين فقها اختلاف نظر وجود دارد. اگر قصد قربت در وقف شرط باشد، وقف از مستحبات و عبادات خواهد بود؛ براي مثال، مرحوم بجنوردي گفته؛ «چون ماهيت وقف، ماهيت صدقهاي است، لذا به احتياط وجوبي بر اشتراط قصد قربت در وقف معتقد هستم». (62) در مقابل شهيد ثاني گفته: «قصد قربت شرط نيست؛ چون دليلي بر شرطيت آن نداريم؛ ولي اگر واقف بخواهد ثواب ببرد، بايد قصد قربت کند.» (63)
همچنين مرحوم فاضل مقداد ضمن اين که اين آيه و آيهي قبل را در شمار آيات مربوط به وقف ياد کرده، در عبارت «علي حبه» گفته: «علي حبه اي علي حب الله و قيل حب الايتاء او حب المال و الاول اوجه لتضمنه الکل و لدلالته علي القرابة و الاخلاص»؛(64) يعني دربارهي مرجع ضمير در «علي حبه» سه احتمال داده، و بهترين آن برگشت ضمير به نام شريف الله دانستهاند؛ چون که همهي معاني را در بر دارد و از اين گذشته بر قربت و اخلاص دلالت ميکند.
4 -) المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير املا)؛ (65)
«اموال و پسران، تجمل زندگي دنيوي است و کارهاي ماندگار شايسته نزد پروردگارت خوش پاداشتر و اميد بخشتر است.»
در خصوص معنا و مفهوم «الباقيات الصالحات» وجوه چندي بيان شده؛ از جمله عبدالله عباس و عکرمه و مجاهد گفتهاند: «به معناي سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر است. چون بنده اين را گويد، گناهانش بريزد مثل ريختن برگ از درخت.» روايات فراواني در همين باره از پيامبر نقل شده است. (66)
عدهاي آن را صلوات بر محمد و آلش دانستهاند. برخي هم آن را به معناي روزه، حج، عتق، جهاد و صلهي رحم گرفتهاند. عطيه آن را به معناي سخن نيکو دانسته و حسن بصري گفته: به معناي نيات است که به وسيلهي آن، اعمال پذيرفته ميشود. و قتاده معتقد است که «الباقيات الصالحات» هر
طاعتي است براي خدا انجام شود.(67)
امام باقر (ع) آن را به معناي قيام الليل لصلوة الليل دانستهاند.(68)
برخي گفتهاند: منظور از «الباقيات الصالحات» دختران صالح هستند؛ به دليل «هن ستر من النار» که سبب نجات والدين باشند. ابن مسعود و سعيد بن جبير گفتهاند به معناي نمازهاي پنجگانه است و در همين خصوص از امام صادق (ع) نيز روايتي نقل شده. (69)
در کتاب ابن عقده گفته شده که امام صادق (ع) به حصين بن عبدالرحمان فرمود: «لا تستصغر مودتنا فانها من الباقيات الصالحات يعني اي حسين! دوستي ما را کوچک مشمار؛ زيرا از باقيات و صالحات است». (70)
امام قشيري گفته: «باقيات صالحات آن عمل است که مشوب به طمع و غرض نباشد؛ بلکه خالصانه لوجه الله باشد». (71)
بهترين تفسير باقيات صالحات آن است که نظريات گوناگون بيان شده دربارهي آن را مصاديق آن بدانيم و بگوييم باقيات و صالحات به معناي اعمال صالح است؛ چون اعمال انسان نزد خداوند براي انسان محفوظ است. چنان چه عمل انسان صالح باشد، باقيات الصالحات خواهد بود و اين گونه اعمال نزد خداوند ثواب بهتري دارند؛ چون خداوند تعالي به آنان که آنها را انجام ميدهند، جزاي خير ميدهد. (72)
مي توان گفت: همهي کارها و اعمالي که خدا و رسول (ص) آن را نيک بدانند، مشمول باقيات الصالحات است. گفتار و عباداتي که چنين باشند نيز از باقيات الصالحات به شمار ميروند (73) يا اين که باقيات الصالحات، يعني ارزشهاي پايدار و شايسته نزد خداوند.(74)
چنان چه الباقيات الصالحات را به معناي اعمال صالح يا مطلق کارهاي نيک بدانيم، وقف نيز يکي از مصاديق آن خواهد بود؛ چه آن که تشويق گفتاري و عملي معصومان (ع) دربارهي وقف، نشان ميدهد که وقف از مصاديق عمل صالح است؛ به ويژه با توجه به اين که در پارهاي از روايات، وسيلهي نجات انسان در قيامت دانسته شده. (75) از همين روي است که خزايلي دربارهي اين واژه گفته: «مراد از باقيات صالحات که در نزد پروردگار از جهت عمل و ثواب نيکوتر است، وقف تواند بود که صدقهي باقيه است». (76)
مشابه آيهي ياد شده، آيهي 76 سورهي مريم است که خداوند در آن فرموده: (و يزد الله الذين اهتدوا هدي و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير مردا)؛ «و خدا بر هدايت هدايت يافتگان ميافزايد و اعمال صالحي که اجرش نعمت ابدي است، نزد پروردگار تو بهتر است هم از جهت ثواب الاهي و هم از جهت حسن عاقبت آخرتي.»
5 -) و اقرضوا الله قرضا و حسنا و ما تقدموا لا نفسکم من خير تجدوه عندالله هو خيرا و اعظم اجرا) (77) «در راه خدا قرضالحسنه بدهيد و هر آن چه از کارهاي خير که براي خود پيش انديشي کنيد، آن را بهتر و بزرگتر نزد خداوند خواهيد يافت.» در اين آيه، هم از کلمهي «خير» ميتوان بر مدعا استدلال کرد و هم «قرضا حسنا» ميتوان ياري گرفت؛ زيرا همان گونه که پيشتر اشاره شد، خير به معناي هر کار
خوبي است؛ چنان که مرحوم علامه طباطبايي در تأکيد اين مدعا گفته: «عبارت «من خير» بيان «ما» است و مقصود از خير، مطلق است اعم از واجب و مستحب». (78)
در مورد «قرضا حسنا» ميتوان گفت در تفسير اين کلمه، موارد چندي بيان شده؛ از جمله برخي گفتهاند: اقرضوا الله قرضا حسنا، يعني اموال خود را انفاق کنيد، انفاق نيکو که موافق رضاي خدا باشد. در اين صورت، اين جمله امر به ساير خيرات و يافتن جزاي بسيار درآن از سوي خداوند است. بعضي معتقدند که مقصود، انفاق از پاکيزهترين مال بر اهل استحقاق و مراعات نيت و طلب رضاي خداوند است. (79)
برخي گفتهاند: منظور از «قرضا حسنا» هر کار خيري است که متعلق به نفس و مال باشد؛ (80) به همين روي از رسول خدا روايت شده است: «در اموال حقي است غير از زکات مقرر که به وجه احسن بايد اخراج شود از مال طيب و پاکيزه.» (81) و برخي معتقد هستند که منظور از «قرض الحسنه»، همان انفاقهاي مستحبي است و اين بزرگوارانهترين تعبيري است که در اين زمينه تصوير ميشود؛ چرا که مالک تمام ملکها از کسي که مطلقا چيزي ندارد، قرض ميطلبد، تا از اين طريق وي را به انفاق و ايثار و کسب فضيلت اين عمل خير تشويق کند. (82)
چنان چه منظور از «قرضا حسنا» هر کار خيري باشد، وقف ميتواند يکي از مصاديق آن باشد؛ چنان که از مصاديق خير نيز ميتواند به شمار رود؛ به همين دليل در برخي از کتب آيات الاحکام، اين آيه در شمار آيات مربوط به وقف ذکر شده. (83)
مرحوم فاضل مقداد هر چند که اين آيه را در شمار آيات مربوط به وقف ذکر نکرده، گفته که اطلاق قرض استعاره از اعمال صالحه است. (84)
افزون بر آيه ياد شده، آيات ديگري که دربارهي قرض هستند، با همان استدلال ميتوانند دربارهي وقف نيز باشند؛ از جمله (من ذالذي يقرض الله قرضا حسنا) (البقره، 245 و الحديد، 11)، (ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لکم) (التغابن، 17)، (ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضا) (الحديد، 18).
6 -) فاما من اعطي و اتقي و صدق بالحسني فسنيسره بالحسني)؛(85)«پس اما آن کس که بخشيد و پرهيزگار بود و نيکوتر را تصديق کرد، او را براي کار خير آماده ميسازيم و توفيق ميبخشيم.»
در اين آيه از عطا و بخشش سخن به ميان آمده بدون اين که به مورد بخشش اشاره شود؛ چون اصل، بخشندگي و بخشش است هر چه که ميخواهد باشد؛ خواه مالي و خواه آبرويي و خواه بدني باشد. (86)
برخي گفتهاند: «اعطي» به عبادات مالي، و «اتقي» به ساير عبادات و انجام واجبات و ترک محرمات اشاره دارد؛ اما بهتر آن است که بگوييم: منظور از «اعطي» همان انفاق در راه خدا و کمک به نيازمندان و «تقوا» اشاره است به اين که هنگام انفاق و بخشش و تهيهي اموال از طريق مشروع و انفاق آن منت و آزاي در کار نباشد. (87)
مرحوم علامهي طباطبايي در اين باره گفته: «با توجه به اين که آيات پس از اين آيه بخل را نکوهش
ميکنند، منظور از «اعطي» بخشش مال است براي رضاي خدا و «اتقي» نشان ميدهد که انفاق بايد در راه تقواي ديني باشد». (88)
با توجه به آن چه گفته شد، بهترين معنا همان است که در تفسير مجمع البيان از امام باقر (ع) در اين باره نقل شده که فرموده است: «اعطي مما آتاه الله» يعني از آن چه که خداوند داده، بدهد و ببخشد. از سويي، لفظ «عطاء» به معناي مطلق دادن است که بخشيدن را نيز شامل ميشود؛ بنابراين، هر که حقوق واجب اموالش را بپردازد و هر که مالي در راه خير بدهد و کسي که براي خدا گامي بر دارد يا سخني بگويد و از مقام و آبرو يا دانش و هنرش به نفع بندگان خدا استفاده کند، عموما مشمول اين آيه و داخل در «من اعطي» است. (89)
اين که مفعول «اعطي» ذکر نشده، يعني آن چه که بخشش ميشود بيان نشده به منظور گسترش مفهوم «اعطي» است که موارد بسياري را شامل شود؛ بدين جهت در معاني و بان گفته شده: يکي از انگيزههاي حذف «مفعول به» تعميم و گسترش مفهوم است. (90)
بر اين اساس، بديهي است يکي از عناويني که ميتواند تحت واژهي «اعطي» قرار بگيرد، وقف است؛ چون وقف هم يک نوع اعطا و بخشش مال در راه خداست و از همين روي در کتاب ميزان الحکمه در مبحث وقف، آيهي مزبور راجع به وقف دانسته شده و از طريق روايات به تفسير آن اقدام شده. (91)
7 - افزون بر آيات گذشته در کتاب احکام القرآن به آيهي 18 سورهي توبه اشاره شده که خداوند در آن فرموده: (انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخر) مساجد الاهي را فقط کساني آباد ميکنند که به خداوند و روز قيامت ايمان آوردهاند.» اين آيه به تعمير مساجد و گذاشتن وقف براي آنها اشاره دارد. بعضي از سياق آيات قبل و بعد اين آيه استفاده کردهاند که منظور از آيهي کريمه آن است که «مساجد الله» را مؤمنان به خدا و روز رستاخيز آبادان نگاه ميدارند؛ يعني مساجد اسلامي بيشتر از ابنيه و تجهيزات به خود کسان با ايمان نيازمند است. (92)
همانگونه که در روايات آمده که خداوند به دليل وجود آباد کنندگان مساجد و کيفر و مجازات گناهکاران را به تأخير مياندازد، چنان که امام صادق (ع) فرموده است: «ان الله اذا اراد ان يصيب اهل الارض بعذاب قال: لولا الذين يتحابون في و يعمرون مساجدي و يستغفرون بالاسحار لا نزلت عذابي؛ (93)؛ خداوند متعالي هر گاه بخواهد اهل زمين را (به سبب اعمال بدشان) کيفر دهد، ميفرمايد: اگر آنان که براي من با يک ديگر دوستي و محبت ميورزند و مساجدم را آباد ميکنند، نبودند عذاب خود را برايشان (گناهکاران) نازل ميکردم.»
همچنين پيامبر (ص) فرموده است: «من اسرج في مسجد سراجا لم تزل الملائکة و حملة العرش يستغفرون له مادام في ذلک المسجد ضوئه؛ (94) کسي که چراغي در مسجدي بر افروزد، فرشتگان و حاملان عرش الهي مادام که نور آن چراغ در مسجد ميتابد، برايش استغفار ميکنند.
مرحوم فاضل مقداد در خصوص احکام مربوط به مساجد و هفت آيه اشاره کرده است. (95)
8 -) و جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات)؛ «ما ايشان را پيشواياني قرار
داديم که به امر ما هدايت ميکنند و به ايشان نيکيها را وحي کرديم».
برخي از مفسران خيرات را به معناي شرايع نبوت گرفتهاند؛ (96) ولي بيشتر آنان، الخيرات را به معناي اعمال صالحه گرفتهاند. با توجه به اين که کلمهي الخيرات جمع محلا به الف و لام است، بديهي است که هر نوع عمل صالحي را شامل ميشود، (97) و هر چند که پس از اين قسمت آيه، به مواردي چون زکات و نماز اشاره شده، از باب بيان بهترين مصداق خير است نه اين که خير فقط نماز و زکات را شامل شود و ديگر خوبيها را در بر نگيرد؛ از اين روي، همان گونه که پيشتر نيز اشاره شد، با توجه به تشويقهايي که دربارهي وقف صورت گرفته، ميتواند يکي از مصاديق خير يا اعمال صالح باشد.
افزون بر آيات گذشته که در خصوص وقف به آنها اشاره شد، آياتي که در قرآن به انفاق، احسان، عمل صالح، ايثار و... ميتوانند مشوق وقف باشند و از سويي در قرآن در آيات بسياري با «کنز مال»، تکاثر، تفاخر، استکبار، سرقت، طغيان، کسب حرام، حب مال، راندن قهر آميز يتيم، پرخاش با سائل، خودبيني و... مبارزه شده که به شکلي ميتوانند به مقام و جايگاه وقف در قرآن اشاره داشته باشند. (98)
پي نوشت :
1- صافات، 24.
2- قاموس قرآن، ج 7، ص 236.
3- انعام، 27.
4- شرايع الاسلام، شرح سيد صادق شيرازي، ج 1، ص 442.
5- مستدرک وسائل الشيعه، ج 2، ص 511.
6- تحرير الوسيله، ج 2، ص 62.
7- فيض، مبادي فقه و اصول، ص 382.
8- مستدرک وسائل الشيعه، ج 2، ص 511.
9- سليمي فر، نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 12.
10- ميزان الحکمه، ج 10، ص 613.
11- مجله ميراث جاويدان، ش 4، مقالهي دکتر فيض درباره وقف.
12- همان؛ جواهر، ص 3 و 4.
13- مجله ميراث جاويدان، ش 4، مقالهي دکتر فيض.
14- ترجمهي شرايع الاسلام، ابوالقاسم يزدي، ج 1، ص 347.
15- دکتر خزايلي، احکام قرآن، ص 134.
16- بقره، 264.
17- فقه تطبيقي، کاظمپور جوادي (ترجمهي الفقه علي المذاهب الخمسه از مرحوم محمد جواد مغنيه)، ص 414.
18- همان، ص 421 و 422 و نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، سليمي فر، ص 14.
19- تحرير الوسيله، ج 2، ص 69.
20- اشاره است به حديث امام صادق عليهالسلام که فرمود: «بأداء الزکاة حقنوا دمائهم» (نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 54).
21- اشاره است به حديث «حصنوا اموالکم بالزکاة» با دادن زکات مالهاي خود را حفظ کنيد. (ميزان الحکمه، ج 4، ص 220).
22- سليمي فر، نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 54.
23- بحارالانوار، ج 2، ص 22 و 23.
24- همان، ج 6، ص 293 و 294 و ج 71، ص 257.
25- همان، ج 71، ص 257.
26- شرح شيرازي بر شرايع الاسلام، ج 1،ص 448.
27- فقه تطبيقي، ترجمهي الفقه علي المذاهب الخمسه از محمد جواد مغنيه، ص 415.
28- همان، ص 414 و 415.
29- فيض، مبادي فقه اصول، ص 382.
30- بحارالانوار، ج 74، ص 407.
31- ميزان الحکمه، ج 10، ص 614 و 615.
32- نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 15 و 57 و نيز ذيل تفسير آيهي «لن تنالو البر حتي تنفقوا مما تحبون» (آل عمران، ص 92).
33- همان، ص 53 و نيز مجله ميراث جاويدان، ش 4، مقالهي فيض و نيز ادوار فقه محمود شهابي، ج 2، ص 151.
34- بقره، 148.
35- اسراء، 84 (قل کل يعمل علي شاکلته).
36- تفسير روشن، ج 2، ص 238.
37- صافي، ج 1، ص 182.
38- ترجمهي مجمعالبيان، ج 2، ص 109.
39- تفسير گازر، ج 1، ص 172.
40- تفسير مواهب الرحمن، ذيل تفسير آيهي 148 سوره بقره.
41- تفسير اطيب البيان، ج 2، ص 242.
42- خزايلي، احکام القرآن، ص 136.
43- آل عمران، 92.
44- ميزان الحکمه، ج 10، ص 277.
45- قرآن ترجمهي بهاءالدين خرمشاهي، ذيل ترجمه آيه 92 سوره آل عمران.
46- اطيب البيان، ذيل تفسير آيه 92 سوره آل عمران.
47- انوار العرفان، ج 6، ص 22 و مفردات راغب، ص 40 و قاموس قرآن، ج 1، ص 180.
48- انوار العرفان، ج 6، ص 246.
49- التبيان، ج 2، ص 530 و تفسير ابوالفتوح رازي، ذيل تفسير آيه 92 سوره آل عمران.
50- تفسير ابو الفتوح رازي، ذيل تفسير آيهي 92 سوره آل عمران.
51- ترجمهي مجمع البيان، ج 4، ص 161.
52- همان.
53- تفسير الميزان، ج 4، ص 344.
54- تفسير نمونه، ج 3، ص 3 و 4.
55- تفسير ابو الفتوح رازي، ذيل تفسير آيهي 92 سوره آل عمران.
56- همان و تفسير نمونه، ج 3، ص 3 و 4.
57- ترجمه قرآن بهاءالدين خرمشاهي، ذيل ترجمه آيه 92 سوره آل عمران.
58- خزايلي، احکام قرآن، ص 136.
59- بقره، 177.
60- تفسير نمونه، ذيل تفسير آيه 177 سوره بقره.
61- خزايلي، احکام قرآن خزايلي، ص 137.
62- قواعد فقهي، بجنوردي، جزء چهارم، ص 231 و نيز نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 28.
63- شرح لمعه، کلانتر، ج 3، ص 165.
64- فاضل مقداد، کنز العرفان، ج 2، ص 58.
65- کهف، 46.
66- تفسير ابو الفتوح رازي، ذيل تفسير آيه 46 سوره کهف.
67- همان.
68- همان.
69- ترجمه مجمع البيان، ج 15، ص 73 و مواهب عليه ج 2، ص 474. در کتاب ميزان الحکمه ج 10، ص 474 روايتي به اين صورت نقل شده: «نعم الولد البنات المخدرات من کانت عند واحدة جعلها الله سترا من النار».
70- ترجمه مجمع البيان، ج 15، ص 73 و نيز تفسير نمونه، ج 12، ص 445.
71- مواهب عليه، ج 2، ص 474.
72- ترجمه الميزان، ج 13، ص 442.
73- تفسير آسان، ج 10، ص 307.
74- تفسير نمونه، ج 12، ص 445.
75- چنان که علي (ع) در يکي از وقف نامههايش فرموده: «ابتغاء وجه الله ليولجني الله به الجنة و يصرفني عن النار و يصرف النار عن وجهي يوم تبيض وجوه و تسود وجوه؛ براي جلب رضاي خداوند تا به سبب آن خداوند مرا داخل بهشت کند و از آتش دورم سازد و آتش را از صورتم دور کند در روزي که صورتهايي سفيدند و صورتهايي سياه». (وسائل الشيعه، ج 13، ص 312 و نيز بحارالانوار، ج 103، ص 184).
76- خزايلي، احکام قرآن، ص 137.
77- مزمل، 20.
78- الميزان، ج 20، ص 77. شايان يادآوري است که به نطر مرحوم علامه طباطبايي، کلمه خير افعل التفضيل نيست ولي معنايش با معناي تفضيل مطابقت دارد، چون اگر افعل التفضيل باشد بايد قوانين اسم تفضيل درباره آن اجرا شود؛ يعني همان طور که افضل گفته ميشود که جمع آن افاضل و مؤنث آن فضلي و فضليات است بايد در مورد خير نيز چنين باشد و حال آن که در مورد خير گفته مي شود خيرة و اخيار و خيرات. از اين گذشته، آيه (قل ما عندالله خير من اللهو و من التجارة) (جمعه، 11) افعل التفضيل بودن خير را رد ميکند چون در لهو خيري نيست که معناي افعل التفضيل درست باشد؛ پس بايد گفت: کلمهي خير معناي انتخاب ميدهد. (الميزان، ج 3، ص 133).
79- تفسير اثني عشري، ج 13، ص 366.
80- تفسير اثني عشري، ج 13، ص 366.
81- انوار درخشان، ذيل تفسير آيهي 20 سورهي مزمل.
82- تفسير نمونه، ج 27، ذيل تفسير آيه 20 سوره مزمل.
83- احکام قرآن خزايلي، ص 137 و نيز ادوار فقه، محمد شهابي، ج 2، ص 151.
84- فاضل مقداد، کنزالعرفان، ج 1، ص 220.
85- ليل، 7.
86- محمد تقي شريعتي، تفسير نوين، ج 2،ص 67.
87- تفسير نمونه، ج 27، ص 73.
88- تفسير الميزان، ص 302 و 303.
89- تفسير نوين، ص 67 و مجمع البيان، ذيل تفسير آيهي 7 سوره ليل.
90- جواهر البلاغه، احمد هاشمي، ص 176.
91- ميزان الحکمه، ج 10، ص 612 و 613.
92- احکام قرآن، ص 138.
93- وسائل الشيعه، ج 3، ص 486.
94- تفسير نمونه، ج 7، ص 318 و فاضل مقداد، کنزالعرفان، ج 1، ص 108.
95- کنز العرفان، ج 1، ص 105 - 112.
96- تفسير اثني عشري، ج 8، ص 416.
97- تفسير لاهيجي، ج 3، ص 132 و نيز منهج الصادقين، ج6، ص 89 و نيز التبيان، ج 7، ص 265 همچنين اطيب البيان، ج 9، ص 212.
98- نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، سليميفر، ص 53 و 54.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله