مجلس شبیه خوانی و تعزیه‏ ی وقف قالی به صحن و سرای سیدالشهدا

مجلس شبیه خوانی و تعزیه‏ وقف قالی به صحن و سرای سیدالشهدا مبحثی است که در این مطلب به آن می پردازیم.
چهارشنبه، 4 بهمن 1402
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مجلس شبیه خوانی و تعزیه‏ ی وقف قالی به صحن و سرای سیدالشهدا
مقدمه:
در این اساس بدانید جملگی یکسر
که هست قالی من وقف سیدشهدا
مجلس شبیه‏ خوانی «وقف قالی» به آستان حضرت امام حسین، علیه‏السلام، گوشه‏ ای از اعجاز و کرامت در حریم زندگی اولیا و محبان نکونامان را عیان می ‏سازد.

صاحبدلی به نذر و وقف، قالییی بافته ز دل، تنیده ز جان، فراهم می‏بیند و با کاروان مهر و عشق رو به بارگاه قدسی مثال آقا اباعبدالحسین، علیه‏السلام، می‏ گذارد، اما شب پرده‏ های کوردل، چشم طمع به این «ارمغان وقفی» می‏دوزند و به فکر تصاحب آن می‏افتند.

مولا حسین، علیه‏السلام، تنبیه و تنبه اشقیا را به برادر علمدارش حضرت عباس - ابوالفاضل نامدار - محول می‏ سازد.

پور حیدر و دارنده‏ ی غضب به چشمان ملاحت ‏بار اما به شمشیر خونبار، به طی الارض از عالم معنوی و از قلمرو کیهان غیبی، - به اذن حضرت باری - قدم در آرامکده ‏ی اولیا می‏ گذارد .

و به خشم و صولت به ارث مانده از حیدر کرار، به گوشمالی خائنان و سیه‏دلان می ‏پردازد.زوار حرم آقا حسین، علیه‏السلام، و عاشقان شیر بی‏مثال عرصه‏ی نامداری - حضرت عباس، علیه‏السلام، - شادمان از قبولی «هدیه‏ی وقفی» به شهر و دیار خود برمی‏ گردند.
 

شرح ماجرا

مرد بختیاری:
من ز اهل بختیار و پردلم
هست اندر بادکوبه، منزلم
نذر کردم بر حسین بن علی
بافتم یکی قالی ابریشمی
تا که بفرستم به سوی کربلا
افکنند اندر حریمش از وفا

متولی‏ باشی:
هستم اینک متولی باشی
بر در روضه‏ی شاه ازلی
بفرستید محبان صلوات
به حسین - شاه شهیدان - صلوات

مرد بختیاری:
بیاورید شما همرهان، شترها را
کنید بار همین قالی، از طریق وفا
به احترام کنون سوی کربلا ببرید
میان روضه‏ی سلطان نینوا فکنید
روان شوید شما ای گروه باحسنات
که بر جمال علی اکبر حسین صلوات

متولی‏ باشی:
صبح شد ای خادمان محترم
لیک بگشایید «قاپی (2)» حرم
دوستداران بر حسین - شاه انام
جمله بفرستید صلوات و سلام

مرد بختیاری:
هزار شکر که وارد شدم به کرب و بلا
هزار شکر دیدم رواق شاه هدا
سلام من به تو ای نوردیده‏ی حیدر
هزار شکر رسیدم به آستان شما
خطاب من به شما خادمان شاه شهید
کنون میان حرم افکنید قالی را
در این اساس بدانید جملگی یکسر
که هست قالی من، «وقف» سیدشهدا

متولی باشی:
خادمان آیید یکسر از وفا
فرش بنمایید قالی را، شما

قاصد فضول:
عجب قالی خوشنما باشد این
ندارد نظیر و ندارد قرین
به قسطنطنیه روم بی‏خطر
رسانم به سلطان روم این خبر

سلطان روم:
لله الحمد، قادر قیوم
پادشاهم به جمله کشور روم
بنوازید مطربان به حضور
ساز و مضراب و ارگ با سنتور

قاصد فضول:
خبر باش سلطان روم از وفا
که آیم در این لحظه از کربلا
بدیدم من اندر حریم حسین
که افتاده قالی پرزیب و زین
نباشد قرینش ز نقش و نگار
تمامش ز ابریشم تابدار

سلطان روم:
به، عجب خوش مژده آوردی برم
گشت زین تعریف، شادان خاطرم
می‏نویسم بهر والی،نامه را
می‏فرستم این زمان در کربلا
(بلافاصله نویسد:)
والی کرب و بلا، ای محترم
این شنیدستم حسین، شاه امم
قالیی دارد که کس نارد به یاد
هست آن قالی بر آنجا بس زیاد
پانصد و پنجاه لیره، ای دلیر
ده به خادم، تو از او قالی بگیر
گر که قالی را نداد او از غرور
حکم داری آنکه بستانی به زور
از وفا بفرست قالی بی‏محن
جانب قسطنطنیه بهر من
(بلافاصله گوید:)
گیر قاصد! نامه را تو برملا
می‏رسان بر والی کرب و بلا

قاصد فضول:
به چشم ای پادشاه نیک‏سیما
رسانم نزد والی، نامه‏ات را
روم این لحظه از قسطنطنیه
به سوی کربلا، در این قضیه

والی کربلا:
منم والی کربلا، سربه سر
بود در عرب نام من منتشر
نوازید ای مطربان هر طرف
ز بهر تعیش، نی و چنگ و دف

قاصد فضول:
نامه‏ی شاه روم را بر ملا
می‏برم من به سوی کرب و بلا
تا به والی کربلا برسم
گردد آگاه او ز لا و نعم
حکم سلطان به ما بود لازم
گشته‏ام اندر این زمان عازم
می‏روم از وفا، ایا یاران
بنوازید طبل، طبالان!
(بلافاصله گوید:)
سلامم به تو، والی کربلا
ز قسطنطنیه رسم بر ملا
ز سلطان روم این زمان قاصدم
کز او نامه‏ای دارم و آمدم
بگیر از من این نامه را، این زمان
بیان چیست؟ مضمون آن را بخوان
والی کربلا (پس از خواندن نامه گوید:)
پادشاه روم بنوشته چنین
قالییی دارد حسین - سلطان دین
که قرینش نیست در ملک عرب
زود بنما خادمش را تو طلب
پانصد و پنجاه لیره ده به او
می‏ستان قالی از او بی‏گفتگو
گر که قالی را نداد او از غرور
حکم داری آنکه بستانی به زور
ختم شد این نامه اکنون والسلام
رو بیاور خادمش را ای غلام

قاصد فضول:
بیا ای خادم شاه شهیدان
طلب کرده تو را، والی ز احسان
متولی باشی (خطاب به قاصد:)
بیا رویم ببینیم چه در نظر دارد؟
چه فتنه بهر من این لحظه زیر سر دارد؟
(بلافاصله)
چه مطلب است که احضار کرده‏ای ما را؟
برای چیست که آزار کرده‏ای ما را؟

والی کربلا:
شنیدم مطلبی ای خادم زار

متولی باشی:
چه بشنیدی؟ نما بهرم تو اظهار

والی کربلا:
مگر دارد حسین قالی پر نقش؟

متولی باشی:
بلی باشد میان بارگه فرش

والی کربلا:
شنیدستم که ابریشم بود او

متولی باشی:
بلی ز ابریشم است از تار و از پو[مساوی پود]

والی کربلا:
کو گویا قالیش بسیار خوبه

متولی باشی:
بلی آورده‏اند از بادکوبه

والی کربلا:
طلب کرده است قالی، خسرو روم

متولی باشی:
ندارم اذن از سلطان مظلوم

والی کربلا:
رسیده حکم از قسطنطنیه

متولی باشی:
بود آن وقف آن فاطمیه

والی کربلا:
دهم من پانصد و پنجاه لیره

متولی باشی:
نما موقوف، این حرف رذیله

والی کربلا:
بده قالی که تا گردی تو ایمن

متولی باشی:
نخواهم داد قالی را به دشمن

والی کربلا:
بدان سلطان رومم کرده مأمور
ندادی گر، بگیرم از تو با زور
به خوبی رو تو قالی را بیاور
وگرنه می‏رسد این لحظه عسکر

متولی باشی:
اگر چه حکم سلطان، حکم زور است
ولی مهلت در این موعد، ضرور است
در این شب مهلتی من از تو خواهم
که اندر صبح قالی را بیارم

والی کربلا:
بلی در شرع مهلت هست جایز
ولیکن نیستم من از تو عاجز
نیاوردی اگر در صبح قالی
شوی افسرده دل از حکم والی

متولی باشی:
السلام ای شهید کرب و بلا
السلام ای شفیع روز جزا
یا حسین، آگهی تو از حالم
نیست پوشیده این زمان حالم
والی‏ام داده امشبی مهلت
صبح افتم به بوته‏ی ذلت
یا حسین، دست من به دامانت
یا حسین،جان من به قربانت
می‏روم من به خواب با صد آه
یا حسین علی، نما آگاه
حضرت امام حسین (ع) (غایب):
من غریب کربلایم، ای خدا
من شهید اشقیایم، ای خدا
از جفای والی و از جور شاه
خادمم افسرده گشته، آه آه
خیز از جا خادمم با شور و شین
بین جمال شاه مظلومان حسین

متولی باشی:
السلام آقای مظلومان حسین
السلام ای شهسوار عالمین
یا حسین، ای شافع روز جزا
قالی از من خواهد از راه جفا
حضرت امام حسین (ع):
مخور تو غصه که لطف حسین بود یارت
کسی ز کینه نبتوان نماید آرامت
ببر به صبح تو قالی به صد هزار اساس
فکن به روضه‏ی پاک برادرم عباس
که اوست شیر غضبناک دشت کرب و بلا
برو بخواب و مشو دل غمین از این غوغا

متولی باشی:
به، که چنین خواب بدیدم عیان
شکر خداوند، شدم شادمان
ذاکر بیچاره به صد شور و شین
دست به دامان تو زد یا حسین
می‏برم این قالی خوش بی‏محن
در حریم حضرت عباس من
(بلافاصله گوید:)
ای در دریای علی السلام
ای گل گزار علی السلام
خاک درت سرمه‏ی چشمان من
باد فدای تو سر و جان من‏
هست امانت ز شه انس و جان
افکنم اندر حرمت این زمان
ای عجم و بومی و ترک و عرب
جمله به صلوات گشایید لب

والی کربلا:
عزیزان صبح شد، خادم نیامد
چرا در نزد من قالی نیاورد
برو اکنون غلام شوم پرفن!
تو خادم را بیاور در بر من

قاصد فضول:
خادم نیکخواه شاه شهید!
والی کربلا تو را طلبید

متولی باشی:
چیست مطلب، والی کرب و بلا؟
باز احضارم نمودی بر ملا

والی کربلا:
خادم نیک خوی خوش‏طلعت
دیشب از من گرفته‏ای مهلت
تو به عهدت عجب وفا کردی!
قالی از بهر چه نیاوردی؟

متولی باشی:
دل من خالی از این غصه و وسواس بود
قالی اندر حرم حضرت عباس بود
گر تو را جرأت آن است کنون، ای والی
نه قدم در حرم اطهر و برچین قالی

والی کربلا:
ای خادم بیچاره‏ی افسرده‏ی محزون
ترسانی‏ام از حضرت عباس تو اکنون
این دغدغه و غلغله و همهمه‏ام چیست؟
از حضرت عباس بدان، واهمه‏ام نیست
ای عسکر بی‏باک و ستمکار، شتابید
قالی ببرم زود، دراین لحظه بیایید

قاصد فضول:
پیش بگذارید ای یاران قدم
تا که برچینیم قالی از حرم
هر طرف کوبید یاران طبل و کوس
تا رسد اینک به چرخ آبنوس

متولی باشی:
ایها العسکر قدم واپس نهید
خوف از این صاحب مرقد کنید
این حرم از زاده‏ی شیر خداست
روضه‏ی پرنور شمشیر خداست
این نهنگ قلزم داور بود
این هژبرافکن غضنفر فر بود

قاصد فضول:
ای تو عباس علی زین همهمه
نیست اصلا در دل ما واهمه
نخل قلب خلق را ببریده‏ای
خوب چشم مردمان ترسانده‏ای
ما که برچینیم قالی این زمان
هر چه از دستت برآید کن عیان
حضرت عباس (ع) (غایب):
به جوش آمد، مرا دریای غیرت
بگیرید از کفم، شمشیر سطوت
الله اکبر
الله اکبر

قاصد فضول:
آه و فریاد کنون کشته شدم
جان ز تن رفت و سیه‏روی شدم

متولی باشی:
سپاس و حمدالهی کنم که این عسکر
ز معجزات ابوالفضل گشته‏اند بی‏سر
شوم فدات که کفار را جزا دادی
نقاره خانه نوازید با دو صد شادی

والی کربلا:
دیگر چه خبر به کربلا شد
محشر مگر این زمان به پا شد
رو سوی حرم نهم شتابان
بینم چه خبر بود عزیزان!

متولی باشی:
این نعش سگان شوم ملعون
از صحن حرم کشید بیرون

والی کربلا:
زین واقعه خاک بر سر ما
کشته شد چنین عساکر ما

متولی باشی:
گفتیم به تو ای لعین ناپاک
عباس علی بود غضبناک
دیدی که چگونه کشت اکنون
در صحن حرم ندیده کس خون
چون نعش سگان برون کشیدند
جاری شده خون ز حلق ایشان

والی کربلا:
ای علمدار امام ذوالعلا
روسیاهم روسیاهم روسیا
بگذر از تقصیر من در این زمان
لعنت حق باد بر شک آوران
 

پی نوشت :
1-از دوست ارجمند و شبیه خوان گرانقدر آقای رجبعلی معینیان که نسخه‏ای از این مجلس را در اختیار راقم این سطور گذاشتند، سپاسگزارم. ضمنا نقل و اقتباس مطالب و استفاده از طرح و تصاویر بدون قید نام نویسنده‏ی مقاله، مجاز نیست.
2-قاپی - قاپو:در. ظاهرا شاعر و کاتب خواسته است با عنوان ساختن برخی از واژگان آذری، تعلق این مجلس به مردم آذربایجان را نشان دهد.
 

منبع:
میراث جاویدان
نویسنده: جابر عناصری
این مقاله در تاریخ 1402/11/04 بروز رسانی شده است


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.