معرفي مجموعه تاريخي مسجد ساروتقي و مدرسه ثقة الاسلام و رقبات آن
مقدمه
مثنوي «آخرين شب سقراط» او شهرت دارد. اخيرا ترجمه کتاب تاريخ اصفهان، از آثار حافظ ابونعيم را منتشر کردهاند.
ابنبطوطه، رحّاله (= جهانگرد) بزرگ مراکشي، که در 725هـ.ق سفر خود را به سوي ايران و ترکستان و بسياري مکانهاي ديگر آغاز کرده است، وقتي به ايران ميرسد (1)، ميگويد: در تمام مدتي که در ايران حرکت ميکردم در خانقاهها ميزيستم، از جمله در خانقاهي در اصفهان که مدتي در آن به سر ميبردم براي صادر و وارد، طعام و خدمت و سفره بود (2) عبارت عربيي که آورده، اين است که «فيها الطعام للوارد والصادر». وقتي قومي اينگونه باشند که از هر صادر و واردي به انواع مختلف پذيرايي کنند، پيداست که روح اينان چقدر بزرگ است.
وقف هم يکي از نشانههاي اين بزرگي روح است. سالها پيش که مجموعهاي از اوقاف را جمعآوري ميکردم ميديدم که کثرت اوقاف و رقبات وقفي به حدي چشمگير است که انسان به شگفت ميآيد. بهراستي ايراني هيچ چيزي را از کوچک و بزرگ باقي نگذاشته که بر آن وقفي نياورده است. به خاطر دارم که اسناد موقوفهاي را ميديدم که وقف است بر استکتاب کتب خطي (اين موقوفه همين حمام خسرو آقاست که جزو آثار تاريخي بود و اخيرا در اصفهان تخريب و نابود شد). وقتي که ايراني براي موقوفات خودش ارج و قدر قايل است و براي استکتاب کتب خطي هم ارج و قدر قايل است، اين نشانه همين روح عظمت و بزرگي و خدمت در سرتاسر مملکت است که در همهوقت رايج بوده است. باز اگر بخواهيم آثار مشهود را به عنوان گواه و دليل اين روح و جلوه عالي آن نمونه بياوريم در اطراف کشور، هزاران پل، گردنههاي گشادشده، راههاي کاروانرو، آبانبارها، مساجد، معابد و حسينيهها وجود دارد که، نشان اين روح و علاقه خدمت به عامه است، و دولتي هم نبود که اين امور را به انجام رساند. اين روح و علاقه همهجا بوده، همهوقت بوده، و متأسفانه در زمان حاضر کمتر است، که آنهم به علت وجود و پديد آمدن سنتهاي سيّئهاي است که سبب شده گروههايي از مردم ايران به جاي خيرانديشي به خودشان بپردازند؛ يعني ديگر نه ميخورند و نه ميبخشند، بلکه ضايع ميکنند و به جمعآوري اموال بازگشتهاند. عامل بزرگ اين سنت سيّئه، فروش موقوفات بود که از روزگار رضاخان شروع شد و همچنان ادامه پيدا کرد تا در دوره
محمدرضا شاه مخلوع به حد اعلا رسيد. فروش موقوفه، تضاد معنايي با خودش دارد؛ اگر دولتي ميگويد که من بـراي خيـر عامه قانون وضع ميکنم، موقوفات هم براي خير عامه است، ديگر چرا بايد آن را تغيير داد؟ خير عامه اين است که وقف را نگاه بدارند، نه اينکه از صورت اصليش خارج کنند و بفروشند و آن را به صورت مال دربيـاورند. اين سنـت سيّئه وقتي که عموميت يافت، رعيت و متصديان امر و ديگران را به موقوفهخواري تشويق ميکند. آنکه موقوفه را خريد و خورد، حرام خورد و نسـل خود را خـراب کـرد و آنکس که به چنين سنت سيّئه و زشتي کمک کرد، هر دو به جاي خود استحقاق عقوبات اخروي را دارند. افزون بر اين، اين سنت سيّئه سبب شد که مردم، کمتر به سمت وقف بروند. اگر بخواهيم نام و نشاني از اينگونه موقوفات را که در اصفهان به اين آفت و بلا دچار شدهاند، به دست بدهم، بياندازه است. من خـود به يـاد دارم که در کتابخانه مرحوم پدرم (3) يـک وقفنامه بـه شکل طومار بود که اگر آن را باز ميکرديم، شايد طول آن به ده متر ميرسيد؛ اين وقفنامه مربوط به مدرسه مريمبيگم (4) بود که باز بر اثر همين سنت سيّئه در هنگام سلطنت رضاخان اين مدرسه بزرگ را، که منسوب است به يکي از خاندانهاي محترم عهد صفوي، خراب کردند و آجرهايش را بردند و بعد هم مدرسهاي با خشت و چوب ساختند؛ اين طومار به اندازهاي جلوه داشت که مقدار زيادي جواهر و الماس و ياقوت را واقف، وقف اين مدرسه کرده بود و دامنه موقوفات آن، آنچنان توسعه داشت که در همان دوره جواني به ياد دارم رباطاتي و ديههايي در تبريز و قفقازيه وقف اين مکان شريف شده بود (توجه شود که دامنه وقف چقدر وسعت داشته است) اينها که به صورت مقدمه آورده شد، همه حقايقي است که هيچگاه نبايد از نظر دور داشت. اگر از خود انسان صرفنظر کنيم که وجود و کالبدش در معرض نابودي است، اما از جلوههاي روحش و جاودانگيش نميتوان گذشت و بايد قبول کرد که وقف کردن و ايثار کردن و خدمت به عامه، جلوه روح ايراني است و اين را نبايد از دست داد، هميشه هم آثار خيرش باقي است و هميشه مثل ستارهاي درخشان به ما چشمک ميزند.
در اين گفتار کوتاه ميخواهيم به معرفي يک اثر تاريخي و باني آن و همچنين يک مدرسه نمونه و برجسته علوم ديني و باني آن بپردازم. نشان دادن موقوفات و آثار گذشتگان صالح به حکم «اذکُروا موتاکم بالخير» يادگار نيکي از آنهاست و پاسداري و نگاهباني از اين سنت نيک، خود سنت ديگري است که بايد آن را محفوظ بداريم. اينک بپردازيم به معرفي اين اثر تاريخي و اين مدرسه عالي و ارزشمند:
مسجد ساروتقي و باني آن
همچنين يک اثر تاريخي در همين بازارچه هست به نام مسجد «ساروتقي (7)» که در تداول عامه اصفهاني به آن «سالتقي» ميگويند؛ علتش هم اين است که در همه ايران تمايلي هست براي تبديل حرف «ر» به «لام»؛ ايرانيان معمولاً به جاي «ر» خوش دارند «لام» به کار برند، و اگر به گذشته بازگرديم، ميبينيم که در شيوه خط پهلوي اين دو حرف هر دو يک علامت دارند، به همين جهت است که در اطراف ايران هم «لام» و «ر» را به هم قابل تبديل ميشمارند؛ به عنوان نمونه بعضي «ديوار» و بعضي «ديفال» ميگويند؛ از اينرو «ساروتقي» تبديل به «سالوتقي» و بعد «سالتقي» شده است. کلمه «سارو» ترکي و به معني «زرد» است، پس «ساروتقي» به معني «تقي زرده» است. اين مرد يکي از مردان بزرگ اين آب و خاک است و داستاني شگفت در مورد زندگي او نقل کردهاند؛ ميگويند شاهعباس بزرگ اين مرد را در حالت چوپاني يافت و هنگام گفتگو با وي درک کرد که در وي گوهري از هوش و فطانت ميدرخشد، از اينرو او را به خدمت خويش گرفت و به جهت همان استعداد و توانايي، آمد و آمد تا ناظر مازندران شد؛ «ناظر» در عهد صفوي براي رسيدگي به امور دارايي و مالياتهاي دولتي سمت بزرگي بوده است. ساروتقي وزير مازندران شد، يعني کسي که همه داراييهاي شاه و دولت در مازندران در اختيار او بود، و باز ميگويند با آنکه خيلي صحيحالعمل و پاک و درستکار بود، او را متهم کردند که در اموال دولتي حيف و ميلي کرده است. شاه شخصا براي رسيدگي به موضوع به خانهاش رفت و او همهجا را نشان داد؛ جز يک جا را که درش را بسته بود، به شاه اصرار کرد که اينجا را بگذاريد بسته بماند و تفتيش نکنيد؛ همين امتناع از گشودن در اين مکان سبب شد که شاه بر پافشاري خودش بيفزايد و گفت حتما بايد باز شود، وقتي در را باز کردند در آنجا يک چوبدستي و نمد چوپاني ديدند، شاه گفت اينها را چرا نگاه داشتهاي؟ ساروتقي پاسخ داد اين را براي روزي نگاه داشتهام که اگر مرا از خدمت معاف کرديد و يا متهم شدم، برگردم به خدمت چوپاني! به هر صورت
اين مرد بزرگ در وزارت اعظم مازندران باقي ماند تا سال 1038هـ.ق که شاهعباس درگذشت و شاهصفي او را ترقي داد و به سمت «اعتمادالدوله» گمارد؛ اعتمادالدوله سمتي بوده با اختيارات صدارت عُظمي و نخستوزيري، پس از اينکه شاهصفي در 1052هـ.ق از دنيا رفت، شاهعباس دوم (حک: 1052ـ1077هـ.ق) او را به همان سمت نخستوزيري (يا به اصطلاح آن روزگار، اعتمادالدوله) باقي گذاشت و از آنجا که در حفظ اموال دولتي خيلي سختگير بود، دشمنان بسياري پيدا کرد و اين دشمنان سرانجام در خانهاي که در همين بازارچه داشت، ريختند و او را کشتند، که درباره خون او روايتها هست که اين خون در حوض مرمر در حوضخانهاي که در آنجا او را کشته بودند، ريخت و قاتل او کمي از آب خونآلود نوشيد و گفت:
دمي آب خوردن پسِ بد سگال
به از عمر هفتاد و هشتاد سال
بعدها هم شاهعباس دوم که خيلي اين وزير را دوست داشت، قاتلان وي را مجازات کرد(8)
از ايـن مـرد بزرگ چند اثر تاريخي در اصفهان باقي مانده است؛ از جمله کاروانسرايي در بازار بزرگ اصفهان که تا امروز هم نزد مردم به «سالتقي» معروف است. البته اين بنا امروزه تغيير شکل بسيار يافته است (9)، و ديگر مسجدي که در بازارچه حسنآباد است و آن «مسجد ساروتقي» است؛ اين مسجد هم به حکم همان خصوصياتي که درباره موقوفات نوشته آمد، دچار تغييرات بسيار شده است.
سبک ساختن مساجد و معماري در عهد صفويه، مخصوصا عهدي که ما از آن گفتگو ميکنيم، به صورت «چهارايوانه» است؛ مثل مسجد زواره، مسجد اردستان، مسجد جامع، جامع عباسي در ميدان نقش جهان. پادشاهان صفوي، معماران و مردم آن دوره علاقه داشتند که مساجد چهارايوانه باشند، انتساب مسجد چهارايوانه به سبک و دوره صفوي مسلّم و معروف است (10)، (هر چند آغاز بناي آن را به دوره سلجوقي نسبت ميدهند) از اينرو چون بناي مسجد ساروتقي مقارن و مصادف با اين دوره است، عليالقاعده اين هم بايد چهارايوانه بوده باشد، ولي
متأسفانه از صحن جلو مسجد براي ما هيچ چيزي باقي نمانده و نميدانيم چه اتفاقاتي در اينجا رخ داده است. بنا بر قاعده بايد اين صحن در شمال گنبدي باشد که به زودي از آن ياد ميشود، و دو ايوان هم اينسو و آنسوي آن و يک ايوان بزرگتر هم با عمق بيشتر در شمال آن بايد بوده باشد شبيه مسجد شاه. از اين اثر تاريخي همانگونه که گفته شد، چيزي باقي نمانده جز يک گنبد که البته اين گنبد امتيازات بزرگي دارد؛ نخست آنکه ساخت اين گنبد از نظر مجموعه عواملي که آن را به وجود آورده، يعني پيهاي ضعيف و شکل معماري بازگوکننده چيزي شبيه به مسجد شيخ لطفاللّه است به کيفيتي که وقتي انسان به آن نگاه ميکند، احساس آرامش و خوشنودي ميکند. ويژگي ديگر آنکه، گويا باني گنبد به خاطر مشکل مالي، داخل و طاق مسجد را به جاي کاشيکاري، نقاشي کرده؛ نقاشيهايي با اسليميهاي بزرگ و کمابيش مُطلاّ، و همين نقاشيهاست که امروز در نظر ما بسيار جلوه دارد و لازم است حفظ شود. اين نقاشيهاي زيبا متأسفانه چون روي گچ کشيده شده با مختصر نميفرسوده و خراب ميشود و به همين دليل در معرض خطر است و بايد حفظ شود. و اما اينکه در چه تاريخي گنبد ساخته شده است با قاطعيت نميتوان نظر داد (11)؛ کتيبه جلو سردر که اکنون باقي است در روبهروي صحن محقري است که البته بعيد است صحن اوليه مسجد باشد و دستخوش تغييرات بسياري شده است. بنابراين به تاريخ کتيبه نميتوان اعتماد کرد، در دور و بر گنبد هم تاريخي نيافتيم، ناگزير بايد گفت: چون اين بنا در عهد پادشاهي شاهعباس دوم ساخته شده به حدود سالهاي 1052 تا 1077هـ.ق برميگردد (12) به هر روي اين بنا يکي از ابنيه زيباي صفوي است که خود قابل بحث و بررسي عميقتر است. در اينجا لازم است از بازارچهاي که اين مسجد در آن واقع شده است نيز سخني بياوريم؛ پيشتر آورده شد که بازارچه منسوب است به «حسنبيک آققوينلو» اکنون بر بالاي قسمتي از اين بازارچه که آجري و بسيار زيباست، سردري بادگيريشکل ساخته شده که از فرط چشمنوازي و زيبايي، خود آن را بايد يک اثر هنري مستقل شمرد. اتفاقا اين بناي بادگير مانند، در مقابل در ورودي مسجد ساروتقي قرار
دارد. در اينجا لازم است به سازمان محترم ميراث فرهنگي توصيه کنم از اين بازار غفلت نکند و اين سردر بادگيريشکل و اين گنبد را تعمير و بازسازي کند. صحن محقر کنوني که پيشتر ذکر شد، صحني است که تناسبي با شبستاني که از آن حقيرتر است، ندارد. دقيقا در جنوب گنبدي که ذکر آن رفت در فضايي بهمساحت تقريبي دوهزار مترمربع يک مدرسه علميه بسيار زيبا بنا شده، که زيبايي اين بنا از چند جهت قابل ذکر است. اينک کوشش ميشود اين جهات در طي اين گفتار، رفتهرفته ارائه گردد(13)
مدرسه ثقة الاسلام و باني آن
مرحوم حاج شيخ محمدعلي مدرسه خود را در بازارچه حسنآباد در سال 1317هـ.ق به پايان رساند و بعدها بر حسب تصادف به علت استعمال بادام تلخ به جاي روغن بادام شيرين مسموم شد و از جهان درگذشت. گذشته از آنچه گفتيم دانش و تقوي و اخلاق او قابل توجه بوده است؛ چندانکه در شهر اصفهان با اينکه به مسائل قضائي و حقوقي و روابط خاصه افراد وارد نميشد، مورد علاقه دوستان خاصي قرار گرفت و حتي پس از وفات نيز از مزاياي اخلاقي و مکارم او داستانها بر سر زبانها بود. ظاهرا از جمله اين دوستان مرحوم «نقاشباشي سميرمي» است که بيشک با کمالالملک معاصر بوده و اين دو به صورتي در سبک يکديگر مؤثر بودهاند. وي تابلويي از مرحوم حاج شيخ محمدعلي نقاشي کرده است. اين تابلو از تابلوهاي ارزشمند و منحصر اوست که امروز با رقم خود او در اختيار نگارنده است. خصوصيت عالي سبک نقاشي او در تابلويي که از مرحوم حاج شيخ محمدعلي نقش زده، پيداست (15)
ويژگيهاي معماري
بناي بديعي است. در اين مدرسه طلاب بزرگ دانشمندي تربيت شده و شهرت يافتهاند، از جمله اينان است فيلسوف دانشمند مرحوم حاج شيخ فضلاللّه خوانساري (17) و چند نفر ديگر که همه از رجال و بزرگان حوزه علميه اصفهان بودهاند. اين حجرهها هميشه داير بوده است و هنوز هم خوشبختانه داير است و حجرههاي آجري خشک خوبي است و از اين جهت امتياز بزرگي دارد. در حال حاضر متولي (18) با هزينه شخصي اينجا را مفروش کرده، برقکشي شده و مدرسه و مسجد روشن است، و هر چند موقوفات آن عايداتي ندارد، ولي از آنجا که متولي علاقه فراوان به حفظ يادگار گذشتگان دارد، اينجا را نگاهباني کرده است. همينجا لازم است ذکر شود که اين مدرسه در سال 1317 به پايان رسيده و به استناد کتيبه شمالي که در آنجا اشعاري براي تاريخش گفتهاند در سال 1317 به اتمام رسيده.
چـون بنـا بر تفصيل نيست در پايان لازم ميدانم ذکري از موقوفـات اين مدرسـه نيز بشود. در ابتداي اين نوشتار آمد که سنت سيّئهاي که رضاخان در فروش موقوفات گذاشت، سبب شد که نهتنها به علم و دانش اين مملکت زيـان وارد شـود و نهتنها حوزهها پراکنده و ضايع گردد، بلکـه سبب شد آثـار تاريخي هم رو به نابودي بگذارد. چنين مدرسهاي را با اين امتيازات، وقتي موقوفاتش را فروختند، چگونه ميشد که نگاهداري کرد؟ هر مدرسه و بنايي، اگر نگاهداري نشود، به حکم طبيعت در معرض آسيب و زوال و فناست. مرحوم حاج شيخ محمدعلي، باني اين مدرسه، پس از اينکه آن را ساخته است از مال شخصي خود دو رقبه موقوفه براي آن باقي گذارده است. معرفي موقوفات شيوه خوبي است که هم نام آنها را در تاريخ ماندگار ميکند و هم کيفيت کنوني آنها را روشن ميسازد و هم عموم مردم را به گوشههايي از تاريخ کشورمان آگاه ميکند. علاقهاي که نگارنده به معرفي اين دو موقوفه دارد، بيشتر از اين بابت است که در ضمن معرفي موقوفات، تاريخ نيز گفته ميشود، واقف و کيفيت وقف معرفي ميشود و مجموعا خدمتي به تاريخ ميشود؛ در حقيقت هر چيز را ما ميتوانيم فراموش کنيم و گناهي هم ندارد، ليکن هر گاه تاريخ را فراموش کرديم به خودمان خيانت کردهايم. به هر صورت مرحوم حاج شيخ محمدعلي دو قسمت از مال شخصي خود را وقف اين مدرسـه کرده اسـت. از آن مرحوم وصيتنامهاي به خط خـود به جاي مانـده که ضمـن آن به فرزندان خويش وصيت کرده اينجا را وقف کنند، لذا وقفنامهاي به خط مرحوم حاج شيخ مهدي، پسر واقف هست که به عربي نوشته شده، اولين رقبه وقف اين مدرسه باشکوه و زيبا يک دانگ از ديه هُرستان است و هُرستان يکي از ديههاي بسيار معتبر، آباد و ارزشمند اصفهان است. اين ده واقع است بر سر جاده اصلي ميان اصفهان و نجفآباد و بر سر جاده سده (خمينيشهر) به اصفهان و نجفآباد، به عبارت ديگر در ميانه دو محور آسفالته بزرگراه واقع است و از اين جهت خيلي ارزشمند است. هرستان در منطقهاي نزديک کوه آتشگاه قرار دارد و ده بسيار بزرگي است، بهطوري که در تاريخ آن آمده است [در زمان وقف]2400 يا 2500 جريب زمين داشته است (19) هرستان امروز بايد حدود 5000 تا 6000 نفر جمعيت داشته باشد، و اداره اوقاف قديم در عهد رضاشاه اين يک دانگ را در واحدهاي کوچک دو و سهقفيزي به افرادي فروخته است. متأسفانه درآمد موقوفه بدينترتيب از بين رفته است؛
مگر اينکه اداره اوقاف در اين زمينه اقدامي جدي نمايد و اين محل را احيا کند. رقبه دوم دو دانگ از ديهي است به نام «قه شاپوران (20)» که آن هم ديه بسيار معتبر بزرگي است. اين ده معتبر نيز متأسفانه بر اثر همان سنت سيّئه فروخته شده است و اگرچه به کوشش متولي، اسناد فروش اين زمينها باطل شده، ليکن بطلان اسناد، باعث احياي موقوفه نشده و چنين مدرسهاي همچنان از اين درآمد محروم است.
پي نوشت :
1- ابتداي مسافرت ابنبطوطه سال 725هـ.ق در بيست و دو سالگي بوده و در جماديالاخر 727هـ.ق در اصفهـان بـوده است.
2- عبارت کاملي که ابنبطوطه در توصيف خانقاهي که در اصفهان به آن وارد شده است: «فيها الطعام للوارد والصادر و بها حمام عجيب مفروش بالرخام و حيطانة بالقاشاني و هو موقوف في السبيل لايلزم احدا في دخوله شيء» رک: رحله ابنبطوطه، الجزء الاول، مطبعه مصطفي محمد، 1358هـ.ق، ص125.
3- مرحوم شيخ ابوالفضل نجفي، متوفاي 1350هـ.ش، از نوادگان آيتاللّه شيخ محمدتقي رازي نجفي صاحب کتاب هدايةالمسترشدين.
4- مدرسهاي بوده نزديک محله خواجو و مجاور چهار سوي نقاشي که آن را مريمبيگم دختر شاهصفي در سال 1115هـ.ق بنا و وقف کرده بود. تا اواخر سلطنت رضاخان بناي اين مدرسه وجود داشت و از دير زماني غير مسکون گرديده بود اکنون چيزي از اين مدرسه باقي نمانده جز دو لوح سنگي مرمري که مضمون آنها متمم وقفنامه مدرسه و شرايط سکناي طلاب در مدرسه است. در محل اين مدرسه قديمي، امروز دبستاني بنا شده است. براي تفصيل بيشتر رک: هنرفر، دکتر لطفاللّه، گنجينه آثار تاريخي اصفهان، اصفهان، کتابفروشي ثقفي، 1344هـ.ش، ص662 ـ 667.
5- شهر اصفهان چهار دروازه در مشرق و جنوب داشته و چهار دروازه در شمال و مغرب. جنوبيترين دروازهها دروازه حسنآباد بوده است که به وسيله بازار بزرگ و طويلي به دروازه شمالي طوقچي منتهي ميشده است از دروازه حسنآباد تا ميدان نقش جهان بازار ساروتقي، کاخ ساروتقي و مسجد ساروتقي قرار داشته است. بعد از آن، امامزاده احمد و مدرسه عربان بوده و سپس بازار مقصودبيک شروع ميشده است. مسجد بزرگ ساروتقي در فاصله بين بازار مقصودبيک و بازارچه حسنآباد در نزديکي امامزاده احمد واقع شده است براي تفصيل بيشتر رک: همان، ص393ـ394 و 547 ـ552.
6- ابوالنصر بهادرخان آققويونلو، مشتهر به اوزون حسن، از سال 858 هـ.ق (1454م) حاکم ديار بکر بود. از سال 872 تا 882 هـ.ق (1467 تا 1478م) بر کشور قدرتمندي که شامل ارمنستان، بينالنهرين و ايران ميشد سلطنت ميکرد. رک: گدار، آندره و...، آثار ايران، ترجمه ابوالحسن سرومقدم، انتشارات بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، 1368هـ.ش، ج چهارم، پينوشت ص71.
7- براي شرح زندگاني ميرزا محمدتقي اعتمادالدوله مشهور به ساروتقي و درباره مسجد ساروتقي رک: همان، ص321 و 322؛ سفرهاي شواليه شاردن، چاپ اول، لانگلس، ج7، ص302ـ319؛ آ. هوتوم شيندلر، عراق شرقي ايران، ص123؛ ميرسيدعلي جناب، الاصفهان به اهتمام عباس نصر، انتشارات گلها، اصفهان، چاپ دوم، 1371هـ.ش، ص268ـ274؛ فلسفي، نصراللّه، مجله اطلاعات ماهانه، ارديبهشت 1329؛ خاتونآبادي سيد عبدالحسين، وقايعالسنين والاعوام، نسخه خطي مجلس شوراي اسلامي، ص557؛ هنرفر، لطفاللّه، همان، ص547 ـ 548.
8- براي شرح زندگاني ميرزا محمدتقي اعتمادالدوله مشهور به ساروتقي و درباره مسجد ساروتقي رک: همان، ص321 و 322؛ سفرهاي شواليه شاردن، چاپ اول، لانگلس، ج7، ص302ـ319؛ آ. هوتوم شيندلر، عراق شرقي ايران، ص123؛ ميرسيدعلي جناب، الاصفهان به اهتمام عباس نصر، انتشارات گلها، اصفهان، چاپ دوم، 1371هـ.ش، ص268ـ274؛ فلسفي، نصراللّه، مجله اطلاعات ماهانه، ارديبهشت 1329؛ خاتونآبادي سيد عبدالحسين، وقايعالسنين والاعوام، نسخه خطي مجلس شوراي اسلامي، ص557؛ هنرفر، لطفاللّه، همان، ص547 ـ 548.
9- چهارسوي بازار ساروتقي در بازار معروف به بازار قهوه کاشيها واقع شده است. اين بازار از بازار اصلي منشعب شده و در شمال شرقي ميدان نقش جهان قرار دارد. کاروانسراي ساروتقي در ضلع شمالي چهارسو و مسجد کوچک ساروتقي در ايوان جنوبي آن واقع است. بازارچه و کاروانسرا از معماري زيبا و سقفها و نقوش آجري ارزشمندي برخوردار است. متأسفانه اکنون کاروانسرا و مسجد مسدود و متروک است. در اطراف چهارسو در هشت لوحه در بالاي چهار گوشواره زواياي چهارسو چهار بيت به خط نستعليق مرحوم محمدرضا امامي، خوشنويس شهير عصر صفوي، بر کاشيهاي آبي خوش نشسته است، بيت آخر بهطور ايماء و اشاره حکايت از واقعه قتل ساروتقي و اتمام بنا در فاصله يک سال پس از درگذشت وي دارد، دو بيت آن سالم و ديگر ابيات جز کلماتي از آن بقيه ريخته و از بين رفته است. دو بيت سالم بيانگر ماده تاريخ چنين است:
سال تاريخش چو جستم از خرددر ره اين مصرعم شد رهنماحاسد شه را سرافکندند و شدچار ارکان، چار رکن اين بنا (1056)همچنين لوح سنگي نصبشده در بازار ساروتقي حکايت از وجود موقوفاتي دارد که بر تعزيهداري خامس آلعبا و امامزاده اسماعيل وقف شده است.بر کتيبه مقابل در کاروانسرا، واقع در سردر مسجد کوچک ساروتقي، به خط ثلث مرحوم محمدرضا امامي دو آيه از قرآن کريم و يک روايت بهصورت پيدرپي روي کاشي خشت لاجوردي نوشته شده که بخشي از آن ريخته و تاريخ کتابت آن 1056هـ.ق ذکر گرديده است. براي تفصيل بيشتر رک: هنرفر، دکتر لطفاللّه، همان، ص549 ـ552.
10- به نظر آندره گدار «مبارزه با احداث مساجد نوع عربي در ايران از اصفهان و در عصر سلجوقي شروع شده است و مسجد چهارايوانه در اين شهر و يا در اطراف آن پا به عرصه وجود نهاده است» (رک: گدار، آندره، مقاله «مساجد قديمي ايران» مندرج در آثار ايران، همان، ص13).
11- محمدمهدي بن محمدرضا الاصفهاني، مؤلف نصف جهان في تعريف الاصفهان که در سال 1308هـ.ق به تأليف کتاب
مزبور همت گماشته درباره اين گنبد مينويسد: «...و گنبدي از آن باقي است مذهّب، قابل ذکر است؛ چه آن عمل و صنعت استادان شيرينکار قديم که الحال صانع مثل آن موجود نيست، ميباشد. داخل اين گنبد را زرنشاني که از اقسام تذهيب است ساختهاند که دانايان اين فن در طرح و صنعت آن حيران و از اتيان به مثل آن به عجز اعتراف مينمايند. آن را ساروتقي، ملقب به اعتمادالدوله وزير شاهصفي، ساخته و وضع مسجد و حالات آن درست معلوم نيست. همينقدر صنعت زرنشان اين گنبد حکايتي از باني و سليقه آن مينمايد.» بن محمدرضا الاصفهاني، محمدمهدي، نصف جهان في تعريف الاصفهان، به تصحيح و تحشيه دکتر منوچهر ستوده، اميرکبير، چاپ دوم، 1368هـ.ش، ص68 ـ69.
12- بر کتيبه بالاي در ورودي صحن کوچک مسجد مذکور (مورد بحث در مقاله) که به ضلع غربي بازارچه حسنآباد گشوده ميشود اين عبارت به خط ثلث مرحوم محمدرضا امامي نقش بسته است:
«في ايام الدولة السلطان الاعظم والخاقان الاکرم مروج المذهب الائمة المعصومين، عليهمالسلام، السلطان بن السلطان بن السلطان ابوالمظفر شاهعباس الموسوي الحسيني الصفوي الثاني بهادرخان، خلداللّه ملکه و سلطانه، توفيق بناي اين مسجد يافت مخدومالامراء و خادمالفقراء اعتمادالدوله العلية العاليه ميرزا محمدتقي المشهور بساروتقي في 1053 کتبه محمدرضا الامامي الاصفهاني الادهمي.».
13- از ديگر آثار بهجايمانده از ساروتقي همچنين يک رحل قرآن معرق بسيار نفيس است که اکنون به گنجينه آستانه مقدسه حضرت معصومه(ع) قم تعلق دارد. اين رحل در نيمه اول قرن يازدهم ساخته شده و حسب عبارت مکتوب بر آن واقف (ساروتقي) آن را بر مزار شاهصفي که قرب مرقد حضرت معصومه(ع) قرار دارد وقف نموده است. کيفيت ساخت، معرقکاري، خطاطي، طراحي و نقوش و مصالح کاربردهشده در اين رحل از آن، اثري منحصربهفرد و زيبا پديد آورده که در جاي خود قابل بررسي و معرفي است.
14- حاج ميرزا نصراللّه ملکالمتکلمين از خانواده بهشتي در ماه رجب 1277 در اصفهان به دنيا آمد... و پس از تحصيلات مقدماتي و فراگرفتن حکمت و فلسفه به هندوستان رفت و مدرسهاي تأسيس و کتابي به نام من الخلق الي الحق در بيداري مسلمانان منتشر ساخت. پس از مراجعت به ايران با سيدجمالالدين آشنا شد و در جريان مشروطيت با خطابههاي خود به بيداري مردم پرداخت. دوست و دشمن متفقالقولند که در ميان فارسيزبانان، متکلمي به بلاغت، و خطيبي به فصاحت وي نيامده است و در ميان مردان جهان آزادمردي به آن شهامت و ايمان کمتر ديده شده است. براي توضيح بيشتر رک: ملکزاده، دکتر مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، چاپ دوم، علمي، ج1، ص156ـ164.
15- از احوال مرحوم نقاشباشي سميرمي اطلاع چنداني در دست نيست [در مقاله دو هنرمند نقاش و چند خاندان هنرمند نقاش اصفهاني نوشته عبدالعلي اديب برومند، در همين ويژهنامه، در مورد اين نقاش نکات بيشتري آمده است. ميراث جاويدان] مرحوم سميرمي از سبک و مکتب کمالالملک که استاد بزرگ مسلم طبيعتگرايي است تأثير گرفته است، ليکن در آثار مرحوم سميرمي جان و جنبش و دل ديده ميشود. مرحوم نقاشباشي اهل سميرم بود و در قريه اسفرجان که خانوادههاي بزرگ نقاشي و تذهيب و قلمزني آن معروف بودهاند متولد شد. برخي او را سميرمي و برخي او را اسفرجاني ناميدهاند، ولي مسلما منسوب به اسفرجان است که ديهي است بزرگ و خوشآب و هوا، افتاده در جنوب اصفهان و نزديک به شهرضا (قمشه). وي شعر هم ميگفته و «صدقي» تخلص داشته است. بيشتر کار او در قلمدانهاست و قلمدانهاي نقاشباشي اسفرجاني امروز بيبديل و بينظير است.
16- اين ابتکار از آن جهت ممتاز است که در مدارس معمولاً از ايوانها به عنوان مدرس استفاده ميشد. همچنانکه در مدارسي چون صدر و چهارباغ مرسوم بوده است.
17- «شيخ فضلاللّه خوانساري از مجتهدين و حکما و افاضل بوده... در تاريخ نايين شطري از ايشان مذکور است وفاتش در سال 1356هـ.ق و قبرش در تخت فولاد اصفهان است.» جزي، آخوند ملاعبدالکريم، رجال اصفهان يا تذکرةالقبور با حواشي مرحوم سيدمصلحالدين مهدوي، چاپ دوم، 1328هـ.ش، ص224.
18- متولي، شخص نگارنده محترم مقاله است که علاوه بر بهرهمندي از مقام علمي و پژوهشي، خدمات شايان و قابل تقديري در حفظ ميراث ارزشمند گذشتگان و احياي موقوفات انجام داده است (ميراث جاويدان).
19- دقت در يک کلمه از نظر فقهاللغة ميتواند بيانگر تاريخ آن باشد. اين واژه کهن، مرکب است از دو جزء «هُر» و «ستان». ستان را ميدانيم که پسوند کثرت و محل است، مثل گلستان و کوهستان، اما جزء اول آن به حسب تحقيقات نگارنده (ديگران هم البته مساعدت فرمودهاند) به صور مختلف در فرهنگ ديهها استعمال ميشود يا به صورت «هر» به ضم اول يا «هر» به کسر اول، مثل «هريزه» يا «هريزه» و يا به صورت «اور» مثل «اورگان» و يا «اوره» و يا «هوره»؛ به هر صورت اين واژه «اُر»، «اُره» و «هُره» هميشه به معناي آب است و از ريشه «اُو» (ow) است که امروز در دهستانها رايج و به معني «آب» است و در اوستايي هم «اُ» به ضم اول به معني آب است و «راء» آن هم [در «هر»] وقايه است. «اُ» يک کلمه اصيل اوستايي است که ايرانيان قديم به کار ميبردهاند و چون آب نشانه آباداني است. نام بسياري از امکنه و بقاع در اطراف ايران با نام آب آغاز ميشود يا به صورت قديم و يا به صورت جديد مثل: «آب سنجد»، «آب تلخه»، «شورآب» و غيره اينها همه نشان آن است که ايرانيها به آب علاقه دارند پس هرستان يعني جايي که آب زياد دارد [رک: رساله فرهنگ نامهاي کهن اصفهان از نگارنده که تفصيل بيشتر در آنجا آمده است.].
20- «قه شاپوران» مرکب از دو جزء «قه» و «شاپوران»، «قه» مصحّف و معرّب کلمه «که» است که در اصطلاح محلي اصفهان به معني قنات است «که» «کهريز» و «کاهريزهمه به معني قنات است و «شاهپوران» معرّف انتساب است يعني قنات شاهپوران، در اصفهاني که هميشه مرکز «واسپوهران» يعني شاهزادگان ساساني بوده است. اين ديه منسوب به شاهزادگان ساساني و معروف به «کهشاپوران» بوده بعد معرب و مصحّف شده و ما آن را «قهشافران» يا «قشافران» تلفظ ميکنيم. [براي تحقيق بيشتر رک: به فرهنگ نامهاي کهن اصفهان، از نگارنده.].
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله